شهیدی که سردار فضلی بر چشمان او بوسه زد+تصاویر
سردار شهید یار محمد کشاورز، کسی که سردار فضلی، جانشین بسیج مستضعفین کشور بعد از نابینا شدن در عملیات بر چشمان او بوسه زد.
به گزارش شیرازه به نقل از ایل بانو، در شهرک چرام در سال 1336جوانه ای شکفت که از نوادگان امامزاده علی بود، پدرش بنا به باورهایش نام یارمحمد را برای او برگزید چه زیبا شد این واقع که انسان با نام محمد(ص) بودنش آغاز شود و با مهر علی(ع) پروده و با مرام حسین(ع) از ملک به ملکوت سفر کند.
شهید یارمحمد کشاورز تا ششم ابتدایی را در زادگاهش سپری نمود ولی پس از آن با توجه به شرایط اقتصادی حاکم بر خانواده و مسئولیتی که در برابر والدین خود احساس می کرد ترک تحصیل کرد و در کارهای کشاورزی مددکار پدر بود و علاوه برآن در شرکت نفت گچساران به کارهای خدماتی از قبیل ساختمان سازی می پرداخت و زندگی آبرومندانه ای داشت.
در سال 1356 روانه خدمت سربازی شد که همزمان با تجلی طلیعه انقلاب اسلامی و تظاهرات مردمی بود. و از اولین سربازهایی بود که سربازخانه را رها کرد. با شروع جنگ تحمیلی با عده ای از جوانان زادگاهش روانه سپاه پاسداران گچساران شد، در حالی که دشمن، خرمشهر، بستان و سوسنگر را به اشغال خود در آورده بود وی به دیار جبهه های نور سرزمین نخل و باران خوزستان اعزام و راهی سوسنگرد شد.
شهید کشاورز از شروع جنگ تحمیلی در عملیات های متعدد و در حماسه هایی مخاطره آمیز به نبردهای جان فرسا شرکت کرد و بارها مجروح شد ولی این مجروحیت ها و نبردهای مکرر نتوانست در اراده دنیایی و دل دریایی اش کوچکترین خللی به وجود بیاورد. اما سرانجام روزگار او به نوعی دیگر رقم خورد و کتاب سرنوشتش با فصل جدیدتری شروع شد.
سرانجام در عملیات کربلای 4 مورخ 5/10/ 1365 مورد هجوم اصابت بمب های شیمیایی از نوع خردل قرار گرفت.
این شهید سرافراز همواره زحمت های همسر فداکارش مریم گشتاسبی را ارج می نهاد و وی را همدم ، هم راز، مونس و غمخوار آلام دردهای خسته خود می دانست.
23سال درد و رنج را از زبان همسر شهید یارمحمد کشاورز خانم مریم گشتاسبی زاده این بانوی صبر و همنفس صبح می شنویم
بی شک پرستاری و جانبازی از یک جانباز شیمیایی بیش از دو دهه و تربیت فرزندان و کسب رضایت خاطر شهید کار بسیار بزرگی است که این بانوی بزرگوار با سربلندی از عهده این امتحان برآمد.
مریم گشتاسبی زاده می گوید: شهید به مسائل دینی پای بند بود و نماز اول وقت، انجام مستحبات و ترک محرمات را به طور کامل رعایت می کرد.
وی گفت: شهید در رابطه با تأمین نیازهای خانواده به سخن رسول اکرم(ص) اعتقاد کاملی داشت بای زندگی آنچنان تلاش کن انگاری می خواهی چندین هزار سال زندگی کنی و چنان از دلبستگی بی توجه باش که گویا وقتی برای ماندن نداری.
وی از خاطرات به یاد ماندنی خود با شهید سخن می گوید: شبی قرار بود خواستگاری برای دخترم بیاید یک باره فضای خانه ما پر از بوی گلاب عجیبی شد. قلبم به من می گفت که شهید امشب در جمع ما حضور دارد، ولی بعد به شک افتادم که شاید بو متعلق به ادکلن برادرم باشد. به برادرم گفتم: چه بوی عطر خوبی داری. گفت: من شیفت کار بودم اصلا عطری به خودم نزدم چطور این را می گویی؟ گفتم پس این بوی گلاب متعلق به کیست؟ گفت: یقیناً شهید در خانه حضور دارد، و این بوی خوش متعلق به اوست وی امشب در خواستگاری دخترش حاضر شده چون می خواهد دخترش تنها و بی پشتوانه نباشد و احساس تنهایی نکند و نگوید: من بابا ندارم.
راز بوسه بر چشمان پسر
همسر شهید می گوید: قبل از عملیات کربلای 4 که شهید چند روزی به مرخصی آمده بود و با دوستانش به کوهنوردی رفته بود، یک نفر به اسم آقای باقری آمد جلوی منزل ما( آن موقع در یکی از اتاق های منزل پدریش زندگی می کردیم) و گفت: از سپاه گچساران تماس گرفته و گفتند شهید کشاورز را اطلاع دهید که سری به سپاه بزند آن هم فوری، یکی از بچه ها را دنبالش فرستادم. غروب بود که به منزل آمد و فردا صبح زود راهی گچساران شد و به منزل برگشت.
از شهید سؤال کردم: چرا برگشتی؟ چه کارت داشتند؟ گفت: حاج رمضان پیروز گفته که به اهواز بیا چون بهت نیاز داریم.
برای من، پسرم مصطفی و دخترم زهرا لباس گرم آورده بود. وی گفت: چون سرما است و می دانستم شما لباس گرم ندارید بهتر دیدم قبل از رفتنم لباس گرم برایتان تهیه کنم، بعد بروم.
تا وقتی که مصطفی خوابش برد روی سینه پدرش نشسته بود و چشم های او را غرق بوسه می کرد، خیلی برایم عجیب بود چون اولین باری نبود که باید پدر از او جدا می شد. با خودم گفتم: خدایا این بوسه ها چه رمز و رازی دارد؟ جواب این سؤال را وقتی فهمیدم که شهید کشاورز از ناحیه دو چشم مصدوم و مجروح شد و بینایی خود را کامل از دست داد.
از نحوه شهادتش برایمان بگویید
جراحات شیمیایی تمام بدنش را فرا گرفته بود یک ماهی در بیمارستان ام .آر.آی شیراز بستری بود . بعد از یک ماه وی را مرخص کردند اما دو سه روز بعد حالش بد شد. در تاریخ 4 فروردین 1386 در بیمارستان صنعت نفت گچساران بستری شد و از آنجا وی را به وسیله هلی کوپتر به شیراز اعزام کردند اما هنوز مسیر زیادی را طی نکرده بود که برگشت. من هنوز به رفتن هلی کوپتر خیره شده بودم با دیدن چراغ قرمز فهمیدم که به وصال جانان پیوسته است در آن روز ظهر همراه با اذان مؤذن زاده که شهید به آن خیلی علاقه داشت به خیل شهیدان پیوست.
آری پرونده روزهای خوب زندگی من با پرواز خونین آن روز برای همیشه بسته شد و سختی و ناهمواری های زندگی من شروع شد.
مزار این شهید سرافراز در گلزار شهدای شهرک (چرام) واقع است.
تصاویر حضور دیدار سردار فضلی با شهید یارمحمد کشاورز که به گفته همسر وی سردار فضلی بر چشمان او بوسه زد.
شهید یارمحمد کشاورز تا ششم ابتدایی را در زادگاهش سپری نمود ولی پس از آن با توجه به شرایط اقتصادی حاکم بر خانواده و مسئولیتی که در برابر والدین خود احساس می کرد ترک تحصیل کرد و در کارهای کشاورزی مددکار پدر بود و علاوه برآن در شرکت نفت گچساران به کارهای خدماتی از قبیل ساختمان سازی می پرداخت و زندگی آبرومندانه ای داشت.
در سال 1356 روانه خدمت سربازی شد که همزمان با تجلی طلیعه انقلاب اسلامی و تظاهرات مردمی بود. و از اولین سربازهایی بود که سربازخانه را رها کرد. با شروع جنگ تحمیلی با عده ای از جوانان زادگاهش روانه سپاه پاسداران گچساران شد، در حالی که دشمن، خرمشهر، بستان و سوسنگر را به اشغال خود در آورده بود وی به دیار جبهه های نور سرزمین نخل و باران خوزستان اعزام و راهی سوسنگرد شد.
شهید کشاورز از شروع جنگ تحمیلی در عملیات های متعدد و در حماسه هایی مخاطره آمیز به نبردهای جان فرسا شرکت کرد و بارها مجروح شد ولی این مجروحیت ها و نبردهای مکرر نتوانست در اراده دنیایی و دل دریایی اش کوچکترین خللی به وجود بیاورد. اما سرانجام روزگار او به نوعی دیگر رقم خورد و کتاب سرنوشتش با فصل جدیدتری شروع شد.
سرانجام در عملیات کربلای 4 مورخ 5/10/ 1365 مورد هجوم اصابت بمب های شیمیایی از نوع خردل قرار گرفت.
این شهید سرافراز همواره زحمت های همسر فداکارش مریم گشتاسبی را ارج می نهاد و وی را همدم ، هم راز، مونس و غمخوار آلام دردهای خسته خود می دانست.
23سال درد و رنج را از زبان همسر شهید یارمحمد کشاورز خانم مریم گشتاسبی زاده این بانوی صبر و همنفس صبح می شنویم
بی شک پرستاری و جانبازی از یک جانباز شیمیایی بیش از دو دهه و تربیت فرزندان و کسب رضایت خاطر شهید کار بسیار بزرگی است که این بانوی بزرگوار با سربلندی از عهده این امتحان برآمد.
مریم گشتاسبی زاده می گوید: شهید به مسائل دینی پای بند بود و نماز اول وقت، انجام مستحبات و ترک محرمات را به طور کامل رعایت می کرد.
وی گفت: شهید در رابطه با تأمین نیازهای خانواده به سخن رسول اکرم(ص) اعتقاد کاملی داشت بای زندگی آنچنان تلاش کن انگاری می خواهی چندین هزار سال زندگی کنی و چنان از دلبستگی بی توجه باش که گویا وقتی برای ماندن نداری.
وی از خاطرات به یاد ماندنی خود با شهید سخن می گوید: شبی قرار بود خواستگاری برای دخترم بیاید یک باره فضای خانه ما پر از بوی گلاب عجیبی شد. قلبم به من می گفت که شهید امشب در جمع ما حضور دارد، ولی بعد به شک افتادم که شاید بو متعلق به ادکلن برادرم باشد. به برادرم گفتم: چه بوی عطر خوبی داری. گفت: من شیفت کار بودم اصلا عطری به خودم نزدم چطور این را می گویی؟ گفتم پس این بوی گلاب متعلق به کیست؟ گفت: یقیناً شهید در خانه حضور دارد، و این بوی خوش متعلق به اوست وی امشب در خواستگاری دخترش حاضر شده چون می خواهد دخترش تنها و بی پشتوانه نباشد و احساس تنهایی نکند و نگوید: من بابا ندارم.
راز بوسه بر چشمان پسر
همسر شهید می گوید: قبل از عملیات کربلای 4 که شهید چند روزی به مرخصی آمده بود و با دوستانش به کوهنوردی رفته بود، یک نفر به اسم آقای باقری آمد جلوی منزل ما( آن موقع در یکی از اتاق های منزل پدریش زندگی می کردیم) و گفت: از سپاه گچساران تماس گرفته و گفتند شهید کشاورز را اطلاع دهید که سری به سپاه بزند آن هم فوری، یکی از بچه ها را دنبالش فرستادم. غروب بود که به منزل آمد و فردا صبح زود راهی گچساران شد و به منزل برگشت.
از شهید سؤال کردم: چرا برگشتی؟ چه کارت داشتند؟ گفت: حاج رمضان پیروز گفته که به اهواز بیا چون بهت نیاز داریم.
برای من، پسرم مصطفی و دخترم زهرا لباس گرم آورده بود. وی گفت: چون سرما است و می دانستم شما لباس گرم ندارید بهتر دیدم قبل از رفتنم لباس گرم برایتان تهیه کنم، بعد بروم.
تا وقتی که مصطفی خوابش برد روی سینه پدرش نشسته بود و چشم های او را غرق بوسه می کرد، خیلی برایم عجیب بود چون اولین باری نبود که باید پدر از او جدا می شد. با خودم گفتم: خدایا این بوسه ها چه رمز و رازی دارد؟ جواب این سؤال را وقتی فهمیدم که شهید کشاورز از ناحیه دو چشم مصدوم و مجروح شد و بینایی خود را کامل از دست داد.
از نحوه شهادتش برایمان بگویید
جراحات شیمیایی تمام بدنش را فرا گرفته بود یک ماهی در بیمارستان ام .آر.آی شیراز بستری بود . بعد از یک ماه وی را مرخص کردند اما دو سه روز بعد حالش بد شد. در تاریخ 4 فروردین 1386 در بیمارستان صنعت نفت گچساران بستری شد و از آنجا وی را به وسیله هلی کوپتر به شیراز اعزام کردند اما هنوز مسیر زیادی را طی نکرده بود که برگشت. من هنوز به رفتن هلی کوپتر خیره شده بودم با دیدن چراغ قرمز فهمیدم که به وصال جانان پیوسته است در آن روز ظهر همراه با اذان مؤذن زاده که شهید به آن خیلی علاقه داشت به خیل شهیدان پیوست.
آری پرونده روزهای خوب زندگی من با پرواز خونین آن روز برای همیشه بسته شد و سختی و ناهمواری های زندگی من شروع شد.
مزار این شهید سرافراز در گلزار شهدای شهرک (چرام) واقع است.
تصاویر حضور دیدار سردار فضلی با شهید یارمحمد کشاورز که به گفته همسر وی سردار فضلی بر چشمان او بوسه زد.
انتهای پیام/
نظرات بینندگان