ساختار وزارت ارشاد نیاز به جراحی دارد/ جریان روشنفکری از ضعف اخلاق رنج میبرد/ «خوشا شیراز»،محل رفتوآمد سلبریتیهای بیدرد شده است
به گزارش شیرازه، محمد محمودی نورآبادی که یکی از نویسندگان برجسته کشور است، تألیفات فراوانی را روانه بازار کتاب کرده که تا کنون با استقبال فراوان عموم همراه بوده است. با همه اینها آنچه نام محمودی نورآبادی را به عنوان یک نویسنده منحصر به فرد بر سر زبان ها انداخته است، نگارش کتاب «شام برفی» است که توانست در بسیاری از جشنواره های ادبی در سطح کشور، نام این نویسنده خوشآوازه را به عنوان یک نویسنده شاخص در حوزه ادبیات انقلاب بر سر زبانها بیاندازد.
محمودی نورآبادی که در سال ۱۳۵۰ در یکی از روستاهای شهرستان ممسنی به دنیا آمده است، پیش از این نیز آثاری را به قلم تحریر درآورده بود که نظر بسیاری از منتقدان را به خود جلب کرده است. از مهمترین آثار وی می توان به «کاش چشمهایش دروغ گفته باشد»، «سرریزون»، «خنده زار» و «رُنج» اشاره کرد.
خبرنگار ما با این هنرمند شناخته شده کشور گفتوگویی پیرامون ادبیات پایداری و دیگر موضوعات مرتبط با آن داشته است که مشروح آن را در ادامه خواهید خواند:
برخی از منتقدین ادبی بر این باورند که آثار شما، به خصوص کتاب اخیرتان تحت عنوان «شام برفی» که در آن به جریانهای تکفیری پرداخته بودید نقطه عطفی در ادبیات پایداری در دهه چهارم انقلاب محسوب میشود چرا که در عین فاخر بودن فرم و محتوای این اثر، نظر بسیاری از عموم مردم را به خود جلب کرد. با در نظر گرفتن این نکته، تفاوت یک نویسنده ادبیات پایداری که اثرش در عین فاخر بودن، میتواند مردم پسند هم باشد را با یک نویسنده که صرفا استقبال حداکثری از اثرش را مد نظر قرار دارد در چیست؟
راحتی کار نویسندگان ادبیات عامه پسند نازل از آنجا ناشی می شود که با خلق شخصیت های جذاب و بعضا جوان و با تزریق معجونی عاشقانه به داستان، خواننده را پای داستان می نشانند. اما سختی کار نویسنده ی ادبیات پایداری در این جاست که باید خواننده را پای داستان نگه دارد در حالی که از آن معجون عامه پسند خبری نیست. نویسنده ادبیات پایداری باید ذوق و هنر مضاعفی به خرج دهد که بتواند آن کاستیها را جبران کند. لذا کار یک نویسنده ادبیات متعهد به مراتب سخت تر است. یک وقت شما چند کاراکتر مهیج از دو جنس مخالف را در کنار هم می گذارید و داستان را پیش می برید. اما وقتی که می خواهید از آهن و توپ و تانک، لطافت و ظرافت خلق کنید و خواننده را پای داستان بنشانید، کار سخت می شود.
اتفاقا بسیاری از نویسنده ها چون همین جوهره را ندارند، به جنگ با ادبیات پایداری روی مب آورند و با شعارهای عامه پسند « خشونت بد است»، ضعف خود را پنهان می کنند.
به نظرتان جریان روشنفکری در ادبیات داستانی کماکان زنده است؟
بله. این جریان زنده است اما همچنان از بیماری اخلاق و ضعف بنیه ی معنویت در رنج و عذاب است. هر کجا که این جماعت به اصطلاح روشنفکر حضور دارند، طلاق، اعتیاد، خودکشی و یاس و ناامیدی حاکم است. گویی اینها برای زندگی و زنده ماندن خلق نشده اند بلکه آمده اند تا امید به زندگی را به قتل برسانند!
چگونه می توان از فضای ادبیات پست مدرن برای خلق آثاری هم خوان و همسو با ارزش های فرهنگی و دینی بهره جست؟
به نظرم پست مدرن زمانی سر زبان ها افتاد که نویسنده ها در دنیای غرب با کمبود سوژه و طرح مواجه شدند. به عبارتی آنقدر کارهای رئال در ادبیات و دیگر هنرها به اشباح رسید که دیگر سوژه ای برای نوشتن نماند. لذا پست مدرن آمد تا با بازی پر پیچ و خم فرم و کلمه بر این نقیصه غالب شود. اما من بر این باورم که در عرصهی ادبیات پایداری آنقدر سوژه و طرح برای نوشتن داشته باشیم که نیازی به فضاهای پست مدرن نباشد. .
نسبت اندیشه و علاقه به ادبیات را در میان عموم جامعه چگونه ارزیابی می کنید؟
اساسا یکی از کارکردهای ادبیات به وجود آوردن اندیشه است. اگر رمانی خلق شود که نویسنده اش نتوانسته باشد مخاطب را به تامل و فکر کردن وادار کند، آن رمان دیگر ارزشی ندارد. پس این بستر از زمانی که انسان، در کنار آتش زندگی اجتماعی خودش را آغاز کرده، همیشه منشا اندیشه و تولید فکر بوده است. این که اکنون این نسبت چقدر ساری و جاریست، روشن است که با ورد ابزارهای جدیدی چون دنیای مجازی، باز هم ادبیات به اشکال مختلف در زندگی مردم در جریان است.
برخی از منتقدین بر این باورند که باید نگاهی جامعه شناسانه به وضعیت اندیشه و سلیقه مردم داشت. در واقع منظورم این است که آیا کم شدن علاقه عموم مردم به ادبیات داستانی دال بر پایین بودن ذوق و سلیقه عمومی نیست؟
گمانم به هم ریختگی بسترها با ورود پی در پی ابزارها، قدری ذائقه مردم را دستخوش تغییر کرده است و البته این طبیعی است. با این حال باید این سیل مهار شود و از نعمات ابزارهای جدید به درستی بهره برد. می توان از این بستر، ادبیات را بهتر از قبل تبلیغ و عرضه کرد. البته نیاز به کار دقیق، علمی و مداوم نیز وجود دارد.
به عنوان کسی که درونمایه یکی از آثارتان به جریان های تکفیری اختصاص دارد بگویید که چه انگیزه ای شما را به نوشتن این اثر واداشت؟
البته من تا کنون چهار اثر در رابطه با این موضوع نگاشتهام که یکی از آنها تحت عنوان «ده روز با داعش» منتشر شد و سه کتاب دیگر نیز زیر چاپ هستند. این که چرا به این سمت رفتم روشن است. یک نویسنده همیشه در پی سوژهی ناب است. مضاف بر این که نویسنده باید روشنگر و آگاهی بخش باشد. در وادی بحث در مورد جریانهای تکفیری، مفهوم جهل را نیز به خوبی میتوان واکاوی کرد. نویسنده باید دقیق و هنرمندانه این جهل را نمایش دهد تا جماعت بیشتری به اردوگاه جهل نپیوندند. و بنده در چهار اثر خودم تلاش کردهام به این تاریکی ها نور بتابانم و عمق این رفتارهای جاهلانه را همراه با مخترعین و مبتکرینش معرفی کنم.
آیا جریان ادبیات انقلاب و در کل هنر انقلاب توانسته است در حال حاضر رسالت اصلی خود را ایفا کند؟
البته که در مواردی ضعف داریم اما مسیری که باید برویم درست است. هر چند که این مسیر، راه همواری نیست. اما با این حال، پیمودن این مسیر ادامه دارد و امیدواریم در آینده نزدیک، این حرکت پر بار تر باشد. البته تا کنون نیز تولیدات این عرصه با همه ی مشکلات و موانع، مخاطبان فراوانی را به همراه داشته است.
برخی از هنرمندانی که به نوعی هنرمند انقلاب محسوب می شوند، ادعا می کنند که اداره ارشاد استان فارس نه تنها حمایتی از هنرمندان ارزشی نمی کند بلکه با سیاست هایشان موجب انزوای این هنرمندان شدهاند. آیا این گفته درست است؟
کلا ساختار وزارت ارشاد بیمار است و نیاز به جراحی دارد! یک دلیلش نفوذ جریان بیمار روشنفکری در این ساختار است. دلیل دیگرش بی ثباتی مدیریتی در این تشکیلات است. یعنی سیاست مدیران اجرایی و سیاسی، مدام حال این تشکیلات فرهنگی را به هم می زند. دلیل دیگرش هم این است که این تشکیلات خود را پایگاه و مبلغ دولت و دستگاه اجرایی می دانند و صرفا اهداف و برنامه های وزیر برآمده از دولت را دنبال می کنند و چندان در پی امر فرهنگ نیستند. در کار وزارت ارشاد، سیاست بر فرهنگ غالب است.
البته صدا و سیما هم کم و بیش مشکلاتی این چنینی را دارد. اما ارشاد دیگر کارش به احتضار رسیده است! شما تصور کنید مدیر کل ارشاد فارس دو تابعیتی باشد. یعنی یک مدیر فرهنگی که باید جان و خون و وجودش لبریز از عشق به فرهنگ درون باشد، به جای دیگری هم تعلق خاطر داشته باشد. در رابطه با مدیرکل قبلی اداره ارشاد فارس سخن میگویم. معلوم است که در چنین ساختاری ضعف پیش میآید. این ارشاد دیگر ارشاد جمهوری اسلامی و همه ی مردم نیست بلکه ستاد تبلیغاتی دولتها است.
نقش حوزه هنری را در حمایت از آثار ادبی فاخر ارزیابی می کنید؟
به عنوان یکی از شاخص ترین چهره های ادبیات انقلاب در استان فارس، اصلی ترین چالشی که برایتان در بحث حمایت های نهادهای فرهنگی وجود دارد چیست؟
ناگفتهی دیگری دارید که مایل باشید آن را با مخاطبان شیرازه در میان بگذارید؟
ناگفته ها همیشه از گفته ها بیشترند. با این حال وقتی گوش شنوایی نباشد، همان بهتر که ناگفته بمانند..