تأثیر آموزش های پیش از ازدواج در کاهش طلاق
دکتر منصوره السادات صادقی، عضو پژوهشکده خانواده دانشگاه بهشتی و دکترای رشته روانشناسی عمومی است. رساله دکترا و کارهای پژوهشی او بر موضوع خانواده و روابط زوجین تمرکز دارد. دکتر صادقی غالباً به بحثهای فرهنگی، سبکهای تربیتی والدین و خانوادههای ایرانی، طلاق، الگوهای ارتباطی کلامی و غیرکلامی زوجین در ایران میپردازد؛ تشکیل کارگاههایی در خصوص مسائل زوجین با توجه به دیدگاههای فرهنگی بومی و چگونگی روابط با خانواده همسر، از جمله فعالیتهای تخصصی ایشان بهشمار میآید.
روانشناسان در خصوص پیامدهای طلاق، بحثهای زیادی داشتهاند؛شاخصهای علمی در کشور ما از چه مبنایی تبعیت میکنند و چه میزان بومی هستند؛ این شاخصها در جامعه آماری چگونه به کار گرفته میشوند و ریشهها و پیامدهای طلاق را چگونه میتوان به دست آورد؟
ریشههای طلاق با پیامدهای طلاق تفاوت دارد. در مورد بررسی علل طلاق کار زیادی البته با ابزارهای مدون غربی صورت گرفته است که خاص فرهنگ بومی ما نیست، مگر اینکه برخی مطالعات کیفی مانند مصاحبهبا زنان و مردانی که با این موضوع درگیرند و همچنین تحقیق در پروندههای ایشان، بهطوری که بتوان بدانها استناد کرد را مورد بررسی قرار داد.
در مورد پیامدهای طلاق نیز کارها بیشتر به صورت کلیشهای بوده است و بیشتر نتایج و عواقب طلاق را در غرب مورد بررسی قرار میدهد. اما اخیراً در مورد پیامدهای طلاق در فرهنگ ماکه با دین درآمیخته است، نیز تحقیقهایی صورت گرفته است. اسلام طلاق را به عنوان آخرین راه معرفی میکند. قوانین کشور ما نیز در خصوص مسئله طلاق، با قوانین دیگر کشورها تفاوت دارد بنابراین پیامدهای طلاق در کشور ما با کشورهای غربی متفاوت خواهد بود.
البته شباهتهایی نیز وجود دارد اما طلاق در جامعه ایران که جامعهای خانوادهگراست، پیامدهای مخربتری خواهد داشت. برخی جوامع شرقی جمعگرا هستند و در جوامع غربی فردگرایی مطرح است و ایران، خانوادهگراست. انسجام خانواده در ایران موجب میشود، پیامدهای طلاق، خانوادهها را بیشتر تحت تأثیر قرار دهد.
کارهای تحقیقاتی به این سو هدایت میشوند که برخی شاخصها را با توجه به فرهنگ بومی ایران ارائه دهند. مطالعات کیفی (اعم از کوتاهمدت و بلندمدت) در راستای شناخت پیامدهای طلاق بر اعضاء خانواده صورت میگیرد، اما هنوز راه درازی در پیش است. پژوهشکده خانواده در دانشگاه شهید بهشتی به عنوان، پژوهشکدهای بینرشتهای درصدد است که از دیدگاههای حقوقی،سیاستگذاری و جامعهشناختی، پدیده طلاق را رصد کند انشاءالله بتواند با حمایت سازمانهای درگیر مسئله تحقیقاتی را برای رسیدن به شاخصهای درست انجام دهد.
به هر حال با توجه به اینکه طلاق پدیدهای چند بعدی است و بعد روانی نیز یکی از ابعاد بااهمیت آن است، اغلب مطالعات نیز در خصوص این بعد و پیامدهای آن بر افراد صورت گرفته است، در تحقیقاتی که روی زوجها انجام دادهاید، عواملی را شناسایی کردهاید. آیا این عوامل شبیه عوامل طلاق در کشورهای دیگر است یا عوامل خاصی در جامعه ایرانی زمینه طلاق میشود؟
تغییراقتصادی،تغییر نقشها، تغییر در شبکه اجتماعی، تغییر روانشناختی و جسمانی از جمله پیامدهایی است که در تحقیقات به آنها توجه شده است. در مورد پیامدهای فردی و اجتماعی مسئله طلاق، دو بحث وجود دارد؛ خانواده به عنوان پایه و نهاد جامعه است. یعنی سلامت جامعه در گرو سلامت خانواده است. پیامدهای فردی طلاق برای افرادی که خودشان نیز درگیر مسئله طلاق هستند، بسیار گسترده است و بهطور کلی به چند دسته تقسیم میشود: پیامدهایی که با تغییرات روابط اجتماعی صورت میگیرد، مانند تغییر نقشها و مسائل اقتصادی و تغییرات شخصی و فردی و بعدهای روانشناختی.
طلاق در روابط اجتماعی نیز تأثیر میگذارد، یعنی روابط فرد با خویشاوندان و دوستان همسر و خود فرد نیز، متناسب به اینکه چقدر طلاق در آن شبکه خویشاوندی و دوستی مطروداست، محدود میشود.
در بعد تغییر نقشها پس از طلاق، افراد یا به سمت خانوادههای تکوالدی کشیده میشوند و یا اینکه فردیکه قبلاً فقط کمکخرج خانواده بود، بعد از طلاق سرپرست خانواده میشود و این تغییر نقش، باعث تعارض میشود. یا اینکه اگر والد سرپرست است، چگونه باید شیوه سرپرستی فرزندو یا ملاقات طرف دیگر با فرزند را مدیریت کند؟ این مسائل به دلیل فشارهایی که ایجاد میکند، تعارضهایی را بهوجود میآورد.
در بعد روابط دو نفر،متناسب با اینکه پیش از طلاق چه دورهای را گذرانده باشند، پیامدهای متفاوتی پدیدخواهد آمد. یعنی اگر روابط تیره بوده باشد، پیامدها نیز دشوارتر خواهند بود.
حتی برای پدربزرگها و مادربزرگها نیز مشکلاتی ایجاد خواهد شد. برای مثال ممکن است آنها و کودکان از حق ملاقات با یکدیگر محروم شوند. در جامعه ما نقش پدربزرگها و مادربزرگها بسیار کمرنگ است که باید پررنگتر دیده شود.
در بعد اقتصادی نیز،هزینههای مالی بالاتر میرود، نیروی کار نصف میشود و همه این مسائل موجب میشوند سلامت روانی و عمومی فرد کاهش یابد و به بیماریهایی از قبیل افسردگی،اضطراب، خودکشی و حتی بیماریهای مزمن مانند سرطان واماس، دچار گردد.
بدون شک، در برخی شاخصها شباهتهایی وجود دارد. این پیامدها در همه جوامع قابل مشاهده است و نمیتوان گفت چون تنها در غرب اتفاق افتاده، در ایران مورد بررسی قرار نگیرد. اما در مطالعات کیفی، اصل این است که کار با داده آغاز شود و نه فرض خاص؛ مخصوصاً مطالعاتی که روش آنها بر اساس نظریات زمینهای است،باید دادهها را تحلیلکرد و سپس نتایج را برشمرد. یعنی اگر مطالعات به سمت گراندتئوری یا مطالعات خوشهای پیش بروند، مسلماً نتایج بهتری به دست خواهد آمد.
ما در خصوص الگوی زوجین ناسازگار مطالعاتی کیفی فرهنگی انجام دادهایم. این زوجین به پژوهشکده خانواده دعوت شدند و در محیط پژوهشکده که امکانات خاص اندازهگیری دارد، روشهای حل مسئله، تصمیمگیریها و نیز تغییر نقشهای زوجین مورد پژوهش قرار گرفت.در بررسی الگوی ارتباطی زوجین ایرانی مشاهده شد اگرچه برخی الگوها با الگوهای غربی شباهت دارند؛ اما الگوهایی نیز وجود دارد که خاص ایرانیاناست. مانندالگوی ارتباطی با خانواده همسر.
در ایران وقتی بیاحترامی و حرمتشکنی در مورد خانواده طرف مقابل به میان میآید، نازسازگاریهایی شکل میگیرد. این مسئله، یا در کشورهای دیگر وجود ندارد ویا به این فراوانی و به این نوع نیست. این عامل،شاخصی متمایز است. وقتی پرسشنامهها را مورد بررسی قرار دادیم،واریانس تفاوت در کشورهای دیگر در مقیاس رضایت جنسی بود؛اما واریانس تفاوت در ایران، روش برخورد با خانواده همسر است. هر چند بحث رضایت جنسی نیز بیشک مطرح میشود.
نتایجی که از بررسی روابط زوجین ناسازگار به دست آمد نشان داد که این زوجین مهارتهای ارتباطی نداشتند و توانایی حل مسئله در آنان ضعیف بود؛ این مسائل، زمانی شدت مییافت که صحبت از خانوادهها بیشتر میشد. یا اگر هر یک از زوجین، از «ما»سخن میگفت بهطوری که خانوادهاش را هم دربرمیگرفت، دعوا شدیدتر میشد، اما اگر منظور از «ما»، تنها زن و شوهر بودند، شدت دعوا بسیار کمتر بود.
در بحث طلاق نیز میتوانیم همین کار را انجام دهیم. یعنی الگوهای ارتباطی زوجینی که به سمت طلاق میروند و یا زوجینی که از زندگی خود رضایت دارند را مورد بررسی قرار دهیم. میتوان الگوی ارتباطی زوجین ناسازگار را بررسی کرد، شاید زوجینی که متقاضی طلاق هستند، الگوهای دیگری داشته باشند. باید توجه داشت که در ایران زمانی زوجین به کلینیک مراجعه میکنند که به طلاق نزدیک هستند. یعنی وقتی تنشها بسیار زیاد است.
در بحث آسیبهای طلاق، عموماً زنان به عنوان افراد آسیبدیدهتر معرفی میشوند و بحث حمایت از آنانمطرحمیشود؟ آیا مطالعاتی علمی انجام شده است تا نشان دهد آسیبی که مردان را تهدید میکند، کمتر از آسیبهای زنان است یا آنکه به مشکل مردان در مطالعات علمی توجه نمیشود؟
هر چه حمایت اجتماعی و حقوق طلاق برای مردان بیشتر باشد، ابعاد آسیب برای زنان بیشتر میشود. از طرف دیگر، این امربه نگاه فرهنگی جامعه،بستگی دارد. برای مثال در جامعه ایران، درباره زنان مطلقه، نگرش منفی وجود دارد و بنابراین پیامدهای منفی بیشتری برای آنان وجود خواهد داشت. عامل دیگر نقش مطالعات در این زمینه و توجهی است که به مادر شده است. به عنوان نمونه مطالعاتی که در زمینه رابطه والدین – کودک صورت گرفته است بیشتر این مطالعات بر نقش زنان تمرکز دارد؛ مانند نقش مادر به عنوان جهان کودک و عدم توجه به نقش پدر.
از سوی دیگر در پیامدهای بررسی شده نتایج مطالعات نشان دادهاند که میزان افسردگی پس از طلاقدر زنان در پنج سال اول بیشتر است و به عبارت دیگر انطباق و سازگاری کمتری با شرایط دارند و از طرف دیگر، اضطراب و استرس در مردان بیشتر دیده شده است.
ازدواج مجدد برای مردان راحتتر از زنان است. نگرشی که در مورد زنان مطلقه وجود دارد، عوارض و پیامدهای طلاق را برای آنان، چه از لحاظ مادی و چه از نظر معنوی سنگینتر میکند. بسیاری از زنان از جهت اقتصادی، تابع مردان هستند و اگر استقلال مالی و حق حضانت کودکان را از دست بدهند،افسرده خواهند شد.
امروز علل طلاق تا حدودی متفاوت از گذشته است؛ برای مثال خیانت یکی از عوامل طلاق است. شکل طلاق هم تا حدودی متفاوت شده است و به صورت توافقی انجام میشود. آیا با این تغییرات، باز هم میتوان گفت پیامدها و آسیبهای طلاق، بیشتر دامنگیر زنان است؟
پیامدها یا آسیبها بستگی به عوامل متعددی دارد. سازگاری پس از طلاق بسته به اینکه کدام زوج متقاضی بوده است، میزان تحصیلات، موقعیت مالی، تعداد فرزندان، ازدواج مجدد، شبکه حمایت اجتماعی و ارتباطات افرد وابستگی زیادی دارد. به نسبت شرایطی که هر یک از دو طرف دارند، پیامدهای طلاق نیز متفاوت خواهد بود؛برای مثال اگر خیانت زن مطرح باشد یا طلاق به درخواست او باشد و استقلال اقتصادی نیز داشته باشد هر یک از این شرایط، پیامدهای طلاق را برای زوجین کاملاً متفاوت خواهد کرد.
البته تغییرات درخصوص قوانین مربوط به طلاق و پذیرفته شدن طلاق در میان خانوادهها، پیامدهای این مسئله را دگرگون کرده است.
این تغییرات چه روندی دارد؟ آیا به سمت بهبود است؟
پیامدهای طلاق همچنان برای جامعه آسیبزاست. تفاوتی هم برای مرد یا زن یا فرزندانندارد. تغییر ماهیت به شرایط پیش از طلاق بستگی دارد؛شاید پیامدها در دورهای برای زنان و در دورهای برای مردان رو به بهبود باشد، اما در کل پیامدهای طلاق بهبود نیافته است. حتی اگر مرد و زن طلاق را بپذیرند،اما طلاق همیشه برای فرزند و جامعه اثر مخرب خواهد داشت. بررسیها نشان میدهد مسئله طلاق تبعات کوتاهمدت و بلندمدت دارد. یعنی کسانی که درگیر طلاق میشوند،میزان خودکشی و فحشا در آنان بالاتر است و در فرزندان طلاق، میزان بزهکاری، افت تحصیلی، ابتلا به بیماریهای جسمانی و روانی بیشتر است.
پس از طلاق نوعی نگرش منفی نسبت به ازدواج پدید میآید و به دلیل نداشتن الگوی ارتباطی درست، طلاق در ازدواجهای دوم نیز رخ میدهد. این دور مداوم وارد جامعه میشود و پیامد مخرب بلندمدتی در پی خواهد داشت.
کشورهای موفق در کاهش روندطلاق و پیامدهای آن، چه تجربیاتی داشتهاند؟
کشورهای موفق بیشتر بر پیشگیری و مهارتهای پیش از ازدواج کار کردهاند. طلاق هست و نمیتوان آن را انکار کرد. در خصوص فرزندانی که ناسازگاری شدید داشتهاند،نتایج پژوهشها نشان میدهد که این فرزندان در خانوادههایی زیستهاند که مشاجرات والدین بسیار بالا بوده است. آیا این مشاجرات بر روحیه فرزند بیشتر تأثیر میگذارد یا مسئله طلاق؟ نتایج بررسی نشان داد عوارض خانواده آشفته اگر بیشتر از عوارض طلاق نباشد، مشابه آن است.
بنابراین نمیتوان گفت کاری کنیم که طلاق وجود نداشته باشد، بلکه یکی از راهها، آموزش مهارتهای پیش از ازدواج است. اجباری شدن مشاورههای ازدواج و دادن گواهینامه ازدواج به زوجین، تأثیر بسیاری در کاهش طلاق خواهد داشت. بیشترین میزان طلاق در پنج سال نخست زندگی مشترک، اتفاق میافتد، به همین دلیل شناخت کافی از یکدیگر و گذراندن مهارتهای ارتباطی، بسیار کمککننده خواهد بود. فرزندان طلاق نیز برخی الگوهای ارتباطی را از والدین خود آموختهاند و گمان میکنند الگوهای ارتباطی همان است که در خانواده دیدهاند.
آنها روی گواهینامه ازدواج سرمایهگذاری کردهاند و در کنار خانههای سلامت،اورژانسهایی قرار دادهاند. برای مثالدر کشورهای امریکا، انگلیس و ایسلند، در این خصوص بسیار کار میکنند. در کشورهایی که شبکه سلامت روان بهطور جدی در آن کشورها فعال است، بیشتر بر پیشگیری تأکید میشود تا درمان. برای مثال اولین مرحله، دادن اطلاعات به مردم است و به جای مداخله، مهارتآموزی را گسترش دادهاند، یا به فرزندان طلاق آموزشهای لازم را ارائه میدهند.
هر چند این بحثها خیلی مهم است، اما ما عوامل بیرونی را در نظر نمیگیریم. عوامل بیرونی مانند رسانه و تأثیر آن بر گسترش تنوعطلبی و خیانت، عامل اصلی طلاق در کلانشهرها بهشمار میرود، هر قدر هم که مهارت داده شود، باز مسائل دیگر وجود دارند. این اقدامات کاهشدهندهاند، اما عوامل بیرونی مانند بحثهای سنت و مدرنیته نیز طلاق را افزایش میدهند.
مدرنیته در غرب اتفاق افتاده است، اما طلاق در آنجا تا نقطهای بالا رفت و پس از آندر حال کاهش است. هر چند میزان طلاق در کشور ما بسیار پایینتر است، اما نمودار طلاق نسبت به ازدواج بالاتر رفته است. مطالعات، نشان میدهند بیشترین علت طلاق در ایران،ضعف الگوی ارتباطی میان زوجین است. برای مثال یکی از عمدهترین دلایل خیانت، به غیر از موارد اعتقادی، سرد شدن زوجین از یکدیگر و وقوع طلاق عاطفی است.
شاید یکی از عوامل، عامل بیرونی باشد، اما واریانس کوچکی دارد و بیشتر به میزان اعتقادات زوجین و نیز روابط متقابل آنهاو چگونگی تأمین روابط عاطفی بین زوجین بازمیگردد. جالب است اگر به این نکته اشاره شود که بخشندگی در خانوادههای ایرانی که به سمت طلاق پیش میروند بسیار کمرنگ شده است، در حالی که در جوامع غربیدرباره این مسئله و بحث تعهد به صورت جدی کار میشود.
برای مثال در مورد خیانت، بحث تعهد پایین آمده است و ما هم روی آن کم کار کردهایم. اکنون در غرب درباره دو بحث بخشودگی و تعهد به شدت کار میشود و همین امر موجب کاهش طلاق شده است. مسائل سنت و مدرنیته، در کشور ما در یک دوره گذار قرار دارد و باید سعی شود این دوره گذار را به خوبی پشت سر بگذرانیم. ما در میان سنت و مدرنیته سردرگمشدهایم. والدینی داریم که فرزندانشان ناراضی هستند، تحقیقات، نشان میدهنداگر تعاملات مثبت و سازنده والدین و فرزند صحیح باشد، انتقال ارزشها بهخوبی صورت میگیرد. تعارضهای هویتی که کمکم در حال شکل گرفتن است، به دلیل خانوادگی در ایران، به ارتباط میان والدین و فرزندان بازمیگردد.
ما باید برای خانواده ارزش زیادی قائل شویم و به همین دلیل باید به تعامل و ارتباطاعضای خانواده، بیشتر توجه کنیم؛ چه با فرزند، چه با همسر و چه با شبکه ارتباطی خانوادگی.
ما ارتباط را رها کردهایم و بر موضوعات تمرکز داریم. هرچه رابطهای که میان اعضای خانواده وجود دارد، کمرنگتر شود، تنوعطلبی و خیانت بیشتر
خواهد شد و فاصله فرزند از والدین و انتقال ارزشهای سنتی، دینی و فرهنگی کمتر خواهد گردید. فرزند ما به سمت افرادی جلب خواهد شد که فکر میکند حرف او را بهتر میفهمند، در حالیکه آن فرد از لحاظ ارزشی و دینی، با ارزشهای خانوادگی تفاوت بسیاری دارد.
آیا آمار جدیدی از ازدواج مجدد زنان و مردان طلاق گرفته، در دست هست؟
جدیدترین آمار را در دسترس ندارم. اما طبق تجربه بالینی، متأسفانه برخی افراد که هنوز دوره پس از طلاق را نگذراندهاند، دوباره ازدواج میکنند. حتی اگر دوره طلاق را هم گذرانده باشند، چون مهارتهای زندگی مشترک را نیاموختهاند، دوباره وارد پروسه دیگری مانند ازدواج قبلیشان میشوند.
در ازدواج دوم، دو مؤلفه، اهمیت دارد: اول اینکه دوره انتقالی گذرانده شود تا سازگاری صورت گیرد و افراد بتوانند انتخاب درستی داشته باشند. دوم در این مرحله فرد جدیدی وارد زندگی میشود، که در مقایسه با ازدواج قبلی، ویژگیهای مثبتی دارد. همین امر، موجبمیشود که اوانتخاب شود، اما وقتی زندگی شکل میگیرد، به خلقیاتی برمیخورند که قابل پیشبینی نیست و این ازدواج نیز به طلاق میانجامد و مشکلات بیشتری مانند خودکشی و نگاه منفی دیگران را پدید میآورد. بنابراین این افراد باید برخی مهارتها و الگوها را بیاموزند و اشتباهات و خطاهای خود را کنار بگذارند و طرز صحیح برخورد را یاد بگیرند تا ازدواجشان پایه درستی داشته باشد.
تجربه بالینی نشان میدهد ازدواجهای مجدد وجود دارد، اما متأسفانه طلاقهای مجدد نیز زیاد شده است. در کشورهای دیگر، ازدواج مجدد زیاد صورت میگیرد، اما نیمی از آنها به طلاق میانجامد، حتی گاهی این اتفاق میافتد که افراد در ازدواجهای بعدی، به این نتیجه میرسند که کاش ازدواج اول را رها نکرده بودند. یعنی گاهی شرایط در ازدواجهای دوم، به گونهای است که از ازدواج اول به مراتب دشوارتر و غیرقابل تحملتر میشود. البته شاید واقعاً اینطور نباشد و چون فاصلهای زمانی از ازدواج اول بوده است، جدایی و سردی اولیه برایش کمرنگتر شده، و گمان میکند در ازدواج اول شرایط بهتری داشته است.
یکی از ابزارهایی که ما برای کاهش آسیبها استفاده میکنیم، اورژانسهای اجتماعی است. چه ابزارهای دیگری وجود دارد و آیا این کارباید به شکل دولتی باشد؟
آنچه در ایران کاربرد دارد، تأکید بر شبکه خویشاوندان است،البته نه آنکه برای خانواده، دردسر ایجاد شود، بلکه منظور از حمایت اجتماعی، حمایتهای معنوی و فرامادی است. برای مثال، همکاری در نگهداری فرزند، همدلیهایی که زوجین به آنها نیاز دارند، یا کمکبه گذراندن دوران پس از طلاق. این شبکه که بهخصوص در جامعه ایران توسط خانواده پایهریزی میشود، میتواند کمککننده باشد. در برخی مناطق از کشورهایی مانند کره یا آلمان شرقی شبکه حمایتیدولتی شدهاست. یعنی برای افراد پس از طلاق، و بهخصوص زنان شبکه اجتماعی ایجاد کردهاند که پیامدهای طلاق در بین آنان را کمترکنند که البته موفق هم بودهاند.
برای مثال مهدکودکهایی برای این خانوادهها تأسیس کردند که بتواند آموزشهای خاصی را به فرزندان طلاق بدهد و دولت از لحاظ مالی اینمهدها را حمایت میکند. در مورد پدرهایی که فردی نیست از فرزندانشان مراقبت کند، مراکزی برای حمایت و مراقبت راهاندازی کردهاند، حمایتهایی برای اشتغال زنان مطلقه وجود دارد، ساعات کار طوری برنامهریزی شده است که چنین افرادی بهصورت نیمه وقت کار کنند،تا بتوانند وقت بیشتری برای گذارندن با فرزندان خود داشته باشند.
ما میتوانیم در سازوکارهای اورژانسی از آن کشورها الگو بگیریم. شبکه حمایتی خانواده و دوستان و عینی کردن آن نیز میتواند یکی از ابزارها باشد. برای مثال سیستم فرزندپروری را راه بیندازیم، زیراپس از طلاق، روابط والد با فرزند سختتر میشود و سختگیریها یا سهلگیریهای افراطی والد نسبت به فرزند بیشتر خواهد شد. گزارشهایی که در صفحههای حوادث درج میشود، فرزندهایی را نشان میدهد که در خانوادههای ناتنی بزرگ شدهاند و به سیستم حمایتی نیاز دارند.
آیا این اقدمات، خود تأثیری بر بالا رفتن آمار طلاق ندارد؟ آیامداخله حداکثری دولتهای رفاهی، سبب نمیشود که خانواده گسترده در حل معضلات خود تضعیف شود؟
سیستمهای حمایتی در جوامع شرقی مانند کشور کره که کشوری جمعگراست شکل گرفته است. پذیرفتن آسیبها و پیامدهای طلاق و کنار آمدن با آسیبهای اجتماعی به بهانه ترس از زوال خانواده، منطقی نیست. ممکن است یکی از ابعاد طلاق، وجود سیستم رفاه اجتماعی باشد، اما پیامدهای طلاق به قدری بزرگتر و مخربتر است که نمیتوان تنها به این دلیل از حمایتها چشم پوشید،زیرا حمایتاز افراد پس از طلاق ممکن است تنها یکی از دلایل طلاق باشد نه همه دلایل؛ اگر بتوانیم عوامل دیگر را کنترل کنیم، واریانس عواملی مانند سیستمهای حمایتی بسیار پایین میآید؛ اما در پیامدهای طلاق، واریانس سیستمهای رفاه اجتماعی، بسیار بالاست. برای مثال اگر فرض کنیم مادری که نانآور خانواده است، نتواند از این حمایتها استفاده کند، آشفتگیهای دیگری را پدید خواهد آورد. پیامدهای وجود فرزند طلاقی که از حمایت محروم است، برای جامعه و فرد بسیار مخربتر خواهد بود.
خانوادههای هستهای در کلانشهرها بیشتر هستند و به دلیل شاغل بودن هر دو والد، خانواده هستهای افزایش مییابد. منظور از شبکه حمایتی آن است که خویشاوندان و خانواده اصلی بتوانند از این فرد حمایت کنند و یا اینکه حداقل او را طرد نکنند. آیا سیستمهای سنتی مثل حکمیت و یا سیستمهای مدرن مثل مشاوره، میتوانند غیر از پیشگیری از طلاق، تأثیر دیگری هم داشته باشند؟
در قرآن و احادیث ما بحث حکمیت پررنگ است که متأسفانه در جامعه ما زیاد بدان توجه نمیشود، در حالیکه برای مثال در کشورهای غربی، حکمیت باعث کاهش پیامدهای پس از طلاق شده است. منظور هم از واسطهگری در طلاق، این است که خانوادهها درباره طلاق، تغییر نقشها و محروم نشدن فرزندان طلاق از دیدار والدین آموزش داده شوند. به والدین توضیح داده شود که یکدیگر را تخریب نکنند. ممکن است والد سرپرست اجازه دیدن فرزند را به والد دیگرندهد، بنابراین باید دیدارها تنظیم شوند.
خود والدین برنامهای داشته باشند که اگر دوست داشتند با خویشاوندان هم ارتباط داشته باشند. اینها مواردی است که واسطهگری در طلاق انجام میدهد و بسیاری از پیامدهای طلاق را کم میکند. واسطهگری نیز از طریق مراکز مشاورهای که مهارت داشته باشند، مدیریت میشود. گاهی ممکن است خانوادهها مهارت حکمیت و واسطهگری را نداشته باشند. واسطهها باید حتماً متخصص باشند تا فرآیند طلاق راحتتر گذرانده شود. ما تنها نیاز داریم که این واسطهگری برای ما هم به صورت تخصصی اتفاق بیفتد. یکی از ابزاری که میتواند کمککننده باشد، واسطهگری افراد متخصص است. طلاق یک فرایند است و هرچه بتوان این فرآیند را مدیریت کرد، پیامدهای منفی آن کمتر میشود.
گاهی در فرآیند طلاق، اطاله دادرسی اتفاق میافتد، اما اگر طلاق توافقی باشد، گرایش به طلاق راحتتر است. اطاله دادرسی میتواند با گسترش زمان منازعه، موجب کدورت و تنفر بیشتر شود؛اما چه بساطلاق توافقی به قدری سریع اتفاق افتد که طرفین به طلاقی تن دهند که قابل پیشگیری بوده است. شما چه مدلی را پیشنهاد میکنید؟
توصیه میکنم پیامدهای اینگونه طلاقها مورد بررسی دقیقتر قرار بگیرد. طلاق پیامدهای مخربی دارد و بعد از مرگ یکی از عزیزان، طلاق دومین حادثهای استکه از بعد روانشناختی بیشترین تأثیر را بر افراد برجای میگذارد و از جمله آسیبهای اجتماعی بزرگ بهشمار میآید.با واسطهگری در طلاق، سودها و زیانهای طلاق برای افراد روشن میشود و برای این افراد جلسات مشاوره در نظر میگیرند تا اگر اختلاف یا آسیبی وجود دارد، بتوان روی آن کار کرد.
اگر افراد بعد از این جلسات باز هم به این نتیجه رسیدند که طلاق بهترین راهحل است، لااقل پیامدهای طلاق را از ابعاد اجتماعی، معنوی و حقوقی میدانند و سپس تصمیم میگیرند.
متأسفانه در کشور ما معضلات جنسی وجود دارد؛ نسبت طلاق با بحران جنسی چیست و روابط غیراخلاقی به چه میزان پس از طلاق گسترش مییابد. آیا نیازهای جنسی میتواند عامل مشکلاتی برای افراد پس از طلاق باشد.
یکی از آثار سوء طلاق، گسترش روابط جنسی غیرمتعارف است. مسلماً فشارهایی که بر این افراد وارد میشود، یا آشفتگیهایی که از لحاظ روحی و روانی و به دلیل احساس تنهایی پدید میآید، منجر به شکلگیری اینگونه روابط میشود وممکن است خانواده دیگری رانیز بهسمت آشفتگی بکشاند. همچنین نوع دیگری از ازدواج هم رواج مییابد که در آن پسران جوان مجردبا زنان مطلقه رابطه جنسی برقرار میکنند و با آنها ازدواج میکنند که این ازدواجها به شکست میانجامد. این نوع ازدواج، در اوایل به لحاظ بعد عاطفی، اجتماعی و نیازهای جنسی، تا حدودی طرفین را تأمین میکند، اما پس از چند سال متوجه میشوند که هیچ تناسبی میان آنانوجود ندارد و خانواده آشفته دیگری شکل گرفته است.
توجه به این نکته ضروری است که روابط جنسی زودهنگام فرزندان طلاق را نیز تهدید میکند. به دلیل تغییر ساختار خانواده و ایجاد نگرش منفی به ازدواج در میان فرزندان طلاق، ممکن است به برخی روابط جنسی زودهنگام تمایل بیشتری پیدا کنند.
برای پیشگیری، چه عواملی را باید در نظر گرفت؟
بحث جمعیتشناختی و سن ازدواج، از جمله عوامل مهم بهشمار میآید. اینکه ازدواج چندم فرد باشد و آیا فرزندی داشته باشند یا خیر نیز اهمیت دارد. عوامل فرهنگی، عوامل مذهبی یا برای مثال، انتظاراتی که خانوادهها از یکدیگر دارند، نیز حائز اهمیت است.
ازدواج در ایران چند حالت دارد: یا از طریق دوستی رخ میدهد که خانوادهها، گاه موافق و گاهی مخالف هستند؛ و یا اینکه با خواستگاری و هماهنگی هر دو خانواده و یا با مخالفت یک طرف مواجه است و یا برای فرار از خانواده ازدواج انجام میشود.
در ایران، دوستی یا خواستگاری سنتی در صورتی میتواند ازدواج خوبی را رقم بزند که خانوادهها موافق باشند. بنابراین در مشاورههای پیش از ازدواج،برخانواده بسیار تأکید میشود و تا زمانی که خانوادهها موافق نباشند، ازدواج را پیشنهاد نمیکنیم.
بحث دیگر انتخاب همسر مناسب و بحث متناسب بودن افراد در جنبههای مختلف به خصوص اعتقادی است. بعضی از خانوادهها هستند که دو طرف یکدیگر را پسندیدهاند، اما از لحاظ اعتقادی زیاد متناسب نیستند. ممکن است اوایل گمان کنند که زیاد تأثیرگذار نیست، اما پس از مدتی این مسئله منجر به ناسازگاریهای شدیدی میشود. تأثیر این عامل به مراتب بیش از تفاوت تحصیلی و تفاوت سنی است. ممکن است در جابهجایی سن زن و مرد، مشکلاتی پیش بیاید که در مشاورهها،آنان را از پیامدها آگاه میکنیم،اما هیچگاه به عنوان تنها عامل لحاظ نمیشود. اما خانواده و اعتقادات جزء عوامل بسیار مهم هستند.
در پایان اگر نکته دیگری هست، بفرمایید؟
در بحث طلاق، فرزندان اهمیت بسیاری دارند. البته این بدان معنا نیست که افراد با ناسازگاری و آسیبهای فراوان نباید تنها به خاطر فرزندانشان زندگی مشترک راتحمل کنند، اما خانوادهها و سیاستگذاران باید آسیبی که فرزندان طلاق از طلاق میبینند، را مورد توجه قرار دهند. آسیب طلاق برای فرزندان در خانوادههایی که فرزندان زیر 18 سال دارند،بسیار زیاد است و جلسات مشاوره برای کم کردن این آسیبها ضرورت دارد.
منبع : دفتر مطالعات و تحقیقات زنان