آقای هاشمی؛ لااقل «آمریکایی» فکر کنید
وقتی پیچیدگی دنیای سیاست، آنهم در منطقه غرب آسیا که ما در آن قرار داریم به حدی است که ائتلافها و تقابلها نه سالانه و ماهانه که روزی و ساعتی تغییر میکنند و اتخاذ موضع نیازمند دخیل کردن فاکتورهای متعدد و پیچیده و درعینحال به شدت متغیر است، دنیای فردا را دنیای گفتمانها و نه موشکها دانستن، در بهترین حالت سادهلوحی و در بدترین حالت، دادن آدرس اشتباه برای پیشبرد مقاصد دیگر است.
با وجود شبهاتی که درباره انتساب یا عدم انتساب آن حساب توئیتر به ایشان وجود داشت، دلسوزان انقلاب و شخص آقای هاشمی، این توضیح را پذیرفتند و موضوع را تمام شده تلقی کردند.
اما انتشار کلیپی از سخنرانی چند هفته قبل ایشان در جمع فرهنگیان درباره پیشرفت اقتصادی و رابطه معکوس آن با نیروی نظامی، در کمال تعجب عمومی، نه تنها مؤید همان توئیت جنجالی بود، بلکه بسیار صریحتر و رادیکالتر منویات درونی هاشمی را آشکار میکرد.
در کلیپ منتشر شده، آقای هاشمی در سی و سومین اجلاس مدیران و رؤسای آموزش و پرورش، مورخ 20 مرداد، از آلمان و ژاپن بهعنوان مصادیق اقتصادهای پیشرفته دنیا یاد کردند و توفیق علمی و اقتصادی آنها را به توفیق اجباری آنها در محروم شدن از نیروی نظامی بعد از جنگ جهانی دوم مرتبط دانستند. به بیان ایشان، "چون سرمایههایشان از بخش پول تلف کن نظامی آزاد شد و به بخش علم و تولید و اقتصاد دانشبنیان رفت، به پیشرفت امروزی رسیدند، درحالیکه (به لحاظ نظامی) آسیبپذیر هم نیستند."
ایشان در ادامه از فرهنگیان میخواهند که این "«راه» را که در ایران هم باز شده، ادامه دهند تا در دوره دوم آقای روحانی به آنجا برسیم."(به کجا؟) اما این راه چیست که قرار است فرهنگیان ما هم وارد آن شوند؟ یعنی فرهنگیان هم باید در ذهن دانش آموزان کراهت و رویگردانی از نیروی نظامی را ترویج کنند تا «سرمایه» های ما آزاد شود و ما به سطح آلمان و ژاپن برسیم؟ یعنی همان طرح «ژاپن اسلامی» که در دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی مطرح شد، قرار است با «محرومیت» ما از نیروی نظامی در 4 ساله دوم جناب روحانی حاصل شود؟
در این جا دو سناریو مطرح میشود: سناریوی خوشبینانه و سناریوی بدبینانه که مع الاسف هر دو غمانگیز هستند.
به سناریو خوشبینانه بپردازیم. به این معنی که آقای هاشمی از سر اعتقاد قلبی و باور درونی چنین سخنی به میان آورده است؛ اما این سؤال مطرح میشود که چه گونه ممکن است که کسی که شماری از حساسترین مشاغل حکومتی را در اختیار داشته، سابقه مبارزاتی طولانی داشته و از سابقون انقلاب است، جنگی 8 ساله را مدیریت کرده و تجربه همه فراز و نشیبهای عالم سیاست را دارد، اکنون به این نتیجه خوشبینانه افراطی میرسد که اگر کشوری بیخیال نیروی نظامی شود، به پیشرفت اقتصادی و توسعه علمی میرسد و تازه دیگر «آسیبپذیر» هم نیست. البته صفت این نتیجهگیری، نه خوشبینانه که (با عذرخواهی از ساحت ایشان)، «متوهمانه» است.
حداقل انتظار از یک سیاستمدار کهنهکار که هماکنون عضو مجلس خبرگان مملکت و رئیس تشخیص «مصلحت» نظام است، کسی که یک روحانی است و تفسیر قرآن هم نوشته، این است که اگر آیه شریفه «واعدّو لهم مااستطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون» را در خاطر ندارد، اگر حدیث نبوی «فمن ترک الجهاد البسه الله ذلّا فی نفسه» را لحاظ نمیکند، اگر حدیث علوی «ان الجهاد باب من ابواب الجنه فتحه الله لخاصه الاولیائه» را متناسب ظرف مکان و زمان نمیداند، اگر با «سرنیزه و گرز یار منند دو بازو و دل شهریار منند» یا «مرا کشتن آسانتر آید ز ننگ» فردوسی و «رو قوی شو اگر راحت جهان طلبی» گلشن خراسانی هم میانهای ندارد، لااقل «آمریکایی» فکر کند!
لطفاً تعجب نکنید! عصبانی نشوید! صبر داشته باشید!
اگر سناریوی خوشبینانه درست باشد و آقای هاشمی باورمندانه این بحث و بحث دنیای گفتمانها را مطرح کرده باشند، تردیدی نیست که این باور چند روزه، چند ماهه و حتی چند ساله به وجود نیامده است.
اگر بخواهیم به طور اجمالی رد شکلگیری این باور در ذهن ایشان را بگیریم، شاید بتوان به حوالی سال 67 و اواخر دولت موسوی بازگردیم، زمانی که آقای هاشمی رئیس مجلس بود و کمکم از گفتمان چپ اسلامی که زمانی همدل با آن بود، فاصله میگرفت. مقطعی که مشاوران اقتصادی رئیس مجلس وقت، مرحوم محسن نوربخش و محمدحسین عادلی که در دولت چپگرای موسوی در حاشیه بودند، در گوش رئیس مجلس وقت ادبیات اقتصادی-سیاسی جدید را زمزمه میکردند: توسعه، جهانیسازی، اقتصاد آزاد، دست نامرئی ادام اسمیت، عرضه و تقاضا، اصلاح ساختاری، تعدیل اقتصادی.
عادلی و نوربخش که هر دو تحصیل کرده کالیفرنیای آمریکا بودند و طبق خاطرات آقای هاشمی تازه رفت و آمدها در کنفرانسها و مجامع بینالمللی اقتصادی و نهادهایی چون صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی را آغاز کرده بودند، البته خودشان واضعان پایهگذاران این ترمهای اقتصادی جدید نبودند، بلکه صرفاً نظریههای لیبرالی توسعه را بازتاب میدادند که آن روزها بهعنوان سکه رایج اقتصاد در «جهان سوم» از سوی نهادهای مالیه بینالمللی تبلیغ میشد.
به واقع نوربخش، عادلی، مسعود نیلی، محمد طبیبیان و دیگر همفکران آنها در وزارت اقتصاد و دارایی و سازمان برنامهوبودجه دولت هاشمی، تنها ناقلان و مبلغان اندیشههای نظریهپردازان توسعه لیبرالیِ عمدتاً آمریکایی بودند که از دو سه دهه قبلتر، تقریباً از میانه دوران جنگ سرد، برای مقابله با ایدئولوژی اردوگاه شرق (سوسیالیزم)، در حال نسخهپیچی برای کشورهای «جهان سوم» بودند، کشورهایی که حالا لقب جدیدی پیدا کردند: در حال توسعه.
والت ویتمن روستو، کورت ماندلباوم، فریدریش فون هایِک، جان مینارد کینز، میلتون فریدمن، فرانک نایت، ریچارد پوزنر، جرج استیگلر و...بتهای اقتصاد مدرن بودند که آراء و اندیشههایشان را تکنوکرات ها در کشورهای تشنه توسعه در «جنوب عقب مانده» همچون مایه حیات مینوشیدند و بهعنوان کتاب مقدس پیشرفت در کشورهایشان به کار میگرفتند.
نسخههایی که از دل ذوقزدگی و سرسپردگی یاران آقای هاشمی در برابر این اندیشهها، در وزارت اقتصاد، بانک مرکزی و سازمان برنامه به صورت «سیاست تعدیل» متجلی شد، همان بود که تورم 50 درصدی، فساد سیستمیک، اتلاف شدید منابع و افزایش سهمگین استقراض خارجی را رقم زد و حتی منجر به شورشهای خیابانی ناشی از فشار فقر در مشهد، قزوین و اسلامشهر شد.
خسارات عمیق و ریشهای ناشی از اجرای شتابزده نسخههای ترجمهای، بیتوجه به بسترهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در آن دوران، هنوز که هنوز است نه تنها گریبان اقتصاد کشور را رها نکرده که عمیقتر و شدیدتر هم شده است و یکی از دلایل آن استمرار همان طرز تفکر تسلیم طلبانه و شیفتهوار نسبت به غرب در بدنه مدیران کشور است. شرح این ماجرا مثنوی هفتاد من کاغذ است که در این مقال و مجال نمیگنجد؛ اما اینها را گفتیم که به این جا برسیم که الگوی آمریکایی، بهعنوان قبلهگاه همه غرب-شیفتگان درباره نسبت توسعه اقتصادی و نظامیگری چیست تا معلوم شود که «کدخدا» چه اندازه خود به نسخههایی که برای «جهانسومیها» میپیچد، پایبند است.
بخش نظامی، خاستگاه توسعه فناوری
گرچه بر اساس تصور شاعرانه و احساساتی که آقای هاشمی از خود بروز میدهد، حصول منفعت عام از بخش نظامی بسیار دور از ذهن به نظر میرسد، ولی عملاً بخش عمدهای از فناوریهای مدرن که در حال حاضر تصور زندگی بدون آنها مشکل به نظر میرسد، محصول مستقیم یا غیرمستقیم بخش نظامی هستند.
انرژی صلحآمیز هستهای، رایانهها، داروها، صنایع سنگین و حتی کنسرو ماهی تن و حتی چای کیسهای! همه محصولات بلا واسطه نیروی نظامی هستند.
GPS (سیستم جهانی مکانیابی)، پروژه وزارت دفاع آمریکا در دهه 1970 بود که در دهه 1980 به دستور رونلد ریگان استفاده عمومی از ان مجاز شد. هدف اولیه ابداع سیستم GPS تشخیص دقیق هدف شلیک موشک و تعیین دقیق موقعیت زیردریاییهای نظامی بود.
شبکههای تلگراف، بهعنوان اولین سیستم سراسری ارتباطات، اول بار در جریان جنگ داخلی آمریکا، برای تسهیل ارتباط «ستاد و صف» بین نیروها ایجاد شد.
پنیسیلین، اولین و پرمصرفترین آنتیبیوتیک دنیای پزشکی، در جریان جنگ دوم جهانی برای درمان عفونت در جبهههای نبرد کاربرد گسترده یافت و به تولید صنعتی رسید.
سیستم رادار (مخفف کشف و تنظیم امواج رادیویی) سیستمی بود که تحقیق و ساخت آن برای مقاصد نظامی از پیش از جنگ دوم جهانی در زیرمجموعه نیروهای نظامی آغاز شد و به بهرهبرداری رسید.
موتور جت، یکی از پرهزینهترین و مهمترین پروژههای نظامی بود که در طول جنگ دوم جهانی هم از سوی آمریکاییها و هم نازیها پیگیری میشد.
نایلون و الیاف مصنوعی، ساعت مچی، غذاهای کنسروی، خودروی شاسیبلند، پهپادها و دهها و صدها اختراع بزرگ و مهم همگی محصولات صنایع نظامی کشورهای مختلف بهویژه امریکا بودند. حتی همین «اینترنت» که انتشار هرازچندگاه سخنان رفسنجانی در آن حاشیهساز میشود و موجبات تکدر خاطر ایشان را فراهم میآورد، در اصل پروژهای موسوم به «APPANET» در زیرمجموعه وزارت دفاع آمریکا در اواخر دهه 1960 بود که امروز به جزی از زندگی بسیاری از آدمیان تبدیلشده است.
محض اطلاع جناب هاشمی یادآور میشویم که مجموعهای عظیم در زیرمجموعه وزارت دفاع آمریکا، با نام «آژانس پروژههای تحقیقاتی پیشرفته دفاعی» (DARPA) سالانه میلیاردها دلار از بودجه دفاعی را صرف تحقیق و توسعه فناوریهای نوین میکند که جیپیاس، اینترنت و هواپیمای رادار گریزاز محصولات آن بودهاند.
طبق آمار «موسسه بینالمللی مطالعات راهبردی»، بودجه نظامی سال 2015 آمریکا 597 میلیارد دلار بوده است و آمریکا با اختصاص 2.4 درصد GDP خود به امور نظامی رکورددار در دنیاست. این بودجه بیش از 4 برابر بودجه کشور دوم این فهرست، یعنی چین با جمعیت 1.4 میلیاردی است. نکته جالبتر این که همین ژاپن و آلمان مورد نظر آقای هاشمی، با بودجه سالانه 41 و 36 میلیارد دلار در سال، در رده 7 و 8 بودجه نظامی دنیا قرار دارند.
حتی رژیم صهیونیستی با جمعیت حدود 8 میلیونی، با 18.6 میلیارد هزینه-کرد نظامی در سال در رده 15 جهان قرار دارد.
شرکتهای بزرگ صنایع نظامی لاکهید مارتین (فروش سالانه 37 میلیارد دلار)، بوئینگ (32 میلیارد)، نورتروپ گرونمن (28)، جنرال داینامیکز (24)، رِیتیون (23)، آل 3 کامیونیکیشنز (13) و یونایت تکنالجیز (12 میلیارد دلار) از تعیین کننده ترین لابیها در تدوین سیاست خارجی و حتی داخلی آمریکا برخوردارند.
اما ژاپن و آلمان
جای شکرش باقی است که آقای هاشمی این انصاف را داشتند که بگویند ژاپن و آلمان از نیروی نظامی «محروم شدند». در همین دو کلمه هزاران حرف ناگفته است که ایشان ترجیح دادند از کنار آن بگذرند.
مسئله این جاست که در جنگ دوم جهانی این دو کشور، بهعنوان طرفهای مغلوب جنگ به طرزی وحشتناک و فجیع از نیروی نظامی «محروم شدند» وگرنه محروم شدن اختیاری از قوه نظامی بهعنوان شاکله حاکمیت ملی و هویت سرزمینی حتی انتخاب کشور میکروسکوپی مارشال در اقیانوس آرام هم نمیتواند باشد.
حقیقتی که معمولاً در تبلیغات کشورهای پیروز جنگ دوم جهانی درباره پایان این جنگ عامدانه مغفول نگهداشته میشود، «شخم زدن» خاک آلمان و ژاپن تحت برنامه «بمباران راهبردی» متفقین است. در آلمان، شهرهای درسدن، هامبورگ، برلین و چند شهر بزرگ دیگر آلمان در ماههای پایانی جنگ توسط بمبافکنهای آمریکایی تقریباً با خاک یکسان شدند. طبق بررسیهای انجام گرفته در آلمان پس از جنگ، درباره تلفات «بمباران راهبردی» آمریکاییها، بین 400 تا 600 هزار آلمانی کشته شدند، درحالیکه تلفات بمباران آلمانیها در بریتانیا و فرانسه به ترتیب 60 و 67 هزار نفر بود.
کارزار هفت ماهه بمباران ژاپن توسط نیروی هوایی آمریکا در 1945، 67 شهر بزرگ ژاپن را از 20 تا 100 درصد نابود کرد. 50 درصد شهر توکیو در جریان این بمبارانها ویران شد. طبق گزارشهای ثبت شده تاریخی، دیدار امپراتور هیروهیتو در مارچ 1945 از نواحی بمباران شده توکیو و دیدن حجم کشتار و ویرانی، آغازگر تلاش شخصی او برای پیشبرد روند تسلیم ژاپن شد.
تازه این جدای از تلفات بزرگترین فاجعه انسانی تاریخ یعنی بمباران اتمی هیروشما و ناگازاگی توسط بمبافکنهای آمریکایی بود. این اقدام ضد بشری آمریکا ضمن نابودی کامل این دو شهر، کشته شدن آنی حدود 180 هزار نفر را در هیروشیما و 80 هزار نفر در ناگازاگی به دنبال داشت.
آری، ژاپن و آلمان این چنین دچار «توفیق اجباری» محرومیت از نیروی نظامی شدند، امری که به اعتقاد آقای هاشمی موجب شد تا این دو منابع مالی خود را آزاد کنند و صرف کار علمی و اقتصادی نمایند. حقیقت این است که ملتهای ژاپن و آلمان، فردای روز تسلیم حتی اگر محروم هم نمیشدند، تنها این اندازه توان داشتند که از لابهلای ویرانههای شهرهای خود به دنبال لقمهای نان برای سیر کردن شکم خود بگردند. نقل است که تا چند سال بعد از پایان جنگ، بزرگترین هدف هر ژاپنی در زندگی، یافتن وعده غذایی بعدی برای سرکردن شکم خود و خانواده بود. حال این که این دو ملت با نیروی اراده، پشتکار و انضباط آهنین خود از آن ویرانی سر برآوردند و سرآمد اقتصاد دنیا شدند، ماجرایی سوای «محروم شدن» از نیروی نظامی بود.
یکی از نتایج اشغال نظامی آلمان و ژاپن توسط آمریکاییها در جنگ دوم جهانی این است که همین امروز، درحالیکه این دو کشور در جایگاه سوم و چهارم اقتصاد دنیا قرار دارند، همچنین به نوعی در تحتالحمایگی نظامی آمریکا به سر میبرند. در حال حاضر، آمریکا در آلمان 38 پایگاه و اردوگاه نظامی دارد. تعداد پایگاههای آمریکا در ژاپن 12 است، با این توضیح که جزیره اوکیناوای ژاپن تا به امروز هنوز در اشغال نظامی آمریکاست و مجموعهای از پایگاههای نظامی نیروهای آمریکایی این جزیره را تحت اشغال دارند.
مضاف بر این که هم آلمان و هم ژاپن در یکی دو سال اخیر به طور جدی روند بازنگری در سیاست دفاعی خود را کلید زدهاند. فقط برای روشن شدن موضوع، خانم «اورسولا فن در لین»، وزیر دفاع آلمان در ژانویه امسال اعلام کرد که قصد دارد بودجه نظامی آلمان را تا 2030 به 140 میلیارد دلار، یعنی رقمی معادل بودجه نظامی فعلی چین برساند. طبق سیاست جدید ناتو، همه کشورهای عضو این سازمان باید تلاش کنند تا سهم بودجه نظامی از کل GDP را به حداقل دو درصد برسانند.
از سوی دیگر، ژاپن سال گذشته طی اصلاح بخشی از قانون اساسی خود، راه شرکت نیروهای دفاعی این کشور را در «عملیات خارجی» باز کرد. شینزو آبه، نخست وزیر بارها از برنامه خود برای توسعه نظامی چشمگیر این کشور سخن گفته است.
سناریوی بدبینانه
اینها را گفتیم که تا حدی روشن شود که دنیا متأسفانه آنجای گل و بلبلی نیست که «دنیای گفتمانها، نه موشکها» باشد و محرومیت از نیروی نظامی در آن موجب شکوفایی اقتصادی.
* اما سناریوی بدبینانهای هم وجود دارد که تنها به دادن پارهای از «کد» های آن بسنده میکنیم و نتیجهگیری را به مخاطبان وامی گذاریم.
طبق این سناریو، هاشمی این اندازه ساده اندیش و احساسات زده نیست که از نقش بنیادین قدرت نظامی در دنیای امروز بیاطلاع باشد و محرومیت از نیروی نظامی را یک نوع توفیق اجباری بداند. پس چرا ایشان چنین حرفی زدهاند؟
* جناب هاشمی در 20 مرداد در همایش مدیران آموزش و پرورش این سخن را بیان کردند. دو سه هفته پیشتر از آن بحث همکاری دولت با «کارگروه اقدام مالی» FATF به بحث داغ محافل سیاسی کشور تبدیلشده بود. یکی از تبعات جدی این همکاری اثرگذاری منفی بر سیاست بنیادین جمهوری اسلامی در حمایت از محور مقاومت است. هماهنگی و مدیریت این حمایت، بر عهده نیروی برونمرزی یکنهاد انقلابی است.
* روز 29 مرداد، نایبرئیس کمیسیون قضایی مجلس از تصویب لایحه دولت مبنی بر تصویب «پروتکل اختیاری کنوانسیون حقوق کودک» در این کمیسیون خبر داد. پروتکلی که در صورت تصویب نهایی در مجلس میتواند بهانه جدی به دست دولتهای غربی و نهادهای بینالمللیِ تحت نفوذ آمریکا برای زیر سؤال بردن سازمان بسیج دانشآموزی ما از لحاظ حقوقی دهد.
* در روزهای اخیر، صحبت از اقدام عجیب بانکهای ملت و سپه برای عدم همکاری با مؤسسات مالی وابسته به همان نهاد انقلابی مطرح شده است و حتی اسنادی از آنهم منتشر شده است.
* سال گذشته، در دی ماه 94، وقتی لایحه پیشنهادی بودجه از سوی دولت تحویل مجلس شد، علیرغم موافقت دولت با افزایش درست و به حقّ بودجه سایر دستگاهها و نهادهای نظامی، بودجه پیشنهادی آن نهاد انقلابی نسبت به سال قبل کاهش قابلملاحظهای یافته بود (از 174.289.273 میلیون ریال سال 94 به 146.287.290 میلیون ریال سال 95).
* در تیرماه امسال وقتی اصلاحیه قانون بودجه 95 توسط دولت به مجلس ارائه شد، 5000 میلیارد تومان از اعتبارات بودجه دفاعی کشور کاسته شده بود.
چرا باید در اینیک سال اخیر، این همه مانع بر سر راه محور مقاومت و نیروهای نظامی جمهوری اسلامی به وجود بیاید.
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
منبع: مشرق