مشکلات اقتصادی عاملی موثر در افزایش طلاق:
مشکلات و تنگناهای اقتصادی عاملی بر فروپاشی یک پیوند/ فقر و بیکاری و تورم ۱۵۰ درصدی عامل مهمی برای طلاق های موجود در جامعه
آشوری کارشناس ارشد مشاوره خانواده، فقر و بیکاری و تورم ۱۵۰ درصدی امروز جامعه را عامل مهمی برای طلاق های موجود در بین زوجین برشمرد و گفت: وقتی فقر و نداری به یک زندگی وارد میشود، رسیدگی به دیگر نیازها و فکر کردن در مورد آنها چندان معنی و مفهومی برای اعضای خانواده ندارد.
به گزارش سرویس اجتماعی شیرازه، با مروری بر آماری که منتشر میشود، ملاحظه میکنیم که با تمام فرهنگ سازیها و کارهایی که برای افزایش آمار ازدواج و سوق دادن جوانان به سمت تشکیل زندگی مشترک صورت میگیرد با این حال این طلاق است که روند فزایندهای دارد و سوالی که به وجود میآید این است که چرا چنین اتفاقی رخ داده و چه عواملی در این قضیه دخیل هستند؟
در بررسی این قضیه نمیتوان صرفا یک عامل را دخیل دانست بلکه عوامل متعدد و گوناگون دست به دست هم داده اند تا کار به اینجا کشیده است و یکی از علل خیلی مهم و تاثیرگذار که گاهی نقش آن نادیده گرفته میشود، تورم و گرانی اجناس و اقلام ضروری خانوارها است.
در این شرایط که قیمت اجناس و هزینههای مسکن و زندگی روزبهروز که نه بلکه ساعت به ساعت افزایش مییابد، قشرمتوسط و متوسط رو به پایین هر روز فیر و فقیرتر شده و دیگر کسی حاضر نیست ازدواج کند چرا که جوان امروز از زیر بار چنین مسوولیت سنگینی رفتن میترسد و نمیداند آیا میتواند از پس هزینههای امرار معاش یک خانواده برآید؟ در شرایط کنونی، هیچکس نمیداند آیا این میزان حقوقی را که دارد فردا هم خواهد داشت یا نه و این عدم ثبات و آرامش نداشتن، از سویی منجر به ترس از ازدواج و از سوی دیگر منجر به بداخلاقیهای ناخودآگاه با افراد خانواده میشود.
این که میگویند باید به مردم مهارتهای زندگی و شیوههای کنترل خشم را آموزش داد درست است اما مساله اینجاست که تنها با آگاهی نمیتوان کاری کرد، نمیتوان گفت گرسنه باش ولی آگاه باش و دست به رفتار ناهنجار نزن و آرام به زندگیات ادامه بده.
گاهی مشاهده میشود تمام درآمد یک فرد فقط بخشی از کرایه خانه او را تامین میکندو همین مسائل است که جوانان را از رو آوردن به سمت ازدواج بازمیدارد و به آسیبهای اجتماعی و خشونتها در جامعه نیز منجر خواهد شد و در بیشتر موارد زندگی زوج هایی را هم که تن به ازدواج داده اند را با تنش و چالش های بسیار رو برو می کند تا جای که گاه منجر به جدایی و طلاق میشود.
برخی روانشناسان معتقدند ممکن است در برخی مواقع ،اوضاع بد اقتصادی و مشکلات و مسائل مالی زوجین، علت اولیه و اصلی طلاق نباشد، ولی عواقب و عوامل وابسته به این امر میتواند سطح رضایت زناشویی را کاهش دهد وعوامل و شرایطی را ایجاد کند که شاید خود زوجین در به وجود آمدنش چندان دخیل نباشند.
به طور مثال اگر مردی زمانی تصمیم به تشکیل خانواده بگیرد که از توانایی مالی کافی برخوردار نیست، مشکلات عدیدهای در آینده برای او به وجود خواهد آمد، خصوصا اگر فرد، بیکار یا در شرایطی مانند دوران دانشجویی باشد، ازدواج میتواند چالشهای زیادی را به همراه داشته باشد.
در بررسی این قضیه نمیتوان صرفا یک عامل را دخیل دانست بلکه عوامل متعدد و گوناگون دست به دست هم داده اند تا کار به اینجا کشیده است و یکی از علل خیلی مهم و تاثیرگذار که گاهی نقش آن نادیده گرفته میشود، تورم و گرانی اجناس و اقلام ضروری خانوارها است.
در این شرایط که قیمت اجناس و هزینههای مسکن و زندگی روزبهروز که نه بلکه ساعت به ساعت افزایش مییابد، قشرمتوسط و متوسط رو به پایین هر روز فیر و فقیرتر شده و دیگر کسی حاضر نیست ازدواج کند چرا که جوان امروز از زیر بار چنین مسوولیت سنگینی رفتن میترسد و نمیداند آیا میتواند از پس هزینههای امرار معاش یک خانواده برآید؟ در شرایط کنونی، هیچکس نمیداند آیا این میزان حقوقی را که دارد فردا هم خواهد داشت یا نه و این عدم ثبات و آرامش نداشتن، از سویی منجر به ترس از ازدواج و از سوی دیگر منجر به بداخلاقیهای ناخودآگاه با افراد خانواده میشود.
این که میگویند باید به مردم مهارتهای زندگی و شیوههای کنترل خشم را آموزش داد درست است اما مساله اینجاست که تنها با آگاهی نمیتوان کاری کرد، نمیتوان گفت گرسنه باش ولی آگاه باش و دست به رفتار ناهنجار نزن و آرام به زندگیات ادامه بده.
گاهی مشاهده میشود تمام درآمد یک فرد فقط بخشی از کرایه خانه او را تامین میکندو همین مسائل است که جوانان را از رو آوردن به سمت ازدواج بازمیدارد و به آسیبهای اجتماعی و خشونتها در جامعه نیز منجر خواهد شد و در بیشتر موارد زندگی زوج هایی را هم که تن به ازدواج داده اند را با تنش و چالش های بسیار رو برو می کند تا جای که گاه منجر به جدایی و طلاق میشود.
برخی روانشناسان معتقدند ممکن است در برخی مواقع ،اوضاع بد اقتصادی و مشکلات و مسائل مالی زوجین، علت اولیه و اصلی طلاق نباشد، ولی عواقب و عوامل وابسته به این امر میتواند سطح رضایت زناشویی را کاهش دهد وعوامل و شرایطی را ایجاد کند که شاید خود زوجین در به وجود آمدنش چندان دخیل نباشند.
به طور مثال اگر مردی زمانی تصمیم به تشکیل خانواده بگیرد که از توانایی مالی کافی برخوردار نیست، مشکلات عدیدهای در آینده برای او به وجود خواهد آمد، خصوصا اگر فرد، بیکار یا در شرایطی مانند دوران دانشجویی باشد، ازدواج میتواند چالشهای زیادی را به همراه داشته باشد.
مثلا فردی دانشجو که هزینه اولیه تحصیل خود را هم از خانواده میگیرد، در آغاز زندگی مشترک ناچار به روی آوردن به والدین و جلب حمایتهای مالی از آنها است، در چنین شرایطی یک راه اعمال قدرت برای والدین باز میشود، اگر والدین افرادی قدرتطلب باشند، ماجرا بغرنجتر خواهد شد.
شاید در ابتدا، مشکل اقتصادی خاصی بروز نکند و در سالهای اول زندگی مایحتاج اولیه از سمت والدین فراهم شود، اما به همان اندازه نیز اجازه دخالت در زندگی زوجین به آنها داده میشود، دخالتهای بیشمار در زندگی و تصمیمگیریهای مهم زوجین، زمینهساز جروبحثهای زیادی میشود، در نتیجه چنین شرایطی نمیتواند چندان پایدار باشد.
نمونه بارز این گونه ازدواج ها، سرانجام زندگی مهرداد و زهره است که پس از ازدواج، پیوندشان بیش از سه سال دوام نیاورد.
زهره که چشمان خیس و نگرانش نشان از غمی بزرگ دارد در مورد نحوه آشنایی اش با همسرش می گوید: ترم اول کارشناسی بودم که در دانشگاه با مهرداد که یک ترم از من بالاتر بود آشنا شدم خیلی زود خانواده ها را از این علاقه مطلع کردیم،چون خانواده هایی تقریبا سنتی داشتیم.
با وجود علاقه بسیاری که به او داشتم اما چون هنوز نه فارغ التحصیل شده بود و نه شغل ثابتی داشت نگران آینده مان بودم اما اصرار های او و سادگی و صداقتش باعث شد خیلی زود با هم ازدواج کنیم .
ماه های اول هیچ مشکلی نداشتیم اما پس از مدتی خانواده اش از او خواستند تا من ترک تحصیل کنم چون معتقد بودند نیاز نیست من ادامه تحصیل بدهم و به همسرم می گفتند فقط می توانند خرج زندگی و تحصیل خودش را بدهند با اینکه اصلا دوست نداشتم ترک تحصیل کنم اما به ناچار دانشگاه را رها کرده و به کاری مشغول شدم که کمک خرج زندگی مان باشد خانواده همسرم هم که هزینه دانشگاه مهرداد و بخشی از مخارج زندگی را پرداخت می کردند گاه و بیگاه به خود اجازه اظهار نظر در زندگی مان را می دادند.
این اظهار نظرها رفته رفته تبدیل به دخالت شد و از آنجا که مهرداد خود را مدیون آنها می دید و استقلال مالی نداشت هیچ حرفی نمی زد و فرمان بر بی چون و چرای آنها شد تا اینکه بحث و اختلاف نظر بین ما شدت گرفت و الان پس از سه سال و چهار ماه زندگی خانواده اش از او خواسته اند تا از یکدیگر جدا شویم.
در راهروی دادگاه چشمان خیس زهره و نگاه شرمگین مهرداد را رها کرده و غمگین از این همه بی ادراکی، به دنبال سوژه دیگری بودم که ناگهان فریاد مردی که مدام می گفت زنی که شریک کم و زیاد زندگی شوهرش نیست را باید طلاق داد، توجه مرا جلب کرد، پیش تر رفتم و گوشه ای منتظر فرصت بودم تا با این مرد یا همسرش صحبت کنم.
بعد از چند لحظه مرد که حدودا چهل ساله بود آرام تر شد و بر روی نیمکت راهرو نشست، جلو رفتم و از او خواهش کردم علت اقدام به جدایی شان را بازگو کند، ابتدا قبول نکرد اما وقتی گفتم خبرنگار هستم و اصلا نامش را در گزارشم ذکر نمی کنم موافقت کرد و صحبتش را این چنین ادامه داد: ده سال پیش ازدواج کردیم، تا قبل از این اتفاقات وافزایش تورم و گرانی ها اوضاع بدی نداشتیم اما از آنجا که همسرم تجمل گراست و با دوستان و فامیل زیاد چشم و هم چشمی دارد پا در یک کفش کرده که ماشین و وسائل زندگی را عوض کنیم، من هم که یک حقوق کارمندی دارم برایم مقدور نیست به همین خاطر ماه ها است زندگی را جهنم کرده و من هم تنها راه را طلاق میدانم.
هر دو سوژه را با هم مقایسه کردم و دیدم گاهی مواقع هم شرایط اقتصادی چندان بد نیست، اما شیوه خرید کردن و هزینهکرد و نگاه به زندگی و شرایط مالی همسر، محل اختلاف طرفین میشود.
نداشتن رویه معقول اقتصادی در هزینه کردن منابع مالی درون زندگی مشترک، همفکر و همراه نبودن زوجین درباره نحوه مصرف درآمدهای حاصل از کار و نبود مشارکت آنها در مدیریت امور مالی خانواده، نهتنها زمینهساز بروز مشاجره و اختلاف در روابط زوجین میشود، بلکه مانع پیشرفت اقتصادی زندگی آنها نیز خواهد شد.
باخود که فکرمی کنم میبینم اگر چه راهکار پیشگیری از طلاق های ناشی از مشکلات اقتصادی شاید چندان امکان پذیر نباشد اما به نظ با تولید کار و کاهش فقر، بسیاری از آسیبهای اجتماعی که امروزه آسیبشناسان را نگران کرده است حل خواهد شد.
فقر و بیکاری و تورم ۱۵۰ درصدی عامل مهمی برای طلاق های موجود در جامعه
در این راستا و به منظور بررسی تاثیر مشکلات و تنگناهای اقتصادی بر فروپاشی یک ازدواج گفتگویی با محمد آشوری کارشناس ارشد مشاوره خانواده انجام داده ایم.
این کارشناس ارشد مشاوره خانواده، فقر و بیکاری و تورم ۱۵۰ درصدی امروز جامعه را عامل مهمی برای طلاق های موجود در بین زوجین برشمرد و گفت: وقتی فقر و نداری به یک زندگی وارد میشود، رسیدگی به دیگر نیازها و فکر کردن در مورد آنها چندان معنی و مفهومی برای اعضای خانواده ندارد، چون مهمترین هدف سرپرست خانواده سیر کردن شکم فرزندان است و دیگر فرصتی برای آموزش های لازم و دریافت مهارت های زندگی پیدا نمی کند.
مدرس مرکز مشاوره بهارنکو با بیان اینکه فقر عاملی برای از هم پاشیده شدن زندگی ها است، تصریح کرد: فقر مالی و بالا رفتن هزینه های زندگی عاملی شده که جوان ها نتوانند ازدواج کنند،
چرا که جوانی که امروز در ابتدایی ترین نیازهای اولیه مادی خود مانده است نمیتواند به ازدواج فکر کند و زمانی که قادر به ازدواج نباشد برای پاسخگویی به نیازهای عاطفی و جسمی خود به سراغ ارتباطات نادرست می رود و در نهایت موجب افزایش آمار خیانت در خانوادهها و جامعه می شود.
آشوری با بیان اینکه همه عوامل به صورت زنجیر وار به یکدیگر مرتبط می شوند، اظهار کرد: مرتفع کردن یک عامل و رسیدگی مناسب و درست به یک فاکتور میتواند به خودی خود دیگر عوامل را تحت تاثیر قرار دهد.
حرف آخر اینکه:
اگر چه بسیاری از مسئولان و کارشناسان حوزه آسیب های اجتماعی ریشه اصلی مشکلات و آسیبهای موجود در خانوادهها را ناشی از مشکلات معیشتی و اقتصادی میدانند و معتقد هستند در گذشته مسائل مالی در بروز اختلافات خانوادگی کمرنگ تر بود اما امروز با وجود اینکه می دانند در اکثر اختلافات مسائل مالی و شرایط اقتصادی نامطلوب دخیل است،ولی بازهم دست روی دست گذاشته اند و با دادن آمار و ارقام های غیر واقعی سعی در نشان دادن کاهش آمار طلاق در جامعه دارند که این موضوع خود یک معضل اساسی به شمار می رود و به نظر بیشتر شبیه پاک کردن مسئله به جای حل مسئله است.
انتهای پیام/س
انتهای پیام/س
نظرات بینندگان