در نودمین قسمت از معجون وبلاگی، منتخبی از مطالب باشگاه وبلاگ نویسان فارس در موضوعاتی از قبیل «حزب الله در دوران پسابرجام»، «عاشورا، از قرائت سیاسی تا عاطفی» و موضوعات دیگر منتشر شده است.
شیرازه: وب نویسان
فعالی در سراسر استان فارس هستند که وبلاگ های آن ها از سطح بالایی برخوردار است.
محتواهای خواندنی این وبلاگ ها گرچه مشتری خاص خود را دارد اما به منظور معرفی هر
چه بیشتر، شیـــرازه
در نظر دارد به صورت هفتگی گزیده بهترین های وبلاگی را در قالب «معجـــون وبلاگی»
تقدیم شما خوانندگان گرامی نماید.
یقیناً
مطالب بسیاری زیادی در فضای وبلاگی کشور وجود دارد که شایسته بهترین ها هستند، لذا
گلچین این مطالب به معنای نادیده گرفتن زحمات دیگر وبلاگ ها نمیباشد. بر این اساس
تمامی وبلاگ نویسان عزیزی که مایلند مطالب آنان منتشر شود می توانند به منظور
معرفی وبلاگ خود، مطالب تولیدی خود را از طریق ارسال نظر در زیر همین مطلب یا از
بخش ارتباط با ما ارسال نمایند.
کلام فارس نوشت: با فضای مجازی چه کنیم؟
آسیبها و فرصتهای
فضای مجازی باعث ایجاد سوالات متعدد و متنوعی در میان جوانان متدین و
انقلابی شده است. امکان «دسترسی راحت و منظم به اطلاعات»، « پردازش و
انتخاب دقیق نیازمندی ها»، « انتقال سریع و فراگیر آگاهی ها»و تبلیغ موثر
از فواید فراوان در فضای مجازی به حساب می آید. فضای مجازی، وظایف مؤمنان
را در زمینه دعوت به حق و ترویج حق پرستی بسیار زیادتر کرده است.
در مواجهه با تهدیدهای فضای مجازی دو اقدام اساسی لازم است؛ یکی آنکه تقوا
را رعایت کنیم تا آلودگی های این فضا نَفَس ما را نگیرد؛ چون یکی از
خصوصیات این فضا گسترش هرزگی است. و دیگر اینکه نظم و زمان بندی استفاده از
این ابزار و حضور در فضا ی مجاز ی را نباید فراموش کنیم. در ادامه یادداشت
حجتالاسلام علیرضا پناهیان به برخی از این سوالات پاسخ میدهد.
نوع فایل: pdf
حجم فایل: ۱۲۳ کیلوبایت
استدراج نوشت: چه بد بند حجاب را به آب دادید و حریم حیا را به باد!
شاید
تا همین چند سال پیش، یکی از سختترین روزها و لحظههای زندگیات، آن
وقتهایی بود که فیلم دوربین عکاسیتان را پیش عکاسباشی شهر میبردی تا
عکسهای خانوادگیتان را ظاهر کنی. تو با وجود تمام شوقی که برای ظاهر شدن
عکسها داشتی، اما باز حاضر بودی کس دیگری جای تو برود پیش عکاسباشی تا
دیگر بیش از این خجالت نکشی. اما این راهکار نیز افاقه نمیکرد، آخر هرچه
باشد او نامحرم بود. آن روزها نه پوشیده بودن عکسهای تو و دیگر اعضای
خانواده، و نه محجوب و ناچار بودن عکاس باشی – که دست قضای روزگار او را
مشغول به آن شغل کرده بود – هیچکدام نمیتوانست از اضطراب و معذب بودن تو،
در وقت ظاهر شدن عکسها پیش نگاه عکاسباشی بکاهد.
حالا اما انگار خبری از حجب آن روزها و آن
عذاب عفیفانه و آن اضطراب دخترانه نیست، امروز تو خودت عکسها را – بی هیچ
اجبار و ناچاری – تنها با یک لمس ساده، ظاهر میکنی و بجای چشمان عکاس باشی
شهر، اینبار هزاران نامحرم شاهد سیمای تو میشوند. گذر روزگار چه ها که
بر سر آدمی نمیآورد. می بینی خواهرم؟ این روزها نامحرمان برای ورود به
حریم قلبت، تو را با لفظ «بانو» خطاب میکنند و با گفتن «چقدر بهتون میاد»،
حجابت را ستایش میکنند! تو نیز در این میانه با حجابت فخر میفروشی و با
این توصیفات خشک و خالی، حالی به حالی میشوی و از خوشحالی در پوست خود
نمیگنجی!
دوران آفتاب-مهتاب ندیدن گذشته پنجه خورشید
سابق! امروز میشود با داشتن آدرس صفحهات، بدانیم دیشب شامتان چه بوده؟
آخرین وعدهای که کدبانو شدهای چند وقت پیش بوده؟ آخرین مکان زیارتی و
تفریحی که مشرف شدهای کی و کجا بوده؟ آخرین لباس و روسری که خریدهای چه
رنگی است؟ آخرین هدیهای که گرفتی، چه بوده؟ یا از آخرین اتفاق خصوصی
زندگیات چند روز میگذرد؟ امروز تو با تمام مردم جهان، ندار شدهای. ولی
ای کاش میشد این گزارههای تلخ بیجواب میماند، اما نمیماند.
آن روزها که در تشکلهای دغدغهمند بودیم،
مسئولان امر در ارتباط با جنس مخالف – جهت معذب نشدن آنان – در تشکلها
دستورالعملهایی وضع کرده بودند: نوشتن سلام علیکم در پیامک به جای سلام،
نگارش رسمی پیام، ارسال پیام و گرفتن تماس پیش از پایان ساعت اداری، کنترل
نگاه در هنگام مراجعه حضوری و…! اما براستی تا چند سال پیش چه کسی فکر
میکرد، بانوی مذهبی ما با آن حریم قدسی، آلبوم عکسهای فردی و دستجمعی و
خانوادگی و دورهمیهای خود را در اینترنت و پیش نگاه نامحرمان به اشتراک
بگذارد؟ بیشک هیچکس! شاید اگر بر فرض مثال پنج سال به عقب برگردیم و کسی
بگوید چند سال بعد چنین اتفاقی رخ خواهد داد، هیچکس باور نمیکرد این شوخی
بیمزه را!
امروز اما نامحرمان با پاهای مجازی – آنچنان
که صدای گامهاشان را هیچیک از اطرافیان و اعضای خانواده حتی نمیشنوند –
به اتاق شخصیات میآیند و به روی تخت خوابت حتی مینشینند و در خصوصی ترین
خلوتگاه زندگی شخصیات با تو گپ میزنند. همان نامحرمی که میداند،
علاقهمندیهای تو چیست و از چه چیزهایی بدت میآید. پاتوق هر هفته ات
کدامین ساعت و کدامین محله است. میداند کدام گلها را بیشتر دوست داری و
از چه غذاها و دسرهایی خوشت میآید. او گاهی نامی که نزدیکترین اعضای
خانوادهات تو را با آن صدا میکنند را هم میداند. و عکس انگشترت که زینت
توست را در گوشی خود ذخیره کرده! یک وقت فکر نکن این اطلاعات را با هک کردن
جاسوسی کرده! نه اصلا نیاز به این کارها نیست، تو خودت با همه نامحرمان
پسرخاله شدهای، دخترخاله!
تو با این اوصاف باز مدام عکسهای محجبه خود
را به آدرس محله نامحرمان ناکجا آباد ارسال میکنی و مذبوحانه افتخار
میکنی به چادری بودنت! آنوقت با تبختر و تفاخر فریاد میکشی «من حجاب را
دوست دارم»! افسوس و صد افسوس! براستی حجاب اگر با عفاف همراه بود، بیشک
مانع از نظر نامحرم و تحسین او میشد، و حالا – که نیست – خودش ابزاری برای
بهتر دیده شدن است! آری امروز چادر این یادگار پاک و نیک، حکایت مظلومانه و
غریبی دارد. میدانم چادر را ارث بردهای از مادر، اما کاش سهم الارث خود
از عفاف و حیا را از قلم نمیانداختی.
کاش جای حجابِ صرف، در این سالها از
عفاف میگفتی و جای «من حجاب را دوست دارم» کمپین «من عفاف را دوست دارم»
به راه میانداختی. چرا که عفاف آن صدی هست که نود – حجاب – را در دل خود
دارد. اما واقعیت این است که میتوان محجبه بود و در عین حال عاری از حیا
بود و التزامی به عفاف نداشت. وانگهی عفیفه که باشی، برای حفظ عفت خود،
گریزی از ایجاد حریم توسط چادر برای خود نداری. آنجاست که پوشش برتر تو،
همراه با منش عفیفانهات، خبر از باورهای عمیقت دارد. اما وقتی تنها چادری
باشی و وجه شباهت تو با بانوان مسلمان فقط چادر سر کردن باشد، بیشتر متعهد
به یک پوششی هستی که برای یک قشر خاص جامعه مد شده است.
حجاب که تنها یک پوشش نیست تا با مدلهای
زیبای آن، دل این و آن را بلرزانیم و همچون پریها دلبری کنیم. حجاب در
ظاهر پوشش سادهای است تا جملگی زینتهای ظاهری و باطنی بانوان را ستر کند و
مانع از نگاه نامحرمان شود، اما با سبک زندگی امروز، خود حجاب، جنبه زینتی
پیدا کرده و جملگی جلب توجه میکند. حجاب ابزار یک تفکر است که تعهد به آن
ابزار – در صورت پایبندی به تفکر مذکور – شرط لازم است اما کافی نیست.
عفاف اما دارای یک ایدهئولوژی است که نمای بیرونی و ابزار ظاهری آن، حجاب
است و اما درون مایه و باطن این تفکر حیا است!
بانوی شرقی! دنبال مقصر روزگار آزگارت در
غرب نگرد. باور کن مقصر خیلی از مشکلات ما همیشه در نتیجه وجود علائم
فراماسونری و جاسوسان انگلیس خبیث و اهداف شوم آمریکای جنایتکار نیست.
ایادی «استکبار جهانی» دستپرودگان همان شیطان بزرگی هستند که تنها
وسوسهکننده است، نه عامل خطا یا شریک جرم. این ما هستیم که سرآخر،
توصیههای شیطانی و وسوسههای نفسانی او را جامعه عمل میپوشانیم. و خود با
دست خود اجازه میدهیم حریمهایمان همچون دلهای عاشقان – بیصدا و بی هیچ
خونریزی – شکسته شوند. آنها پیمانکار تخریب هستند، و این ما صاحبان پیشین
مِلک عفاف هستیم که مثل یک کارفرما اجازه تخریب دیوارهای حیا را به آنها
میدهیم.
ما را در این سالها همچون قورباغههای
بیچاره پختند و ما وقتی متوجه شدیم چه بر سر روزگارمان آمده که جزغاله شده
بودیم! هفته اول تصاویر مذهبی، هفته دوم تصاویر گل و باغچه خانه، هفته سوم
تصاویر وسایل شخصی، هفته چهارم تصویر کتابها، هفته پنجم تصویر فرش و سقف و
طاقچه اتاق، هفته ششم تصویر چادر و روسری، هفته هفتم تصویر دست و ناخن و
انگشت و انگشتر، و بعد از آن هم دیگر گریزی از گذاشتن تصویر چهره – ولو دور
و محو و مبهم و تار و ریز – نیست! این سیر تنزل، همان استدراج اشراقیهاست
که مشابه دستور العمل پخت قورباغه در غرب است!
و من و تو چه ساده انگارانه خیال کردیم رسالت
ابزارهای ارتباطی برداشتن فاصله میان ما و دوستانمان است و به عبارتی
تسهیل کننده روابط متقابل است، غافل از آنکه این ابزارها همراه با حذف
فاصلههای ارضی، حریم سماوی ما را برچیدند! در هر صورت دستمریزاد خواهران
ارزشی، خسته نباشید برادران ولایی، خداقوت بچههای دغدغه مند تشکلها،
تبارک الله بچههای هیئت! چه بد بند حجاب را به آب دادید و حریم حیا را به
باد!
باشگاه وبلاگ نویسان فارس نوشت: اصلح یعنی چه کسی؟ /به چه کسی رای بدهیم؟
کى
از مهمترین ارکان نظام، مجلس شوراى اسلامى است. اگر در مجلس نمایندگان
مؤمن، با اخلاص و توانمند حضور داشته باشند، مجلس خیلى از گره ها را مى
تواند باز کند.
نمایندگى مردم از جمله جایگاه هایى بسیار
مهمى است که لازمه قرار گرفتن در این مسؤولیت خطیر، برخوردار بودن از
صلاحیت(اهلیت) مورد نیاز این جایگاه است. صلاحیت افراد در دو گام مورد
بررسى قرار مى گیرد.
در گام اول، بررسى حداقل صلاحیت کاندیدا
هاى مجلس شوراى اسلامى، که طبق قانون اساسى به شوراى محترم نگهبان سپرده
شده است. این شورا وظیفه دارد با نگاهى حداقلى مبتنى بر قانون، نامزد هاى
حائز شرایط را براى شرکت در رقابت هایى انتخاباتى به مردم معرفى نماید.
در گام دوم، این مردم هستند که حق دارند
از بین صاحبان صلاحیت کسانى را به عنوان نماینده خویش به مجلس بفرستند. و
مردم در این مرحله وظیفه حساسى را بر عهده دارند، در این امر باید سعى کنند
فردى را که مى خواهند انتخاب کنند، فقط براى رضاى خدا و مصلحت امت اسلامى
باشد و در انتخاب آ ن ها هیچ انگیز هاى غیر از انتخاب اصلح که تن ها راه
حاکمیت صالحان است نداشته باشند.
در ادامه به بیاناتی از رهبر معظم
انقلاب(حفظه الله) در اهمیت انتخاب اصلح می بپردازیم تا در این امر مهم با
بصیرت بیشتری در انتخابات شرکت کنیم.
رهبر معظم انقلاب می فرمایند: مسئله دیگری که حائز اهمیت فراوان است، تلاش و
دقت مردم برای شناخت نماینده اصلح است… هنر » مردم شهرهای مختلف کشور این
است که از میان این نامزدها، بهترین افراد را از لحاظ ایمان، اخلاص، امانت،
دینداری و آمادگی برای حضور در میدان های انقلاب انتخاب کنند و به کسانی
رأی دهند که نسبت به نیازهای مردم دردشناس ترین و دردمندترین افراد باشند…
انتخاب بهترین نامزدهای انتخاباتی با رأی مردم زمینه ساز تشکیل مجلس مورد
نیاز کشور است.
اصلح یعنی چه کسی؟ مقام معظم رهبری در
اینباره اینگونه می فرمایند؛ یعنی کسی که همین هدف ها [رفع فقر و محرومیت و
ایجاد رونق در زندگى » عموم مردم – نه بخشى از مردم …… و معنویت و تکامل
روحى و تعالى اخلاقى] را دنبال کند؛ یعنی کسی که همین درد ها را بداند و حس
کند؛ یعنی کسی که برای ریش هکنی فقر و فساد عزم جدی داشته باشد؛ یعنی کسی
که به حال قشرهای محروم و مستضعف دل بسوزاند. اصلح کسی است که هم به ترقی و
پیشرفت کشور و توسع هی اقتصادی و غیراقتصادی بیندیشد؛ هم زیر توهمات مربوط
به توسعه، آ نچنان محو و مات نشود که از یاد قشرهای مظلوم و ضعیف غافل
بماند. اصلح کسی است که به فکر معیشت مردم، دین مردم، فرهنگ مردم و دنیا و
آخرت مردم باشد.
نماینده باید متدیّن باشد؛ انسانهای
متدیّن می توانند مورد اعتماد قرار گیرند. نماینده اى متدیّن است که براى
مردم کار مى کند. نیّتش را خدایى مى کند ؛ مردم فهمیدند، فهمیدند؛ »
نفهمیدند، نفهمیدند. آن کس که بخواهد کار نکرد هاى را به رخ مردم بکشد،
متدیّن نیست.
نماینده اى که متدیّن است، براى مردم کار
مى کند، جان مى کند ، نفس مى زند ، در تنظیم قوانین، در حفظ اکثریتمجلس و
کمیسیون ها و براى حضور در کمیسیون ها تلاش مى کند. کسى فهمید، فهمید؛
نفهمید، نفهمید. اهمیت نمى دهد. مى خواهد کار کند. این، فایده تدیّنِ
نماینده است.نماینده متدیّن و معتقد به انقلاب، معتقد
و پایبند به اصول انقلاب.
نماینده ى صالح آن کسى است که پایبندى او به اسلام باشد، پایبندى او به
عدالت باشد، پایبندى او به منافع ملى باشد، مرز او با دشمن مرز مشخصى باشد.
اگر این نشد، آن نماینده، نماینده ى خوبى نخواهدبود؛ نماینده ى ملت در
واقع نخواهد بود. خوشبختانه در کشور ما مجموعه هاى سیاسى اى که هستند، نسبت
به مبانى اسلام و انقلاب تقریباً همه، بجز یک اقلیت کوچکى، متف قالقولند؛
منت ها مرز ها را باید روشن کرد. بعضى، از دشمن رودربایستى دارند؛ بعضى،
ملاحظه ى دشمن را می کنند. ملاحظه ى ملت را باید کرد،ملاحظه ى خدا را باید
کرد، نه ملاحظه ى دشمن را براى این مجلس « اسلامى » در مجلس شوراى اسلامى
گاهى اتفاق افتاده است.
روحیه و نشاط و امید و قوّت و روحیه ى
انقلابى در او وجود داشته باشد تا بتواند راههایى را که به نظر بن بست مى
رسد، بشکافد و پیش برود
یک مسئله ى دیگر هم نزدیک شدن به صاحبان
قدرت و ثروت است؛ این را ما با شما بى رو در بایستى عرض کنیم. بالاخره ما
برادرانِ هم هستیم؛ همدیگر را بایستى تواصى به حق و تواصى به خیر کنیم. این
خیلى خطر بزرگى است که کسى به خاطر تأمین نمایندگى در یک دوره، نزدیک بشود
به صاحبان ثروت یا به صاحبان قدرت؛ این خیلى چیز بدى است؛ این از آن
چیزهایى است که خداى متعال از آن ها نم ىگذرد و انتقام خواهد گرفت. این چیز
ها روى شخص، روى عاقبت عاقبت به خیرى که اینقدر برایش اهمیت قائلیم و روى
جامعه اثر منفى مى گذارد .
نماینده باید خدوم، امتحان داده، با
کفایت، برنام هدار، خوشنام و جوانگرا باشد و به جوانان اعتقاد داشته »باشد.
چنین افرادی در هر جای کشور حضور دارند، باید خود را موظّف بدانند و بروند
نامزد شوند
براى نماینده، آگاهى سیاسى لازم است؛ جرأت
و جسارت در برخورد با مسائل لازم است؛ آگاهى از مسائل کشور لازم است؛
آگاهى از مسائل جهان لازم است
در انتخابات با کرامت رفتار کنند همه؛ چه
آنهائى که نامزد می شوند، چه آنهائى که طرفدار آنهایند، چه آنهائى که مخالف
با بعضى از نامزد ها هستند. جناح هاى مختلف کشور، بداخلاقى و بدگوئى و
اهانت و تهمت و این حرف ها را مطلقاً راه ندهند. این از آن چیزهائى است که
اگر پیش بیاید، دشمن از او خوشحال می شود.
همچنین خود نامزد ها نیز باید از صرف
هزینه هاى زیاد تبلیغاتى و هر گونه عمل غیر اخلاقى مثل از بین بردن تبلیغات
دیگران ، به کار گیرى افراد ذى نفوذ، استفاده از ابزار هایى جذاب و پر
هزینه، به کار گیرى تاکتیک هایى روان شناسى و… خود دارى نموده، و در شرایط
سالم به معرفى دیدگا ه ها و نظرات خود بپردازند.
نمایندگان بدانند تبلیغات رنگین و متنوع و
وعده هاى غیرعملى، ملاک نیست. وعده هاى عمرانى یا کارهایى که در منطقه
انتخابى خود دارند به مردم وعده ندهند. این ها کار دولت است نماینده باید
قانون مورد نیاز پیدا کند آن قانون را وضع کند، وقتى قانون شد دستگاه هاى
اجرایى آن را عمل مى کنند. وعده هاى غیرعملى دادن و بزرگ کردن ملاک نیست و
گاهى علامت منفى است.
برای اطلاع بیشتر می توانید جزوه منشور انتخاب اصلح را دانلود نمایید.
وبلاگ مجهول نوشت : امسال سریال شمدونی در صدا و سیما زیاد داریم…
در خانواده ی
ما، حرف و رسم پدربزرگ برای همه حجت و فرمان است، کافیست پدربزرگ یا
مادربزرگ کوچکترین مشکل و دردی پیدا کنند تا تک تک مان به جنب و جوش بیفتیم
و چشم و گوش شویم تا زودتر سرپا شوند. همیشه هم وحشتناک ترین کابوس همه
مان نبودن آن هاست. کسی از احترام و تواضع مقابل شان کوتاهی نمی کند.
در خانواده ی ما، مادرم از پاک ترین و خوش قلب ترین زنانی است که من می
شناسم، یک زن با تمام ویژگی ها و طبیعت زنانه ای که حفظش کرده تا طراوت
خانه مان حفظ شود. مادرم، بی آنکه دخالتی در روابط دیگران داشته باشد ،
حاضر است به خاطر شأن و عزت همسرش از متعلقات خودش هم بگذرد و به روی هیچ
کس نیاورد.
در خانواده ی ما، مردها اساس روابط شان بر احترام است و محبت و یاری.
منت رنگی ندارد ، کمک همیشه هست. اگر اختلافی هم پیش بیاید اجازه نمی دهند
به بیرون از خودشان درز پیدا کند و با بزرگواری حلش می کنند. محبت ها با
پول و حساب و کتاب اندازه گیری نمی شوند.
در خانواده ی ما، پسرها زود بزرگ می شوند، آنقدر بزرگ که من می توانم
روی برادر ۱۷ساله ام اندازه ی یک مرد بیست و چند ساله حساب کنم، پدرم رویش
حساب کند، مادرم، عمه ها و عموها و پدربزرگ و …
در خانواده ی ما، همه تکیه گاه همند، همه مشتاق خوشی های بقیه و غمخوار
سختی ها. مثل خیلی های دیگر. خیلی خانواده های خوشبخت ایرانی و مسلمان
دیگر. خیلی هایی که مشکلات و گیر و گره دارند اما انصاف و عشق و اخلاق و
دین هم دارند و گذشت بلدند.
ما خانواده های خوبی داریم، گاهی لازم است خوب تر شویم، گاهی لازم است
به دیگران هم خوبی مان را انتقال دهیم و دلسوز هم باشیم، یک دلسوزی ملی. نه
اینکه به بهانه ی خندیدن و طنزپردازی، هر شب بنشانندمان پای سریال هایی که
اصلا شبیه ما نیستند و دارند این شبیه نبودن را توی گوش مان فرو می کنند…
وبلاگ نقل و نبات نوشت: اندر حکایت ازدواج مجنون با لیلی
بعد از پشت سر گذاشتن مشکلات زیاد و بازگشت مجنون و پدرش از سفر مکه،
بالاخره اعتصاب غذا و اشک و ناله های مجنون دل پدرش را نرم کرد و پدرش
تصمیم گرفت که با او به خواستگاری لیلی برود.
مجنون اشک هایی را که در فراق لیلی ریخته بود ، همه را جمع کرده و روز
خواستگاری با خود برد تا به لیلی بدهد. روز خواستگاری بعد از تعارفات معمول
و سخن از آب و هوا، نوسانات بازار ارز، پدر لیلی سر صحبت اصلی را باز کرد و
از شغل و دارایی های مجنون پرسید.
مجنون که در حجره ی پدرش و نزد او کار می کرد، هرآنچه داشت و نداشت از
حساب بانکی، یارانه و املاک بازگفت. بعد از رضایت پدر لیلی از درآمد و
دارایی های مجنون نوبت به بحث شیرین مهریه رسید.
مجنون گفت: پیشنهاد بنده آن است به نیت خدای یگانه یک سکه مهریه ی لیلی
باشد. اگرچه می دانید من هرچه دارم و ندارم وتمام قلبم از آن لیلی است و آن
ظرف را تقدیم پدر لیلی کرد.
پدر لیلی عصبانی شده آن ظرف را به گوشه ای پرتاب کرد و گفت: خجالت بکش!!
آخر به تو هم می گویند عاشق؟؟؟ ببین فرهاد برای شیرین چه ها که نمی کند،
حتی حاضر است با خسرو بجنگد. حال تو حتی حاضر نیستی برای لیلی مهریه ای
دندان گیر پیشکش آوری؟ آخر اشک های تو به چه درد دختر من می خورد؟؟؟
مجنون گفت : خب بفرمایید پیشنهاد شما چیست؟ پدر لیلی گفت: به اندازه ی
سال تولد دخترم، ۶۰۰ سکه بهار آزادی،۶۰۰ کیلو زعفران ناب خراسان، ۶۰۰ مثقال
مشک ختن، ۶۰۰ بطری گلاب قمصرو خانه ای را هم که در آن زندگی می کنید، به
نام او کنید.
پدر مجنون عصبانی و شد و گفت:چه خبر است؟ مگر حوری بهشتی را می خواهیم عروس خود کنیم؟
پدر لیلی هم عصبانی تر پاسخ داد: نمی خواهید دختر نمی دهم. دعوت نامه که
برایتان نفرستاده ام. گویا اشک های پسر خود را فراموش کرده اید؟ خوب که از
شما نخواستم چون فرهاد به کندن کوه مشغول شوید یا چون بیژن به چاه روید.
پدر مجنون گفت: ما با هم به توافق نمی رسیم. کنار آمدن با ۵+۱ آسانتر از
کنار آمدن با شماست. احیای دریاچه ارومیه امکان پذیرتر از برآوردن خواست
شماست. و راهش را در پیش گرفت و از خانه ی لیلی خارج شد.مجنون که دید چاره
ای جز راضی کردن پدر ندارد و اگر می خواهد به وصال لیلی برسد ، باید پدر را
راضی به قبول آن شرایط کند، به دنبال پدر از خانه خارج شد.
لیلی نیز هرچه از پدر خواست جلوی رفتن آنان را بگیرد،موثر نبود.
پس از پایان مراسم خواستگاری، نه اشک های مجنون در پدرش کارگر افتاد ونه
اشک های لیلی. آنها مشک مشک برای پدرانشان اشک می فرستادند، اما هیچ کدام
حاضر به کوتاه آمدن نبود.
در پایان لیلی و مجنون تصمیم گرفتند از آن همه لجبازی سر به بیابان بگذارند. و شد آنچه شد.
پاتوق وبلاگ نویسان برتر مرودشت نوشت: مظلومیت در اوج اقتدار، حماسه ای از جنس آخرالزمان
امام صادق(ع) میفرماید: "کُلَّمَا تَقَارَبَ هَذَا الْأَمْرُ کَانَ
أَشَدَّ لِلتَّقِیَّهِ»(کافی/۲/۲۲۰) هرچقدر این امر(فرج) نزدیکتر میشود،
تقیه شدیدتر میشود، دیگر شما هر حرفی را نمیتوانی بگویی. قدرت با شما است
ولی "فعلاً هیچ چیز نگو!”. تقیه شدیدتر میشود. قبلاً روضهٔ حضرت زهرا(س)
راحتتر میخواندی، اما حالا دیگر نمیتوانی بخوانی! بله همین است.
وقتی مقتدر نیستی، مظلومیت یکجور است و وقتی مقتدر هستی مظلومیت جور دیگر
است. مظلومیتهای دوران اقتدار امیرالمؤمنین(ع) را ببینید که گاهی
مالکاشتر هم تاب نمیآورد و داد میزد!
ما به دوران اقتدار میرسیم و در دوران اقتدار مظلومیتهای ویژهای وسط میآید، من میخواهم نمونههایی از این مظلومیتها را بگویم.
میفرماید: مؤمن حُسن خودش را به رفیقش میدهد. یعنی میگوید: او این
کار خوب را انجام داده است و عیب رفیقش را به خودش میگیرد. یعنی میگوید:
این تقصیرِ من بوده، در حالی که تقصیر رفیقش بوده است. اینها نمونه است؛
نمونههایی است که جنس حماسههای آخرالزمانِ در اوج اقتدارِ قبل از ظهور را
به ما نشان میدهد. من از بعد از ظهور زیاد خبر ندارم.
گفت: آقا جان، امام صادق(ع) قیام کنید! خواهش میکنم! تمنا میکنم! شما
یار زیاد دارید! آقا فرمود: شما با همدیگر اینطوری هستید که راحت از پول
همدیگر استفاده کنید و بدون اجازهٔ هم بردارید؟ گفت: نه آقا، نمیشود! حساب
حساب است، کاکا برادر! حضرت فرمود: یاران آخرین امام اینطوری هستند که
مرز مالکیت بینشان نیست. گفت: نه آقا ما اینطوری نیستم! فرمود: پس
اینقدر صدا نزن که آقا قیام کنید! (إِنَّ أَصْحَابَنَا بِالْکُوفَهِ
لَجَمَاعَهٌ کَثِیرَهٌ فَلَوْ أَمَرْتَهُمْ لَأَطَاعُوکَ وَ اتَّبَعُوکَ
قَالَ: یَجِیءُ أَحَدُکُمْ إِلَی کِیسِ أَخِیهِ فَیَأْخُذُ مِنْهُ
حَاجَتَهُ؟ فَقَالَ: لَا. فَقَالَ: هُمْ بِدِمَائِهِمْ أَبْخَلُ. ثُمَّ
قَالَ… إِذَا قَامَ الْقَائِمُ جَاءَتِ الْمُزَامَلَهُ وَ أَتَی الرَّجُلُ
إِلَی کِیسِ أَخِیهِ فَیَأْخُذُ حَاجَتَهُ فَلَا یَمْنَعُهُ؛ اختصاص
مفید/ص۲۴)
من وقتی به این حدیث- و فقط هم به همین حدیث- میرسم، یعنی به موضوع "اوج
برادری و ایثار قبل از ظهور” میرسم، تنها نقطهای است که میگویم نکند فرج
به این زودیها نشود، این تنها نقطه است!
میگوید: "حسین جان! ای کاش من کربلا بودم و جانم را برایت میدادم!”
میفرماید: حالا نمیخواهد جانت را بدهی، یک ذره آبرویت را برای برادرت
بده، برای رفیقت.
حماسههایی از جنس آخرالزمان! اینطور است که مظلوم واقع میشوی و هرچه به
ظهور نزدیک تر میشود، بیشتر مظلوم واقع میشوی؛ منتها مظلومیتهای مدرن
مخصوص دوران اقتدار است.
وبلاگ خامنیسم نوشت: عاشورا، از قرائت سیاسی تا عاطفی
هیچ واقعه
ای در تاریخ تشیع پر رنگ تر و موثر تر و راهبردی تر از واقعه عاشورا نبوده
است. دایره این تأثیر چنان بوده است که هیچ تحولی در جامعه شیعیان رخ
نداده و یا هیچجنبش اصلاح گرانه ای شکل نگرفته، مگر اینکه تمسک به واقعه
عاشورا جزء جدایی ناپذیر آن بوده است.
در تمامی طول تاریخ تشیع، واقعه عاشورا با محوریت شهادت حضرت اباعبدالله
الحسین علیه السلام فصل مشترک تمامی جریان های شیعی بوده است چنان که نه
تنها هیچ کدام از این مکاتب نسبت به آن هیچ شک و شبهه و اختلافی نداشته اند
بلکه از آن به عنوان ابزاری علیه فشارهایی که از سوی حاکمان، بر آنان وارد
آمده استفاده کرده اند.
تمامی جریان های شیعی چه آن زمان که جزء اقلیت های مورد تهدید و شکنجه
مذهبی شمرده می شدند و چه هم اکنون که صاحب حکومت و پیروان بسیاری هستند،
از هیئات عزاداری در پیشبرد اهداف و آرمان های خود بیشترین بهره را برده
اند.
تنها تفاوت بهره در بهره برداری از واقعه عاشورا و هیئات عزاداری در نوع
قرائت آن در طول تاریخ بوده است به نحوی که می توان آن را به دو نوع قرائت
تقسیم بندی نمود.
قرائت اول: سیاسی عدالتخواه:
این قرائت از فردا روز عاشورا در سال ۶۱ هجری، توسط ائمه و علما و
بزرگان این مکتب شروع به رشد و نمو پیدا کرد و تا صفویه ادامه داشت.
روح حاکم بر این قرائت همانطور که مشخص است نقد جریانات حاکم و فاسدی
بوده است که در تاریخ به حکومت می رسیدند. شیعیان در محافل زیر زمینی و
مخفی که «هیئت»نامیده می شد، دور هم جمع می شدند و با ذکر و مرور تاریخ
قیام اباعبدالله و انگیزش های آن حضرت در مبارزه با مفاسد حکومتی بنی امیه،
به نقد جریان حاکم زمانه خویش می پرداختند و اندیشه های عدالتخواهانه
خودشان را تحت اشعار و مراثی اباعبدالله در قالب های شعر، داستان،
تئاتر(تعزیه) ، فقه و اندیشه سیاسی نشر می داده است.
نکته جالب توجه این نوع قرائت از عاشورا این بود که علارغم اینکه
مخالفین تشیع با شمشیر و شکنجه و مرگ به نبرد با این مکتب مبادرت می کردند،
شیعیان از همین ابزار نرم و علمی و عمیقا سیاسی برای تبلیغ خویش بهره می
برده است و بدون اینکه وارد نبرد نظامی شود، روز به روز به مومنین و
معتقدین خویش افزود و آن را بارور نمود.
تمرکز و استمرار بر قرائت سیاسی اجتماعی باعث شده بود که شیعیان به
عنوان جریانی اصلاح طلب عدالتخواه با رنگ و بویی سیاسی که داعیه برپایی
حکومت علوی دارند، شناخته شوند. این وجه از مکتب تشیع چنان جذابیت و شیفتگی
ای در توده ها و مردم خسته از ظلم و ستم حاکمان به وجودآورده بود که زمینه
به قدرت رسیدن صفویان که نخستین حکومت رسمی شیعیان بود را باعث شد.
قرائت دوم: احساسی عاطفی
قرائت سیاسی عدالتخواهانه از واقعه عاشورا، بعد از به قدرت رسیدن شاهان
صفوی که حکومتی به نام تشیع برپا کرده بودند، جای خود را به قرائت احساسی
تراژدیک داد. به حدی که پس از مدتی به طور کامل محو و به فراموشی سپرده شد.
برخی از شاهان صفوی در انحراف فکری و اخلاقی نه تنها چیزی از چنگیز و
مغول کم نداشتند بلکه در زمینه هایی از آنان صفاک تر و فاسدتر بودند امّا
فقط به این علت که فضای تبلیغ وتروج تشیع را باز نمودند و آن را به عنوان
مذهب رسمی ایران معرفی کردند، مورد توجه بزرگان، علما و هیئات مذهبی قرار
گرفتند.
هیئات مذهبی و مداحانی که در طول تاریخشان به سرخی زبان و سرهای سبز
مشهور بودند، نه تنها از مظالم ومفاسد شاهان صفوی وقجری انتقادی نمی کردند،
بلکه به این بهانه که این شاهان شیعه هستند، تمامی تلاش خود را برای ابقاء
و توجیح عملکردشان به کار گرفتند.
بدون شک ترویج نگاه سنتی و اصیل به مقوله عاشورا تهدید کننده منافع
حاکمیت های جدیدی بود که نه تنها سنخیتی با آرمانهای شیعی نداشتند بلکه از
شعارهای شیعی برای مشروعیت بخشی به تاج و تخت خویش و سرکوب و کشتار مخالفین
سود می بردند.
درست به همین علت بود که آن قرائت سیاسی عدالتخواهانه به کناری نهاده شد
و در عوض قرائتی بی خطر و خنثی که منافع هیچ شاه و ظالم و ستمگری را تهدید
نمی کرد و هیچ رسالت بیداری بخشی را پیگیری نمی نمود، به شدت ترویج شد.
قرائتی که با داستان و افسانه و روایت های مجهول و دروغ که صرفا برای تحت
تأثیر نهادن احساسات توده ها ساخته و پرداخته می شد، روز به روز فربه تر و
پیچیده تر گشت.
این سیاست تا جایی در عصر صفویه و به ویژه در دوران قاجار پیش رفت که
سبب همسویی ظاهری حاکمیت با این جریان شد به حدی که گاه بیش از حد مبالغه
آمیز می نمود؛ چنانکه دستگاه های حکومتی به تبلیغ و ترویج و تثبیت آن
پرداختند.
شاهانی که در خونریزی و صفاکی شهره عصر خویش بودند، حاکمانی که پای
ننگین ترین معاهدات خارجی و استعماری را امضا می کردند، نه تنها خود صاحب
هیئت و علم و تکیه بودند بلکه با پای پیاده عازم کربلا و مشهد می شدند و
مبالغ هنگفتی را برای ساخت و ساز حرم های ائمه شیعیان صرف نمودند.
ویژگی های قرائت عاطفی احساسی به اختصار شامل موراد زیر است:
- افراط در نقل گزارش های صرفا عاطفی غیر مستند از واقعه عاشورا:
مانند گزارش های مفصل و احساسی ازدواج حضرت قاسم در روز عاشورا که در
هیچ یک از منابع تاریخی قبل از صفویه مانند «لهوف» وجود ندارد امّا در کتاب
های بعد از صفویه مثل «روضه الشهدا» به صورت پررنگی نقل شده است.
دادن یک رشته مروارید توسط امام حسین(ع) به یکی از لشکریان عمرسعد، به
این علت که دخترش از او خواسته بود برایش سوغات بیاورد.(شریف کاشانی-صفحه
۳۲۵)
حکایت های مجهول بوسه زدن اباعبدالله بر دستان قطع شده حضرت عباس(ع)
و …
- تاکید بسیار بر تشنگی و عطش
این درحالی است که طبق منابع قبل از صفویه لشکر امام حسین(ع) فقط از صبح
عاشورا کامل بدون آب بودند. این را از غسل شهادت یاران امام(ع) در شب
عاشورا می توان درک کرد. و آن سطح عطش بخاطر درگیری های نبرد و گرمای هوا
بیش از پیش مضاعف شده است.
این وجه به حدی رنگ گرفته که در برخی منابر چنین استناد می کنند که
امام(ع) برای سیرآب کردن طفل شش ماهه اش حاضر است خودش و قیامش را کوچک و
خوار نماید(العیاذ بالله).
- ارائه گزارش های نا معتبر از وداع های جانسوز و متعدد اباعبدالله(ع) با فرزندان:
در این بخش به حدی قصه و داستان و افسانه وارد شده است که تشخیص درست و غلط برخی روایت سخت می نماید.
- نسبت دادن گریه های بسیار و حزن های عمیق و در مواردی ذلیلانه توسط امام(ع) نسبت به اهلبیتش:
مانند گریه امام(ع) وقتی که عمرسعد درخواست ایشان را برای آب دادن به
حضرت قاسم(ع) رد کردند.(شریف کاشانی-۲۵۷)، یا جاری شدن خون از چشم اهلبیت
امام(ع) در وداع با علی اکبر.ع. ( روضه الشهدا صفحه ۴۱۶)
و …
این وجه به حدی ساخته و پرداخته شد که در زمان قاجاریه کتابی به اسم
«امواج البکاء» پیرامون مکان هایی که امام حسن(ع) در آن گریه کردند، نوشته
شد.
- پرداختن به زیبایی چهره اباعبدالله و اهل بیت ایشان:
برخی اشعار و روایت ها از زیبایی غیر معقول و افسانه وار یاران و
فرزندان اباعبدالله به حدی است که انسان از ذکر و نقل آن شرمگین می شود.
استفاده از تعابیری چون «قامتی چون سرو روان؛ چهره ای هماننده آفتاب،
گیسوانی همچون بید مجنون».(شریف کاشانی-۲۰۰)
در روایت دیگر نقل کرده اند که لشکر عمرسعد از فرط زیبایی حضرت قاسم(ع) از جنگ با او امتناع کردند.( شریف کاشانی-۱۷۷)
سیل انحرافات و اباطیل مجهول در قصه سازی از قرائت احساسی عاطفی به حدی
بود که با مخالفت برخی علما همچون محدث نوری(ره) روبرو شد. ایشان طی کتاب
مفصلی به اسم «الوءلوء و المرجان» به افسانه زدایی و اعتراض به این جریان
انحرافی پرداخت.
شیخ عباس قمی(ره) و شهید مطهری از دیگر فقها و اندیشمندانی بودند که به مبارزه تمام قد با این قرائت از عاشورا پرداخته اند.
وبلاگ فقیر نوشت: حزب الله در دوران پسابرجام
وضعیت این
روزهای جوانان انقلابی بسیار حساس ، تاریخی و سرنوشت ساز است، هم برای امت
حزب الله و هم برای آینده انقلاب اسلامی که اگر در تحلیل ها و نتیجتا
رفتاراجتماعی مان دچار خطای محاسباتی شویم خسران بزرگی نصیبمان خواهد شد.
شعار این بود: "جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم” ، اما از نخست وزیر وقت تا
رییس ستاد تبلیغات جنگ، برخی فرماندهان میدانی جنگ و حتی برخی علما چله
نشینی می کردند تا جنگ خاتمه یابد. خمینی را مقصر کشته شدن انقلابیون در
میدان جنگ قلمداد می کردند، از خالی شدن خزانه و نبود تسلیحات سخن می گفتند
و خود هیچگاه از اهواز جلوتر نرفتند و فرزندانشان هم یا مشغول تحصیل در
کشورهای خارجی یا در میدان اسب سواری مشغول تفریح بودند.
خمینی در پیام ها و سخنرانی های علنی همه انقلابیون را به ادامه مبارزه
فرا می خواند. چندماه مانده به قبول جام زهر در پیامی علنی می گوید:”امروز
روز عاشورای حسینی است. امروز ایران کربلاست، حسینیان آماده باشید .
..کمربندهاتان را محکم کنید. ای آزادگان و احرار بپاخیزید…کمربندهاتان را
محکم کنید. ای آزادگان و احرار بپاخیزید…”
اما کارساز نشد، تا خمینی جام زهر را بنوشد، باز خطاب رهبر به انقلابیون
مبارز است:”من باز میگویم که قبول این مسئله برای من از زهر کشندهتر
است…میدانم که به شما سخت میگذرد؛ ولی مگر به پدر پیر شما سخت نمیگذرد؟
میدانم که شهادت شیرین تر از عسل در پیش شماست؛ مگر برای این خادمتان
اینگونه نیست؟ ولی تحمل کنید که خدا با صابران است. بغض و کینه انقلابیتان
را در سینهها نگه دارید؛ با غضب و خشم بر دشمنانتان بنگرید…” و خمینی ماه
های آخر عمر خود را صرف گشودن میدان های جدید مبارزه برای انقلابیون در
حوزه های علم و فناوری، هنرمتعهد، تشکیل بسیج دانشجو وطلبه ، جهادسازندگی،
بنیادمستضعفین و…می کند.
اما مسئله محوری نوع واکنش رفتاری انقلابیون است، که درس مهمی برای
دوران پسابرجام دارد. عده ای که از تحلیل هندسه رفتاری امام عاجز شدند،
امام را رسما متهم به سازشکاری و کوتاه آمدن در موضع انقلابی کردند، عده ای
که تعدادشان کم هم نبود منزوی و سرخورده شدند که برخی بعدا خود را بازیابی
کردند و بعضی هم استحاله شدند و تعدادی هم ضمن حفظ بغض و کینه انقلابی از
فاجعه اتفاق افتاده غضب خود را در میدانهای جدید مبارزه عملیاتی کردند و
با امام تا اخر ماندند و مانده اند.
این روزها بعد از تصویب توافق ننگین برجام در مجلس و اتفاقات حاشیه ای و
مهم از نوع خاتمه یافتن تحصن انقلابی مقابل مجلس، مواضع مخدوش و غیرقابل
استناد نشریه خط حزب الله و سایت خامنه ای دات آی آر تا کدبازی ها و مواضع
برخی نزدیک نماها به رهبرانقلابیون ، مواضع برخی علما و فشارهای مسئولین در
در قوه مقننه و مجریه و شورای امنیت و…برای پذیرش برجام و جازدن این موضوع
به عنوان موضع رهبرانقلابیون دوباره همان اتفاقات در حال رخ دادن است.
همه اینها در حالی است که هر انسان عاقل و بالغی از مواضع روشن، شفاف و
علنی رهبر انقلاب در همین روزها متوجه نارضایتی ایشان و عبور مکرر از خطوط
قرمزی که در سخنرانی های علنی فرموده اند خواهد شد و هیچ شک و شبهه ای به
دل راه نخواهد داد. "خودتان را برای ادامه مبارزه با استکبار آماده
کنید””مبارزه با استکبار تعطیل بردار نیست” "مذاکره با آمریکا ممنوع است”و
همچنین تاکید مکرر و موکد بر رعایت خطوط قرمز در انعقاد توافق هسته ای (از
لغو همه تحریم ها در روز امضا تا حفظ تحقیق و توسعه و عدم اجازه بازرسی از
مراکز نظامی تا عدم بازجویی از دانشمندان هسته ای و…)این ها نمونه های
اندکی از تعداد فراوان حرف های علنی امام خامنه ای است که دقیقا خلاف تحلیل
کُدخداها و آشکارا نشان دهنده عبور برجام از این خطوط قرمز می باشد.
اما چه شده است که عده ای به خطا انقلابی ترین شخص مملکت را مورد خطاب
قرار می دهند؟ اگر دست نجبنانیم و درست نتوانیم تحلیل کنیم عده ای نیز بعد
از انزوا، حتما استحاله خواهند شد، همانطور که ضدآمریکایی ترین افراد در
دهه شصت و هفتاد امروز در آغوش آمریکا هستند.
چرا بجای اینکه در برابر کدبازها، پشیمان ها، محافظه کارها و تحلیل های
توهمی از ولایت پذیری درگوشی بایستیم حتی اگر سایت خامنه ای دات آی آر باشد
به گوشه ای بخزیم و نق بزنیم که چرا حضرت آقا فلان و بهمان؟!
مگر فریادهای علنی رهبرت را نشنیدی، مگر نفرمود:” مبادا کسی تصور کند که
رهبری یک نظری دارد که برخلاف آنچه که به عنوان نظر رسمی مطرح می شود، در
خفا به بعضی از خواص و خلّصین، آن نظر را منتقل می کند که اجراء کنند؛
مطلقاً چنین چیزی نیست. اگر کسی چنین تصور کند، تصور خطائی است؛ اگر نسبت
بدهد، گناه کبیرهای انجام داده. نظرات و مواضع رهبری همینی است که صریحاً
اعلام می شود؛ همینی است که من صریحاً اعلام می کنم.”
"من خودم هنوز که الحمّدلله زبانم از کار نیفتاده؛ حرف خود من که مقدّم
به حرف آنها است. آنچه من میگویم، حرف من آن است؛ کسانی هم که حرف میزنند
-نمایندگان رهبری و منصوبین رهبری و مانند اینها که تعداد زیادیاند- از
قول رهبری نمی گویند؛ این را توّجه داشته باشید…شما حرف من را از خود من
بشنوید.”
برادران تازه امروز پس از برجام کار ما آغاز شده است، باید با توانی
مضاعف مردم را _همان حلقه مفقوده اقداماتمان_ درک کنیم و به لسان قوم حرف
بزنیم و مردم را به میدان بیاوریم. باید صحنه مبارزه با کَدخدا و
کَدخداپرستان را عینی کنیم. اگر مرگ بر آمریگا را از حالت شعار و نفی به
حالت ایجاب ببریم در آینده نزدیک پیروز خواهیم بود. باید نتایج مرگ
برآمریکا و شعار مقاومت را در اقتصاد، فرهنگ ، صنعت، کشاورزی و…را بصورت
ملموس نشان دهیم وگرنه تبدیل به عده ای حرٌاف و شعارگو تبدیل شده که پس از
مدتی خسته و استحاله می شویم و این شعارها و آرمان ها هم از خاصیت خواهند
افتاد.باید کمربندها را محکم ببندیم و در میدان های جدید مبارزه که ره بر
ترسیم می کند ایستاد و جنگید. یادمان نرود که ضدآمریکایی ترین فرد جهان؛
رهبر انقلاب اسلامی فرمودند: "بزرگترین مبارزه با آمریکا خدمت به مردم
است”.
وبلاگ قلم ها آرام نمی گیرند نوشت: کلش آف کلنز یا شهید مدافع حرم
این روزها خیلی از متولدین سال های ۷۴ به بعد مشغول بالا رفتن و طی کردن لولهای ( مرحله ) بازی کلش آف کلنز هستند…
شاید خیلی از متولدین ۷۴ به بعد صبح تا شب سرگرم فضای مجازی و عضویت در هر کانال و گروه حلال و حرام باشند…
اما محمد رضا دهقان متولد سال۱۳۷۴ تمام مراحل را رفت …
که به بالاترین مرحله عالم برسد و رسید به مرحله آخر ….
محمد رضا دهقان از همه ی کانال ها عبور کرد…
تا شد مدافع ناموس امام حسین(ع)
پس راه برای همه باز است
مهم این است که مسیر کانال رو تغییر بدهید
این را محمد رضا دهقان به ما اثبات کرد