من متوسلیان میایستم تا خرمشهر آزاد شود
برادرهای من هر کس که میخواهد از منطقه برود مختار است ولی من متوسلیان میایستم تا خرمشهر آزاد شود، من با چه رویی میتوانم بروم تهران و به مردم بگویم که خرمشهر را نگرفتیم و آمدیم.
به گزارش شیرازه به نقل از فارس، در شرایطی که خرمشهر برای ایران و عراق به مثابه برگ برندهای به حساب میآمد، اخبار دریافتی از اردوی نیروهای خودی چندان خوشایند و مطلوب نبود به همین جهت فرماندهان تیپ 27 از هر فرصتی برای ترغیب این نیروها جهت ادامه عملیات تا فتح خرمشهر استفاده میکردند.
باقر سیلواری سرپرست موقت گردان مسلم بن عقیل در این رابطه میگوید: «به توجه به فشارهایی که به بچهها تحمیل شده بود، خیلیها روحیات خودشان را از دست داده بودند. به طوری که به هیچ وجه راضی نمیشدند تا برای ادامه عملیات در تیپ باقی بمانند. تا اینکه روز بیست و پنجم اردیبهشت خبر آوردند که قرار است فرماندهان ردههای بالا بیایند از جمله محسن رضایی فرمانده کل سپاه، صحبت کنند. چند ساعت بعد گفتند آقا محسن نمیآید و به جای او حاج داوود کریمی فرمانده سپاه منطقه 10 تهران سخنرانی میکند. نزدیکیهای غروب خبر آوردند که حاج داوود هم نمیآید، حاج احمد متوسلیان فرمانده تیپ میخواهد با نیروها صحبت کند.
نماز مغرب و عشاء را در محوطه بیرونی اردوگاه انرژی اتمی خوانیدم، بعد از نماز یک وانت تویوتا آوردند و حاجی که با عصا آمده بود از پشت آن رفت بالا تا برای نیروهای گردان مسلمبن عقیل سخنرانی کند. ایشان خیلی پرهیجان صحبتهای خودش را شروع کرد و گفت: برادرهای من هر کس که میخواهد از منطقه برود مختار است ولی من متوسلیان میایستم تا خرمشهر آزاد شود، من با چه رویی میتوانم بروم تهران و به مردم بگویم که خرمشهر را نگرفتیم و آمدیم.
جواب مادران و پدران شهدا و جواب رفقای شهیدمان را چگونه میتوانیم بدهیم، من به تهران بر نمیگردم تا اینکه خرمشهر را آزاد کنم.
ناگهان کل حاضرین در آن اردوگاه شعار دادند «حزبالله میجنگد، میمیرد، ذلت نمیپذیرد» با این شعار همه بچهها غیرتی شده بودند حتی آنها که میخواستند برگردند گفتند ما میمانیم بعد هم حاجی را با آن وضع پای گچ گرفتهاش سر دست گرفتند و چرخاندند، بعد از سخنرانی حاج احمد، حاج صادق آهنگران به جمع نیروها آمد و یک زیارت عاشورای با حال خواند بعد هم نوحهای خواند با این سربند معروف «سرباز سر افراز من، از چنگ عدو خونین شهر، باید که رها سازم من».
انتهای پیام/
باقر سیلواری سرپرست موقت گردان مسلم بن عقیل در این رابطه میگوید: «به توجه به فشارهایی که به بچهها تحمیل شده بود، خیلیها روحیات خودشان را از دست داده بودند. به طوری که به هیچ وجه راضی نمیشدند تا برای ادامه عملیات در تیپ باقی بمانند. تا اینکه روز بیست و پنجم اردیبهشت خبر آوردند که قرار است فرماندهان ردههای بالا بیایند از جمله محسن رضایی فرمانده کل سپاه، صحبت کنند. چند ساعت بعد گفتند آقا محسن نمیآید و به جای او حاج داوود کریمی فرمانده سپاه منطقه 10 تهران سخنرانی میکند. نزدیکیهای غروب خبر آوردند که حاج داوود هم نمیآید، حاج احمد متوسلیان فرمانده تیپ میخواهد با نیروها صحبت کند.
نماز مغرب و عشاء را در محوطه بیرونی اردوگاه انرژی اتمی خوانیدم، بعد از نماز یک وانت تویوتا آوردند و حاجی که با عصا آمده بود از پشت آن رفت بالا تا برای نیروهای گردان مسلمبن عقیل سخنرانی کند. ایشان خیلی پرهیجان صحبتهای خودش را شروع کرد و گفت: برادرهای من هر کس که میخواهد از منطقه برود مختار است ولی من متوسلیان میایستم تا خرمشهر آزاد شود، من با چه رویی میتوانم بروم تهران و به مردم بگویم که خرمشهر را نگرفتیم و آمدیم.
جواب مادران و پدران شهدا و جواب رفقای شهیدمان را چگونه میتوانیم بدهیم، من به تهران بر نمیگردم تا اینکه خرمشهر را آزاد کنم.
ناگهان کل حاضرین در آن اردوگاه شعار دادند «حزبالله میجنگد، میمیرد، ذلت نمیپذیرد» با این شعار همه بچهها غیرتی شده بودند حتی آنها که میخواستند برگردند گفتند ما میمانیم بعد هم حاجی را با آن وضع پای گچ گرفتهاش سر دست گرفتند و چرخاندند، بعد از سخنرانی حاج احمد، حاج صادق آهنگران به جمع نیروها آمد و یک زیارت عاشورای با حال خواند بعد هم نوحهای خواند با این سربند معروف «سرباز سر افراز من، از چنگ عدو خونین شهر، باید که رها سازم من».
انتهای پیام/
نظرات بینندگان