برادران شهید ˈسیدعلی اصغر و سیدابراهیم آل نبیˈ به همراه چهار برادر و دامادشان یک خانواده ایثارگر را تشکیل داده بودند که در دوران دفاع مقدس تنها در جبهه ها دور هم جمع می شدند.
کد خبر: ۵۷۵۲۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۴/۰۷
قاری قرآن بود، به مادر گفت: برای من گریه نکن، پیش از شهادت به دیدار همه اقوام و دوستان رفت، به فقرا کمک میکرد و از خانواده خواست برای شهادتش امتیاز نگیرند، روحیه نظامیگری نداشت اما برای ادای تکلیف لباس رزم پوشید و سرانجام در والفجر مقدماتی بیسر به مولایش «حسین(ع)» پیوست.
کد خبر: ۵۷۵۲۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۴/۰۷
یادواره شهدا ی هنرمند استان یزد عصر سه شنبه با حضور سردار علی فضلی جانشين فرمانده بسيج مستضعفين كشور در تالار فرهنگ برگزار شد.
کد خبر: ۵۷۴۰۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۴/۰۴
در گذشته مردمی که در مقابل حکومت جبّار میایستادند، اغلب، جنگهای پارتیزانی میکردند و این امر طبیعی است، زیرا این اقدام یا ایجاد ترور و حملات کوچک تنها وسایلی هستند که به سهولت در اختیار غیرنظامیان قرار دارند.
کد خبر: ۵۷۳۴۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۴/۰۳
در وصیتنامه جانباز شهید «حمیدرضا مدنی قمصری» آمده است: خواهرم! اگر حجاب و پوشش اسلامی خود را حفظ کنی هیچ کس نمیتواند با چشمان از خدا بیخبرش به تو خدشهای وارد سازد پس حجاب اسلامی تو مشتی است بر دهان دشمنان اسلام.
کد خبر: ۵۷۲۳۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۴/۰۱
حاج مهدی سعیدی هم رفت؛ رفت پیش رفقای شهید؛ انگار همین دیروز بود که در جلسه ماهانه بچههای تخریب، بلندگو را گرفت و خاطره همرزم شهیدش را با خنده و شوخی تعریف کرد.
کد خبر: ۵۷۲۳۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۴/۰۱
امام امت پس از دریافت پیام شهید که گفته بود به امام برسانند که شیاکوه لرزید ولی انشایی نلرزید در توصیف این شهید بزرگوار چنین فرمودند: «در صدر اسلام هم از این افسرها بوده است. مثل انشاییها».
کد خبر: ۵۷۰۸۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۳/۲۹
کارد به گردنش نزدیک میشود. چشمانش برق میزند. به همه اطراف میچرخد. برق کارد را میبیند. اولین فشارِ تیزیِ کارد را بر گردن خود حس میکند، با همه قدرت خود برای آخرینبار تلاش مینماید.
کد خبر: ۵۷۰۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۳/۲۸
داستانی از 4 خواهر رقیب! خواهرانی که در یک رقابت متفاوت به مسابقه ایستادهاند و هر کدام یکی پس از دیگری پسری را تقدیم اسلام و انقلاب اسلامی کردهاند.
کد خبر: ۵۶۵۷۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۳/۱۹
داستانی از 4 خواهر رقیب! خواهرانی که در یک رقابت متفاوت به مسابقه ایستادهاند و هر کدام یکی پس از دیگری پسری را تقدیم اسلام و انقلاب اسلامی کردهاند.
کد خبر: ۵۶۵۷۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۳/۱۹
از روزهای اوّل استقرار تیپ در دارخوین، از بابت تهیه نان سفره بچهها، متکی به کمکهای مردمی بودیم. یک ماشین حامل نان از همدان میآمد، نانها را طوری بین نفرات تقسیم میکردیم که یک قرص نان هم اضافه نمیماند.
کد خبر: ۵۶۵۲۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۳/۱۸
علیاصغر لباس غنیمتی عراقی بر تن داشت و موهای سرش را تراشیده بود. با توجه به قد بلند و ظاهری که علیاصغر داشت، رزمندهها فکر میکردند او اسیر عراقی است.
کد خبر: ۵۶۳۲۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۳/۱۲
بروجردی آمد توی اتاق. چهرهاش آرامش خاصی پیدا کرده بود و از غم و ناراحتی چند ساعت پیش، چیزی در آن نبود. دلم گواهی داد که خبری شده است. رو به من کرد و پرسید: «نماز زمان (عج) را چطور میخوانند».
کد خبر: ۵۶۳۲۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۳/۱۲
سرهنگ فیصل، یکی از خبیثترین چهرههای دوران اسارت بود؛ او در شکنجه کردن بچّهها کوچکترین ملاحظهای نمیکرد به گونهای که پای چند نفر از اسرا را در مقابل چشمان بقیه بچهها سوزانده بود.
کد خبر: ۵۶۱۳۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۳/۰۸
این نماز در 2 کیلومتری دشمن و در اطراف ایستگاه حسینیه اقامه شد. بعد از ظهر همین روز دشمن حمله سنگینی کرد و تعدادی از نمازگزاران به شهادت رسیدند.
کد خبر: ۵۶۰۲۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۳/۰۵
همایش دلاوریم بزرگداشت سالروز آزادسازی خرمشهر با حضور خانواده شهدا در لانه جاسوسی برگزار شد.
کد خبر: ۵۵۹۵۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۳/۰۴
تانکهای عراقی همه جا بودند دوباره مشغول آرپیجی زدن شدیم، کمی بعد گوشی بیسیم را گرفتم تا وضعیت را به حاجقاسم اطلاع دهم یک تیر مستقیم تانک به سینۀ بیسیمچی خورد، فقط گوشی بیسیم در دستم باقی ماند.
کد خبر: ۵۵۹۲۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۳/۰۳
برادرهای من هر کس که میخواهد از منطقه برود مختار است ولی من متوسلیان میایستم تا خرمشهر آزاد شود، من با چه رویی میتوانم بروم تهران و به مردم بگویم که خرمشهر را نگرفتیم و آمدیم.
کد خبر: ۵۵۹۱۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۳/۰۳
ساعت ۲ بعد از ظهر روز ۳ خرداد ۱۳۶۱ پس از ۳۴ روز نبرد بیامان، خرمشهر به طور کامل از اشغال نظامیان عراق خارج شد.
کد خبر: ۵۵۹۱۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۳/۰۳
در شب سوم، طبق معمول به سختی مشغول اعزام افراد گردان 174 به داخل جزیره شمالی بودم که ناگهان بیسیم سرباز همراهم به صدا در آمد و از آن طرف خط، صدای سرهنگ بهمنی را شنیدم که میگفت ...
کد خبر: ۵۵۸۴۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۳/۰۱