پروتستانتیستهای ایرانی و وهابیت سعودی
چرایی این عمل صرفاً از منظر سیاسی قابل بررسی و تحلیل نیست، چرا که منظر سیاسی یکی از این مناظر این پیوند است. پیوند از منظر سیاسی نقطه عطف این مسئله است اما همه آن چیز دیگری است. برای پاسخ به چرایی این پیوند باید به دو سؤال اساسی پاسخ گفت؛ اشتراک سیاسی اپوزیسیون و اصحاب فتنه با حکومت آلسعود چیست؟ آیا میتوان بین آنان پیوند اعتقادی و اصولی نیز برقرار کرد؟
به زعم نگارنده وجه اشتراک این جماعت با آل سعود بیشتر در بعد اعتقادی است، چرا که در بعد سیاسی وجه اشتراک صرفاً نبود نظام جمهوری اسلامی ایران است. وجه سومی نیز برای ماجرا متصور است و آن طمع اپوزیسیون به جیبهای پرپول آل سعود است که آن را هم باید از منظر سیاسی تحلیل کرد.
در بعد سیاسی مخالفان نظام، خصوصاً اصلاحطلبان دیروز و اصحاب فتنه امروز، چه گفتمانی داشتهاند؟ علت مخالفت آنان با نظام چیست؟ غور در گفتمان آنان نشان میدهد که عناصری همچون: انتخابات آزاد، تکثرگرایی، دموکراسیخواهی، جمهوریخواهی، تساهل و تسامح، تحمل مخالف، جامعه مدنی، نفی اقتدارگرایی، حذف روحیه پدرسالارانه و... شاکله اصلی گفتمان آنان است.
اگر عناصر مذکور گفتمان واقعی آنان است، چه اشتراکی بین این جماعت و آل سعود وجود دارد؟ آیا آل سعود انتخابات آزاد برگزار میکند؟ تکثرگرایی و چند صدایی را ترویج میکند؟ تساهل و تسامح سیاسی- مذهبی دارد؟ دنبال پیادهسازی دموکراسی است؟ از اینجا میتوان فهمید که شعارهای دیروز اصلاحطلبان دروغهایی بزرگ بیش نیست، چرا که جمهوری مدعایی خویش را در انتخابات ۱۳۸۸ نیز به چالش طلبیدند.
بنابر این تناقض مذکور در پرونده امثال مهاجرانی و حتی نوریزاده ثبت است که شعارهای شما چه سنخیت و همگراییای با آل سعود دارد؟ بعد دوم عرصه سیاسی اشتراک این دو، نبود نظام دینی در ایران است که در این صورت آل سعود به مثابه ارباب و آل فتنه به مثابه رعیتی که حقوق خوبی هم دریافت میکند، باید تلقی شوند.
اما آنچه باید در این بین مورد توجه قرار گیرد وجه مشترک اعتقادی آل فتنه و آل سعود است. وهابیت حاکم در سعودی خود را «پاکدینان»و «اصلاحگرایان دینی» میدانند که درصدد حذف خرافات و اسلام تاریخی از اسلام ذاتی هستند.
به اصلاحطلبان برگردید. هاشم آغاجری هم گروه عطاءالله مهاجرانی در دانشگاه تربیت مدرس، در سخنرانی سال ۱۳۸۱ خود (خانه معلم همدان)، پروتستانتیسم دینی را طرح میکند و با جعل واژهها به «اومانیزم الهی» میرسد. تقلید را عملی میمونوار میداند و عطاءالله مهاجرانی در هنگام اخذ رأی اعتماد از مجلس پنجم خود را اهل «تساهل و تسامح» معرفی میکند.
این دو واژه از خصایص اصلی لیبرالیسم و سکولاریسم و به تعبیر سروش در راستای ایدئولوژیزدایی از قدرت به کار گرفته میشوند. سخنان سروش درباره عاشورا، سخنان هاشم آغاجری و محسن کدیور درباره اسلام تاریخی، در امتداد امسال تقیزادهها و کسرویهاست. کسروی «شیعهگری»را مینوشت و خود را «پاکدین» معرفی میکرد.
اکنون میتوان به صورت جدی پیوند بین پروتستانتیسم دینی اصلاحطلبان با «پاکدینان» آل سعود را به نظاره نشست.
رد عقاید شیعه و خرافی دانستن آن، وجه مشترک این پیوند است. به نخبگان به اصطلاح اصلاح طلب در ایران نگاه کنید. آیا تاکنون آنان در عزای حسین(ع) دیده شدهاند؟! آیا غیر از دعای کمیل به سراغ دعاهای دیگر شیعه و معارف اهل بیت میروند؟
باور کنید در اصلاحگری دینی، فتنه و آل سعود به یک تقاطع رسیدهاند، البته جریان انحراف نیز مستمسک خوبی برای آل سعود تولید کرد. طرح «مکتب ایرانی»باعث شد که آنان مدعای گذشته خود را که به جای شیعه از واژه «صفویه» استفاده میکردند تکرار کنند و مکتب ایرانی را همتراز شیعه بدانند و طرح آن از درون حاکمیت را اعتراف به من درآوردیبودن شیعه و چیزی خاص ایرانیان بدانند.
بنابراین همانگونه که انسانهای نامدار و بزرگی همانند اقبال لاهوری نهضت وهابیت در سعودی را «نهضتی اصلاحی» میپنداشت(رجوع شود به کتاب نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر شهید مطهری بخش مربوط به اقبال لاهوری)، اصلاحطلبان ایرانی نیز وهابیت را دینی پیراسته شده و خالص میدانند. در غیر این صورت چه لزومی داردکه دموکراسی خواهان و سکولارها و پروتستانتیسمها به آل سعود گرایش پیدا کنند.
در اینجا باید از مخالفان نظام خواست که حداقل ایرانی بودن خود را به فروش نگذارید. لااقل پدری امریکا را که پذیرفتهاید حفظ نمایید. امریکا ارزش دشمن بودن برای نظام را دارد. آل سعود چه چیزی به مسیر سیاسی شما اضافه میکند؟ بنابراین نمیتوان بین شاخصهای توسعه سیاسی مورد ادعای اصلاحطلبان و آل سعود وجه مشترکی پیدا کرد، مگر اینکه شعارهای آنان را دروغین بدانیم.
اما پیوند اعتقادی این دو - که قبلاً غیر سیستماتیک و امروز به صورت سیستماتیک انجام میشود - را باید به آنان تبریک گفت. این سقوط آزاد موجب شناخت ملت ما خواهد شد. شاید در کشور ما کسانی باشند که از امریکا مدینه فاضلهای برای خود متصور باشند، اما هیچ کس را نمیتوان یافت که آرمان و آرزوی خود را در پیوند با آل سعود بداند و این سقوط مضاعف نیز منشأ بیداری دیگری برای ملت ما خواهد بود که اصلاحطلبان ایرانی و اصلاحطلبان سعودی، نه در اصلاح سیاسی که در اصلاح دینی واقعاً وجوه مشترک دارند و در آینده نیز باید در سایه پولهای سعودی مخالفت با ولایت فقیه، زیارت قبور ائمه، دعای توسل، قربانی، نذر، عزاداری و... را ببینیم.
اگر آل سعود پولها را با دستور و اشاره امریکاییها داده باشند باید اشتراک را در نبود نظام جمهوری اسلامی جستوجو کرد، اما اگر به اراده خود اعطا کرده باشند باید پیوند را در حوزه اصلاحگری دینی جستوجو کرد. اکنون وظیفه رسانههای معتقد به انقلاب و نظام است که سابقه شرکت ایرانیان در«الجنادریه» را احصا و رسانهای نمایند. اگر زیباکلام در سال ۱۳۸۲ در آن شرکت کرده است از آن روز تا امروز چه کسانی شرکت کردهاند؟ به نظر میرسد از زمان مصطلح شدن گفتمان اصلاحات این تعامل مشترک وجود داشته است اما حزب الله از زوم بر روی آن غافل بوده است.
عبدالله گنجی
جوان آنلاین