شکنجه گران ساواک شیراز چه کسانی بودند؟/ «عباد» گلوله خورد نه سنگ
باشگاه وبلاگ نویسان نسیم نوشت: صدای پُتک و چکش به من قدرت می دهد!
ما افتخار داشتیم چند سال در همسایگی استاد(علامه جعفری) –واقع در فلکه دوم صادقیه ،بلوار آیت الله کاشانی –سکونت داشته باشیم. در همسایگی ما و استاد ، پیرمردی آهنگر نیز در منزل خود کار می کرد.
ایشان طبق معمول در کتابخانه خود،مشغول مطالعه و نوشتن بودند. در حین طرح سؤالم، صدای پُتک همسایه که به آهنگری مشغول بود، به گوش می رسید.
به استاد عرض کردم: اگر صدای پتک و چکش ِاین شخص مزاحم کار شماست، من می توانم بروم و به ایشان تذکر بدهم تا حال شما را مراعات کند.
استاد در جواب این سخن من گفتند: نه، مبادا به او چیزی بگویید.چون من وقتی در کتابخانه ام از مطالعه و نوشتن احساس خستگی می کنم، صدای پتک و چکش این پیرمرد، نهیب می زند و به من قدرت می دهد، و با خود می گویم: آن پیرمرد در مقابل کوره گرم آهنگری چکش می زند و خسته نمی شود، اما تو که نشسته ای و مطالعه می کنیم و می نویسی، خسته شده ای؟
بنابراین، صدای کار این
پیرمرد نه تنها مایه اذیت من نیست، بلکه با شنیدن صدای چکش و، قدرت مجدد می
گیرم و دوباره مشغول مطالعه یا نوشتن می شوم
"محمد تقی جعفری،زندگی،تفکرات و آراء"
وبلاگ"فرهنگیان کوار" نوشت:اتل متل چه ریزه/باراک همیشه میگفت/گزینه ها رومیزه
درپی سخنان تکراری باراک اوباما:
بازی بچه های کشور عزیزمان ایران در50سال آینده
کوچیک قد مویزه
باراک همیشه میگفت
گزینه ها رومیزه
فکر کرده بود با این حرف
پیش همه عزیزه
بادستکش مخملی
چنگال گرگ چه تیزه
خوردن حق مردم
چقدر براش لذیذه
نتانیاهو نگاه کرد
دید آبروش میریزه
از موشکها میترسید
نشه دوباره جیزه
تو گنبد آهنییش
در حال جست وخیزه
اتل متل هور هوری..
معاون جان کری
تو مکروحیله بیسته
رفیق صهیونیسته
شعر از عبدالحمید روحانی از فرهنگیان شهرستان کوار
وبلاگ بچه های جنگ نوشت: آیا کانال، واژه درد آوریست!؟
مینویسم "کانال”…
سرماییها یاد کولر میافتند،
دیپلماتها یاد سوئز،
سیاستمداران یاد رسانههای ارتباط جمعی!
اما آنها که با تشنگی و عطش آشنایی دارند،
کانال برایشان واژه درد آوریست…
کانال برایشان تداعی کنندهی کانال کمیل و حنظله است.
و تو ای دلاور خوب میدانی چه میگویم.
وبلاگ رفاقت های ماندگار نوشت: فرهنگ در سال فرهنگ/ فرهنگ، خط سیاسی یا حزبی نیست بلکه مسئله ارزش هاست
رشد های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی اساس و زیربنا اش فرهنگ می باشد و تاثیر متقابلی بر روی یکدیگر دارند. وقتی امام خامنه ای در عرصه فرهنگ می گویند؛ "بنده به معنای واقعی کلمه، احساس نگرانی می کنم و حقیقتا دغدغه دارم. این دغدغه از دغدغه های است که آدمی به خاطر آن، گاهی ممکن است نصف شب هم بیدار شود و به درگاه پروردگار تضرع کند. من چنین دغدغه ای دارم.”
بدون فرهنگ و فرهنگ سازی نمی توان در هیچ زمینه ای موفق بود، شاید این واقعیت فراموش شده باشد،
فرهنگ از خود شخص شروع می شود و به سمت جامعه روانه می شود فرهنگ و کار
فرهنگی باید از ریشه شروع و تربیت و آموزش داده شود که بتواند در بلند مدت
تغییرات اساسی صورت گیرد.
شاید خیلی ها عدم وجود اتاق فکر کارشناسان
فرهنگی جهت ارتقاء مقوله فرهنگ مشکل اساسی فرهنگ بدانند ولی فرهنگ و
رفتارهای جامعه برخاسته از عقاید و اخلاقیات جامعه است،که این در حال تغییر
می کند و همچنین ذهنیت های حاکم بر وجود انسان که رفتارها را به سمتی
هدایت می کند. نقشی که روشنفکر باید در جامعه ایجاد کند و اتاق فکری تشکیل
شود به صراحت می توان گفت در ایران روشنفکری بیمار، وابسته و بی ایمان
متولد شده است.
فرهنگ ریشه ای هست که باید کاشته بشود، امام
خمینی(ره) کار فرهنگی انجام داد و در اثر تربیت های اولیه اسلامی، احساس
مبارکی را در ما به وجود آورده و این احساس امید به آینده را در ما تقویت
نمود است.
فعالیت موسسات مختلف با محوریت فرهنگ اثربخش هستند اما باید
پذیرفت تنها با پلاکارد و سخنرانی نمی توان فرهنگ سازی کرد. همچنین
فعالیتهای موازیکارانه ادارات و نهادهای فرهنگی و عدم شناخت مسوولین از
فرصتها و تهدیدهای فرهنگی نمونه دیگر از آسیب های فرهنگی می باشد.
خیلی فرهنگ ها در سنین پایین و از مهد ها باید شروع و به جامعه تزریق شود. با وجود اینکه”نظام جمهوری از آغاز بریک مبنای فرهنگی بیان شده ولی فرهنگ جامعه، بر مبنای تفکر و روحیه انقلاب، تحول لازم را پیدا نکرده است. لذا راه نجات و ایمنی در برابر فرهنگ های غربی اهمیت دادن به سنت ها و آداب و رسوم دینی و ملی است.
اداراتی مثل سازمان تبلیغات، حوزه های علمیه و ائمه محترم جماعت مساجد، دفاتر امام جمعه ها و… که متولی فرهنگ دینی هستند، می بایست با همکاری و همفکری تخصصی برنامه ریزی میان مدت و دراز مدت، مسیر ارتقاء فرهنگ دینی را ترسیم کنند.
نکته بسیار مهمی در مساله فرهنگ وجود دارد که فرهنگ، خط سیاسی یا حزبی نیست بلکه مسئله ارزش هاست و هویت اسلامی و انقلابی کشور است.
ایا فکر کردید مهمترین مکان فرهنگی مسجد است و بیشترین تاثیرگذاری فرهنگی از آن هییت هاست.
امام خامنه ای می فرماید: "کار فرهنگی، باید در سایه و تعالیم اسلام و فکر
و احساسات و ارزش های اسلامی انجام گیرد. برای این کار، قرآن را در مجموعه
خودتان رایج کنید. انس با قرآن و نهج البلاغه، چیز عجیبی است. واقعا نهج
البلاغه تالی قرآن است و بعد انس با صحیفه سجادیه است. البته نگاه سرسری
اصلا به آدم جواب نمی دهد،قرآن تدبیر می خواهد.”
فرهنگ هم ابتکار و نوآوری می خواهد، کار فرهنگی باید هوشمندانه، هدفمند و دارای همه انواع کیفیت باشد.
برای فراهم آوردن این راه و رسیدن به این درجات نیاز به تشکیلات می باشد.
امام
خامنه ای می فرماید: "تشکیلات یکی از فرائض هر گروه مردمی است که یک هدفی
را دنبال می کنند. تشکیلات یعنی نظم، یعنی تقسیم وظایف، یعنی ارتباط و
اتصال و زنجیره ای کار کردن؛ این معنای تشکیلات است.”
یک کار تشکیلاتی،
یک کار جمعی خصوصیتش این است که فرد باید خودش را در جمع حل کند، گم کند؛
که این گم کردن عین باز یافتن به نحو درست است. بارزترین نوع تشکیلات که می
توان به فرهنگ کمک بسزای کند مساجد و هیئت ها و کانون های فرهنگی می باشد.
وبلاگ بهار نارنج نوشت: مصاحبه با معلم زندانی دوران انقلاب / عده ای ما را ساواکی می دانستند
به مناسبت ایام الله دهه فجر انقلاب اسلامی مصاحبه ای با یکی از فرهنگیان جانباز و زندانی دوران انقلاب صورت پذیرفته که متن کامل آنرا با هم می خوانیم.
لطفا خودتان را معرفی نمایید ؟
اینجانب ابراهیم دژ فرزند حاج احمد علی متولد 20 شهریور سال 1330، بازنشسته اداره آموزش و پرورش هستم و در حال حاضر یک واحد خبازی اجاره نموده و در آن مشغول به کار می باشم.
در زمان انقلاب چند سال داشتید و در چه حرفه ای فعالیت داشتید ؟
در سال 1357 اینجانب 27 ساله بودم و در دوران انقلاب در مدرسه حرفه ای مقدماتی مشغول فعالیت بودم و از اواخر مهر مدرسه را ترک نموده و در شیراز و تهران و سایر شهرها همراه انقلابیون در تظاهرات حضور داشتم.
تاریخ و علت دستگیری و مدت زمان زندان بودن خود را بفرمایید؟
بنده حقیر نیز مانند دیگر جوانان انقلابی و معتقد به علت مخالفت با رژیم ستم شاهی و امر به معروف و نهی از منکر با توجه به حضور در دانشسرای راهنمایی تحصیلی در شیراز در مورخ29 فروردین سال 55 محله گلکوب شیراز در منزل شخصی (اجاره ای) حدود ساعت یک و سی دقیقه بعداز ظهر توسط سه تیم ساواک که قبلا منزل را محاصره کرده بودند به همراه 9 نفر از همکلاسی ها به نامهای محمد رضا آل ابراهیم – اسدالله یونسفرد – آقای حق بجانب (از فسا) و چند نفر دیگر از همکلاسی ها از اهالی شهر داراب دستگیر و 36 روز در کمیته ضد خرابکاری بازداشت و سپس یک ماه در بند یک حبس و پس از محاکمه به شش ماه حبس محکوم شدم. باید تا مهر ماه سال 1355 آزاد می شدیم که مدت چهار و نیم ماه اضافه ما را نگه داشتند و تا تاریخ 17اسفندماه سال 55 در زندان بودم و سپس ما را با تعهد مشروط آزاد نمودند .
در طول مدت اسارت مامورین چه رفتاری با شما و دیگر دوستانتان داشتند ؟
رفتار آنها بسیار زشت و خشن بود و از انواع شکنجه ها دریغ نمی کردند. از جمله بستن به تخت و زدن شلاق توسط کابل برق – استفاده از باتوم برقی که با قرار دادن آن در گلو انسان احساس خفگی و لرزش شدید در بدن می نمود – آویزان نمودن از سقف و بستن اشیاء سنگین به بدن – تهدید به اعدام و قطع اعضاء بدن – فحاشی بسیار زشت و زننده – تهدید به قتل و شکنجه خانواده و اقوام و بستگان در صورت عدم همکاری و ندادن اطلاعات به آنها.
آیا اسامی شکنجه گران را به خاطر دارید ؟
بله تعدادی از آنها را به خاطر می آورم . یکی از آنها سرهنگی به نام آرمان بود که بعد از انقلاب توسط حجت الاسلام خلخالی اعدام شد. و دیگری سروان دهقان اهل کازرون بود که بسیاری از شکنجه ها توسط او مدیریت می شد که بعد از پیروزی انقلاب به اسرائیل فرار کرده بود و سال گذشته با نام مستعار وارد ایران می شود و به محض ورود دستگیر و راهی زندان می شود و سرهنگ لهسائی رئیس ساواک فارس در سال 55-57 بودند.
از خاطرات تلخ و شیرین آن ایام را بفرمایید ؟
خاطرات تلخ که زیاد هست از اذیت ها و شکنجه های جسمی و روحی که توسط ساواک می شدیم که بگذریم بیشترین مسئله که ما را اذیت می کرد بعد از آزدی از زندان بود، کسی جرات نمی کرد احوال مان را بپرسد عده ای ما را ساواکی می دانستند و می گفتند با ساواک همکاری داشته و نیروی آنها شده اید. عده ای نیز می گفتند تحت نظر هستند و اگر با آنها صحبت کنیم ما را نیز دستگیر می کنند . شیرین ترین خاطره آن زمان هم اعلام خبر فرود هواپیمای حضرت امام خمینی در فرودگاه مهرآباد و پیروزی انقلاب بود .
چه پیامی برای کسانی که در زمان انقلاب حضور نداشتند و آن زمان را درک ننموده اند دارید ؟
بفرموده حضرت امام(ره) این انقلاب برای رفاه و آب و نان نبود بلکه برای زنده نگه داشتن ارزشها و کرامات انسانی بود . لذا برای حفظ ارزشها و حفظ خونهای پاکی که در این راه ریخته شد سعی کنید کاری کنید که بعداً از کردار خود پشیمان نشوید.
در پایان از اینکه وقت خود را در اختیار ما گذاشتید ممنونیم.
بنده نیز از تلاشهای شما سپاسگذارم و از خداوند متعال برای شما سلامتی و موفقیت خواستارم
پاتوق بچه شیعه ها نوشت: تقدیم به بچه های که او را ندیده اند
وبلاگ نظم و نثر نوشت: هدف از اذان گفتن چیست؟
اذان، این ندای آسمانی، یک اعلان عمومی و معنوی جهت آمادگی برای نماز و انجام فریضه بزرگ الهی است.
اذان، ارزش و جایگاه والایی در شریعت محمدی (ص) دارد. اذان، دعوت بهسوی عبادت و بندگی خدا است و مۆذن با آهنگ رسا و روحبخش، امت اسلام را به نماز و مناجات، فرا میخواند.
امام رضا (ع) درباره فلسفه و حکمت اذان میفرماید:
- آنکس را که فراموشکار است، یادآور باشد و آنکس را که غافل است متنبه سازد.
- فهماندن وقت نماز، برای کسی که اشتغال دارد. (مشغول به کار است)
- دعوت مردم به پرستش خالق و ترغیب در آن است.
- اذانگو، اقرار به توحید دارد و ایمان را آشکار میسازد و اسلام را اعلان میکند و آنکس را که فراموش کرده، یادآوری مینماید. (منلایحضرهالفقیه، ج 1، ص 299)
رسول خدا (ص)فرمود: «هرگاه مۆذن بگوید: اللهاکبر»، خداوند میفرماید: ای امت محمد، مهیای نماز شوید و شغل دنیا را ترک کنید.»
علاوه بر مطالب بالا، درباره فلسفه اذان، میتوان به موارد زیر هم اشاره کرد:
الف) اذان و اقامه، توجه و آمادگی برای نمازگزار است و در اثنای آن، زمینه و استعداد پیدا میشود که انسان، با ادب بیشتر، خشوع فزونتر و عرفان عمیقتر، در پیشگاه حضرت حق قرار گرفته و با معبود و محبوب حقیقی خویشتن، سخن بگوید و دمساز گردد.
ب-اذان، موجب صفای باطن و شادی و نشاط روح است. پیامبر (ص) هنگام فرا رسیدن وقت نماز، به بلال میفرمود: «ای بلال، اذان بگو و ما را با آن، روح ببخش (ارحنا یا بلال)»
ج- زمانی که صدای نیکوی اذان، فضا را معطر میسازد، به نمازگزاران مژده میدهد که هنگام سخن گفتن با خدا فرا رسیده است. پس آنان آماده نماز میشوند و بهسوی مساجد و نمازخانهها حرکت میکنند. رسول خدا (ص)فرمود: «هرگاه مۆذن بگوید: اللهاکبر»، خداوند میفرماید: ای امت محمد، مهیای نماز شوید و شغل دنیا را ترک کنید». (مناهج الشارعین، ص 180)
د -قبل از اسلام، مسیحیان با ناقوس، یهودیان با دمیدن در بوقها و آتشپرستان با روشن کردن آتش، مردم را به عبادت، دعوت میکردند؛ ولی اسلام آمد و بهجای اینها، اذان را انتخاب کرد که در آن، مردم با کلمات خوب و دلنشینی به مسجدها فرا خوانده میشوند و از طرفی با شنیدن و گفتن نام خدا، پیامبر و... آماده نماز خواندن میگردند.
ه -اذان، آدمی را به یاد خدا میاندازد و با بزرگی و عظمت او آشنا میسازد؛ با گفتن «اللهاکبر»، به بزرگی، جلالت شأن، عظمت و توانایی خدا اعتراف میکنیم و با بیان «لا اله الا اله»، به یگانگی و بیشریکی او شهادت میدهیم.
وبلاگ صادق انلاین نوشت: موتور وبلاگتان را روشن کنید!
ای دوستان عزیز که وبلاگتان دارد خاک میخورد و ای کسانی که دوست دارید بنویسید، ولی نمیدانید از چی!؟ شروع کنید همین حالا!
در این مطلب به مواردی اشاره کردم که شاید بتواند دستمایهی نوشتن مطلب وبلاگ شود، قطعاً این نوشته چیزهایی ست که به ذهن من رسیده و شاید مواردی بدیهی باشد، اما شما میتوانید در تکمیل آن بکوشید. سعی کردم در هر مورد نمونهای از وبلاگ دوستان را هم مثال بزنم تا هم مطلب ملموستر شود و هم بیشتر با هم آشنا بشویم!
دور و برتان چه میگذرد؟
سادهترین راه، نوشتن چیزهایی ست که روزانه میبینید، اتفاقاتی که برای شما یا محیط پیرامونتان میافتد. اشتباه نکنید! قرار نیست وبلاگتان دفترچهی خاطرات بشود، چیزهایی بنویسید که ممکن است برای دوستانتان هم تعریف کنید. برای نمونه میتوانید مطلب «ورود اکیداً ممنوع…» را ببینید.
اخبار چه میگوید؟
نه! شما نباید در وبلاگتان مطالب را کپی پیست کنید! احتمالاً دوست دارید در جریان اخبار قرار بگیرید، بیست و سی را نگاه میکنید، سایتهایی را چک میکنید یا احیاناً روزنامه یا مجله میخوانید، میتوانید ضمن نوشتن خلاصهای به قلم خودتان، نظرتان را نیز درج کنید یا بالاتر از آن تحلیلی از یک مورد خاص بنویسید. نمونهی مورد اول مثل «سریال مرتضوی!!!» است و نوشتهی تحلیلی نیز چیزی شبیه «قاضی سعید برای دولت چـــقـــدر می ارزد؟!!!»
کتاب میخوانید؟
اگر کسی نخواند میتواند بنویسد ولی نوشتههای کسی خوانده میشود که خودش خوانده باشد! اگر اهل مطالعه (مکتوب یا مجازی) نیستید، بهتر است وقتی را که میخواهید صرف وبلاگ نویسی کنید برای خواندن و خواندن و خواندن بگذارید. اما اگر میخوانید و اگر کتاب میخوانید، کتاب را معرفی کنید و حتی قسمتهایی از آن یا خلاصهای از آن را برای خوانندگانتان بنویسید. مطلب «نقدی بر کتاب \ پایی که جا ماند \ » نمونهای از این کار است.
تماشاچی هستید؟
به احتمال فراوان ساعاتی را پای تلویزیون صرف میکنید یا ممکن است فیلم ببینید یا شاید سهشنبهها به خاطر نصف قیمت بودن بلیطها، سری به سینما بزنید! هر آن چه که با دیدن یک برنامه یا یک فیلم به نظرتان میآید و میخواهید برای کسی تعریفش کنید در وبلاگتان بنویسید، همان حرفهایی که ممکن است بخواهید در گعده های دوستانه بزنید. «دو مستند زیبا» از این جمله است.
با خانواده زندگی میکنید؟
هنوز این قدرها جو زده نشدهایم که خانواده در زندگیمان معنایی نداشته باشد، شاید در جمعهایی سکوت پیشه کنید و چیزی نگویید ولی مطمئناً در بعضی بحثهای خانوادگی شرکت میکنید و نظرتان را در موارد مورد بحث اعلام میکنید، خب همان صحبتتان را شیک و مرتب و اتوکشیده در اینترنت هم منتشر کنید! میتوانید خاطرات خانوادگیتان را نیز به جای مورد اول در همین جا، قرار دهید! شاید بتوان مطلب «ما بچه معلما» را از این نوع مطالب دانست.
مقاله خوان هستید؟
شاید به خواندن یادداشت و مقاله علاقه داشته باشید، دنیای امروز دنیای کوتاه نویسی و کوتاه خوانی ست، دنیای ساندویچ! مقاله و مطالب بلند بالایی که میخوانید و دوستشان دارید را به قلم خودتان خلاصه و کوتاه بنویسید. دو سه تا جمله هم خودتان به آن اضافه کنید! برای خودتان و مخاطبتان مفید باشید! «در پاسداشت شهید تهرانی مقدم» از این موارد است.
دوستانتان وبلاگ دارند؟
اگر
دارید این مطلب را میخوانید به احتمال زیاد دوستتان وبلاگ دارد! چه عیبی
دارد شما نظرتان را در مورد مواردی که من این جا نوشتم بنویسید یا حتی در
وبلاگتان این مطلب را شرح و بسط دهید؟ اگر روزانه یا هفتگی وقتی را به
خواندن وبلاگ دوستان میگذرانید، از مطالبشان و یا موضوعاتی که در موردشان
مینویسند، سوژه استخراج کنید. میتوان با اغماض مطلب «ما استاد برداشتهای خود محور هستیم» را در ردیف جا داد.
جریانی تازه بسازید!
شاید بهترین مطالب وبلاگ، مطالبی باشند که حاوی یک ایدهی جدید باشند؛ تمام مواردی که در بالا نوشتم بسیار خوب است و میتواند برای وبلاگ نوشتن استفاده شود و مفید هم واقع شود، اما اگر بتوانید دربارهی موضوعی بنویسید که تا به حال در مورد آن نوشته نشده یا کمتر نوشته شده، یا به موضوعی خاص از زاویهای تازه بنگرید، خیلی بهتر است؛ مطلبی که علاوه بر نو بودن، دارای «سود» برای مخاطب و حتی خودتان باشد، سودی که ممکن است به مخاطبتان ایده بدهد یا فکرش را درگیر کند یا بهتر از آن، چیز جدیدی عاید او کند
خشم پلی است بین هر دو نوع پرخاشگری فیزیکی و کلامی و خصومت ، از این رو اگر بخواهیم پرخاشگری و خصومت را کم کنیم، باید یاد بگیریم که چگونه خشم خود را کنترل کنیم.
وبلاگ سلام مشاور نوشت: کنترل خشم
غالباً خشم را چیزی می دانیم که قادر به کنترل آن نیستیم یا نباید آنرا کنترل کنیم.
خشم اگر به درستی مهار نشود ممکن است تبدیل به هیجان بسیار مخربی شود. اگر خشم به درون فرد رخنه کند ممکن است به مشکلات فیزیکی مانند تنش مفرط منجر شود. از طرف دیگر ، اگر بروز داده شود ، غالباً کار را بدتر می کند ، شواهد کمی وجود دارد دال بر این که بروز دادن خشم روش خوبی برای کم توان کردن انرژی آن است. بسیاری از افرادی که خشم خود را بروز می دهند ، از دست دادن کنترل و شرمساری را تجربه می کنند.
اگر بخواهیم پرخاشگری و خصومت را کم کنیم، باید یاد بگیریم که چگونه خشم خود را کنترل کنیم.
باشگاه وبلاگ نویسان فارس نوشت: دهه فجر مقطع رهایی ملت ایران
سی و ششمین سالگرد انقلاب شکوهمند اسلامی را خدمت همه شما کلام فارسی ها تبریک و تحنیت عرض می نماییم…
مرجع وبلاگی جهرم سایبر نوشت: عباد ماندگار/نام دبستان عباد در جهرم تداعی رشادت این شهید پانزده ساله
شهید جهانگیر (عبادالله) کارگر فرزند علی اکبر مهرآسا (کارگر) در تاریخ ۱۹/۲/۱۳۴۱ در جهرم در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد، نزد پدرش که از افراد مؤمن و متدین جهرم می باشد، قرآن و مسائل شرعی را فرا گرفت وی در دوره ی دبستان در دبستان شاهپور سابق (عباد) در مراسم صبح گاه مسئول قرائت قرآن بود و سپس در مدرسه فارابی جهرم دوره ی راهنمایی را گذراند و تا دوم دبیرستان در دبیرستان خواجه نصیر جهرم تحصیل نمود. دوستان دبیرستانی او در شکل گیری شخصیت و اندیشه ی مذهبی و جهت گیری های فکری و سیاسی ایشان نقش مؤثری داشتند.
او که از تربیت شدگان محافل مذهبی و انقلابی بود از محضر عالم و روحانی محل خود آیت الله حاج سید ابراهیم حق شناس جهرمی (ره) و امام جمعه فقید آیت الله حاج سید حسین آیت اللهی (ره) و دیگر روحانیون، معنویت و انسانیّت و اخلاق و دین داری را فرا گرفت. او با وجود سن کم خود حضور فعال و چشمگیری در مبارزات انقلابی جهرم داشت و حتی در این مبارزات یکبار هم زخمی شد. و در روز دهم فروردین سال ۱۳۵۷ که مراسم چهلم شهدای تبریز با هماهنگی آیت الله حق شناس (ره) و آیت الله آیت اللهی (ره) در مسجد جامع (جمعه) بر پا گردید و منجر به تبعید سخنران و امام جماعت مسجد جامع، حجت الاسلام و المسلمین حاج سید محمد رضا سادات حسینی اصفهانی (ره) به رضائیه و مهاباد شد؛ این شهید حضور داشته و غیرت و حرارت انقلابی اش را به منصه ی ظهور رساند و یک شب، قبل از شهادتش با دوستانش در تظاهرات و یورش، دو بانک صادرات و پارس را به ویرانه ای تبدیل می کنند و شاید همان شب هم توسط مأمورین شناسایی می گردد.
و شب بعد که مراسم شب نیمه شعبان سال ۱۳۵۷ بود و رژیم مانع از سخنرانی آیت الله آیت اللهی (ره) شده بود با شهامت، پرچمی که بر روی آن، تبریک به حضرت ولی عصرـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ نوشته شده بود، در دست و پیشاپیش تظاهر کنندگان در خیابان فردوسی (شهید رجایی کنونی) در حرکت بود و با مردم در حال دادن شعارهایی چون: ما شاه نمی خواهیم، یا مرگ یا خمینی، تا شاه کفن نشود، این وطن وطن نشود، ماپیرو قرآنیم ما شاه نمی خواهیم و… بوده است که در همین حال با اصابت گلوله ی یکی از خائنین و مزدوران رژیم پهلوی به تاریخ ۲۹/۵/۱۳۵۷ شب نیمه شعبان در خون خود غلتید و جان پاکش را فدای انقلاب اسلامی نمودو به لقای محبوب رسید.
روز بعد به خاطر وحشتی که نیروهای شاه داشتند پیکر این شهید را در میان تدابیر شدید امنیتی و بدون حضور خانواده در گلزار شهدای فردوس جهرم دفن کردند و بیش از ۳۰ نفر از مردم انقلابی جهرم را بازداشت نمودند.
به دلیل اعتراض به رژیم به دنبال شهادت عباد، پس از چند روز دادگاه نظامی حکم نبش قبر می دهد، نیروهای رژیم، بدون اطلاع و اجازه ی خانواده، پیکرمطهر شهید را از قبر بیرون آورده و برای کالبد شکافی به شیراز فرستادند تا با پرونده سازی اعلام کنند که وی با سنگ کشته شده، نه با گلوله ی نیروهای نظامی. ولی نام او به زیبایی به عنوان شهید انقلاب جهرم در کنار دیگر شهدا درج شده است و نام دبستان عباد در جهرم تداعی کننده ی خاطره ی رشادت این شهید پانزده ساله است.