هوای اتوبوسهای شیراز پاک نیست
به ایستگاه اتوبوس رسید، شاید بهترین وسیله برای طی مسیری طولانی اتوبوس شهری بود، سوز سرد پشت چدیوار نیم بند ایستگاه متوقف که نه کم اثر می شد، خیلی زودتر از آنچه خیال می کرد، اتوبوس آمد، اما پر از مسافر.
به گزارش شیرازه، ازدحام خودروها در ترافیک خیابان، نداشتن عجله و شعار روز هوای پاک، بهانه های خوبی بود برای آنکه یکبار اتوبوس سواری را آزمایش کند، خدا را چه دیدی شاید مسافری دائمی می شد! اتوبوس خوش خط و خال و نو با راننده ای که عینک زده بود و با لباس فرم، در جای مخصوص لم داده بود، اتوبوس سواری را دلنشین جلوه می داد.
مسافرانی که به مقصد رسیده بودند، از لابه لای جمعیتی که به میله وسط آویزان بود، با زحمت خود را جلوی در رساندند و منتظر تا نوبتشان شود و کارت را جلوی دستگاه کارتخوان بگیرند و پیاده شوند؛ زن ها از در عقب، مردها از در جلو! هنوز هم مانند آن روزهای نوجوانی که اتوبوس اصلی ترین وسیله برای رفتن به مدرسه محسوب می شد! اصلی و ارزان!
به مقصد رسیده ها که پیاده شدند، نوبت کسانی بود که در ایستگاه منتظر مانده بودند، یکی یکی سوار شدند تا نوبتش شد، گام اول چشمش به برگه روی در ورودی افتاد، با کارت 2345 نقدی 10000، تا اینجا برد کرده بود چون با تاکسی حداقل سه برابر کرایه اش بود، پای دوم را که توی اتوبوس گذاشت، لب به سلام گشود که باد از پنجره سمت راننده، حجمی از دود سیگار را به حلقومش فرو کرد تا سرفه سلامش را نیمه کاره بگذارد!
راننده با آن پیراهن آبی و عینک آفتابی ارزان قیمتی که با شیشه های سیاه، دیدن را سخت می کرد، روی صندلی راحتش لم داده بود و سیگاری لای انگشتان دست چپش، لبه پنجره، دود می شد و با دست راست، فرمان را به بازی گرفته بود.
اتوبوس با یک تکان و حرکت وسترنی!! راننده از ایستگاه کنده شد و بی مهابا به وسط خیابان جهید، صدای بوق بلند شد و راننده بی اعتنا به آینه وسط شیشه جلو نگاهی انداخت و با دست مردی که اجبارا جلوی دید آینه بغل سمت شاگرد را گرفته بود به داخل هل داد و با نوایی نه چندان محترمانه گفت: وسط جا هست بفرما بفرما برو وسط.
صورتش به شانه مردی که کنارش ایستاده بود مماس شده و تمام بوی خستگی همسفر اجباری اش را با هر نفس به درون ریه ها می فرستاد، ریه هایی که هنوز از استشمام بوی دود سیگار، التهاب داشت.
با هر ترمز و گاز، لب و دهانش به شانه مرد جلویی و پشت سرش به انگشتر عقیق دست مردی که میله را محکم گرفته بود، مماس می شد و هر بار، لعنتی زیر لب به خودش می فرستاد.
راننده چهارراه را با حرکتی زیگزاگی عبور داد قبل از آنکه چراغ زرد به قرمزی بگراید، اتوبوس چند متری را از مقابل دماغ خاوری که توزیع کننده مواد خوراکی بود عبور داد و هر دو راننده با لفظ قلم، معاشرتی کردند و از خجالت هم درآمدند.
آخرین پک را در ایستگاه سوم به سیگارش زد و ته سیگار را با شگردی خاص بین سبابه و شصت گرفت و بی آنکه متوجه نقطه پرتاب باشد، بیرون انداخت که به شیشه سواری کنار بلوار خورد و وسط چمن ها افتاد!
ایستگاه پنجم ششم بود که جایی برای نشستن پیدا شد اما اتوبوس هنوز صد متری از ایستگاه بیرون نرفته بود که راننده از وسط خیابان به سمت راست متمایل شد تا دو مسافر را سوار کند، از شیشه، کنار اتوبوس را نگاهی انداخت، مردی میانسال در حالیکه گوش هایش از خشم یا ترس سرخ شده بود، تا کمر از پنجره پراید بیرون آمده بود و برای راننده خط و نشان می کشید، اما چهره راننده ای که آینه نمایش می داد، مردی خونسرد بود که همچنان به مکالمه ای که از ایستگاه دوم با موبایل شروع کرده بود، ادامه می داد..
اکثر مسافرها با هر حرکت اشتباه راننده سری به تاسف تکان می دادند و بعضی هم زیر لب غر و لندی به حرکتهای سر اضافه می کردند اما هیچ کس، اعتراضی نمی کرد.
به مقصد رسیده بود، حتی به لحاظ زمان هم توفیری نداشت، با تاکسی هم که آمده بود، همین قدر طول می کشید، اما دیگر از دیدن تئاتر اتوبوس سواری محروم می ماند؛ اتوبوس بازهم مانند ایستگاه های پشت سر، به خود زحمت ورود کامل به ایستگاه را نداد و باز صدای بوق راننده های معترض سواری.
خود را به در جلو رساند و اسکناس 5 هزار تومانی را به طرف راننده دراز کرد و آرام گفت: بفرمایید؛ راننده چند اسکناس مچاله را میان دستش چپاند و دکمه را به قصد حرکت فشرد و قبل از اینکه او بخواهد حرف و اعتراضش را بگوید، در را زد و راه افتاد و دود سیاه و خفه کننده اگزوز را برای او باقی گذاشت....
بر اساس این گزارش، استفاده از وسایل نقلیه عمومی، یکی از مهمترین راهکارهای ممانعت از آلودگی هوا خصوصا در کلانشهرها به شمار می رود؛ اما در کنار نهادینه کردن فرهنگ استفاده از وسایل نقلیه عمومی، توجه به ارتقاء فرهنگ رانندگان و بهره برداران از این وسایل هم یک الزام است.
طی سال های گذشته اگرچه به وسطه تلاش های انجام شده و ابزارهای نظارتی، شاهد رفتار مطلوب و قانون مند اکثر رانندگان اتوبوس های درونشهری هستیم اما هنوز هم تعداد رانندگانی که بی توجه به قوانین و حقوق دیگر شهروندان، شهر را مایملک خود می دانند کم نیست.
رانندگانی که به راحتی سیگارشان را در حین حرکت دود می کنند بی آنکه حقی برای مسافران قائل باشند، ادبیاتشان با مسافران کوچه بازاری و بعضا سخیف است و هیج زمانی کمربند ایمنی نمی بندند و در حین حرکت چای می نوشند و از همه بدتر، با موبایل صحبت می کنند.
در این میان، جای روش ها و ابزارهای نظارتی بسیار خالی است، حال آنکه این روزها بیش از هر زمانی بر لزوم استفاده از وسایل نقلیه عمومی، تاکید می شود و همه خواستار نهادینه کردن رفتارهای یک شهروند خوب بین مسافران هستند و .....
مسافرانی که به مقصد رسیده بودند، از لابه لای جمعیتی که به میله وسط آویزان بود، با زحمت خود را جلوی در رساندند و منتظر تا نوبتشان شود و کارت را جلوی دستگاه کارتخوان بگیرند و پیاده شوند؛ زن ها از در عقب، مردها از در جلو! هنوز هم مانند آن روزهای نوجوانی که اتوبوس اصلی ترین وسیله برای رفتن به مدرسه محسوب می شد! اصلی و ارزان!
به مقصد رسیده ها که پیاده شدند، نوبت کسانی بود که در ایستگاه منتظر مانده بودند، یکی یکی سوار شدند تا نوبتش شد، گام اول چشمش به برگه روی در ورودی افتاد، با کارت 2345 نقدی 10000، تا اینجا برد کرده بود چون با تاکسی حداقل سه برابر کرایه اش بود، پای دوم را که توی اتوبوس گذاشت، لب به سلام گشود که باد از پنجره سمت راننده، حجمی از دود سیگار را به حلقومش فرو کرد تا سرفه سلامش را نیمه کاره بگذارد!
راننده با آن پیراهن آبی و عینک آفتابی ارزان قیمتی که با شیشه های سیاه، دیدن را سخت می کرد، روی صندلی راحتش لم داده بود و سیگاری لای انگشتان دست چپش، لبه پنجره، دود می شد و با دست راست، فرمان را به بازی گرفته بود.
اتوبوس با یک تکان و حرکت وسترنی!! راننده از ایستگاه کنده شد و بی مهابا به وسط خیابان جهید، صدای بوق بلند شد و راننده بی اعتنا به آینه وسط شیشه جلو نگاهی انداخت و با دست مردی که اجبارا جلوی دید آینه بغل سمت شاگرد را گرفته بود به داخل هل داد و با نوایی نه چندان محترمانه گفت: وسط جا هست بفرما بفرما برو وسط.
صورتش به شانه مردی که کنارش ایستاده بود مماس شده و تمام بوی خستگی همسفر اجباری اش را با هر نفس به درون ریه ها می فرستاد، ریه هایی که هنوز از استشمام بوی دود سیگار، التهاب داشت.
با هر ترمز و گاز، لب و دهانش به شانه مرد جلویی و پشت سرش به انگشتر عقیق دست مردی که میله را محکم گرفته بود، مماس می شد و هر بار، لعنتی زیر لب به خودش می فرستاد.
راننده چهارراه را با حرکتی زیگزاگی عبور داد قبل از آنکه چراغ زرد به قرمزی بگراید، اتوبوس چند متری را از مقابل دماغ خاوری که توزیع کننده مواد خوراکی بود عبور داد و هر دو راننده با لفظ قلم، معاشرتی کردند و از خجالت هم درآمدند.
آخرین پک را در ایستگاه سوم به سیگارش زد و ته سیگار را با شگردی خاص بین سبابه و شصت گرفت و بی آنکه متوجه نقطه پرتاب باشد، بیرون انداخت که به شیشه سواری کنار بلوار خورد و وسط چمن ها افتاد!
ایستگاه پنجم ششم بود که جایی برای نشستن پیدا شد اما اتوبوس هنوز صد متری از ایستگاه بیرون نرفته بود که راننده از وسط خیابان به سمت راست متمایل شد تا دو مسافر را سوار کند، از شیشه، کنار اتوبوس را نگاهی انداخت، مردی میانسال در حالیکه گوش هایش از خشم یا ترس سرخ شده بود، تا کمر از پنجره پراید بیرون آمده بود و برای راننده خط و نشان می کشید، اما چهره راننده ای که آینه نمایش می داد، مردی خونسرد بود که همچنان به مکالمه ای که از ایستگاه دوم با موبایل شروع کرده بود، ادامه می داد..
اکثر مسافرها با هر حرکت اشتباه راننده سری به تاسف تکان می دادند و بعضی هم زیر لب غر و لندی به حرکتهای سر اضافه می کردند اما هیچ کس، اعتراضی نمی کرد.
به مقصد رسیده بود، حتی به لحاظ زمان هم توفیری نداشت، با تاکسی هم که آمده بود، همین قدر طول می کشید، اما دیگر از دیدن تئاتر اتوبوس سواری محروم می ماند؛ اتوبوس بازهم مانند ایستگاه های پشت سر، به خود زحمت ورود کامل به ایستگاه را نداد و باز صدای بوق راننده های معترض سواری.
خود را به در جلو رساند و اسکناس 5 هزار تومانی را به طرف راننده دراز کرد و آرام گفت: بفرمایید؛ راننده چند اسکناس مچاله را میان دستش چپاند و دکمه را به قصد حرکت فشرد و قبل از اینکه او بخواهد حرف و اعتراضش را بگوید، در را زد و راه افتاد و دود سیاه و خفه کننده اگزوز را برای او باقی گذاشت....
بر اساس این گزارش، استفاده از وسایل نقلیه عمومی، یکی از مهمترین راهکارهای ممانعت از آلودگی هوا خصوصا در کلانشهرها به شمار می رود؛ اما در کنار نهادینه کردن فرهنگ استفاده از وسایل نقلیه عمومی، توجه به ارتقاء فرهنگ رانندگان و بهره برداران از این وسایل هم یک الزام است.
طی سال های گذشته اگرچه به وسطه تلاش های انجام شده و ابزارهای نظارتی، شاهد رفتار مطلوب و قانون مند اکثر رانندگان اتوبوس های درونشهری هستیم اما هنوز هم تعداد رانندگانی که بی توجه به قوانین و حقوق دیگر شهروندان، شهر را مایملک خود می دانند کم نیست.
رانندگانی که به راحتی سیگارشان را در حین حرکت دود می کنند بی آنکه حقی برای مسافران قائل باشند، ادبیاتشان با مسافران کوچه بازاری و بعضا سخیف است و هیج زمانی کمربند ایمنی نمی بندند و در حین حرکت چای می نوشند و از همه بدتر، با موبایل صحبت می کنند.
در این میان، جای روش ها و ابزارهای نظارتی بسیار خالی است، حال آنکه این روزها بیش از هر زمانی بر لزوم استفاده از وسایل نقلیه عمومی، تاکید می شود و همه خواستار نهادینه کردن رفتارهای یک شهروند خوب بین مسافران هستند و .....
ایسنا
نظرات بینندگان