«قهرمانی» از جنس خدمت:
قاسم سلیمانی فرماندهی بدون مرز؛ از تایباد و زابل تا خوزستان و سوریه
شهید سردار حاج قاسم سلیمانی را تمام ایرانیان در قلب شان دوست داشتند مردی که گر چه فرمانده ای بزرگ بود اما همواره همانند سربازی بی نام و نشان خدمت می کرد، مردی که آوازه بلند نامش و رشادت هایش در سراسر این پهنه گیتی گسترده بود و هر کجا رد و نشانی از ظلم و ستم و بی عدالتی و مشکلات بود، همانند یک عقاب تیز پرواز خود را می رساند تا یاریگر مردم مظلوم باشد.
به گزارش سرویس اجتماعی شیرازه، بامداد جمعه ۱۳ دی ماه ۱۳۹۸ بود که در کسری از ثانیه فضای مجازی پر شد از صدای انفجاری مهیب که لرزه بر اندام همگان انداخت، انفجاری از جنس نامردی و مهمان کشی، اما این انفجار، نه با مین بود و نه بم، بلکه صدای انفجار خبری تلخ بود که کام مردم دنیا را تلخ کرد، یک تلخی بی پایان.
هم همه و ول وله ای بین مردم به وجود آمد، همه به یکدیگر زنگ می زدند و سعی داشتند خبر را از کانال مطمئن ترین فرد و رسانه بشنوند، تا شاید صحت نداشته باشد، آخر خبر، خبر شهادت مردی بود که جنسش با جنس همه خاکیان و زمینیان این زمانه فرق داشت، خبر شهادت فرمانده ای بود که دشمن نامش را ژنرال سایه ها گذاشته بود، مردی که گر چه فرمانده ای بزرگ بود اما همواره همانند سربازی بی نام و نشان خدمت می کرد، مردی که آوازه بلند نامش و رشادت هایش در سراسر این پهنه گیتی گسترده بود و هر کجا رد و نشانی از ظلم و ستم و بی عدالتی و مشکلات بود، همانند یک عقاب تیز پرواز خود را می رساند تا یاریگر مردم مظلوم باشد.
برایش هم فرقی نمی کرد عرب باشد یا عجم، ترک باشد یا لر و ایرانی باشد یا خارجی، چون در قاموسش چیزی به نام تبعیض جای نداشت و سعی می کرد چتر مهربانی اش را بر سر همگان بگستراند.
آری خبر، خبر شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی بود، فرمانده ای بدون مرز که ذره ای از سالهای پر برکت عمرش را صرف پشت میز نشینی و مدیریت اتاق فرمانی نگذراند و همواره پیش از همه در خط اول دفاع از حریم حریت انسانی بود.
بزرگ مردی که دشمنان خبیث داخلی و خارجی دیگر نمی توانستند محبوبیت این قهرمان فراملی را تحمل کنند و عاقبت در بامدادی تلخ در حالی که با یار دیرینش ابومهدی المهندس، برای ماموریتی به بغداد رفته بود در یک حمله موشکی در فرودگاه بغداد توسط نیروهای آمریکایی به درجه رفیع شهادت نائل آمد تا شهید بودن را به معنای واقعی بچشد، گر چه او همیشه شهید بود و شهید گونه زندگی میکرد.
حافظه تاریخی جهان هیچ گاه روزی را که پیکرش بر دستهای مردم دو کشور می چرخید را فراموش نمی کند، خاطره جمعیتی عظیم که خودجوش آمده بودند تا فرمانده و قهرمان شان را بدرقه کنند، مردمی که در سراسر دنیا برایش مراسم یادبود گرفتند و برایش اشک ریختند.
و حالا درست ۲ سال از آن حادثه تلخ میگذرد اما هنوز که هنوز است داغش در دل مردم تازه مانده است، به گونه ای که هر کسی دوست دارد او را به نحوی که شایسته است تکریم و تمجید کند.
ولی پایگاه تحلیلی خبری شیرازه، بنا دارد در سلسله گفتگوها، مصاحبه با مردم، اساتید دانشگاه، دانشجویان، نمایندگان مجلس و اقشار مختلف جامعه به تبیین جایگاه شخصیتی این بزرگ مرد بی بدیل بپردازد تا شاید گوشه اندکی از خدمات خالصانه اش را به رشته تحریر درآورد.
در این گزارش، ابتدا گذری کوتاه بر زندگی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی خواهیم داشت و سپس به تبیین زوایای شخصیتی وی از زبان یکی از هم رزمانش می پردازیم.
قاسم سلیمانی در ۲۰ اسفند ۱۳۳۵ در قنات ملک که روستایی کوهستانی با ساختاری طایفهای (طایفه سلیمانی کرمانی) بود، واقع در شهرستان را بر، از توابع کرمان زاده شد.نام پدرش حسن و نام مادرش فاطمه سلیمانی بود؛ یک خواهر و یک برادر بزرگتر و یک برادر کوچکتر داشت.
او از ۱۲ سالگی روستای خود را برای کار در شهر کرمان ترک کرد. در نوجوانی به کار بنایی مشغول بود و در سالهای ابتدای جوانی، از پیمانکاران سازمان آب کرمان به شمار میآمد.
وی در سنین جوانی ازدواج کرد و دو فرزند پسر به نامهای حسین و محمدرضا و دو فرزند دختر به نامهای زینب و فاطمه داشت.
سلیمانی در سالهای آخر زندگی در شهرک «شهید دقایقی» در محله شیان در کنار پارک جنگلی لویزان در تهران زندگی میکرد.
آغاز فعالیتهای انقلابی و نظامی
قاسم سلیمانی یکی دو سال پیش از انقلاب ۱۳۵۷ از طریق سید رضا کامیاب که در ماه رمضان برای تبلیغ از مشهد به کرمان آمده بود و یکی از گردانندگان اصلی راهپیماییها و اعتصابات کرمان بود، جذب نهضت امام روحالله خمینی(ره) شد. کامیاب بعدها سلیمانی را با آیت الله سیدعلی خامنهای آشنا کرد و در ۷ مرداد ۱۳۶۰ توسط سازمان مجاهدین خلق ترور شد.
سلیمانی پس از انقلاب ۱۳۵۷ ابتدا در حین ادامه فعالیت در سازمان آب کرمان، به عضویتِ مجموعهای بنام سپاه افتخاری درآمد و سپس با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به این نهاد پیوست. شورای فرماندهی سپاه در کرمان پیش از ۸ خرداد ۱۳۵۸ تشکیل شد و سلیمانی همزمان با کار در سازمان آب، به سپاه پیوست.
به گفتهٔ اصغر محمدحسینی حداکثر دوره آموزش آنها ۴۵ روز بوده است. وی، علیرغم آنکه تا پیش از آن هیچ تجربهٔ نظامی نداشت، به علت عملکرد خوبش به عنوان مربی انتخاب شد. سپس، مدت کوتاهی بعد به همراه جمعی از سپاهیان برای کمک به اداره و حفاظت شهر مهاباد در برابر جدایی طلبان کرد به این شهر فرستاده شد. پس از بازگشت از مهاباد تا شروع جنگ ایران و عراق فرمانده پادگان قدس سپاه کرمان بود.
جنگ ایران و عراق
سلیمانی در ابتدای جنگ ایران و عراق گردانی متشکل از نیروهای رزمی کرمان را تشکیل داد که کمی بعد به تیپ زرهی و نهایتاً به لشکر ۴۱ ثارالله تبدیل شد. او از ابتدای تشکیل این لشکر در سال ۱۳۶۱ تا رفتن به نیروی قدس در سال ۱۳۷۶ فرمانده این لشکر بود و در بسیاری از عملیاتهای سپاه در جنگ نقش کلیدی داشت. لشکر ۴۱ ثارالله تحت فرماندهی او متشکل از نیروهای سه استان کرمان، سیستان و بلوچستان و هرمزگان بود، و به لشکر «خط شکن» معروف بود. این نیروی رزمی در ابتدا یک گردان بود که قبل از عملیات فتحالمبین توسط حسن باقری به سطح تیپ ارتقا پیدا کرد و قاسم سلیمانی توانست وارد جلسات فرماندهان سپاه شود. با این حال تا عملیات رمضان، تیپ وی عمدتاً نقش پشتیبانی را برعهده داشت.
هم همه و ول وله ای بین مردم به وجود آمد، همه به یکدیگر زنگ می زدند و سعی داشتند خبر را از کانال مطمئن ترین فرد و رسانه بشنوند، تا شاید صحت نداشته باشد، آخر خبر، خبر شهادت مردی بود که جنسش با جنس همه خاکیان و زمینیان این زمانه فرق داشت، خبر شهادت فرمانده ای بود که دشمن نامش را ژنرال سایه ها گذاشته بود، مردی که گر چه فرمانده ای بزرگ بود اما همواره همانند سربازی بی نام و نشان خدمت می کرد، مردی که آوازه بلند نامش و رشادت هایش در سراسر این پهنه گیتی گسترده بود و هر کجا رد و نشانی از ظلم و ستم و بی عدالتی و مشکلات بود، همانند یک عقاب تیز پرواز خود را می رساند تا یاریگر مردم مظلوم باشد.
برایش هم فرقی نمی کرد عرب باشد یا عجم، ترک باشد یا لر و ایرانی باشد یا خارجی، چون در قاموسش چیزی به نام تبعیض جای نداشت و سعی می کرد چتر مهربانی اش را بر سر همگان بگستراند.
آری خبر، خبر شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی بود، فرمانده ای بدون مرز که ذره ای از سالهای پر برکت عمرش را صرف پشت میز نشینی و مدیریت اتاق فرمانی نگذراند و همواره پیش از همه در خط اول دفاع از حریم حریت انسانی بود.
بزرگ مردی که دشمنان خبیث داخلی و خارجی دیگر نمی توانستند محبوبیت این قهرمان فراملی را تحمل کنند و عاقبت در بامدادی تلخ در حالی که با یار دیرینش ابومهدی المهندس، برای ماموریتی به بغداد رفته بود در یک حمله موشکی در فرودگاه بغداد توسط نیروهای آمریکایی به درجه رفیع شهادت نائل آمد تا شهید بودن را به معنای واقعی بچشد، گر چه او همیشه شهید بود و شهید گونه زندگی میکرد.
حافظه تاریخی جهان هیچ گاه روزی را که پیکرش بر دستهای مردم دو کشور می چرخید را فراموش نمی کند، خاطره جمعیتی عظیم که خودجوش آمده بودند تا فرمانده و قهرمان شان را بدرقه کنند، مردمی که در سراسر دنیا برایش مراسم یادبود گرفتند و برایش اشک ریختند.
و حالا درست ۲ سال از آن حادثه تلخ میگذرد اما هنوز که هنوز است داغش در دل مردم تازه مانده است، به گونه ای که هر کسی دوست دارد او را به نحوی که شایسته است تکریم و تمجید کند.
ولی پایگاه تحلیلی خبری شیرازه، بنا دارد در سلسله گفتگوها، مصاحبه با مردم، اساتید دانشگاه، دانشجویان، نمایندگان مجلس و اقشار مختلف جامعه به تبیین جایگاه شخصیتی این بزرگ مرد بی بدیل بپردازد تا شاید گوشه اندکی از خدمات خالصانه اش را به رشته تحریر درآورد.
در این گزارش، ابتدا گذری کوتاه بر زندگی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی خواهیم داشت و سپس به تبیین زوایای شخصیتی وی از زبان یکی از هم رزمانش می پردازیم.
قاسم سلیمانی در ۲۰ اسفند ۱۳۳۵ در قنات ملک که روستایی کوهستانی با ساختاری طایفهای (طایفه سلیمانی کرمانی) بود، واقع در شهرستان را بر، از توابع کرمان زاده شد.نام پدرش حسن و نام مادرش فاطمه سلیمانی بود؛ یک خواهر و یک برادر بزرگتر و یک برادر کوچکتر داشت.
او از ۱۲ سالگی روستای خود را برای کار در شهر کرمان ترک کرد. در نوجوانی به کار بنایی مشغول بود و در سالهای ابتدای جوانی، از پیمانکاران سازمان آب کرمان به شمار میآمد.
وی در سنین جوانی ازدواج کرد و دو فرزند پسر به نامهای حسین و محمدرضا و دو فرزند دختر به نامهای زینب و فاطمه داشت.
سلیمانی در سالهای آخر زندگی در شهرک «شهید دقایقی» در محله شیان در کنار پارک جنگلی لویزان در تهران زندگی میکرد.
آغاز فعالیتهای انقلابی و نظامی
قاسم سلیمانی یکی دو سال پیش از انقلاب ۱۳۵۷ از طریق سید رضا کامیاب که در ماه رمضان برای تبلیغ از مشهد به کرمان آمده بود و یکی از گردانندگان اصلی راهپیماییها و اعتصابات کرمان بود، جذب نهضت امام روحالله خمینی(ره) شد. کامیاب بعدها سلیمانی را با آیت الله سیدعلی خامنهای آشنا کرد و در ۷ مرداد ۱۳۶۰ توسط سازمان مجاهدین خلق ترور شد.
سلیمانی پس از انقلاب ۱۳۵۷ ابتدا در حین ادامه فعالیت در سازمان آب کرمان، به عضویتِ مجموعهای بنام سپاه افتخاری درآمد و سپس با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به این نهاد پیوست. شورای فرماندهی سپاه در کرمان پیش از ۸ خرداد ۱۳۵۸ تشکیل شد و سلیمانی همزمان با کار در سازمان آب، به سپاه پیوست.
به گفتهٔ اصغر محمدحسینی حداکثر دوره آموزش آنها ۴۵ روز بوده است. وی، علیرغم آنکه تا پیش از آن هیچ تجربهٔ نظامی نداشت، به علت عملکرد خوبش به عنوان مربی انتخاب شد. سپس، مدت کوتاهی بعد به همراه جمعی از سپاهیان برای کمک به اداره و حفاظت شهر مهاباد در برابر جدایی طلبان کرد به این شهر فرستاده شد. پس از بازگشت از مهاباد تا شروع جنگ ایران و عراق فرمانده پادگان قدس سپاه کرمان بود.
جنگ ایران و عراق
سلیمانی در ابتدای جنگ ایران و عراق گردانی متشکل از نیروهای رزمی کرمان را تشکیل داد که کمی بعد به تیپ زرهی و نهایتاً به لشکر ۴۱ ثارالله تبدیل شد. او از ابتدای تشکیل این لشکر در سال ۱۳۶۱ تا رفتن به نیروی قدس در سال ۱۳۷۶ فرمانده این لشکر بود و در بسیاری از عملیاتهای سپاه در جنگ نقش کلیدی داشت. لشکر ۴۱ ثارالله تحت فرماندهی او متشکل از نیروهای سه استان کرمان، سیستان و بلوچستان و هرمزگان بود، و به لشکر «خط شکن» معروف بود. این نیروی رزمی در ابتدا یک گردان بود که قبل از عملیات فتحالمبین توسط حسن باقری به سطح تیپ ارتقا پیدا کرد و قاسم سلیمانی توانست وارد جلسات فرماندهان سپاه شود. با این حال تا عملیات رمضان، تیپ وی عمدتاً نقش پشتیبانی را برعهده داشت.
سلیمانی از فرماندهان عملیاتهای والفجر هشت، کربلای چهار و کربلای پنج بود و چندین بار در جنگ مجروح شد از جمله در عملیات بستان از ناحیه شکم و در عملیات طریق القدس در اثر انفجار خمپاره از ناحیه دست و شکم مجروح شد.
فعالیتها پس از جنگ
با پایان یافتن جنگ ایران و عراق در ۱۳۶۷ ه. ش، لشکر ۴۱ ثارالله به فرماندهی سلیمانی به کرمان بازگشت و درگیر جنگ با اشخاص مسلح و قاچاقچیان مواد مخدر شد، که از مرزهای شرقی کشور هدایت میشدند. قاسم سلیمانی تا هنگام انتصاب به فرماندهی سپاه قدس، این سمت را عهدهدار بود.
به گفتهٔ علی قاسمی، فرمانده سپاه انصار الرضا استان خراسان جنوبی، وی در برقراری امنیت در مرزهای شرقی از تایباد تا زابل و زاهدان کوشید. امنیت را در جاده بیرجند-قائن و بیرجند-زاهدان برقرار کرد. همچنین راه ارتباطی بیرجند به کرمان در کویر سوزان شهداد را از اشرار پاکسازی کرد.
فرماندهی نیروی قدس
قاسم سلیمانی در سال ۱۳۷۶، همزمان با اوجگیری طالبان در افغانستان، به فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منصوب شد و با تجربهای که از جنگ داخلی کردستان داشت، گزینهای مناسب بود، چون بنا گردید در افغانستانِ عصر طالبان که درگیر جنگهای داخلی بود، وارد عمل شود. از همه مهمتر اینکه سلیمانی در هشت سال جنگ با عراق و نیز مبارزه با باندهای مواد مخدر در مناطق مرزی ایران و افغانستان تا پیش از انتصابش به فرماندهی سپاه قدس، تجربهٔ زیادی اندوخته بود تا پایان عمر در سال ۱۳۹۸ این سمت را عهدهدار بود.
تجهیز حزبالله در لبنان و شرکت در جنگ سال ۲۰۰۶
به گفتهٔ سید حسن نصرالله، رهبر حزبالله لبنان، قاسم سلیمانی از زمان انتصاب به فرماندهی سپاه قدس ارتباط نزدیکی با نیروهای حزبالله لبنان داشت. وی علاوه بر مشارکت در تجهیز و طراحی بخش نظامی، در حوزه برنامهریزی سیاسی این حزب نیز مشارکت داشت.
خدمت بی منت
حاج قاسم سلیمانی علاوه بر رشادتهایی که در عرصه جنگهای داخلی و خارجی از خود نشان داد، هر گاه اتفاقی و یا بلایای طبیعی مثل سیل و زلزله و... حادث میشد همانند یک نیروی خدماتی دوش به دوش مردم در میدان حضور داشت و شاید به خاطر همین ویژگی به او لقب مرد میدان داده اند. وی در سیل خوزستان با حضور به موقع خود خدمات فراوانی را ارائه داد.
سردار قاسم سلیمانی یکی از محبوبترین چهرههای انقلاب اسلامی و نماد مبارزه با نظام سلطه و ظلم جهانی شناخته میشود. این شهید والامقام هرگز فکری جز حرکت برای عزت اسلام و مظلومان جهان در سر نداشت و زندگی خود را صرف مبارزه با ظالمان کرد و همواره نگاهش به افق نگاه مقام معظم رهبری جمهوری اسلامی دوخته بود.
حاج قاسم در سالهای پایانی عمر با برکتش بخشی از خاطرات دوران نوجوانی و جوانی زندگی خود را در قالب خود دست نوشتی به نام از چیزی نمیترسیدم به رشته تحریر درآورده است که همزمان با اولینسالگرد شهادتش در دیماه سال گذشته رونمایی شد، با مقدمهای از زینب سلیمانی دختر سردار سلیمانی همراه است. او در این مقدمه به برخی عادات شخصی سردار سلیمانی ازجمله مطالعه زیاد اشاره کرده است. زینب سلیمانی میگوید پدرش فرماندهای نظامی و دقیق بود و صفات یکفرد نظامی را داشته، اما آنچه در شخصیتش استثنا بوده، مطالعه و نوشتن است. سردار سلیمانی هم خود اهل مطالعه زیاد بوده و هم اعضای خانوادهاش را موظف به خواندن کتاب میدانسته است. دایره مطالعاتیاش هم طبق روایت دخترش، از شعر فارسی و زمان خارجی و کتابهای تاریخی تا کتابهای سیاسی، خاطرات، شرححالها و عناوین نظامی را شامل میشده است.
سردار سلیمانی عادت به حاشیهنویسی در کتابها داشته و طی چندسال پایانی زندگی خود، تلاش کرد خاطراتش را ثبت کند و موفق شد خاطرات اجمالیاش را از سالهای کودکی تا ۲۲ سالگی بنویسد که این خاطرات پس از شهادتش، با تایپ و حروفچینی از روی دستخط وی، توسط انتشارات مکتب حاج قاسم در قالب کتاب «از چیزی نمیترسیدم» چاپ شدند.
حاج قاسم از نگاه هم رمزش در سوریه
سردار عبیداوی معروف به ابو یوسف جانشین قرارگاه عملیاتی حضرت زینب علیه االسلام و فرماندهی قرارگاه نصر در تدمر و جانشین اطلاعات عملیات در کشور سوریه و هم رزم شهید سردار حاج قاسم سلیمانی یکی از شخصیتهایی است که مدتی را از نزدیک با حاج قاسم زندگی کرده، آن هم زندگی در جنگ و با روحیات وی آشنایی بسیاری دارد، به سراغش رفتیم و گفتگوی در خصوص خدا محوری حاج قاسم و توکل وی به خالق هستی بخش در تمام امور و اعتقادش به پیروزی در کارها در صورت الهی بود انجام دادیم.
وی میگوید: بنده در این راستا به سه محور و یا سه نکته اساسی مبتنی به محوریت حاج قاسم در تمام امورات و کارهایش تاکید و اشاره میکنم که این سه محور در آیه ای از قرآن کریم در عمل، سلوک و روش حاج قاسم بود.
عبیداوی با بیان اینکه هر انسان مؤمنی که توانایی عمل داشته باشد و بتواند به فرامین الهی عمل کند به خواسته های خود خواهد رسید، گفت: حاج قاسم اطلاعات از خدا پیامبر و ائمه معصومین و ولی امر آنها را با تمام وجود درک کرده بود و آن را در میدانهای عمل چه بعد سیاسی چه نظامی چه فرهنگی و اجتماعی و حتی بعد فردی به کار می گرفت و در عرصه عمل، به آنها رسید.
به طور مثال حاج قاسم اطاعت از قوانین خداوند تبارک و ائمه معصومین و ولی آنها را در روی زمین شیرین ترین چیز در دنیا میدانست مثل کسی که چندین روز آب و غذا نخورده باشد و محتاج تغذیه است حاج قاسم همیشه محتاج تغذیه الهی بود و در آنچه انجام می داد و به آن عمل میکرد همیشه پیروز بود و پیروزی را درک می کرد و قبل از عمل به هر کاری نتیجه اش را به دست آورده بود.
هم رزم سردار اضافه کرد: حاج قاسم مطیع محض پروردگار بوده و کلیه امورات خود را با خواستههای ولی امر منطبق می کرد و مصداق بارز آیه «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم...)(آیه 59سوره نسا) بود و در طول فعالیتش از این آیه دور نشده و با تطبیق عملی آن در کل عرصه های زندگی به نتیجه مطلوب می رسید.
به عقیده عبیداوی، اطاعت حاج قاسم ظاهری و فیزیکی نبود بلکه اطاعتی درونی و وجودی بود که با خونش عجین گردیده است، اطاعتش پیروزی محض و بدون چون و چرا بود نه با بینش کورکورانه.
وی در خصوص مهربانی سردار سلیمانی و معرفی الگوی تعامل مدیر انقلابی با مردم در جمهوری اسلامی و معرفی ایشان به عنوان مصداقی از شعار مردم سالاری دینی در نظام جمهوری اسلامی عنوان کرد: حاج قاسم مصداق بارز آیه ۶۰ سوره انفال «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ...»بود، چون از همه توان خود در برابر دشمن استفاده کرده و ایستادگی می کرد، توان فقط یک اسلحه یا سلاح و یا امکانات شخصی نبود بلکه توان ایمانی، توکل به قدرت لایزال الهی، هوشیاری، سیاستمداری، شرایط منطقه،شرایط بینالمللی و خط گرفتن از رهبر انقلاب و ولی امر مسلمین را مدنظر قرار میداد و توانی ایجاد میکرد بالاتر از توان دشمن و بدان عمل میکرد.
عبیداوی ادامه داد: سردار حاج قاسم سلیمانی هم از توانمندی و تجارب صدر اسلام استفاده می کرد و هم در شرایط جدید از فناوری و توانمندی و تجارب دشمن بهره میبرد و این تکنولوژی ها را مورد مطالعه قرار داده و استفاده می کرد.
در ادامه این هم رزم سردار میگوید: حاج قاسم لحظه ای از خداوند تبارک و تعالی دور نمی شد هیچ صحنه ای و در هیچ جا، خود را از عنایت الهی دور نمی کرد توجهات خود و خداوند تبارک را فراموش نمی کرد نمی خواست فراموش کند وجود انسان وجود الهی است، این مرد تمام لحظه زندگی اش انتظار ملاقات با خدا را داشت به طور کلی حاج قاسم شهید به تمام معنا هم در دنیا و هم در آخرت بود آنچه را ترسیم کرده تحقق یافت و خود به نصرت الهی رسید.
این سوال برای همگان مطرح است که سردار سلیمانی چرا به این درجه رسید و چگونه عنوان و مصداق مردم سالاری دینی نظام جمهوری اسلامی را گرفت؟
به عقیده تمام کسانی که او را می شناختند، به این خاطر بود که در طول انقلاب اسلامی سردار سلیمانی مسیری و خطی را انتخاب کرد که هیچگونه انحرافی در آن نبوده و به قولی قطاری را سوار شد که از ریل اصلی منحرف نشده و باید گفت خیلی ها که ادعای انقلابی بودن داشتند،و مسئولیتهای سنگینی به دوش کشیدند،نتوانستند تحمل کنند و در مسیر خدمت به مردم قرار بگیرند و قادر نشدند با مردم زندگی کنند و مردمی و برای مردم باشند.
اما حاج قاسم چون خدایی بود و برای خدا کار میکرد با مردم بود دلسوز بود از همه چیز دنیا گذشت و به فکر آخرت بود و همواره به فکر ایجاد امنیت آسایش و ارتقاء پرچم نظام جمهوری اسلامی بود، حسینی فکر می کرد و حسینی به شهادت رسید بالاترین مقام خود را به دست آورد و به نظر، نویسندگان اهل علم و فن باید بنشینند و فاصله حاج قاسم با بقیه افرادی که به جمهوری اسلامی ایران ضربه وارد کردند را در قالب یک کتاب مفصل به رشته تحریر درآوردن.
انتهای پیام/س
انتهای پیام/س
نظرات بینندگان