بانوی شیرازی که رتبه اول کنکور شد ولی دانشگاه نرفت!
مادرم نقطه آغاز خلاقیتم است
از کودکیاش میگوید. اینکه مادرش کمکحال اصلی او در رشد و پرورش خلاقیتش بوده. از کودکیاش تعریف میکند که در خانهای پرجمعیت بزرگ شده و مادرش برای سرگرمشدنشان، آنها را تشویق به ساختن بازی میکرده: «وقتی اولین بار بازی راز جنگل را دیدم، پیش خودم گفتم چرا این بازی را بخرم، وقتی خودم توان ساختنش را دارم؟ پس کف دو جعبه شیرینی را به هم وصل کردم، رویش یک کاغذ چسباندم و نقاشیاش کردم. حتی روی این بازی سناریوهای دیگری چیدیم و بازیهای دیگری اختراع کردیم که از بازی اصلی هم جالبتر و پیشرفتهتر بودند! مادرم از همان کودکی عامل این جرقه در ذهن من شد که میتوانیم با وسایل دم دستی چیزهای جدید درست کنیم.»
درباره آغاز انجام فعالیتهایش در حوزه خلاقیت میگوید: «کارم در این حوزه از سال ۸۵ شروع شد. در دوران نوجوانیام در شیراز به پژوهشسرایی میرفتم و فعالیتهای فرهنگی و پژوهشی و علمی در آنجا انجام میدادیم. در دوران دانشجویی، از طرف همانجا دعوت شدم به عنوان مشاور داور جشنواره خوارزمی. در داوری، نزدیک به هفتاد درصد از نمره، مربوط به خلاقیت است. از همانجا بود که به این مبحث علاقهمند شدم و شروع به ایدهیابی و ایدهپروری برای بچهها کردم.»
خانم تذروی از اصطلاحی به نام «بارش افکار» نام میبرد. میگوید: «شروع کارم با کارگاههای بارش افکار بوده. بارش افکار تکنیکی است که از غرب آمده؛ پس سعی کردم آن را طبق فرهنگ و سنت ایرانیاسلامی به بچهها آموزش دهم و سعی کنم طوری به آنها آموزش دهم که بتوانند ایدهیابی و ایدهپروری کنند. از آنجا به بعد آرامآرام کلاسهای خلاقیت هم شروع شد.»
دغدغه اصلیام با ایده یک دانشآموز کلید خورد!
تعریف میکند که آشنایی با گروهی در یک پژوهشسرا که فعالیتهای فرهنگی داشتند، زمینهساز ایجاد دغدغهاش شده: «در سال ۸۵ با گروهی آشنا شدم که در کارهای فرهنگیشان، کتابهای تاریخی و مذهبی را میخواندند و سعیشان بر این بود تا آنها را طبق نیازهای امروز تفسیر کنند و به دیگران بفهمانند. در همان سال آنجا یک سری فرم را به مدارس میفرستادند تا بچهها ایدههایشان را در هر زمینهای در آن برای ما بنویسند. ما هم ایدههای بهتر را جدا میکردیم و نویسندگانشان را دعوت میکردیم تا به آنها کمک کنیم ایدهشان را بسازند.
بعضی از این ایدهها برای داوران مسخره و ابتدایی به نظر می رسید. در میان این ایدهها یک ایده بود که پیشنهاد ساخت یک ربات را میداد. این ربات به جای دانشآموزان به مدرسه میرفت و امتحان میداد تا معلمان بیکار نباشند! با وجود خنده و تمسخر بسیاری از داوران، من گفتم که داشتن همین ایده مسخره بسیار بهتر است از نداشتن هیچ ایدهای. و تأکید کردم که این وظیفه ماست که ایدهیابی و ایدهپروری را به بچهها آموزش دهیم. از همانجا هم این دغدغه برایم شروع شد.»
بیشترین ضعف جامعه امروز ما در حوزه تربیت و آموزش است
وی می گوید: از سال ۸۵ دغدغهام در حوزه علوم تربیتی شروع شد و این دغدغه آرامآرام به آموزشگاههایی برای تربیت مربی در حوزه خلاقیت برای بچهها تبدیل شد. چون امروزه بیشترین ضعف ما در تربیت و آموزش است.
از او میپرسم که نیروی محرکهای که او را به اینجا کشانده، دغدغهاش بوده یا علاقه؟ میگوید: «دغدغهام را دوست داشتم. دغدغهام حاصل از دوستداشتن خودم، خاکم و آدمهای دیگر بوده. پیش خودم میگویم وقتی فلانی دارد در کشوری یک کار خوبی را میکند، چرا من آن کار خوب را برای کشور خودم نکنم؟»خانم تذروی با حفظ دغدغه آموزش و خلاقیت، دغدغه ممتاز دیگری هم دارد که کارآفرینی است. دو سال است در این حوزه مطالعه و در دورههایش شرکت میکند. میگوید: «فکر میکنم جامعه ما به کارآفرینی به ویژه برای خانمها بسیار نیاز دارد. تلاشمان این است که به بانوان در حوزه کسب و کار کمک کنیم و از آنها حمایت کنیم تا سطح تولید ملی را بالا ببرند؛ چه در حوزه تولید خدمات چه در تولید محصول.» و یادآور میشود که این هدف در راستای همان هدف «درخشانبودن مملکتش در هر زمینهای» است. در ضمن اضافه میکند که مشکلی با ایجاد کار برای آقایان ندارد؛ اما هدف اصلیاش توانمندسازی بانوان در حوزۀ کسب و کار است.
۳۵۰ نفر را سرکار فرستادم
وی می گوید: در حوزه کارآفرینی کسب و کار، وارد کسب و کار خانگی شدم. در اصفهان برای بانوانی که به هر دلیل توان کار بیرون از منزل یا سواد کافی برای حضور در اجتماع را ندارند، کار تولید عرقیجات را شروع کردم. به این ترتیب که دیگ عرقگیری و مواد اولیه را در اختیارشان قرار میدادیم و به آنها آموزش میدادیم. بعد هم کمکشان میکردیم تا محصولشان را بفروشند.
خانم تذروی میگوید که خیلی از کسانی که در دوره تربیت مربی بازیهای فکری شرکت کردند، در حال حاضر در شهرهای دیگر یا در اصفهان در این حوزه با شهرداری ها همکاری میکنند. از تعداد افراد دارای کار در یک حوزه میگوید: «دورههای تربیت مربی کاربردی یعنی دورههایی که مربی پس از اتمام دوره، وارد کار میشود. این مربیان ۳۵۰ نفر طی سه سالاند که ۵۰ نفرشان آقا هستند.»
میپرسم: «یعنی الان همه این افراد مشغول به کارند و درآمد دارند؟» جواب میدهد: «عدهای در شهرداریها مشغول به کارند. برای عدهای هم مکان فراهم کردیم؛ مثل این رستوران بازی. عدۀ دیگری هم خودشان باید برای مکان کار جستوجو کنند؛ خصوصاً کسانی که در شهرهای دیگرند.»
وی می گوید: در این طرح، یک سیستم آموزشیحمایتی طراحی کردیم برای خانمها و آقایانی که تمایل به کار دارند. از قبل نیازسنجی کردیم تا طبق استعداد، مهارت، توانمندی و تحصیلات مراجعهکنندگان به آنها شغل بدهیم. همچنین مشاوره روانشناسی هم میشوند تا طبق تواناییها و حالات روانیشان شغل در اختیارشان قرار دهیم. به آنها آموزشهایی هم میدهیم؛ مثل بهداشت کار و تغذیه و فرزندپروری که در واقع یک بسته کامل آموزشی برای افراد جویای کار است. بعد هم این افراد را حمایت میکنیم تا محصولشان را با کمک بیمه و بازار فروش تولید کنند و در بازار بفروشند. اگر هم وارد قرارداد با کسی شد، صاحب قرارداد بداند که ما از این فرد حمایت میکنیم تا از تولیدکننده سوءاستفاده نشود. این طرح فعلا در نیمه راه است و اگر بتوان آن را به سرانجام رساند، کمک شایانی به اقشار ضعیف جامعه خواهد شد.
کار هست، اهل کار نیست
پس از تمام این حرفها، از حسش میگوید: «کارآفرینی خستگی و دوندگی زیادی دارد؛ اما حس تولید محصول یا کار و خدماتی که بر سطح تولید ملی اثر میگذارد، حس بسیار لذتبخشی است. کمککردن به افراد ضعیف که بتوانند خودشان نان شبشان را دربیاورند برای من خیلی شیرین است. البته به این اکتفا نخواهم کرد و همچنان رویا میپرورانم.»
با ذکر چند نمونه از مشکلات کار میگوید: «عمدهترین مشکل کار من، هم در زمینه کارآفرینی هم در زمینه بازیهای فکری، نیروی انسانی بوده است. ما کار ایجاد میکنیم؛ اما کسی برای کارکردن نمیآید! مثلا در یکی از روستاهای اطراف بوشهر، چند خانواده بودند که از لحاظ مالی در وضع بسیار بدی زندگی میکردند. این خانوادهها یا مرد نداشتند یا اگر داشتند، ازکارافتاده بود و زنانشان مجبور به کار بودند. این زنان قالیبافی بلد بودند و در باغها و زمینها برای زمینداران میوهچینی میکردند که گاهی هم به عنوان زن از آنها سوءاستفاده میشد. برای حل مشکلشان، با کمک یک خیریه به سراغشان رفتیم. از آنها یک نمونه قالیچه گرفتم و نزد یک تاجر فرش بردم. این تاجر حاضر شد تا در این کار سرمایهگذاری کند؛ یعنی این زنان قالی ببافند و این تاجر برایشان بفروشد تا دست دلال از این وسط کوتاه شود و پول بیشتری به این خانوادهها برسد. باور میکنید حتی یک نفر هم حاضر به همکاری نشد؟ گفتند ما با میوهچینی کسب معیشت میکنیم. کارآفرینی فقط ایجاد کار نیست؛ بلکه یک فرهنگ است که باید در اندیشه و رفتار ما نهادینه شود. همۀ ما باید به فکر ایجاد کار باشیم و منتظر نشویم تا به کاری دعوتمان کنند.»
خیریه ها بجای کمک کارآفرینی کنند
خانم تذروی در حرفهایش از چند خیریه صحبت کرد: «یک خیریه در شیراز است و یک خیریه در اصفهان. خیریه اصفهان را دانشجویان انجمن اسلامی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان بنا نهادهاند. یک انجمن هم برای معلولان کارآفرین است. در خیریه اصفهان با هدف کمککردن به خانوادههای نیازمند، با پولهای جمعشده برایشان دستگاه قندشکن خریدیم. آنها قند را خرد و بستهبندی میکنند و ما برایشان میفروشیم و پولش را در اختیارشان قرار میدهیم. این مثل همان مَثلی است که میگویند «به جای ماهی دادن، به آدمها ماهیگیری یاد بدهید.» ما به این خانوادهها تلاشکردن و عزت نفس را یاد میدهیم و از گداپروری جلوگیری میکنیم.
آموزش در حین بازی تأثیر بیشتری از آموزشهای رسمی دارد
میرویم سراغ یکی از موضوعات اصلی؛ یعنی بازیهای فکری. میگوید: «با بحث خلاقیت در بازیهای فکری از طریق یکی از دوستانم آشنا شدم. پیش خودم فکر کردم که بازیهای فکری برای آموزش غیررسمی ابزارهای خیلی خوبیاند. چون در آموزشهای رسمی افراد در برابر آموزش گارد میگیرند و مقاومت میکنند. اما اگر در حین بازی موضوعی را به آنها آموزش دهی، نه تنها مقاومت نمیکنند، بلکه بهتر میآموزند. دورهها را از اصفهان شروع کردیم و مجدداً آن را با سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان آغاز خواهیم کرد. در حال حاضر در شهرهای دیگر هم دوره دارم. هم دوره تربیت مربی خلاقیت هم دوره تربیت مربی بازیهای فکری.»
بازی های گروهی بهتر از بازی های تک نفر است
دربارۀ اسباببازی موردعلاقهاش میگوید: «من توپ را خیلی دوست داشتم و الان هم دوست دارم! توپی که میچرخد برایم جالب است. از نگاهکردن به توپی که به هوا میرود یا قل میخورد کیف میکنم.»
از او میپرسم که در انتخاب یا ابداع بازی، به چه نکتهای توجه میکند. میگوید: «درباره مخاطب، به سن و جنسیت و تجربههای قبلیشان از بازی توجه میکنم. درباره بازی هم به این توجه میکنم که این بازی چه کاری با ذهن مخاطب میکند. اینجا در رستوران بازی، قبل از اینکه بازی به دست فرد بدهیم از او میپرسیم که قبلاً چه بازیهایی انجام داده. همچنین افراد در برابر فعالیتهای ذهنی مقاومت نشان میدهند. پس سعی میکنیم در ابتدا بازی سخت به او معرفی نکنیم. بازیهای تعاملی بسیار بهترند از بازیهای یکنفره. وقتی فرد با کامپیوتر بازی میکند، وقتی خسته شد بازی را متوقف میکند یا وقتی باخت، از اول شروع به بازی میکند. اما در بازیهای تعاملی (دو یا چند نفره) افراد شکستخوردن و صبوری را یاد میگیرند. یاد میگیرند که چگونه در این جایگاه تصمیمگیری کنند و با رقیبانشان برخورد کنند. من تعامل انسانی را خیلی دوست دارم. یکی از اهدافم ایجاد بازیهای فکری تعاملی است که تا حدودی موفق بودهام، خدا را شکر.»
مردم به تولید کننده ایرانی اعتماد ندارند
درباره احساسش به بچهها میگوید: «بچهها نگاهی نو به اطراف دارند و هیچ چیز برایشان عادی نیست. این موضوع برای من شگفتآور است و سعی میکنم مثل آنها به اطرافم نگاه کنم. کار را از پایه شروع کردن و از پایه شکل دادن را خیلی دوست دارم. بنابراین دوست دارم با بچهها کار کنم تا به آنها از همین ابتدا آموزش دهم. هرچند با بزرگسالان و سالمندان هم بازی کردهایم و برای سالمندان برنامه داریم؛ اما به بچهها رغبت بیشتری دارم.»
از او درباره عدم موفقیت اسباببازیهای ایرانی میپرسم. میخواهم بدانم که چرا باربی نسبت به دارا و سارا محبوبیت بیشتری دارد. او هم میگوید: «مردم ایران به تولیدکننده ایرانی اعتماد ندارند. اجناس و مارکهای خارجی با ما کاری کرده که تولیدکنندههای ما به خودباوری نرسیدهاند. درباره موفقبودن باربی باید بگویم که دختربچهای که در خانه ماهواره دارد یا در تلویزیون ایران و تبلیغات بهداشتی تصویر زنانی را میبیند که اندام، چهره و لباس خاص و آرایش زیبایی دارند، این تصویر ناخودآگاه در ذهن او تبدیل به تصویر زن موفق میشود.»