در سوگ مردی از جنس اقتدارو عطوفت:
شبهای قدر، هنگامه سوگواری ستون های هدایت و یاور یتیمان و مظلومان
به خدا سوگند ستون هاى هدايت در هم شکست و نشانههاى تقوى محو شد و دستاويز محکمى که ميان خالق و مخلوق بود گسیخته گردید و یاور یتیمان و مظلومان ،علی مرتضی به شهادت رسید و بدبخت ترین اشقیاء او را شهید نمود.
به گزارش سرویس فرهنگی شیرازه، مقارن ورود ابن ملجم به کوفه، امیرالمومنین على عليه السلام نيز جسته و گريخته از شهادت خود خبر مي داد حتى در يکى از روزهاى ماه رمضان که بالاى منبر بود دست به محاسن شريفش کشيد و فرمود شقى ترين مردم اين مويها را با خون سر من رنگين خواهد نمود و به همين جهت روزهاى آخر عمر خود را هر شب در منزل يکى از فرزندان خويش مهمان مي شد و در شب شهادت نيز در منزل دخترش ام کلثوم مهمان بود.
موقع افطار سه لقمه غذا خورد و سپس به عبادت پرداخت و از سر شب تا طلوع فجر در انقلاب و تشويش بود، گاهى به آسمان نگاه ميکرد و حرکات ستارگان را در نظر مي گرفت و هر چه طلوع فجر نزديکتر ميشد حالتی خاص به آن حضرت دست می داد بطوري که ام کلثوم پرسيد: پدر جان چرا امشب چنینید؟ و حضرت فرمود: دخترم من تمام عمرم را در معرکه ها و صحنه هاى کارزار گذرانيده و با پهلوانان و شجاعان نامى مبارزه ها کرده ام، چه بسيار يک تنه بر صفوف دشمن حملهها برده و ابطال رزمجوى عرب را به خاک و خون افکنده ام ترسى از چنين اتفاقات ندارم ولى امشب احساس مي کنم که لقاى حق فرا رسيده است.
بالاخره آن شب تاريک و هولناک بپايان رسيد و امیرالمومنین على عليه السلام عزم خروج از خانه را نمود در اين موقع چند مرغابى که هر شب در آن خانه در آشيانه خودمي خفتند پيش پاى امام جستند و در حال بال افشانى بانگ همى دادند و گويا مي خواستند از رفتن مولای خویش جلوگيرى کنند.
امیرالمومنین على عليه السلام فرمود: اين مرغها آواز مي دهند و پشت سر اين آوازها نوحه و نالهها بلند خواهد شد! ام کلثوم از گفتار آن حضرت پريشان شد و عرض کرد پس خوبست تنها نروى. امیرالمومنین على عليه السلام فرمود اگر بلاى زمينى باشد من به تنهائى بر دفع آن قادرم و اگر قضاى آسمانى باشد که بايد جارى شود.
امیرالمومنین رو بسوى مسجد نهاد و به پشت بام رفت و اذان صبح را اعلام فرمود و بعد داخل مسجد شد و خفتگان را بيدار نمود و سپس به محراب رفت و به نماز نافله صبح ايستاد و چون به سجده رفت ملعون ازل و ابد ابن ملجم با شمشير زهر آلود ضربتى به فرق مبارک آن حضرت فرود آورد و شمشير او بر محلى که سابقا شمشير عمرو بن عبدود بر آن خورده بود اصابت نمود و فرق مبارکش را تا پيشانى شکافت وبا همراهانش بگريخت.
خون از سر مبارک فاروق اعظم صدیق اکبر امیرالمومنین على عليه السلام جارى شد و محاسن شريفش را رنگين نمود و در آن حال فرمود:بسم الله و بالله و على ملة رسول الله فزت و رب الکعبة؛(سوگند به پروردگارکعبه که رستگار شدم) .
به خدا سوگند ستون هاى هدايت در هم شکست و نشانههاى تقوى محو شد و دستاويز محکمى که ميان خالق و مخلوق بود گسیخته گردید و یاور یتیمان و مظلومان ،علی مرتضی به شهادت رسید و بدبخت ترین اشقیاء او را شهید نمود.
آری باید دانست که در این ایستاده زیستن و «در سجده مردن» چه رازی نهفته است؟ باید پی به این راز برد که چرا کعبه زادگاه کسی می شود و مسجد، شهادتگاهش؟
بی شک آنکه نخستین نفس را در خانه خدای خویش فرو دارد، آخرین را نیز شایسته است در خانه خدا بازدم کند؛ که اینگونه زیستن و این چنین به شهادت رسیدن، عین، رستگاریست؛ پس حقیقت گفت که: فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه( او رستگار شد)، اما بدا به حال قومی که بی علی علیه السلام شده اند.
زین پس آیا چه کسی نان و خرمایی بر ایشان خواهد آورد؟ وای بر همه چاه هایی که زین پس، غریب می شوند. خلیفه تنها و چاه های تنها، عمری باهم از تنهایی بیرون می آمدند. زین پس خلیفه نیست؛ پس چاه ها تنها مانده اند. آیا چه کسی عطش آبها را آبی خواهد نشاند؟
واکنون پس از صدها و هزاران سال،طعم تلخ بی علی بودن را حتی امروز می توان چشید؛ طمعی که قرنهاست زاده میشود.
اما دروازه های ماه را نگاه کنید که این شبها چه گستردگی فراخی دارند.
نگاه کنید که پیامبر، چگونه پرشور به استقبال وصی بزرگ خویش آمده است و خاتون بزرگ عرش نیز که دست در دست پدر، انتظار می کشد. مهتاب، ردّ پرواز مولا را مفروش کرده است. آری، این علی علیهالسلام ست که پس از سالها، دوباره در کنار فاطمه علیهاالسلام ایستاده است؛ آنچنان که به پاس دیدار دوباره، پیامبر بزرگ را در آغوش مهر خویش می فشارد.
و حالا پس از سالیان سال هنوز در شب های قدر که به گفته خداوند از هزاران ماه بهتر و برتر است، بشریت در سوگ نبودنش چه بی تابانه زجه میزنند و به گستره صورت اشک جاری مینمایند و شبهای قدر را با نام و یاد مولایی به صبح میرسانند که پدر یتیمان، دستگیر بیچارگان و یاور مظلومان بود.
هنگام شهادت سن شريف امیرالمومنین على عليه السلام 63 سال و مدت امامتش نزديک سى سال و دوران خلافت ظاهريش نيز در حدود پنج سال بود.
امام حسن عليه السلام به اتفاق حسين عليه السلام و چند تن ديگر بعد از شهادتش، به تجهيز ایشان پرداخته و پس از انجام تشريفات مذهبى جسد آن حضرت را در پشت کوفه که امروز به نجف معروف است دفن کردند و همچنانکه خود حضرت امير عليه السلام سفارش کرده بود براى اينکه دشمنان وى از بنى اميه و خوارج جسد آن جناب را از قبر خارج نسازند و بدان اهانت و جسارت ننمايند محل قبر را با زمين يکسان نمودند که معلوم نباشد و قبر امیرالمومنین على عليه السلام تا زمان حضرت صادق عليه السلام از انظار پوشيده و مخفى بود و موقعي که منصور دوانقى دومين خليفه عباسى آن حضرت را از مدينه به عراق خواست هنگام رسيدن به کوفه به زيارت مرقد مطهر حضرت امير المومنین امام علی عليه السلام رفته و محل آنرا مشخص نمود.
انتهای پیام/س
موقع افطار سه لقمه غذا خورد و سپس به عبادت پرداخت و از سر شب تا طلوع فجر در انقلاب و تشويش بود، گاهى به آسمان نگاه ميکرد و حرکات ستارگان را در نظر مي گرفت و هر چه طلوع فجر نزديکتر ميشد حالتی خاص به آن حضرت دست می داد بطوري که ام کلثوم پرسيد: پدر جان چرا امشب چنینید؟ و حضرت فرمود: دخترم من تمام عمرم را در معرکه ها و صحنه هاى کارزار گذرانيده و با پهلوانان و شجاعان نامى مبارزه ها کرده ام، چه بسيار يک تنه بر صفوف دشمن حملهها برده و ابطال رزمجوى عرب را به خاک و خون افکنده ام ترسى از چنين اتفاقات ندارم ولى امشب احساس مي کنم که لقاى حق فرا رسيده است.
بالاخره آن شب تاريک و هولناک بپايان رسيد و امیرالمومنین على عليه السلام عزم خروج از خانه را نمود در اين موقع چند مرغابى که هر شب در آن خانه در آشيانه خودمي خفتند پيش پاى امام جستند و در حال بال افشانى بانگ همى دادند و گويا مي خواستند از رفتن مولای خویش جلوگيرى کنند.
امیرالمومنین على عليه السلام فرمود: اين مرغها آواز مي دهند و پشت سر اين آوازها نوحه و نالهها بلند خواهد شد! ام کلثوم از گفتار آن حضرت پريشان شد و عرض کرد پس خوبست تنها نروى. امیرالمومنین على عليه السلام فرمود اگر بلاى زمينى باشد من به تنهائى بر دفع آن قادرم و اگر قضاى آسمانى باشد که بايد جارى شود.
امیرالمومنین رو بسوى مسجد نهاد و به پشت بام رفت و اذان صبح را اعلام فرمود و بعد داخل مسجد شد و خفتگان را بيدار نمود و سپس به محراب رفت و به نماز نافله صبح ايستاد و چون به سجده رفت ملعون ازل و ابد ابن ملجم با شمشير زهر آلود ضربتى به فرق مبارک آن حضرت فرود آورد و شمشير او بر محلى که سابقا شمشير عمرو بن عبدود بر آن خورده بود اصابت نمود و فرق مبارکش را تا پيشانى شکافت وبا همراهانش بگريخت.
خون از سر مبارک فاروق اعظم صدیق اکبر امیرالمومنین على عليه السلام جارى شد و محاسن شريفش را رنگين نمود و در آن حال فرمود:بسم الله و بالله و على ملة رسول الله فزت و رب الکعبة؛(سوگند به پروردگارکعبه که رستگار شدم) .
به خدا سوگند ستون هاى هدايت در هم شکست و نشانههاى تقوى محو شد و دستاويز محکمى که ميان خالق و مخلوق بود گسیخته گردید و یاور یتیمان و مظلومان ،علی مرتضی به شهادت رسید و بدبخت ترین اشقیاء او را شهید نمود.
آری باید دانست که در این ایستاده زیستن و «در سجده مردن» چه رازی نهفته است؟ باید پی به این راز برد که چرا کعبه زادگاه کسی می شود و مسجد، شهادتگاهش؟
بی شک آنکه نخستین نفس را در خانه خدای خویش فرو دارد، آخرین را نیز شایسته است در خانه خدا بازدم کند؛ که اینگونه زیستن و این چنین به شهادت رسیدن، عین، رستگاریست؛ پس حقیقت گفت که: فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه( او رستگار شد)، اما بدا به حال قومی که بی علی علیه السلام شده اند.
وای بر قافله های بی قافله سالار! عنان کاروان آیا زین پس به دست چه کسی خواهد افتاد؟! وای بر همه یتیمانی که جز علی، پدری نمی شناختند!
واکنون پس از صدها و هزاران سال،طعم تلخ بی علی بودن را حتی امروز می توان چشید؛ طمعی که قرنهاست زاده میشود.
اما دروازه های ماه را نگاه کنید که این شبها چه گستردگی فراخی دارند.
نگاه کنید که پیامبر، چگونه پرشور به استقبال وصی بزرگ خویش آمده است و خاتون بزرگ عرش نیز که دست در دست پدر، انتظار می کشد. مهتاب، ردّ پرواز مولا را مفروش کرده است. آری، این علی علیهالسلام ست که پس از سالها، دوباره در کنار فاطمه علیهاالسلام ایستاده است؛ آنچنان که به پاس دیدار دوباره، پیامبر بزرگ را در آغوش مهر خویش می فشارد.
و حالا پس از سالیان سال هنوز در شب های قدر که به گفته خداوند از هزاران ماه بهتر و برتر است، بشریت در سوگ نبودنش چه بی تابانه زجه میزنند و به گستره صورت اشک جاری مینمایند و شبهای قدر را با نام و یاد مولایی به صبح میرسانند که پدر یتیمان، دستگیر بیچارگان و یاور مظلومان بود.
هنگام شهادت سن شريف امیرالمومنین على عليه السلام 63 سال و مدت امامتش نزديک سى سال و دوران خلافت ظاهريش نيز در حدود پنج سال بود.
امام حسن عليه السلام به اتفاق حسين عليه السلام و چند تن ديگر بعد از شهادتش، به تجهيز ایشان پرداخته و پس از انجام تشريفات مذهبى جسد آن حضرت را در پشت کوفه که امروز به نجف معروف است دفن کردند و همچنانکه خود حضرت امير عليه السلام سفارش کرده بود براى اينکه دشمنان وى از بنى اميه و خوارج جسد آن جناب را از قبر خارج نسازند و بدان اهانت و جسارت ننمايند محل قبر را با زمين يکسان نمودند که معلوم نباشد و قبر امیرالمومنین على عليه السلام تا زمان حضرت صادق عليه السلام از انظار پوشيده و مخفى بود و موقعي که منصور دوانقى دومين خليفه عباسى آن حضرت را از مدينه به عراق خواست هنگام رسيدن به کوفه به زيارت مرقد مطهر حضرت امير المومنین امام علی عليه السلام رفته و محل آنرا مشخص نمود.
انتهای پیام/س
نظرات بینندگان