طرحی که مشهدی عباس مغنی برای عملیات داد
به گزارش شیرازه به نقل از فارس، قبل از رسیدن به منطقه سایتهای موشکی 4 و 5 عراقیها خطوط دفاعی و مواضع خود را تا آنجا که میتوانستند محکم و نفوذناپذیر کردند. این منطقه برایشان اهمیت حیاتی داشت. باید آن را به هر قیمتی حفظ میکردند تا از این محور، شهرهای مهم خوزستان از جمله دزفول مقاوم را هر روز و شب موشکباران کنند.
سپاه اسلام تصمیم گرفت از این ناحیه حمله جدید را شروع نماید تا سایتهای موشکی و رادار را تصرف کرده و شهرهای خوزستان را از تیررس موشکهای زمین به زمین آزاد نماید.
هر دو نیروی متخاصم، شبانهروز درحال تلاش بیوقفه جهت بالا بردن میزان توان دفاعی و تهاجمی خود بودند.
عراقیها، آن قدر به خودشان مطمئن و به تجهیزات پیشرفته نظامیشان مغرور و به حمایتهای همهجانبه ابرقدرتهای جهانی شادمان بودند که خود را برنده واقعی و حتمی جنگ دانسته تا آنجا که رئیس جمهور عراق، صدام با اطمینان تمام اعلام کرد: «اگر ایران بتواند سایتهای موشکی و رادار را فتح کند، کلید شهر بصره را به آنها میدهیم».
از طرفی دیگر، بعد از عبور از کرخه و چندین کیلومتر نرسیده به منطقه سایت موشکی، در خط مقدم عراقیها، با مهندسی بسیار دقیق و حساب شده یک خط مستحکم و نفوذناپذیر را احداث کرده بودند و با اطمینان ادعا کردند:
«اگر ایرانیها بتوانند خاکریز نعل اسبی را فتح کنند، کلید فتح منطقه سایتهای موشکی را به آنها میدهیم».یعنی فتح خاکریز نعل اسبی، مساوی با فتح منطقه عمومی سایت موشکی است.پس با توجه به این ادعا، این خط مقدم یا این خاکریز برای دشمن بسیار مهم، حساس، محکم و نفوذناپذیر بود.
البته ادعای بیربطی هم نبود، زیرا وقتی که به خط مقدم ایران در این منطقه میرسیدیم، زمین سراشیبی شدیدی داشت. به گونهای که خط مقدم ایران بسیار پایین و خط عراقیها در ارتفاع و سطح بالاتری از زمین قرار داشت. به خاطر این امتیاز و این شکل جغرافیایی منطقه، عراقیها به طور کامل بر خط مقدم ایران مسلط بوده و اشراف داشتند.
دیدبانهای دشمن با قویترین دوربینهای نظامی، تمامی تحرکات در منطقه را زیر نظر میگرفتند.تیربارچیها، تانکها و دیگر آتشبارهای عراق به طور کامل روی این خط تسلط داشته و یک لحظه باران آتش خود را قطع نمیکردند.
دشمن پشت این خاکریز، پدافندهای چهار لول ضد هوایی که به وسیله آنها باید هواپیماهای جنگی در اوج آسمان را هدف قرار میدادند را به طرف خط گرفته و با آتش پیوسته آنها رزمندگان و مواضع دفاعی ما را هدف قرار میداد. هرگاه رگبار گلولههایش به خاکریز یا به گونیهای پر از شن اصابت میکرد به راحتی آن را متلاشی و از آن طرفش خارج میشد.
این پدافندها در فاصلههای معین و نزدیک به هم کار گذاشته شده بودند.در میان این فواصل، تانکها و نفربرهای زرهی قرار داشتند که لولههای آنها از خاکریز بیرون آمده تا در وقت نیاز با گلولههای مستقیم، روی خط مقدم ایران آتش کنند.تعداد تیربارچیها، در پشت خاکریز و روی تانکها خیلی بیشتر از حد معمول بود.
واحدهای خمپارهانداز و توپخانه دشمن، گرای دقیق قسمتهای مختلف خاکریز ایران را داشتند تا در هر وقتی که اراده کنند، همه با هم در یک ساعت معین از زمین و آسمان بر روی خط ایران آتش ریخته و تمامی منطقه را تبدیل کورهای از آتش نمایند.
از طرفی دیگر، حد فاصله میان این دو خط دفاعی به طول نهصد متر، در یک سراشیبی صاف و بدون پستی و بلندی بود که عراقیها در بالا و ایرانیها در پایین آن قرار داشتند. تک تیراندازهای حرفهای دشمن با اسلحههای سمینف دوربیندار روسی، در جاهای مختلفی از آن به کمین نشسته و به دنبال شکار میگذشتند تا در صورت مشاهده هر رزمنده ایرانی و بالا آمدن سر هر تیربارچی یا دیدهبان، او را هدف قرار داده و داغ شهادت را بر پیشانی و صورت او بگذارند.
از این جهت، آن خط تبدیل به مقتل یا شهادتگاه رزمندگان گردیده بود. هر کس به این خط میآمد، یا به شهادت میرسید یا مجروح میشد. اگر هم سرش را از خاکریز بالا نمیآورد و از تیرس تک تیراندازها و تیربارچیها در امان میماند، از صبح تا شب آن قدر باران خمپاره و گلولههای توپخانه، پس و پیش خط را میزدند که حتی درون گودالها و سنگرها هم در امان نبودند.
بارها بچههای گروه تخریب با فرا رسیدن شب و تاریکی هوا، اقدام به خنثیسازی میدان مین و ایجاد معبر از میان آن میکردند اما عراقی ها به محض تاریک شدن هوا کار اصلیشان شروع میشد. از ترس خود، پشت سر هم خمپارههای منور رنگارنگ میزدند و منطقه را مانند روز روشن کرده و همراه با آن، انواع تیربارها و مسلسلهای سبک و سنگین شروع به کار میکردند تا جایی که هر حرکت و فعالیتی در منطقه را متوقف میساختند.
در چنان شرایطی، با متوقف شدن فعالیت تخریبچیها در هر مأموریت، شاید از هر ده نفر، هشت نفرشان به شهادت میرسید و کار تعطیل میشد. در بسیاری از اوقات نه تنها درگیری و مقاومت ناممکن بود، بلکه ماندن در خط هم بسیار دشوار میشد.اما با وجود این شرایط، رزمندگان اسلام دست روی دست نگذاشته و بیکار ننشستند.
مسافتی عقبتر از خط مقدم، جایی که در دید دشمن نبود، شروع به خاکبرداری و احداث جادهای بیش از دو متر پایینتر از سطح زمین نمودند و این جاده را به خط مقدم رسانده و در طول خط تا جایی که مقابل عراقیها بود، امتداد دادند. جاده در طول خط مقدم و در پشت خاکریز همانند کانالی احداث گردید تا اینکه انواع خودروهای جیپ و لندکروزر جهت حمل آذوقه، مهمات و آمبولانس برای انتقال مجروحان و شهدا به راحتی بتوانند از آن تردد کرده و از تیررس دشمن کاملاً به دور بمانند و بدین گونه تمامی ترددها در استار کامل انجام گیرد.
در کنار این اقدام، سنگرهای محکم و مخفی ساخته میشد تا بچهها از آسیب تیربارها و ترکشها در امان بمانند. برای پاسخگویی به تک تیراندازهای دشمن و مقابله به مثل، چندین سنگر کمین برای دیدبانها و تک تیراندازها در استتار کامل احداث گردید.
بچههای تک تیرانداز درون آنها موضع میگرفتند و با سلاحهای بسیار قدیمی و به تاریخ پیوستهای مانند برنو بلند، که دوربین روی آن نصب مینمودند به شکار تک تیراندازهای خبره و تیربارچیهای دشمن میپرداختند که با وجود عدم امکانات، موفقیتهای فراوانی به دست آورده و ضربات فراوانی به دشمن وارد میآوردند.
اما همه این اقدامات برای محکمکاری و ایمنی در خط مقدم جبهه خودمان بود نه برای شکستن یا نفوذ به دژ مستحکم نعل اسبی عراقیها. از این رو میبایست برای تسریع در عملیات تهاجمی آینده، نفوذ و شکستن آن دژ و پیشروی آسان همراه با رسانیدن تلفات انسانی به حداقل ممکن در شب عملیات، چارهای دیگر میاندیشیدیم و طرح و ابتکاری کارساز ارایه میگردید. نقشه جغرافیایی منطقه با تمامی جزییات توسط مسئولین و فرماندهان منطقه بازنگری و با دقت مطالعه گردیدفرماندهان روز و شب تمامی جوانب امر را کارشناسانه بررسی میکردند تا بهترین راه را بیابند.
یکی از رزمندگانی که در این منطقه مستقر و به تمامی جغرافیا و مشکلات منطقه واقف بود، پیرمردی بسیجی اعزامی از شهرستان یزد بود که قبل از آمدن به جبهه به شغل مغنیگری مشغول و عمری را در این راه گذرانیده و کوله باری مملو از تخصص و تجارب از این حرفه را به همراه داشت. رزمندگان یزدی او را مشهدی عباس مغنی مینامیدند. او یک طرح جدید و پیشنهادی عجیب به مسئولین و فرماندهان ارائه کرد که توانست نظر همه آنها را جلب نماید.
طرح مشهدی عباس مغنی مورد توجه فرماندهان قرار گرفت و بعد از مطالعه دقیق و ارزیابی منطقه به این نتیجه رسیدند که در این محور، هیچ راهی برای پیشروی به جلو، غیر از این راه وجود نداشته و ممکن نیست.اگر این طرح با موفقیت به اتمام میرسید، تلفات رزمندگان خطشکن در ساعت اولیه حمله به حداقل یا به صفر میرسید و در طول این مسیر تا رسیدن به دشمن حتی یک شهید و مجروح هم نمیدادیم.
دشمن از حرکت رزمندگان، هیچ اطلاعی نمییافت و در حالی که با خیال راحت در سنگرها و پشت خاکریز انتهای هدف خود را زیر آتش میگرفتند، از جایی که فکرش را هم نمیکردند به طور ناگهانی غافلگیر میشدند. با آتش سنگین توپخانه و خمپارهاندازهای دشمن در ساعت اولیه حمله، هیچ گونه آسیبی به رزمندگان وارد نمیشد و دهها فایده دیگر که با اجرای این طرح حاصل میشد. در غیر این صورت اگر از هر راه دیگری وارد میشدند، بیست تا سی درصد نیروها در زیر آتش تهیه اولیه، تلف میشدند و تا رسیدن به خط مقدم دشمن بیش از هفتاد درصد نیروها به شهادت میرسیدند.
بعد از موافقت فرماندهان با این طرح قرار شد، عملیات احداث تونل زیرزمینی و ایجاد راه عبور از زیرزمین تا پشت سر دشمن، به طور کاملاً سری اجرا گردیده و خبرش حتی از خط مقدم به پشت جبهه هم منتشر نگردد. زیرا که اگر خبر این طرح به خط دوم و سوم یا پشت جبهه میرسید، ممکن بود به خارج از منطقه رفته، به گوش نیروهای نفوذی منافقین و دستگاههای جاسوسی رسیده و در آن صورت عملیات با شکست مواجه گردد.
از این رو با رعایت دقیق اصول حفاظتی و امنیتی، این طرح توسط جهاد سازندگی خوزستان و لرستان و با حضور شخص مشهدی عباس مغنی (یزدی) به عنوان طراح و ناظر شروع به اجرا گردید.
مشروح طرح پیشنهادی از این قرار بود که چون خط مقدم ایران در سطح پایین و خط دفاعی دشمن در سطح بالایی از زمین قرار داشت، دشمن با داشتن شعاع دید و تسلط بر تمامی منطقه، روز و شب آن را زیر آتش تهیه سنگین میگرفت.
فاصله میان این دو خط دفاعی حدود نهصد متر، کاملاً مسطح، بدون پستی و بلندی و در یک سراشیبی تند قرار داشت. با توجه به این موضوع، از روی زمین به هیچ وجه، حرکت و پیشروی ممکن نمیشد و میباید راهی را از زیر زمین جستجو و احداث نمایند تا نیروهای مهاجم را به نزدیکی یا پشت سر دشمن هدایت نماید.
مشهدی عباس مغنی، طرح احداث قنات و آب زیرزمینی را پیشنهاد داد. کاری که خودش یک عمر استادکار، طراح و از مجریان برجسته و حرفهای شهرستان یزد بوده و عمرش را در آن حرفه سپری نموده بود.
این طرح از پشت خط مقدم ایران شروع و به صورت یک تونل زیرزمینی به ارتفاع دو و نیم یا سه متر و عرض یک و نیم متر احداث میگردید.
با محاسبات دقیق، مسیر تونل از پشت خاکریز خودمان شروع، بال چند پله به زیرزمین میرفت و پس از عبور از زیر میدان مین، از قسمت وسط خاکریز نعل اسبی گذشته و تا سی متر پشت سر دشمن امتداد مییافت و شب حمله با صدور فرمان شروع عملیات، مسیر خروجی با دینامیت منفجر شده، رزمندگان از پلههای خاکی انتهای آن بالا آمده و با خارج شدن از پشت سر دشمن آنها را غافلگیر کرده و به قلع و قمع و پاکسازی خط مقدم دشمن میپرداختند.
عملیات ایجاد تونل، شبانهروز و بدون یک دقیقه توقف شروع و دنبال گردید.هر رزمندهای را که به این خط میخواستند بفرستند، با او شرط میکردند که مأموریت شما بدون مرخصی و کاملاً محرمانه است. نیروها شبانه به منطقه میآمدند و شبانه تردد میکردند تا حساسیت دشمن برانگیخته نشود.
هر رزمندهای که وارد میشد به جای اسلحه به او بیل و کلنگ و فرغون میدادند.رزمندگان با حضور مهندسین و نظارت مشهدی عباس مغنی، شبانهروز با جان و دل بدون احساس خستگی کار میکردند تا اینکه در زمانی بسیار کمتر از آنچه تصور میشد، عملیات حفر و ایجاد تونل با موفقیت به پایان رسید.
قسمت ورودی تونل در نقطهای مخفی به گونهای پوشیده شده بود که توسط عکسبرداری هوایی قابل دیدن و شناسایی نباشد.بعد از پایین آمدن از پلههای بلند و خاکی وارد تونل میشدیم. یک قنات تاریک، مرطوب و طولانی که بوی خاک نمناک و تازه، با هر تنفس تا عمق ریهها میرفت و لذت و آرامش خاصی به انسان دست میداد.
با اینکه در هر چند متر یک فانوس به دیواره آن آویزان کرده بودند تا راه را نشان دهد اما هنوز چنان هیبتی داشت که انسان هر چه جلوتر میرفت، دلهرهاش بیشتر میشد.
شاید به این خاطر بود که از زیر میدان مین حرکت میکردیم و با هر قدم به دشمن و خط دفاعی او نزدیکتر میشدیم که هیچ کس تا پیش از آن جرأت نداشت به آن محوطه سرک بکشد و آن را از دور نگاه بیندازد. با هر قدم که به جلو بر میداشتیم به دژ مستحکم و نفوذناپذیری نزدیک میشدیم که دشمن نه تنها فتح حتی نزدیک شدن به آن را هم از محالات میدانست. از این راهی که میرفتیم، آن محال و ناممکن به راحتی برایمان ممکن میشد.
بچهها از شدت خوشحالی سر از پا نمیشناختند. شبانهروز بدون یک ساعت توقف و احساس خستگی، عملیات خاکبرداری دنبال میشد. هر از چند گاهی صدای گلولههای توپ و خمپاره که در اطراف سقف تونل به زمین میآمد و منفجر میشدند، درون تونل را چنان میلرزاند که احساس میشد چیزی به فرو ریختن سقف نمانده و اگر یکی از این گلولهها به موازات تونل روی سقف میخورد، ممکن بود از همان نقطه فرو ریزد و حفرهای روی سقف ایجاد نماید.
اما به لطف خداوند، هیچ گاه این اتفاق نیفتاد. هنگام خاکبرداری هر ده، پانزده متری که پیش میرفت، یک اتاق کوچک در دو طرف تونل ایجاد میشد تا بچهها در آن استراحت نمایند یا مهمات و دیگر موارد مورد نیاز رزمندگان در آن قرار گیرد. روزهای پایانی که کار داشت به اتمام میرسید، بچهها آن را تونل پیروزی یا معبر بهشت نامگذاری کردند.
انتهای پیام/