یادداشت/ حسین شمسیان
آیا مراکز تصمیمگیری، مختل یا احتمالا تعطیل نیستند؟
ناکارآمدی و تعطیلی مراکز مهم سیاسی و اقتصادی و فرهنگی تا حد زیادی با فرمان آتش به اختیار جبران میشود و نباید از این ماموریت مهم غفلت کرد.
به گزارش شیرازه، حسین شمسیان در یادداشت روزنامه کیهان نوشت:
چند روز قبل رهبر عزیز انقلاب در دیدار با دانشجویان، مثل همیشه نکات مهمی بیان کردند که از جمله آنها، موضوع «آتش به اختیار» بود. این عبارت مقدمهای داشت که کمتر مورد توجه قرار گرفت و بیشتر بحثها و تحلیلها به خود عبارت مذکور محدود شد. در حالی که مقدمه، بسیار مهم و خطیر بود و همانطور که جا دارد کلیت آن سخنرانی مورد بررسی صاحبان خرد قرار گیرد، آن مقدمه نیز چنین وزن و اعتباری دارد و نباید از آن گذشت. آن مقدمه چنین بود: «گاهی اوقات انسان احساس میکند دستگاههای مرکزی فکر، فرهنگ و سیاست و مانند اینها دچار اختلالند، دچار تعطیلند؛ واقعا آدم گاهی اوقات احساس میکند....» و بعد هم نمونهای از اختلال و تعطیلی یعنی عدم توانمندی در درک اولویتها بیان کردند.
اینکه یک دستگاه مرکزی فکر، فرهنگ، سیاست و ... مختل یا حتی تعطیل باشد یعنی چه!؟ (لطفا روی مرکزی بودن و روی ابعاد همهجانبه این دستگاهها توجه بیشتری بفرمایید) یعنی مثلا صبح میرویم و میبینیم وزارت ارشاد تعطیل است!؟ یا نیمی از کارمندان وزارت خارجه در محل کار حاضر نیستند و کارها مختل است!؟ یا نه، همه چیز سر جای خودش است، اما در عمل، دچار اختلال و تعطیلی امور هستیم؟
قطعا مراد فرض دوم است، یعنی بنیانهای فکری، منش، مشی و جهانبینی غلطی بر آن دستگاهها سایه افکنده که در اثر آن،کار به سیاستگذاری غلط، برنامهریزی نادرست و در نهایت فاصله گرفتن از مبانی انقلاب میرسد.
اکنون و سوگمندانه میتوانیم در حوزههای مختلف مصادیق متعددی از این نگاه ناصواب و نادرست در جهان بینی ارائه کنیم. نگاهی که یک خطای آن، ندیدن و نسنجیدن اولویتهاست اما خطای بزرگتری هم دارد. خطاهایی مثل عدم تکیه به توان داخلی،عدم باور به نیروی عظیم جوانان کشور، عدم اتکا به غیب و امدادهای غیبی، توهم دوستی با دشمن، توهم قابل اعتماد بودن دشمن، توهم امکان بدست آوردن دل دشمن و ... اینها خطاهایی راهبردی و ریشهدار در آبشخور فکری افراد است و بیشک سیستم را مختل و معیوب کرده، باعث میشود کارها به وضعیت نادرستی در آید.
به این عبارت توجه کنید: «نکته مهم این تخفیف (در خرید هواپیمای خارجی) تبدیل شدن ایران به یک خریدار حرفهای و شکستن فضای امنیتی حول ایران است» این توئیت یک مقام ارشد دولت یازدهم است و در آن سعی شده فرایند خرید هواپیمای ایرباس برای ایران را ضامن امنیت و به ارمغان آورنده ثبات معرفی کند (بحثی در باب خرید هواپیما و اولویت یا عدم اولویت آن نیست) سخن بر سر این است که این نگاه درست است یا نه؟ آیا اتخاذ چنین رویههایی، افزون بر فضای مجازی و توئیت نویسی،در عالم واقعی هم میتواند برای کشور ما امنیت به ارمغان بیاورد؟
در ابتدا باید به این مهم توجه کرد که این نوشتار در پی نقد و رد سخن یک مقام دولتی نیست،بلکه هدف ارزیابی رفتارهایی است که در عالم واقع، رخ میدهد. یعنی ارزیابی یک سیستم فکری،تحلیل یک نگاه خاص و بالاخره سنجش نتیجههای آن.
در نمونه مذکور، این فکر به صورت سیستماتیک دنبال میشود که اگر قرار است امنیت و ثبات در کشور حاکم باشد،راه آن خریدار حرفهای بودن است! این تفکر در بین بسیاری از دیگر مدیران دولتی هم دیده میشود،خاصه آنها که یک پایشان در دولت است و یک پای دیگرشان در فضای کسب و کار و تجارت! در نگاه آنها، وقتی سرمایه آمریکایی و اروپایی و ... به ایران بیاید،وقتی بانک آمریکایی در کشور ما شعبه داشته باشد،وقتی پروژههای عظیم نفتی و گازی و ... را به غربیها بسپاریم، آنها دیگر به ما تعدی و تعرضی نخواهند کرد، چرا که اگر دلشان به احوال ما نسوزد، به فکر سرمایه خودشان که هستند! پس ما با تبدیل شدن به یک خریدار حرفهای، برای همیشه امنیتمان را تضمین میکنیم و از همین راه، مسیر پر شتاب توسعه را طی خواهیم کرد.
این ادبیات همچون برخی معتقدان به آن، ظاهری بسیار معقول دارد و با برخی محاسبات منطقی تضادی ندارد. تلاش برای جا انداختن این ادبیات همزمان با تشدید تحریمها و ... را فعلا دنبال نمیکنیم و در صدد کشف ربط احتمالی آن هم نیستیم. بلکه سخن بر سر این است که آیا این نگاه درست است؟ آیا آن مراکز تصمیمگیری، مختل یا احتمالا تعطیل نیستند؟
برای رسیدن به پاسخ، مرور مصادیق و نمونههای مشابه، بهترین راه است. یعنی ببینیم آمریکا و اذنابش با همپیمانان خود چه کرده و میکنند؟ با کشورهایی که سالها خوشخدمتی کردهاند، با آنها که سالها دوشیده شدهاند و با شیره جانشان، چرخ صنعت و اقتصاد آمریکا را گرداندهاند، با آنها که سالها باعث رونق کارخانههای اسلحهسازی آمریکا بودهاند، با آنها چه معاملهای شده؟ ما هنوز حتی مشتری هم نیستیم تا چه برسد به اینکه به آن مقام و مرتبه(!)برسیم.
به عنوان یک نمونه بسیار روشن و آشکار میتوان به اوضاع کنونی قطر اشاره کرد که ماجرای تنش در روابطش با کشورهای عربی و نوکران منطقهای آمریکا تعجببرانگیز شده است.
روابط قطر با آمریکا بسیار سابقهدار و مستحکم بود. دوسال قبل گاردین در گزارشی نوشت قطر با خرید ۱۷ میلیارد دلار سلاح از آمریکا، به بزرگترین خریدار سلاح جهان تبدیل شده است! به این میگویند خریدار حرفهای! هم مبلغ بالاست، هم فروشنده به زعم برخی کدخدای جهان است و هم سلاح خریداری شده تا تامینکننده ثبات و امنیت باشد! اگر بخواهیم تنها یک مثال برای استحکام روابط این خریدار حرفهای با اربابش یعنی آمریکا مطرح کنیم،کافی است به یاد بیاوریم که هم اکنون بزرگترین پایگاه نظامی آمریکا در خلیجفارس در کشور قطر برپاست! این دیگر بحث خریدار خوب و ... نیست!
این یعنی یک کشور با هدف تامین امنیت و ثبات، رسما بخشی از خاک خودش را فروخته است!
یعنی همزمان هم خریدار حرفهای و هم فروشنده حرفهای! آن هم در یک معامله مستقیم به آمریکا. اما میبینیم که نه خریدار خوب بودن و نه فروشنده خوب بودن، هیچ یک کمکی به قطر نکرد و ناگهان پس از سفر ترامپ، سرنوشت ثروتمندترین کشور جهان در عرض چند ساعت به جایی رسید که فروشگاهها خالی شد، سهام ارزشمند قطر سقوط کرد و محاصره اقتصادی و هوایی و ...کشور را به مرز بحران رساند!
اکنون آنها که در داخل کشورمان همین سبک و سیاق را دنبال میکنند و آرزو میکنند که بتوانند با چند معامله بزرگ، فضای امنیتی حول ایران را بشکنند، درست محاسبه میکنند!؟ آیا اگر کسی آرزو کند سالها بعد و با عدول از همه چیز و صرف میلیاردها دلار، به جایی برسد که همین امروز یک بازنده بزرگ در آن قرار دارد، ناشی از اختلال یا حتی تعطیل مرکز تصمیمگیری و اندیشهورزی نیست!؟
از همین دست خطاهای فاحش را در بخشهای مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و ... میتوانیم مشاهده کنیم. خطاهایی که هر یک به تنهایی این قابلیت را دارد که یک مسیر خطرناک و حتی بدون بازگشت را رقم بزند. آنچنان که در برجام یک نمونه تلخ و یک تجربه بسیار گران آن را دیدیدم. اینکه چرا برخی مراکز و برخی افراد به این روز و سرنوشت دچار میشوند دلایل متعددی دارد اما رهبر انقلاب درباره نادرست بودن مبانی فکری مکررا تذکر دادهاند و همگان را نسبت به نفوذ دشمن هوشیار کردهاند. از جمله در خرداد سال قبل وقتی در موضوع جنگ نرم با اعضای مجلس خبرگان رهبری سخن میگفتند، این نکته را متذکر شدند که: «آن چیزی که بنده مکرر تذکر میدهم به مسئولان مختلف و به جهات مختلف؛ عبارت است از نفوذ در مراکز تصمیمسازی و تصمیمگیری؛ آن عبارت است از نفوذ برای تغییر باورهای مردم، تغییر محاسبات». طبیعی است تغییر باور و روش محاسبه مسئولان، مقدمه سرایت این روند نادرست در همه جامعه است.
ناکارآمدی و تعطیلی مراکز مهم سیاسی و اقتصادی و فرهنگی تا حد زیادی با فرمان آتش به اختیار جبران میشود و نباید از این ماموریت مهم غفلت کرد. تنها راه برای جبران وضعیت مختل شده، روشنگری و اقدامات هوشمندانه نخبگان مومن به آرمانهای انقلاب است تا آنجا که این روشها به باور عمومی تبدیل شود.
چند روز قبل رهبر عزیز انقلاب در دیدار با دانشجویان، مثل همیشه نکات مهمی بیان کردند که از جمله آنها، موضوع «آتش به اختیار» بود. این عبارت مقدمهای داشت که کمتر مورد توجه قرار گرفت و بیشتر بحثها و تحلیلها به خود عبارت مذکور محدود شد. در حالی که مقدمه، بسیار مهم و خطیر بود و همانطور که جا دارد کلیت آن سخنرانی مورد بررسی صاحبان خرد قرار گیرد، آن مقدمه نیز چنین وزن و اعتباری دارد و نباید از آن گذشت. آن مقدمه چنین بود: «گاهی اوقات انسان احساس میکند دستگاههای مرکزی فکر، فرهنگ و سیاست و مانند اینها دچار اختلالند، دچار تعطیلند؛ واقعا آدم گاهی اوقات احساس میکند....» و بعد هم نمونهای از اختلال و تعطیلی یعنی عدم توانمندی در درک اولویتها بیان کردند.
اینکه یک دستگاه مرکزی فکر، فرهنگ، سیاست و ... مختل یا حتی تعطیل باشد یعنی چه!؟ (لطفا روی مرکزی بودن و روی ابعاد همهجانبه این دستگاهها توجه بیشتری بفرمایید) یعنی مثلا صبح میرویم و میبینیم وزارت ارشاد تعطیل است!؟ یا نیمی از کارمندان وزارت خارجه در محل کار حاضر نیستند و کارها مختل است!؟ یا نه، همه چیز سر جای خودش است، اما در عمل، دچار اختلال و تعطیلی امور هستیم؟
قطعا مراد فرض دوم است، یعنی بنیانهای فکری، منش، مشی و جهانبینی غلطی بر آن دستگاهها سایه افکنده که در اثر آن،کار به سیاستگذاری غلط، برنامهریزی نادرست و در نهایت فاصله گرفتن از مبانی انقلاب میرسد.
اکنون و سوگمندانه میتوانیم در حوزههای مختلف مصادیق متعددی از این نگاه ناصواب و نادرست در جهان بینی ارائه کنیم. نگاهی که یک خطای آن، ندیدن و نسنجیدن اولویتهاست اما خطای بزرگتری هم دارد. خطاهایی مثل عدم تکیه به توان داخلی،عدم باور به نیروی عظیم جوانان کشور، عدم اتکا به غیب و امدادهای غیبی، توهم دوستی با دشمن، توهم قابل اعتماد بودن دشمن، توهم امکان بدست آوردن دل دشمن و ... اینها خطاهایی راهبردی و ریشهدار در آبشخور فکری افراد است و بیشک سیستم را مختل و معیوب کرده، باعث میشود کارها به وضعیت نادرستی در آید.
به این عبارت توجه کنید: «نکته مهم این تخفیف (در خرید هواپیمای خارجی) تبدیل شدن ایران به یک خریدار حرفهای و شکستن فضای امنیتی حول ایران است» این توئیت یک مقام ارشد دولت یازدهم است و در آن سعی شده فرایند خرید هواپیمای ایرباس برای ایران را ضامن امنیت و به ارمغان آورنده ثبات معرفی کند (بحثی در باب خرید هواپیما و اولویت یا عدم اولویت آن نیست) سخن بر سر این است که این نگاه درست است یا نه؟ آیا اتخاذ چنین رویههایی، افزون بر فضای مجازی و توئیت نویسی،در عالم واقعی هم میتواند برای کشور ما امنیت به ارمغان بیاورد؟
در ابتدا باید به این مهم توجه کرد که این نوشتار در پی نقد و رد سخن یک مقام دولتی نیست،بلکه هدف ارزیابی رفتارهایی است که در عالم واقع، رخ میدهد. یعنی ارزیابی یک سیستم فکری،تحلیل یک نگاه خاص و بالاخره سنجش نتیجههای آن.
در نمونه مذکور، این فکر به صورت سیستماتیک دنبال میشود که اگر قرار است امنیت و ثبات در کشور حاکم باشد،راه آن خریدار حرفهای بودن است! این تفکر در بین بسیاری از دیگر مدیران دولتی هم دیده میشود،خاصه آنها که یک پایشان در دولت است و یک پای دیگرشان در فضای کسب و کار و تجارت! در نگاه آنها، وقتی سرمایه آمریکایی و اروپایی و ... به ایران بیاید،وقتی بانک آمریکایی در کشور ما شعبه داشته باشد،وقتی پروژههای عظیم نفتی و گازی و ... را به غربیها بسپاریم، آنها دیگر به ما تعدی و تعرضی نخواهند کرد، چرا که اگر دلشان به احوال ما نسوزد، به فکر سرمایه خودشان که هستند! پس ما با تبدیل شدن به یک خریدار حرفهای، برای همیشه امنیتمان را تضمین میکنیم و از همین راه، مسیر پر شتاب توسعه را طی خواهیم کرد.
این ادبیات همچون برخی معتقدان به آن، ظاهری بسیار معقول دارد و با برخی محاسبات منطقی تضادی ندارد. تلاش برای جا انداختن این ادبیات همزمان با تشدید تحریمها و ... را فعلا دنبال نمیکنیم و در صدد کشف ربط احتمالی آن هم نیستیم. بلکه سخن بر سر این است که آیا این نگاه درست است؟ آیا آن مراکز تصمیمگیری، مختل یا احتمالا تعطیل نیستند؟
برای رسیدن به پاسخ، مرور مصادیق و نمونههای مشابه، بهترین راه است. یعنی ببینیم آمریکا و اذنابش با همپیمانان خود چه کرده و میکنند؟ با کشورهایی که سالها خوشخدمتی کردهاند، با آنها که سالها دوشیده شدهاند و با شیره جانشان، چرخ صنعت و اقتصاد آمریکا را گرداندهاند، با آنها که سالها باعث رونق کارخانههای اسلحهسازی آمریکا بودهاند، با آنها چه معاملهای شده؟ ما هنوز حتی مشتری هم نیستیم تا چه برسد به اینکه به آن مقام و مرتبه(!)برسیم.
به عنوان یک نمونه بسیار روشن و آشکار میتوان به اوضاع کنونی قطر اشاره کرد که ماجرای تنش در روابطش با کشورهای عربی و نوکران منطقهای آمریکا تعجببرانگیز شده است.
روابط قطر با آمریکا بسیار سابقهدار و مستحکم بود. دوسال قبل گاردین در گزارشی نوشت قطر با خرید ۱۷ میلیارد دلار سلاح از آمریکا، به بزرگترین خریدار سلاح جهان تبدیل شده است! به این میگویند خریدار حرفهای! هم مبلغ بالاست، هم فروشنده به زعم برخی کدخدای جهان است و هم سلاح خریداری شده تا تامینکننده ثبات و امنیت باشد! اگر بخواهیم تنها یک مثال برای استحکام روابط این خریدار حرفهای با اربابش یعنی آمریکا مطرح کنیم،کافی است به یاد بیاوریم که هم اکنون بزرگترین پایگاه نظامی آمریکا در خلیجفارس در کشور قطر برپاست! این دیگر بحث خریدار خوب و ... نیست!
این یعنی یک کشور با هدف تامین امنیت و ثبات، رسما بخشی از خاک خودش را فروخته است!
یعنی همزمان هم خریدار حرفهای و هم فروشنده حرفهای! آن هم در یک معامله مستقیم به آمریکا. اما میبینیم که نه خریدار خوب بودن و نه فروشنده خوب بودن، هیچ یک کمکی به قطر نکرد و ناگهان پس از سفر ترامپ، سرنوشت ثروتمندترین کشور جهان در عرض چند ساعت به جایی رسید که فروشگاهها خالی شد، سهام ارزشمند قطر سقوط کرد و محاصره اقتصادی و هوایی و ...کشور را به مرز بحران رساند!
اکنون آنها که در داخل کشورمان همین سبک و سیاق را دنبال میکنند و آرزو میکنند که بتوانند با چند معامله بزرگ، فضای امنیتی حول ایران را بشکنند، درست محاسبه میکنند!؟ آیا اگر کسی آرزو کند سالها بعد و با عدول از همه چیز و صرف میلیاردها دلار، به جایی برسد که همین امروز یک بازنده بزرگ در آن قرار دارد، ناشی از اختلال یا حتی تعطیل مرکز تصمیمگیری و اندیشهورزی نیست!؟
از همین دست خطاهای فاحش را در بخشهای مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و ... میتوانیم مشاهده کنیم. خطاهایی که هر یک به تنهایی این قابلیت را دارد که یک مسیر خطرناک و حتی بدون بازگشت را رقم بزند. آنچنان که در برجام یک نمونه تلخ و یک تجربه بسیار گران آن را دیدیدم. اینکه چرا برخی مراکز و برخی افراد به این روز و سرنوشت دچار میشوند دلایل متعددی دارد اما رهبر انقلاب درباره نادرست بودن مبانی فکری مکررا تذکر دادهاند و همگان را نسبت به نفوذ دشمن هوشیار کردهاند. از جمله در خرداد سال قبل وقتی در موضوع جنگ نرم با اعضای مجلس خبرگان رهبری سخن میگفتند، این نکته را متذکر شدند که: «آن چیزی که بنده مکرر تذکر میدهم به مسئولان مختلف و به جهات مختلف؛ عبارت است از نفوذ در مراکز تصمیمسازی و تصمیمگیری؛ آن عبارت است از نفوذ برای تغییر باورهای مردم، تغییر محاسبات». طبیعی است تغییر باور و روش محاسبه مسئولان، مقدمه سرایت این روند نادرست در همه جامعه است.
ناکارآمدی و تعطیلی مراکز مهم سیاسی و اقتصادی و فرهنگی تا حد زیادی با فرمان آتش به اختیار جبران میشود و نباید از این ماموریت مهم غفلت کرد. تنها راه برای جبران وضعیت مختل شده، روشنگری و اقدامات هوشمندانه نخبگان مومن به آرمانهای انقلاب است تا آنجا که این روشها به باور عمومی تبدیل شود.
نظرات بینندگان