یادداشت/ مهدی محمدی
میخواهند کشور را به هم بریزند
نگاهی به رفتار یک ماه گذشته شخص رئیسجمهور و اصلاحطلبانی که تازگیها میگویند اعتدالی شدهاند، نشانههای واضح و نگرانکنندهای در خود دارد.
به گزارش شیرازه، مهدی محمدی طی یادداشتی در روزنامه وطن امروز نوشت:
یکم- من این نوشته را با یک جمله صریح و کوتاه آغاز میکنم و آن اینکه «ظاهرا آقای روحانی و برخی دوستان «تازه اعتدالیاش» میخواهند کشور را به هم بریزند». نگاهی به رفتار یک ماه گذشته شخص رئیسجمهور و اصلاحطلبانی که تازگیها میگویند اعتدالی شدهاند، نشانههای واضح و نگرانکنندهای در خود دارد از اینکه احتمالا دورانی از فعالیت «بیثباتساز» اینبار از سوی مقامهای عالیرتبه دولتی آغاز شده است.
درباره سند ۲۰۳۰ در حالی که رئیسجمهور میدانست داستان چیست و در متن سند چه نوشتهاند، در علن بارها مخالفان خود را تهدید کرد که چنین و چنان خواهد کرد و سر آخر هم موضع خود را چنان تعدیل کرد که بتواند دیگران را مقصر جلوه دهد. درباره مساله منشأ مشروعیت در نظام ولایی، باز هم ظاهرا روحانی میدانست موضع درست کدام است اما اصرار داشت در اینباره پشت میکروفن حرفهای خارج از چارچوب بزند، واکنش برانگیزد و آخر کار هم دیدیم که بهسادگی موضع خود را تغییر داد اما پس از آنکه رقبای خود را به اندازه کافی به بیاعتقادی به رای مردم متهم کرد.
از همه جالبتر درباره سپاه، در حالی که آمریکاییها برنامه جدید خود علیه آن را مخفی نکردهاند، روحانی دقیقا همان چیزی را گفت که آنها نیاز به شنیدن آن داشتند. باز در حالی که خود میداند حقیقت چیست، میداند سپاه به زور از کسی پروژه نگرفته، میداند سپاه کار انتفاعی و اقتصادی نمیکند و هرچه هست کمک تقریبا مجانی به دولت برای سازندگی و حل مشکلات ناشی از فشارهای خارجی است، حقیقت را وارونه کرد و از اینکه «دولت با تفنگ اقتصاد کشور را در دست دارد» سخن گفت.
من تعجب نمیکنم اگر چند روز دیگر تعریفی از سپاه بکند و این حرف را هم به نوعی پس بگیرد اما باز احتمالا مشاورانش به او میگویند تو کارت را کردی و اتهام بجایی که باید میچسبید، چسبید! ما با پدیده جدیدی مواجه هستیم که دنبال هدفی است غیر از آنچه ظاهرا دنبال میکند.
در یک خط داستانی موازی، اصلاحطلبان رادیکالی که هنوز هم در خفا سایه روحانی و اطرافیانش را با تیر میزنند و نگاهشان به او کلا به مثابه یک جاده صافکن تا سال ۱۴۰۰ است، وظیفه بیان نیمه دوم حرفهای روحانی را نیز بر عهده گرفتهاند. روحانی چند جمله اول را میگوید و بقیه ماجرا را باید در کانال آمدنیوز، آنتن بیبیسی و توئیتهای مصطفی تاجزاده بخوانید.
از این وضعیت بهسادگی میتوان نتیجه گرفت روحانی یا خود تصمیم گرفته یا در بازیای افتاده که نتیجه آن عنقریب به هم ریختن کشور است. او بخوبی میداند- و اگر هم نمیداند بزودی خواهد فهمید- چیزهایی هست که بخش بزرگی از ۲۳ میلیون نفری که به او رای دادند هم از آن کوتاه نمیآیند، مخالفان که جای خود دارند. سوال این است: چه چیز موجب شده رئیسجمهور تصور کند در بیثبات کردن کشور و فضای افکار عمومی نفع دارد؟
دوم- اجازه بدهید قبل از پیگیری آنچه در بند اول نوشتیم نگاهی کوتاه هم بکنیم به آنچه دور و بر ایران میگذرد.
دولت ترامپ ظاهرا بازنگری راهبرد خود درباره ایران را به پایان برده و نتیجه این بوده که صریحا اعلام کند استراتژی آن در مقابل ایران تغییر رژیم است. جالب است که روی کار بودن حسن روحانی و تداوم دولت او هیچ موجب نشده آمریکاییها لحظهای فکر کنند باید سیاست تغییر رژیم علیه ایران را کنار بگذارند. چنانکه پیشتر بارها گفتهایم و اکنون یک بار دیگر ثابت شده حضور غربگرایان در ایران هرگز باعث نمیشود راهبرد آمریکا تغییر کند، بلکه برعکس نگاه آمریکا این است که غربگرایان باید سرکار باشند، چون اجرای راهبرد آمریکا علیه ایران را تسهیل، تسریع و درونیسازی میکنند. ارزش غربگرایان برای آمریکا نه به عقلانیت و مذاکرهپذیری آنها، بلکه مشخصا به امتیازهایی است که میدهند و نتیجه آن تضعیف کلی کشور در میانمدت است.
در کنار این، اسرائیل کارگردانی کل بازی از واشنگتن تا ریاض را بر عهده گرفته و در خاورمیانه در حال کنار زدن تدریجی داعش (بخوانید کنترل کامل آن) و جایگزین کردن این گروه تروریستی با یک دولت تروریستی به نام سعودی است. آنچه بزودی باید منتظر آن بود این است که سعودی در مقام یک دولت تروریستی کامل ظهور، روابط خود با اسرائیل را عادی و همه انرژی خود را در همافزایی با غرب و صهیونیستها برای ضربه زدن به ایران متمرکز کند.
از جانب دیگر، دولت آمریکا راهبرد ضد ایرانی خود را بر ۲ ستون نابود کردن اقتصاد ایران از طریق تحریمهای جدید و همزمان با آن تضعیف سپاه استوار کرده است. اگر واشنگتن خواستار موفقیت این استراتژی باشد به ۲ چیز در ایران نیاز فوری دارد: اول، دولتی که کار نمیکند و در نتیجه به عامل اصلی موثر واقع شدن فشارهای اقتصادی بر کشور بدل میشود و دوم، بدل شدن درگیری با سپاه به یک نزاع داخلی در ایران که از جانب مقامهای عالیرتبه دولتی پیگیری میشود.
همه اینها را بگذارید کنار اینکه اگرچه بسیار بعید است در منطقه جنگی رخ دهد ولی عملیات نیمهسخت و امنیتی دشمنان منطقهای و فرامنطقهای ایران وارد دوران کاملا جدیدی شده و ما با یک «منازعه کم شدت ولی پیگیر» امنیتی با دشمنان خود مواجهیم که لحظهای غفلت در مقابل آن میتواند به فجایعی بسیار بزرگتر از حمله تروریستی تهران بینجامد.
آنچه پیش چشم میبینیم این است که اگرچه روشن است تضعیف بخش دفاع و امنیت در کشور و پر کردن پازلی که آمریکا در پی اجرای آن علیه ایران است، اکنون که تروریستها لولههای تفنگ خود را به سوی ایران گرفتهاند، خیانتی تاریخی است ولی ظاهرا عدهای تصمیم گرفتهاند این راه را بروند، چرا که شاهدیم از هیچ بهانهای از شعر خواندن پشت تریبون نماز عید فطر تا شعار در راهپیمایی روز قدس برای حمله به آن صرف نظر نمیکنند.
سوم- درباره علت آنچه در حال رخ دادن است ۲ نوع توضیح میتوان عرضه کرد. توضیح اول این است که فکر کنیم انتخابات، آقای روحانی را دچار بدآموزی کرده است. آنچه روحانی ظاهرا از انتخابات ۹۶ آموخته این است که میتوان صرفا از طریق ایجاد دوقطبیهای دروغین، خلق ترس از عواملی موهوم و درگیر کردن بخشهای مختلف جامعه با همدیگر، پیروز بازی سیاست بود بیآنکه حقیقتا برای مردم کاری انجام شده باشد.
احتمالا تصور آقای روحانی این است که میتواند مملکت را هم در ۴ سال آینده به همان روشی اداره کند که انتخابات را اداره کرد. لولوهایی پیدا کند، خلایق را از آنها بترساند، ناکارآمدی و شکستهای پی در پی خود را بپوشاند، خارجیها را به کمک بطلبد و با آویختن از آنچه دوستان خود او آن را به درستی «پوپولیسم منفی» خواندهاند، این ۴ سال را هم بگذراند. این راهبردیترین خطایی است که روحانی در حال ارتکاب آن است، چرا که او ظاهرا فرض کرده صبر نظام در مقابل «روحانی هفته آخر قبل از انتخابات» بینهایت است.
توضیح دوم اما این است که فرض کنیم روحانی مجبور است و جز این راه که میرود چارهای ندارد. این نوشته مجال آن را ندارد که این توضیح دوم بسط داده شود. در یک جمله مساله شاید این باشد که آقای رئیسجمهور بر اثر نوعی ریلگذاری خارجی که انجام شده و تعهدات پنهانی که جایی و زمانی سپرده شده، راهی جز پیمودن این مسیر که میرود ندارد.
شاید تصور آقایان این است که یا قطار دولت- و بلکه کشور- را روی ریلی میاندازند که آمریکا میخواهد یا اینکه ریل دیگری وجود ندارد و قطار واژگون خواهد شد. من فکر میکنم شواهدی هست که آمریکا توانسته از طریق گروگان گرفتن برجام و ترساندن دولت روحانی از خطر موهوم جنگ، سیاستگذاری امنیت ملی دولت را ریلگذاری کند و الا واقعا چه دلیلی دارد در حالی که نفیر تروریسم و ناقوس نزاع در منطقه به صدا درآمده و اینچنین گوشها را میآزارد دولت در ایران اولویت خود را درگیری با سپاه قرار بدهد؟
چهارم- اجازه بدهید نتیجه نگیریم. باید صبر کرد و دید روند حوادث به کدام سو خواهد رفت. روحانی انتخابهای زیادی ندارد ولی هنوز میتواند راه درست را انتخاب کند. گذشته چراغ راه آینده است ولی آینده میتواند تکرار گذشته هم باشد.
یکم- من این نوشته را با یک جمله صریح و کوتاه آغاز میکنم و آن اینکه «ظاهرا آقای روحانی و برخی دوستان «تازه اعتدالیاش» میخواهند کشور را به هم بریزند». نگاهی به رفتار یک ماه گذشته شخص رئیسجمهور و اصلاحطلبانی که تازگیها میگویند اعتدالی شدهاند، نشانههای واضح و نگرانکنندهای در خود دارد از اینکه احتمالا دورانی از فعالیت «بیثباتساز» اینبار از سوی مقامهای عالیرتبه دولتی آغاز شده است.
درباره سند ۲۰۳۰ در حالی که رئیسجمهور میدانست داستان چیست و در متن سند چه نوشتهاند، در علن بارها مخالفان خود را تهدید کرد که چنین و چنان خواهد کرد و سر آخر هم موضع خود را چنان تعدیل کرد که بتواند دیگران را مقصر جلوه دهد. درباره مساله منشأ مشروعیت در نظام ولایی، باز هم ظاهرا روحانی میدانست موضع درست کدام است اما اصرار داشت در اینباره پشت میکروفن حرفهای خارج از چارچوب بزند، واکنش برانگیزد و آخر کار هم دیدیم که بهسادگی موضع خود را تغییر داد اما پس از آنکه رقبای خود را به اندازه کافی به بیاعتقادی به رای مردم متهم کرد.
از همه جالبتر درباره سپاه، در حالی که آمریکاییها برنامه جدید خود علیه آن را مخفی نکردهاند، روحانی دقیقا همان چیزی را گفت که آنها نیاز به شنیدن آن داشتند. باز در حالی که خود میداند حقیقت چیست، میداند سپاه به زور از کسی پروژه نگرفته، میداند سپاه کار انتفاعی و اقتصادی نمیکند و هرچه هست کمک تقریبا مجانی به دولت برای سازندگی و حل مشکلات ناشی از فشارهای خارجی است، حقیقت را وارونه کرد و از اینکه «دولت با تفنگ اقتصاد کشور را در دست دارد» سخن گفت.
من تعجب نمیکنم اگر چند روز دیگر تعریفی از سپاه بکند و این حرف را هم به نوعی پس بگیرد اما باز احتمالا مشاورانش به او میگویند تو کارت را کردی و اتهام بجایی که باید میچسبید، چسبید! ما با پدیده جدیدی مواجه هستیم که دنبال هدفی است غیر از آنچه ظاهرا دنبال میکند.
در یک خط داستانی موازی، اصلاحطلبان رادیکالی که هنوز هم در خفا سایه روحانی و اطرافیانش را با تیر میزنند و نگاهشان به او کلا به مثابه یک جاده صافکن تا سال ۱۴۰۰ است، وظیفه بیان نیمه دوم حرفهای روحانی را نیز بر عهده گرفتهاند. روحانی چند جمله اول را میگوید و بقیه ماجرا را باید در کانال آمدنیوز، آنتن بیبیسی و توئیتهای مصطفی تاجزاده بخوانید.
از این وضعیت بهسادگی میتوان نتیجه گرفت روحانی یا خود تصمیم گرفته یا در بازیای افتاده که نتیجه آن عنقریب به هم ریختن کشور است. او بخوبی میداند- و اگر هم نمیداند بزودی خواهد فهمید- چیزهایی هست که بخش بزرگی از ۲۳ میلیون نفری که به او رای دادند هم از آن کوتاه نمیآیند، مخالفان که جای خود دارند. سوال این است: چه چیز موجب شده رئیسجمهور تصور کند در بیثبات کردن کشور و فضای افکار عمومی نفع دارد؟
دوم- اجازه بدهید قبل از پیگیری آنچه در بند اول نوشتیم نگاهی کوتاه هم بکنیم به آنچه دور و بر ایران میگذرد.
دولت ترامپ ظاهرا بازنگری راهبرد خود درباره ایران را به پایان برده و نتیجه این بوده که صریحا اعلام کند استراتژی آن در مقابل ایران تغییر رژیم است. جالب است که روی کار بودن حسن روحانی و تداوم دولت او هیچ موجب نشده آمریکاییها لحظهای فکر کنند باید سیاست تغییر رژیم علیه ایران را کنار بگذارند. چنانکه پیشتر بارها گفتهایم و اکنون یک بار دیگر ثابت شده حضور غربگرایان در ایران هرگز باعث نمیشود راهبرد آمریکا تغییر کند، بلکه برعکس نگاه آمریکا این است که غربگرایان باید سرکار باشند، چون اجرای راهبرد آمریکا علیه ایران را تسهیل، تسریع و درونیسازی میکنند. ارزش غربگرایان برای آمریکا نه به عقلانیت و مذاکرهپذیری آنها، بلکه مشخصا به امتیازهایی است که میدهند و نتیجه آن تضعیف کلی کشور در میانمدت است.
در کنار این، اسرائیل کارگردانی کل بازی از واشنگتن تا ریاض را بر عهده گرفته و در خاورمیانه در حال کنار زدن تدریجی داعش (بخوانید کنترل کامل آن) و جایگزین کردن این گروه تروریستی با یک دولت تروریستی به نام سعودی است. آنچه بزودی باید منتظر آن بود این است که سعودی در مقام یک دولت تروریستی کامل ظهور، روابط خود با اسرائیل را عادی و همه انرژی خود را در همافزایی با غرب و صهیونیستها برای ضربه زدن به ایران متمرکز کند.
از جانب دیگر، دولت آمریکا راهبرد ضد ایرانی خود را بر ۲ ستون نابود کردن اقتصاد ایران از طریق تحریمهای جدید و همزمان با آن تضعیف سپاه استوار کرده است. اگر واشنگتن خواستار موفقیت این استراتژی باشد به ۲ چیز در ایران نیاز فوری دارد: اول، دولتی که کار نمیکند و در نتیجه به عامل اصلی موثر واقع شدن فشارهای اقتصادی بر کشور بدل میشود و دوم، بدل شدن درگیری با سپاه به یک نزاع داخلی در ایران که از جانب مقامهای عالیرتبه دولتی پیگیری میشود.
همه اینها را بگذارید کنار اینکه اگرچه بسیار بعید است در منطقه جنگی رخ دهد ولی عملیات نیمهسخت و امنیتی دشمنان منطقهای و فرامنطقهای ایران وارد دوران کاملا جدیدی شده و ما با یک «منازعه کم شدت ولی پیگیر» امنیتی با دشمنان خود مواجهیم که لحظهای غفلت در مقابل آن میتواند به فجایعی بسیار بزرگتر از حمله تروریستی تهران بینجامد.
آنچه پیش چشم میبینیم این است که اگرچه روشن است تضعیف بخش دفاع و امنیت در کشور و پر کردن پازلی که آمریکا در پی اجرای آن علیه ایران است، اکنون که تروریستها لولههای تفنگ خود را به سوی ایران گرفتهاند، خیانتی تاریخی است ولی ظاهرا عدهای تصمیم گرفتهاند این راه را بروند، چرا که شاهدیم از هیچ بهانهای از شعر خواندن پشت تریبون نماز عید فطر تا شعار در راهپیمایی روز قدس برای حمله به آن صرف نظر نمیکنند.
سوم- درباره علت آنچه در حال رخ دادن است ۲ نوع توضیح میتوان عرضه کرد. توضیح اول این است که فکر کنیم انتخابات، آقای روحانی را دچار بدآموزی کرده است. آنچه روحانی ظاهرا از انتخابات ۹۶ آموخته این است که میتوان صرفا از طریق ایجاد دوقطبیهای دروغین، خلق ترس از عواملی موهوم و درگیر کردن بخشهای مختلف جامعه با همدیگر، پیروز بازی سیاست بود بیآنکه حقیقتا برای مردم کاری انجام شده باشد.
احتمالا تصور آقای روحانی این است که میتواند مملکت را هم در ۴ سال آینده به همان روشی اداره کند که انتخابات را اداره کرد. لولوهایی پیدا کند، خلایق را از آنها بترساند، ناکارآمدی و شکستهای پی در پی خود را بپوشاند، خارجیها را به کمک بطلبد و با آویختن از آنچه دوستان خود او آن را به درستی «پوپولیسم منفی» خواندهاند، این ۴ سال را هم بگذراند. این راهبردیترین خطایی است که روحانی در حال ارتکاب آن است، چرا که او ظاهرا فرض کرده صبر نظام در مقابل «روحانی هفته آخر قبل از انتخابات» بینهایت است.
توضیح دوم اما این است که فرض کنیم روحانی مجبور است و جز این راه که میرود چارهای ندارد. این نوشته مجال آن را ندارد که این توضیح دوم بسط داده شود. در یک جمله مساله شاید این باشد که آقای رئیسجمهور بر اثر نوعی ریلگذاری خارجی که انجام شده و تعهدات پنهانی که جایی و زمانی سپرده شده، راهی جز پیمودن این مسیر که میرود ندارد.
شاید تصور آقایان این است که یا قطار دولت- و بلکه کشور- را روی ریلی میاندازند که آمریکا میخواهد یا اینکه ریل دیگری وجود ندارد و قطار واژگون خواهد شد. من فکر میکنم شواهدی هست که آمریکا توانسته از طریق گروگان گرفتن برجام و ترساندن دولت روحانی از خطر موهوم جنگ، سیاستگذاری امنیت ملی دولت را ریلگذاری کند و الا واقعا چه دلیلی دارد در حالی که نفیر تروریسم و ناقوس نزاع در منطقه به صدا درآمده و اینچنین گوشها را میآزارد دولت در ایران اولویت خود را درگیری با سپاه قرار بدهد؟
چهارم- اجازه بدهید نتیجه نگیریم. باید صبر کرد و دید روند حوادث به کدام سو خواهد رفت. روحانی انتخابهای زیادی ندارد ولی هنوز میتواند راه درست را انتخاب کند. گذشته چراغ راه آینده است ولی آینده میتواند تکرار گذشته هم باشد.
نظرات بینندگان