جنگلهاي دور و نزديك، درختان درهم فشرده انجير ديم و كشتزارهايي تو در تو، هواي دلنشين صبحگاهي و سايه پرندگان مهاجري كه از سيبري تا بختگان را پرواز کرده بودند تا در سايهسار درختان زيباي سواحل و جزاير درياچه بياسايند و...، ازهمه اين زيباييها اکنون جز خاطرهاي در ذهن مردمان منطقه چيزي برجا نمانده است.
بختگان بزرگ، ديگر ردي سفيد برجا مانده بر زمين است كه بچههاي هفت ساله، خاطرهاي از آن در ياد ندارند. روزگاري اينجا بخت با حيات يار بود، از حيات وحش گرفته تا درختان و گياهان و انسان؛ اما اكنون، نمك بر بخت زخمخورده همه پاشيده شده، نمكي كه مهاجران سيبري را به سمتي ديگر كشانده و درختان و درختچهها را سرافكنده كرده و مردمان را به سوي شهرها رهسپار كرده است.
به گزارش شیرازه به نقل از ايسنا، بختگان و ساحل طولاني چهارمين درياچه بزرگ ايران، اكنون نه پناگاه وحش است و نه كشتزار، نه ماواي آدمها براي آنكه لختي تن از سختي زندگي بياسايند و نه محلي براي تجديد نسل پرندگان مهاجر؛ امروز بختگان، شوربخت از نامراديهايي كه انسان در حقش روا داشت، چشم به آسمان و لطف خدا دوخته تا شايد باران، تن خشكيدهاش را بشويد و آبي كند.در ساحل اين درياچه بي آب هرچقدر هم که چشم به افق ميدوزيم ديگر از”فلامينگوها”،”كبوتران دريايي”،”درناها”،”مرغان آبي” و”ماهيخوار” و دهها نوع پرنده ديگر كه همه ساله طراوت و شادابي را به فارس ميآوردند، خبري نيست، در افق جز گرد و غبار نمك هيچ اميدي ديده نميشود.مردمان روستاهاي حاشيه بختگان از سمت شهرستانهاي”نيريز” و”استهبان” ديگر اميدي برايشان باقي نمانده كه دل به آن بسته و سحرگاهان از خواب بيدار شوند، پلكهاي روستاها، از خواب بيش از حد پف كرده و گرد رخوت بر در و ديوارها نشسته است. نزديكترين روستاها، بيشترين آسيب را از خشكي ديدهاند، موتورهاي برقي و گازوييلي چاه، ديگر حتي نم هم بالا نميكشند، چه رسد به آب؛ اغلب اتاقهاي ساخته شده بهعنوان موتورخانه، خراب شده و ديوارها فروريخته و مدتها از آخرين استارتي كه خوردهاند، ميگذرد!چاههايي دورتر كه هنوز ساعتي در روز آبي از دل زمين بالا ميكشند هم، شوري سنگين آبي كه بالا ميآورند، لبهايشان را ميسوزاند، آبي كه از شوري زياد تلخ شده و حتي بهكار كشت هم نميخورد.اين حال روز بختگان است. درياچهاي كه روزگاري چهارمين درياچه بزرگ ايران بود، پناهگاه حيات وحش، آرامشگاهي براي سرخبالها، براي پرندگان مهاجر، براي پرندگاني كه در ميانشان صدها گونه نادر هم يافت ميشد، پرندگاني كه پروازشان از دور، لبخند را بر لبهاي هر رهگذري مينشاند.زماني يكسمت درياچه بختگان به”خرامه” در 50 كيلومتري شيراز و سمت ديگرش به 12 كيلومتري نيريز در 200 كيلومتري شرق شيراز، ميرسيد، درياچهاي كه وسيع بود، سفرهاي پر از نعمت، درياچهاي كه طي چندسال، عمر چندهزارسالهاش را به نقطه انتها رسانديم و حالا حتي براي خواندن مرثيه كنارش جمع نميشويم.كنار”فامور” هم همين قصه تكرار شده است، قصه خشكي، قصه كسانيكه نهتنها بر تن خسته و خشكيده اين درياچه آبشيرين مرهمي نگذاشتند و تركهايش را التيام نبخشيدند بلكه لودر و بلدوزر به جانش انداختند تا راهي احداث كنند! راهي كه از ميان دل پريشان ميخواست بگذرد.بارها كارشناسان و مسئولان از علتهاي انساني خشكيدن تالابها و درياچهها گفتهاند؛ تبديل چند ده هزار هكتار از اراضي مجاور به زمينهاي كشاورزي، از بين رفتن پوشش گياهي درياچه به واسطه زهكشي، تغيير خصوصيات فيزيكي و شيميايي آب درياچه، اجراي پروژههاي مختلف ذخيرهسازي و انحراف آب همانند پروژه سد”درودزن” در دهه 1350، احداث سد سيوند از آغاز سال 1371 و اخذ تصميم درباره ساخت سد ملاصدرا در سال 1377 تنها بخشي از عوامل نابودي درياچه بختگان است.عواملي مانند پروژه آبياري گسترده اراضي بالادست رودخانه”كر” كه منجر به كاهش شديد دبي آب ورودي به پارک ملي و خشک شدن کامل ورودي آب به درياچه شده است، وجود معادن سنگ چيني در ضلع شرقي پناهگاه حيات وحش، چراي حدود 60 هزار راس دام كه 40 هزار راس آنها مازاد به حساب ميآيند، احداث چند رشته زهكشي به طول تقريبي 70 كيلومتر در اراضي تالابي دشت كربال و تبديل آن به اراضي كشاورزي كه منجر به ايجاد اختلالاتي در وضعيت هر دو درياچه شده است و جمعآوري و ورود پسابهاي صنعتي و كشاورزي شهري از طريق دو جريان”كر” و”سيوند” و زهكشي و واگذاري بيش از حد اراضي ملي ضلع جنوبي براي توسعه امور كشاورزي و دهها مورد ديگر، همگي دست به دست هم دادهاند كه اين درياچهها را خشك كنند و از آن طرف هم انگار مسئولان گوشهايشان را گرفتهاند.بر اساس اعلام كنوانسيون جهاني حفاظت از تالابها، تالاب هاي”بختگان”، ”فامور”، ”كمجان” و”طشك” در استان فارس در فهرست تالابهاي در معرض تغييرات شديد اكولوژيكي(مونتروليست) قرار گرفتهاند.