با مشتری وقت اذان چه کنیم
1-هر مغازه یک مناره است
«مسلمانی» سکه رایج بازاری است که کاسبان آن حبیب خدا هستند، گاه عمل یک بازاری بسیار بیشتر از منبر یک روحانی میتواند در ترویج ایمان به غیب مؤثر باشد، آن گاه که به هنگام نماز دست از معامله بشوید و مشتری را نیز به نماز دعوت کند، او با این دعوت، غیرمستقیم به مشتریان اعلام میکند که در پس پرده این دنیا و این اموال فریبا و دلربا، غیبی وجود دارد که هزاران بار از این دلبستگیهای ما واقعیتر و زیباتر است. کرکره نیمه پایین یک مغازه به هنگام اذان، هر مغازه را به یک مناره اذان بدل خواهد کرد.
2-مغازه را مسدود کنید
به هر دلیلی گاه امکان ندارد که فروشنده مغازه را رها کند و در صف نماز جماعت حضور یابد؛ چه بهتر که در این هنگام برای تمرکز حواس برای گفتوگو با یگانه معبود عالمیان، با پارچهای یا چهارپایهای در مغازه بسته شود تا هم خلوتی برای عبادت حاصل شود و هم بدین سان عظمت و جلال صاحب دعوت نماز بر مشتریان آشکارتر شود و آنها نیز به خود آیند و از صفوف اول نماز اول وقت باز نمانند، نماز یک بازاری در مغازه به هنگام نماز، رایحه بینظیری را در سراسر شهر میپراکند و احساس امن و پاکدستی را در میان جامعه رواج میدهد. مشکل ما اهالی شهر این است که دیگر خودمان هم باور نمیکنیم که میتواند امری مهمتر از ساختن دنیا بدون توجه به عقبا وجود داشته باشد، بازار مسلمین میتواند حامل این پیام باشد و چنان کند که یک شهر بیرون از گرد و غبار سودپرستی، نفس بکشد و رنگ آسایش بگیرد.
3-اسلام در بازار کشورهای عربی
بسیار از قدیمیها شنیدهایم که در فلان کشور مسلمان عربی، اسلام را به چشم خود دیدهایم! چرا که به هنگام نماز، همه فروشندگان بازار را تعطیل میکردند و به نماز جماعت میپیوستند. اگرچه حالا همه میدانیم که بسیاری از آنها به زور و اجبار است که مغازههایشان را تعطیل میکنند، اما عقل ما آدمها به چشممان است و از طرفی ظاهر هر چیزی باید برازنده باطن آن باشد، زشت است بازار مسلمین حتی گاه به هنگام نماز، پر رونقتر از سایر اوقات روز باشد. اهل بازار میتوانند مشتریان را عادت دهند که ساعاتی غیر از ساعات نماز را به خرید و معامله اختصاص دهند، هیچ گاه از یاد نبریم این سرزمین امالقرای شیعیان جهان است و انتظار حضرت ولیعصر ارواحنالهالفدا بسیار بیشتر از کاستیها و سهلانگاریهای ماست، بازار هر شهر پیشانی و جلوهگاه زیبایی و جنب و جوش آن شهر است، پس چه خوب که پیشانی شهر ما، جلوهگاه زیبایی و معنویت، توامان باشد.
گزینش یک پیتزافروش مشهور
پیتزافروشی مشهوری در تهران وجود دارد که صاحب آن همیشه همراه با پیتزا یا ساندویچ، مقداری کالباس و نان تحویل مشتری میدهد تا اگر احیاناً از اغذیهای که سفارش دادهاند، سیر نشده باشند، از این غذای کمکی میل کنند. حتی پس از تصفیه صورتحساب باز هم از آنها جویا میشود که سیر شدهاند یا نه؟ پیتزافروش مشهور تهران یک ویژگی ارزنده دیگر هم دارد که کمتر به چشم مشتریان میآید، اما برای این مغازه به سنتی همیشگی تبدیل شده است. او میگوید همیشه برای استخدام شاگرد از آنها میپرسم نماز میخوانید یا خیر و این یک شرط اساسی من برای گزینش آنهاست. البته برخی از آنها هم بودهاند که پیش از کار کردن در اینجا کمی کاهلنماز بودهاند، اما به شرط اینکه نمازهایشان را کامل بخوانند، اینجا استخدام شدهاند، الان بیش از بیست سال است که این برنامه تکرار میشود و برخی شاگردان به برکت شرط آقای پیتزافروش، برای همیشه نمازخوان شدهاند و الان هم که پس از سالها برای خود کسب و کار مستقلی راه انداختهاند شکرگزار صاحبکار سابق خود هستند.
شاگردها در بازار متأثر از صاحبکار خود هستند، یک شاگرد از ترس صاحبکار بر خودش میلرزد که نکند اگر نمازم را به وقتش به جا آورم، از ارج و قربم کاسته شود و یکی هم میداند که با فراغ بال میتواند به هنگام نماز حتی در نماز جماعت مسجد بازار شرکت کند. همه اینها بستگی به مدیریت ما دارد. میتوان با تشویق شاگردان به حضور در نماز جماعت و همراهی آنها در نماز، این سنت حسنه را برای آنها و نسلهای پس از آنها به یادگار گذاشت.
4-کاسب در سوق مسلمین، حرمت دارد
در بازار مسلمین برکت مال دست خداست، کاسب هم حبیب خداست، جای حبیب خدا هم وقت اذان پشت دخل نیست، توی مسجد خداست. حبیب خدا بودن شئونی دارد، حرمت امامزاده را باید متولی آن نگاه دارد، بازاری که توسط حبیبان خدا اداره میشود، مشخص است که وقت نماز باید چگونه باشد. در گذشتههای نه چندان دور، بازاری و کاسب شأن بلندی در یک محله داشت. دست کاسب به بندگان خدا کمتر دراز بود، اما اهل تهجد و شبزندهدار بود، همیشه دستش پیش خدا دراز بود. همیشه اهل راز و نیاز بود. حالا توی هزار صفحه کتاب بازاریابی که از روی دست فرنگیها ترجمه شده است، یک بسمالله پیدا نمیکنی، راز و نیاز پیشکش.
کاسب سوق مسلمین حرمتی دارد مثالزدنی و حفظ این حرمت بر عهده خود اهل بازار است. هنوز هم مردم، بازاری و کاسب را کسی نمیشناسند که چندصباحی در شغلی سرمایهگذاری کند و از خرید و فروش با مشتریان، سودی عایدش شود. هنوز هم کاسب و بازاری را نه به جواز کسبش، بلکه به میزان رفاقتش با خدا میشناسند. حضرت علی(ع) میفرمایند: «اگر نمازگزار بداند که چقدر از رحمت (خداوند تعالی ) او را فرا گرفته است، سرش را از سجده بر نمیدارد»( غرر الحکم، ص 261) یادمان باشد کاسبی که حبیب خداست عاشق نماز است.
5-عیاری کنیم و وضوخانه مسجد باشیم
خیلی وقتها برخی حال چند پله پایین رفتن و وضو گرفتن در سرداب مسجد را ندارند، از طرفی بسیاری از اهل بازار، یک شیرآب یا ظرفشویی داخل مغازه دارند که برای استفاده روزمره از آن بهره میبرند. گاه دکور مغازه طوری است که اجازه میدهد مشتری داخل مغازه بیاید و از آن شیر آب استفاده کند. چه خوب است که هنگام اذان روی برگی کاغذ بنویسیم «خواهش میکنیم جهت وضوگرفتن از شیر آب داخل مغازه استفاده کنید»، مگر کاسب حبیب خدا نیست؟ چه عیبی دارد وقت اذان که میشود، عیاری هم رونق بگیرد.
6-نماز جماعت طبقه اول پاساژ
پاساژهای امروزی با همه وسعتشان، گاه راحتتر میتوانند اداره و هماهنگ شوند. هیأت امنای یک پاساژ با یاری کسبه میتوانند در محوطه باز یکی از طبقات نماز جماعت به پا دارند و با پخش اذان در فضای پاساژ، مؤمنین را به نماز فرا بخوانند، حضور هماهنگی فروشندگان و خریداران در صفوف نماز جماعت یک پاساژ، هم به برکت کسب و کار مسلمانان خواهد افزود و هم فضایی مؤمنانه و مملو از معنویت را برای برقراری رابطه آسمانی بنده با معبود رقم خواهد زد. امام علی(ع) میفرمایند: «هنگامی که انسان در حال نماز است ، اندام و جامه او و هر چه پیرامون اوست، خدا را تسبیح میگویند».( میزان الحکمه ، ج 5، ص .377بحار الانوار، ج ,82ص .213 علل الشرایع ، ج 1، ص 237)
7-با مشتری وقت اذان چه کنیم؟
با مشتریای که وقت نماز در مغازه ایستاده و مشغول برانداز اجناس است چه کنیم؟ اگر اصرار داشت که بمانیم تا او جنس را برانداز کند چه کنیم؟ خوب کار که نشد ندارد، میتوان در حضور او سجاده انداخت و به نماز مشغول شد و پس از فریضه نماز، پاسخگوی مشتریانی این چنینی شد، امام صادق(ع) میفرمایند: «شیعیان ما و پیروان ما را به سه مسأله امتحان کنید: 1-اهمیت به اوقات نماز که آیا اول وقت نماز را برپا می دارند یا خیر؟ 2-حفظ اسرار، یعنی در حفظ اسرار و مسائل محرمانه کوشا هستند یا خیر؟ 3-و از حیث توانمندیهای مالی، یعنی آیا در مال خود برای برادران دینی سهمی قائلند و دست آنها را میگیرند یا خیر؟» (خصال صدوق، ج 1، ص 103)
انتهای پیام