کد خبر: ۱۳۶۰۴۲
تاریخ انتشار: ۰۸:۳۸ - ۲۰ بهمن ۱۳۹۸

"روز بلوا" یک بیست و سی سینمایی

به نظر می‌رسد بهروز شعیبی تکلیفش با خودش معلوم نیست. آدم به تماشای فیلمش که می‌رود نمی‌داند که باید انتظار دهلیز داشته باشد یا دارکوب یا گلشیفته.
روز بلوا درباره فساد است. فساد مالیِ گسترده و همه‌جانبه و شدیدی که به خصوص در دوسال اخیر سرتیتر اخبار بوده است. عددهایی با صفرهای فراتر از تصور ما مردمان عادی که این سال‌ها جابجا شده‌اند. فساد دیگر به شکل سواستفاده در یک پروژه یا برنده شدن در یک مزایده یا مناقصه به واسطه رشوه‌های کلان نیست و فاسدان مستقیماً از اعتبارات کلان بانکی به خودشان وام می‌دهند. اخبار فساد عادی شده. اینقدر که از حد اشاره و متلک در فیلم‌های موسوم به سینمای اجتماعی فراتر رفته و تبدیل به موضوع اصلی، آن هم در فیلمی از سازمان هنری رسانه‌ای اوج شده است.
اوج را با تولیدات سینمایی تاریخی‌اش می‌شناسیم. ساخته‌هایی درباره تاریخ انقلاب به روایت رسمی، اکثراً بسیار پرخرج و عمدتاً ایدئولوژیک. کمتر تصویر خیابان‌های امروز را در تولیدات سینمایی آن دیده‌ایم. روز بلوا اما در همین امروز می‌گذرد.
حاج آقای بدیعی روحانی جوانی است که برنامه‌هایش در تلویزیون باعث شده شهرتی به هم بزند. سکانس ابتدایی فیلم به حضور او در تلویزیون می‌پردازد. به نظر می‌رسد حرف‌های روحانی جوان (با بازی بابک حمیدیان) آنقدر منتقدانه است که در اتاق فرمان همه به تکاپو افتاده‌اند و خانم کارگردان برنامه در گوشی خانم مجری مدام تکرار می‌کند که حرف را عوض کند تا روحانی معترض سر برنامه را به باد ندهد. حاجی اما به چی معترض است؟
خیلی زود متوجه می‌شویم برادر کوچکتر حاجی غیبش زده. نیروهای امنیتی (از معدود کاراکترهای مثبت این فیلم) او را مدت‌هاست زیرنظر داشته‌اند و فعالیت‌های مشکوک و خلاف مالی او را تعقیب می‌کرده‌اند و حالا او بعد از خالی کردن حساب‌های مشترک شرکت، به آنی غیب شده.

لیلا زارع
سپرده‌های مردم در موسسه مالی و اعتباری را بالا کشیده و فرار کرده. نکته اینجاست که اموالی به نام عماد بدیعی روحانی جوان زده‌اند، چک‌هایی امضا کرده و معامله‌هایی به اسم او انجام شده که حسابی پایش را به این پرونده کشیده. هم آبرویش در خطر است و هم دینش. و او کسی است که هم آبرویش برایش اهمیت بسیار دارد و هم دینش.
جایی در میانه‌های داستان عماد سرگشته از ادعای برادرش و حرف‌های پدرزنش به همسرش می‌گوید حالا در این دنیا فقط به اوست که می‌تواند اعتماد کند و بس. چرخش داستان و حساب‌سازی‌های مشکوک و معاملات پیچیده و وام‌ها و چک‌ها و کالاها و زمین‌ها و ثروت بی‌حد این سال‌های فساد طوری پیش می‌رود که او حتی به نزدیک‌ترین حلقه اطرافیانش هم نتواند اعتماد کند. برای او فقط مانده یک جوان هَکِر با سروضع امروزی و غیراسلامی که به شکل غریبی کمک کردن به او برای زدن حساب‌ها و پیدا کردن آدم‌ها برایش امری خیلی معمولی است و عمویی که در محله قدیمی مانده و شغلی سنتی دارد و به او اطمینان می‌دهد او و برادرانش نان حلال خورده‌اند و جزئی از دایره فساد نیستند. در مقابل بقیه همه به هم وصلند. چهره‌ی حاجی جوان، وقتی می‌فهمد خیریه او فقط یک پوشش برای پولشویی بوده دیدنی است!
ظاهرا سازمان اوج هم منتقد وضع موجود است. همه منتقد وضع موجودند. فساد غیرقابل کتمان شده. هیچکس هم دوستش ندارد. اما در رویکرد فیلم روز بلوا نسبت به مقوله فساد شجاعتی دیده نمی‌شود. چرا شجاعانه نیست؟ در فیلم حالا دیگر کلاسیک «گوزن‌ها»ی مسعود کیمیایی، سید به قدرت می‌گفت من اگر عملی هستم، از اول عملی نبودم، «منو عملی کرده‌اند.» که یعنی نیروهایی از بیرون آمدند و سید را عملی کردند و خود او مقصر نبود.

 
یکی مثل اصغر هرویین‌فروش که سید در ادامه زد و نفله‌اش کرد. یا یکی بالاتر. اینجا هم فساد را کسانی مرتکب شده‌اند. فساد کار آدم‌های بد است. فردی است و حاصل سواستفاده‌ی حاجی‌های ظاهرالصلاحِ در باطن نامسلمان. مومنینی که به ظواهر دنیا خو کرده‌اند. آن‌هایی که با دلار چهارهزارتومان یک کشتی جنس می‌خرند و وقتی دلار «سه مقابل» شد می‌فروشندش. قهرمان داستان ما یک روحانی است که چه با لباس و چه بی‌لباس جلوی فساد می‌ایستد. تنها یارش هم سیستمی است که سفت و سخت مواظب این فسادهاست. در مقابل حاجی‌ای که سرنخ داستان‌ها دست اوست و چهل سال است در انقلاب زحمت کشیده، در ارتکاب این گناهان وصل است به بالاها. بالاها یعنی کجاها؟ فیلم روز بلوا دنبال جواب این سوال نیست. همینقدر که لکه را از لباس عماد پاک کند برایش کافی است. فساد را فردی می‌بیند نه سیستماتیک. گرچه برای آن‌هایی که زیر فشار به دست‌وپا افتاده‌اند و مردمی هستند بی‌رنگ و به افلاس افتاده دلسوز است. خرده شجاعت‌هایی البته در فیلم هست: عماد تا پیش از این از خودش نپرسیده این ماشین چند صد میلیونی و موبایل بیست میلیونی و خانه میلیاردی از کجا آمده؟ به نظر می‌رسد در پایان می‌فهمد روزی که از محله سنتی خارج شد و به اصطلاح لاکچری زندگی کرد و با اهل قدرت همنشینی کرد (گرچه در برنامه تلویزیونی همچنان حرف‌های عدالتخواهانه می‌زد و به حرفهایش هم اعتقاد داشت) گام اول اشتباه را برداشته و برای برگشت باید گوشتی که از این زندگی درآورده را آب کند.
روز بلوا بسیار وابسته است به بابک حمیدیان. در عین ناباوری او خوب ظاهر شده. بازیگرها همیشه عاشق نقش‌هایی خاص و برونگرایانه هستند که کشیش و روحانی هم از آن جمله‌اند. حمیدیان اگرچه وقتی در لباس آخوندی است رفتارش آخوندوارتر است و وقتی بدون لباس است همان بابک حمیدیان همیشگی می‌شود (که فقط کمی کندتر و پخته‌تر رفتار می‌کند) اما در مجموع از پس نقش برآمده.


لیلا زارع و داریوش ارجمند نقش‌های تیپیک معمول را برعهده دارند و محسن کیایی هم در تک سکانس حضورش همان آدم همیشگی است. بدون هیچ تفاوتی، در هر فیلمی. امسال او و جواد عزتی حسابی در نقش‍‌های جدی پرکار شده‌اند که به نظر می‌رسد این پرکاری بازتاب مثبت نقشی است که در ماجرای نیمروز ۲ داشته‌اند. بهروز شعیبی هم نسبت به سریال‌های تلویزیونی و کار قبلی‌اش «سیانور» موفق‌تر ظاهر شده و دنیایش گرچه هنوز سیاه و سفید مانده، اما کمی رنگ خاکستری به کارش پاشیده. فیلم‌نامه را مهران کاشانی براساس طرحی از خود شعیبی و حسین تراب‌نژاد نوشته است. حضور فیلم‌نامه‌نویسان حرفه‌ای در کنار کارگردان‌هایی که اصراری ندارند حتما متن کارشان را خودشان نوشته باشند، کم کم بیشتر از قبل می‌شود. اما فیلم‌نامه طبق معمول پر است از ناگهان‌های مالوف فیلم‌های سینمای بدنه‌ی ایران. هکری که از همه کار سردرمی‌آورد. حساب‌هایی که لو می‌روند. امنیتی‌ها که به میل فیلم دائم کم‌هوش و بعد پرهوش می‌شوند و گره‌هایی که ناگهان باز می‌شوند.
جایی در اواخر روز بلوا عماد زیر باران مدارک موردنیاز برای اثبات ادعایش را زیر لباسش می‌گذارد و اینقدر خیس شده که به زیر پل پناه می‌برد. مردی که آن‌جا بساط کرده از او می‌خواهد بیاید و خودش را خشک کند و چای هم به او تعارف می‌کند. کم کم دوربین فاصله می‌گیرد و آدم‌های دیگری هم زیر پل و کنار بساط مشغول خوردن می‌شوند. آدم‌هایی با سرووضعی که نشان می‌دهد از آن‌هایی هستند که زیر فشار اقتصادی دارند خرد می‌شوند. مردم معمولی. آدم‌های شب‌های دیروقت و ساعت‌های شلوغ مترو. حالا حاجی یکی شده وسط آن‌ها و به سختی قابل تشخیص است. این پایان بسیار مناسبی برای فیلم بود اما فیلم دو سکانس دیگر هم ادامه پیدا می‌کند. واضحاتی را توضیح می‌دهد و در یک سکانس بسیار بد همه چیز را بین پدر و دختر روشن می‌کند. چقدر بدسلیقه. از این بدسلیقگی‌ها باز هم در فیلم هست.

نظرات بینندگان