کد خبر: ۱۱۰۵۶۲
تاریخ انتشار: ۱۱:۳۰ - ۱۸ خرداد ۱۳۹۶
یادداشت/ عبدالله گنجی

روشنفکری، آفت قدرت‌ قدرت، آفت روشنفکران

روشنفکران جامعه ایران اگرچه عموماً پایه معرفتی بومی ندارند اما حیطه و حوزه نقش‌آفرینی آنان در بستر تاریخ 200 ساله شکل گرفت و قابل درک است.
روشنفکری، آفت قدرت‌ قدرت، آفت روشنفکرانبه گزارش شیرازه، عبدالله گنجی مدیر مسئول روزنامه جوان طی یادداشتی در این روزنامه نوشت:
روشنفکران جامعه ایران اگرچه عموماً پایه معرفتی بومی ندارند اما حیطه و حوزه نقش‌آفرینی آنان در بستر تاریخ 200 ساله شکل گرفت و قابل درک است. خصایص روشنفکران و نقش آنان دو اصل مهم است که تقریباً برای جامعه تحصیلکرده ایران قابل فهم است. خصایصی همچون علم‌گرایی، تحصیلکردگی، ظواهر غربی، متمایز بودن از متن جامعه، چپ‌گرایی، عقل‌گرایی و معمولاً غرب‌رفتگی و غرب‌گرایی به آنان تعلق دارد اما نقشی که برای خود قائلند با نقشی که جامعه ایران از آنان می‌شناسند، متفاوت است. این جماعت نقش خود را آگاهی دهنده به جامعه یا پیامبری می‌دانند. خود را تولیدکننده تفکری  می‌دانند که به دنبال توزیع‌کننده و بازار مصرف‌ می‌گرد اما محیط جامعه ما آنان را با نقشی همچون تحول‌خواهی، آزادی‌خواهی، نق‌زنی، دوری از قدرت، عقل‌گرایی و نقد وضع موجود و ترسیم ‌مدینه فاضله می‌شناسند.
 
آنچه در این وجیزه به آن می‌پردازیم ترسیم‌ «مدینه فاضله» و «دوری از قدرت» است. روشنفکران معمولاً «هستی» مدنظرشان در عرصه قدرت و سیاست «هست مطلوب» است و «هست موجود» را در هیچ شرایطی نمی‌پذیرند،  به همین دلیل در مقابل آنچه نمی‌پسندند جامعه‌ای را ترسیم می‌کنند که هرگز در دسترس نیست و چیزی شبیه یوتوپیا و انتزاعی است. دوری از قدرت که خصیصه اصلی روشنفکران در ایران و جهان بوده است، در 20 سال گذشته ایران به هم ریخته است و بخشی از تنش‌های سیاسی موجود در ایران محصول این به هم ریختگی است. بخش قابل‌توجهی از چپ‌گرایان سابق ایران، هم علاقه‌مند به شناخته شدن با استانداردهای حیات روشنفکری هستند و هم علاقه‌مند به حضور در قدرت. اینجاست که تعارض بین سیاست‌ورزی و روشنفکری خودنمایی می‌کند و بخشی از تنش‌های موجود را سامان می‌دهد. تحصیلکردگان چپ حتی اگر در تراز روشنفکر هم نباشند مایل به تظاهر به آن هستند و هنگام خروج از قدرت بر کرسی آن می‌نشینند و وقتی هم در قدرت هستند با همان خصایص به اپوزیسیون علیه خود یا نظام تبدیل می‌شوند. نق‌زنی، تحول‌خواهی، آزاداندیشی با پایه غیربومی هنگام حضور در قدرت با دو مؤلفه مهم درگیر می‌شود. اول مصلحت است که لاجرم بخشی از تصمیمات حاکمیتی را در برمی‌گیرد و روشنفکران مصلحت را در آرزوی مدینه فاضله برنمی‌تابند و دوم چارچوب‌های حکومتی است که آنان نمی‌توانند خود را با آن تنظیم کنند. مواضع امثال علی مطهری قبل از اینکه از این دیدگاه سیاسی خاص پیروی کند، از این رویه تبعیت می‌کند که بین مدینه فاضله، مصلحت‌‌اندیشی و چارچوب‌ها درگیر می‌شود و در جامعه توده‌ای ایران این نقش واجد اسطوره شدن نیز می‌باشد.
 
بنابراین بخشی از تنش دوزیستان روشنفکر – سیاست‌ورز با نظام جمهوری اسلامی قبل از اینکه از باورها و برنامه‌های اداره کشور نشئت بگیرد، از این خصیصه سرچشمه می‌گیرد. روشنفکر در بیرون قدرت بر این باور است که باید بر حاکمیت نورتابانی کند تا تاریک‌خانه‌ای برای اهل خلوت باقی نماند اما هنگام حضور در قدرت نیز می‌خواهد از همان رسالت برخوردار باشد و این‌گونه است که نگاه‌های ناظر متوجه نمی‌شوند که این افراد اکنون صاحبان حکومت و مجریان آنند یا مخالفان وضع موجود؟
 
اما همانگونه که ورود روشنفکران به قدرت به مثابه سم است، خاصیتی نیز برای حکومت دارد که در ایران هوشمندانه از آن بهره‌برداری نشده است. تنها راه راست‌آزمایی و اعتبارسنجی روشنفکران توسط حاکمیت و بی‌اعتبار کردن آنان در عرصه اجتماعی، ورود آنان به قدرت است. حضور در قدرت و تنش‌آفرینی آنان به جای پرداختن به معاش و رفاه اجتماعی نقطه عطف در بی‌اعتبارسازی آنان است.
 
هرچند برای تفهیم اجتماعی این مهم زمان نیاز است اما تنش‌‌های شورای اول تهران که به انحلال آن انجامید 12 سال روشنفکرنماها را از قدرت دور کرد. دوری مطلق آنان از قدرت مجدداً میل اجتماعی برای توجه به حرف آنان را هویدا می‌کند. بنابراین روشنفکران زمانی اعتبار اجتماعی دارند که دور از قدرت باشند و اصطلاحاً بگویند «لنگش کن» اما وقتی وارد قدرت می‌شوند هم دچار تعارض می‌شوند و هم باید پاسخگوی آب و نان مردم باشند و اینچنین است که هنگامه حضور در قدرت شعارهای آنان که هنگامه نشستن در بالای گود سر داده‌اند، محک‌زده می‌شود و به بی‌اعتباری آنان کمک می‌کند. ورود روشنفکران به قدرت طبیعتاً برای حاکمیت پرهزینه است و انرژی و فرصت‌هایی زیادی باید صرف تنظیم روابط شود اما نهایتاً به بی‌‌اعتباری آنان منجر می‌شود و مجبورند در مقابل مصلحت‌هایی همچون وحدت و امنیت ملی، کمبودهای ذاتی و محدودیت‌‌های قانونی تسلیم شوند یا درگیر شوند که هر دو صورت آن منجر به بی‌اعتباری آنان خواهد شد. حاکمیت هم راه دیگری برای برملاکردن مدینه فاضله آنان غیراز «قدرت مالی» شدن آنان ندارد.
نظرات بینندگان