۲۵ سال بعد، هنوز نام پسران در آفریقا «خمینی» است
اما به آنجا که رسیدیم توقع چیزهای دیگری را داشتیم. این مشاهده عینی خود من بود؛ دیدم که مسئولین ایرانی وقتی دوربین برای فیلمبرداری آمد، شروع به سینه زنی و گریه کردند و وقتی دوربین رفت کل قضیه تمام شد، یک جا دور هم جمع شدند و سیگار میکشیدند و حرف میزدند و انگار نه انگار . آن تاثرات غم و اندوهی که در مردم شیعه و سنی اهل پیشاور دیده می شدند، اصلا در آنها مشاهده نمی شد.
این خیلی برای ما برخورنده بود. واقعیتش را بگویم اگر عشق ما به خود امام خمینی(ره) اینقدر عمیق و ریشهدار نبود شاید خیلیها بر میگشتند و از این به بعد جور دیگری فکر میکردند. مسئولین ایرانی، نمایندگان جمهوری اسلامی، اینجور واکنش نشان دادند به رحلت امام و آن وقت من یک پیرمرد اهل تسنن را نمیتوانستم آرام کنم از گریه.این واقعیت تلخی برای همه ما پاکستانیها حاضر در آن جا بود و خاطره تلخ 14 خرداد سال 68 را تلختر و گزندهتر کرد.
شاهین انورزیب، یک شهروند پاکستانی
از خالکوبی جوان آرژانتینی تا سربند جوان بوسنیایی
1. به گزارش شیرازه به نقل از تسنیم؛ این عکس متعلق به 8 سال پیش است.در سال 2006 در بوئنسآیرس آرژانتین گرفته شده است، در جریان یک راهپمیایی اعتراضآمیز به حملات هوایی اسرائیل به جنوب لبنان.یک جوان آرژانتینی که روی بازویش را با نقش امام خمینی، رهبر انقلاب ایران خالکوبی کرده است.توضیح دیگری در مورد عکس وجود ندارد.
تقریبا 30 سال پیش مرتضی آوینی، عکسی از یک جوان بوسنیایی که به پیروی از بسیجیان ایرانی سربند «اللهاکبر» بسته بود روی جلد مجلهاش، سوره چاپ کرد و توسط وزیر وقت ارشاد توبیخ کتبی شد به دلیل چاپ عکسی مغایر با شئونات اسلامی. تصویر به وضوح نشان میداد که آرمان خمینی و فرزندانش خیلی زود تا قلب اروپا نفوذ کرده بود. اما پسر بوسنیایی موی بلندی داشت و عینک دودی...
**
از« منتظریآباد کشمیر» تا هنوز نام پسران آفریقایی «خمینی» است
محمد محمدی نجات مستندساز ایرانی برایمان تعریف میکند: در کشمیر مکانی
وجود دارد که نامش منتظر آباد است. من وقتی این نام را بر روی تابلو دیدم
تعجب کردم. دقت که کردم دیدم وسط تابلو را رنگ کردهاند و قسمتی را حذف
کردهاند.برایم سوال پیش آمد که چرا این شکلی شده است؟ وقتی از محلیهای
آنجا سوال کردم گفتند که این روستا نام دیگری داشته است؛ نام اینجا در
اوایل انقلاب ایران به منتظری آباد تغییر میکند. زمانی که امام خمینی(ره)
با مرحوم منتظری مشکل پیدا میکند، خود مردم آن منطقه؛ «ی» منتظری آباد را
حذف کردهاند و نام آن را به منتظر آباد تغییر دادهاند. این مردم چنین
تعصبی نسبت به امام دارند.فرجی دیگر مستندساز ایرانی از سفرش به آفریقا
تعریف میکند و اینکه آنجا وقتی مادری بچه خردسالش را صدا میزده است ابتدا
فکر کرده است که اشتباه شنیده است. اما بعد که دقت کرده است از میان همه
آن کلمات نامفهوم به زبان محلی مردمان آن دیار، لفظ خمینیاش را تشخیص داده
است که نام پسرک را خمینی گذاشتهاند و آنجا نام پسرانشان را خمینی
میگذارند. سهیلی کریمی از روستایی در قزاقستان تعریف میکند به نام
«ایرانسکی» که در قلب سرزمین کفر، بالای همه خانهها عکس امام خمینی است و
سلیم غفوری از قهوهخانهای در عمیق کوههای هیمالایا تعریف میکند که عکس
امام را به سر در مغازهاش زده است و وقتی سوالپیچش میکنند که تو کجا و
امام کجا، میگوید: این عکس اعلان هویتی ماست و و و ...
**
از«ماکت امام» تا با «سرعت 55 برانید تا با خمینی مبارزه کنید»
سه سال پیش، در روزهای منتهی به سالگرد پیروزی انقلاب ایران در سال 57،
در دهه فجر سال 90 مغز مبتکر بخشی از مدیریت فرهنگی نظام که مسئولیت طراحی
برنامههای دهه فجر آن سال را بر عهده دارد به جنبش درمیآید. حاصل میشود
این: ماکتی دو بعدی در ابعاد واقعی از امام خمینی با مقوا و چسب تهیه
میکنند، یک عده مقام مسئول را دعوت میکنند. هواپیمایی شبیه به هواپیمایی
که امام را از فرانسه به ایران آورد پیدا میکنند. ردیف سربازان و مسئولان
صف میکشند برای استقبال از ماکت امام. دو سرباز تشریفات بالای پلهها
میروند، ماکت امام را از پلهها پایین میآورند و بعد ماکت را میبرند
داخل یک اتاق و آن را وسط اتاق میگذراند و وزیر و نماینده مملکت مینشیند
حتما به گوش دادن به سخنان ماکت امام. عکسها مثل بمب در رسانههای خارجی
منفجر میشود و مایه مضحکهای بزرگ. دو سال بعد دوباره همین اتفاق دقیقا با
همین تفاصیل در مشهد و فرودگاه آن شهر اتفاق میافتد.بعید نیست امسال هم
این برنامه تکرار شود.
امروز اگر نام امام خمینی را به زبان فارسی یا انگلیسی در گوگل سرچ کنید.
در بین پنجاه شصت عکس اول حتما عکسی هم از این شاهکار بینالمللی ما
ایرانیها در تبلیغ و بزرگداشت اماممان پیدا میکنید. ( به احترام امام،
عکسهای این ابتکار ویژه را منتشر نمیکنیم)
**
این عکس یک بیلبورد آمریکایی است. تاریخ نصب این بیلبورد به سالهای
ابتدایی انقلاب برمیگردد. عکسی از امام خمینی رهبر انقلاب ایران روی آن
است و کنارش نوشته شده است: "برای جنگ متقابل با خمینی با سرعت 55 برانید."
جنگ به سبک آمریکایی با ابزار تبلیغ، هنر و رسانه: "کمتر بنزین مصرف کنید
تا با دشمنتان بجنگید."
از نفس کشیدن زیر انبوهی از همایشها و کنفرانسها و جایزهها و بخشنامهها و فکسها و نامههای اداری تا «چراغی که به خانه رواست به مسجد...»
3. درست در آستانه ورود به 25 سالگیِ از دست دادن اسطورهای به نام «امام خمینی» حالا همه معتقدان به آرمانهای او در مواجهه با چیزی به نام «جهانی کردن» این آرمانها دچار وضعیت کموبیش متناقض و البته روشنی شدهاند.بعد از 25 سال امروز دیگر واضح است که نمایش، معرفی و تبلیغ آرمانهای صاحب و پایهگذار نظام جمهوری اسلامی ایران در گیرودار کار فرهنگی به سبک دولتی، در چنبره پاسداشتهای فرمیک و بدون روح اداری و در دایره تنگ بوروکراسی عظیم دولتی در ایران به راحتی گیر میکند و در مقابل؛ راه امام خمینی بدون نیاز به بازوهای اجرایی دولتی در حال رشد در خود ایران و گسترش به تمام نقاط جهان است.
ناچاریم غمگینانه اعتراف کنیم که بیشتر تلاش همه این 25 سال در رسانههای رسمی و توسط برخی آدمهای مرتبط و منتسبین به امام و بیشتر نهادها و موسساتی که در تعریف وظیفه و فلسفه وجودیاش پراکندن آرمان امام ذکر شده است؛ برای گنجاندن آدم غیرقابل تعریفی به نام «امام خمینی» در چارچوبهای ذهنی رسمی و اتوکشیده و یکطرفه؛ به نتیجهی آلودهای جز محدود کردن طیف مخاطبان آرمانی امام در تمام دنیا و به خصوص در ایران منجر نشده است. و مساله دقیقا در همینجاست که در مورد آدمی صحبت میکنیم که اصولا چارچوبپذیر نبود و اساسا برای قیام علیه چارچوبهای ناعادلانه و غیرانسانی تحمیلشده به پاخاسته بود. و مسئولین و مدیریت فرهنگی ایرانی، در همه این سالها تلاش ویژهای در گنجاندن امام در چارچوبهای اداری از پیش تعیین شده و بیجان داشتهاند و آرمان امام به این شیوه تبیلغ،سوگوارانه در داخل ایران در حال تبدیل به کلیشههای بدون روح عادی است زیر انبوهی از همایشها و کنفرانسها و جایزهها و بخشنامهها و فکسها و نامههای اداری...
***
آدمهای بیآرمان بزرگترین بانیان تبیلغ آرمانهای انقلاب ایران شدهاندو نیاز به یک انقلاب اداری بزرگ در عرصه تبلیغ روزبهروز بیشتر حس میشود. آن افتضاح رسانهای سه سال پیش نتیجه سپردن کار به آدمهای حقوقبگیر پشت میزنشین ساعت پرکنی بود که وقتی 14 خرداد میرسد از دو روز قبل لباس سیاه میپوشند و ضربالمثل رایجشان در هنگام مواجهه با افغانها، پاکستانیها، سوریها و فلسطینیها این است:"چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است."جای خوشبختی است که عملکرد مدیریت فرهنگی ایرانی، آنقدرها هم که خودش توهم میکند بر آدمهای خارج از مرزهای ایران تاثیری نداشته است و البته که حالا دیگر با اطمینان میتوان گفت که جای خوشبختی است که عملکرد مدیریت فرهنگی ایرانی روی خود ایرانیها هم تاثیر چندانی نداشته است و هنوز دایره وسیع دوست داشتن خمینی به تنگی بودن در بخشی از یک جناح سیاسی یا یک طبقه اجتماعی محدود نشده است.
ماجرا اما جالبتر از این هم میشود؛ در سالهای اخیر، در میان همه تلاشها برای جهانی کردن بزرگترین آرمانخواه جهان اسلام در دوره غیبت؛ منتسبینی به امام پیدا شدهاند که تلاش پیگیر و بیمزد و مواجبی دارند تا نشان دهند امام، آنی که ما فکر میکنیم نبود و به تعریف عرفیاش روشنفکر بود و آنطور که همه میگویند آرمانگرا نبود. اینها را دیگر کجای ماجرا بگذاریم؟ این هم خودش داستانی است.
از پاکستانیها با عکسهای امام بیرون آمدند تا این پرچمی است که زمین نمیافتد
4. اما این پرچمی است که زمین نمیافتد... دیماه سال 1381 در جریان سفر رئیسجمهور وقت ایران، حجتالاسلام خاتمی به پاکستان، اتفاق خاصی میافتد. گمانهها پیرامون حمله آمریکا به عراق حال و هوای آن روزهای دنیا و رسانهها را به خود اختصاص داده است. همین ماجرا فضایی را رقم زده که سخن از مواضع ضدآمریکایی و ایستادن بر سر آرمانهای جهانی انقلاب، امام و رهبری به مذاق برخی سیاسیون خوش نمیآید.
بخشی از دستگاه دیپلماسی وقت ایرانی در جریان این سفر، قصد کانالیزه کردن رسانهای شدن استقابل مردم پاکستان از رئیسجمهوری ایران را دارند. بنا به گفته صریح یکی از مسئولین ایرانی حاضر در پاکستان در آن دوره، مسئولین تشریفات و استقبال با هماهنگی با مقامات پاکستانی، تصمیم میگیرند تا روز قبل از استقبال تنها تصاویری از شخص رئیسجمهور ایران را در اختیار رایزنیهای فرهنگی، کنسولگریها و سفارت ایران دهند تا آنها با توزیع این تصاویر و پوسترها بین پاکستانیهای عاشق ایرانی فضای استقبال را به سمت و سوی خاصی بکشانند.
روز استقبال میشود و حجت الاسلام خاتمی وارد پاکستان میشود. در حالی که برخی تصور میکردند با این برنامهریزی، نهایتا تنها عکسها و پلاکاردهای شخص حجت الاسلام خاتمی که در اختیار پاکستانیهای عاشق ایران، قرار داده شده بود میان جمعیت مشاهده شود؛ مردم پاکستان درست در نقطه مقابل جریان حاکم بر آن روزهای رسانههای دنیا و یک نگاه خاص در مدیریت سیاست خارجی ایران قرار میگیرند.
برنامه از مناطق اهل سنت پاکستان شروع میشود و همه مدیرانی که مراسم استقبال از آقای خاتمی را برنامهریزی کرده بودند، شوکزده میشوند. مردم پاکستان، جالبتر از آن اهل سنت مردم پاکستان خودشان از خانههایشان با انواع و اقسام عکسها و پلاکاردهای امام خمینی و آیتالله خامنهای بیرون میآیند و توهم ریشهدار غیرانقلابی و محافظهکار در انتقال کانالیزه آرمانهای امام و انقلاب با چالشی جدی در درون خود مواجه میشود.
همان مسئول ایرانی حاضر در پاکستان که ماجرا را برای تسنیم تعریف کرده است؛ به قابعکسهای بزرگی اشاره میکند که به دست مردم پاکستان بالا رفته است. قابعکسهایی که نشان میدهد مدت چند سال در جایی در خانه پاکستانیها به اتاق دیواری آویزان شده است. مردم پاکستان نیازی به عکسها و پوسترهای ایرانیها از امام و رهبری نداشتند. نیازی به عکسهای ایرانیها نداشتند. خودشان در خانههایشان داشتند... و این پرچمی است که زمین نمیافتد…