حدادعادل در دانشگاه شیراز؛
علوم انسانی ریشه در فلسفه غرب دارد / مباحث علمی را به اغراض سیاسی آلوده نکنیم
حدادعادل گفت: از دل فلسفه اومانیستی غرب یک نگاه انسانشناسی پدید آمد و سپس فلسفههای مضاف شئونات مختلف فردی و اجتماعی تعریف شد که مبنای علوم انسانی قرار گرفت.
به گزارش شیرازه؛ غلامعلی حداد عادل رئیس شورای تحول و ارتقای علوم انسانی در همایش فلسفه و علوم انسانی که به مناسبت روز جهانی فلسفه در دانشکده الهیات دانشگاه شیراز برگزار شده بود، گفت: شیراز، شهری است که ملاصدرا در آن نفس کشیده و بزرگان علمی و ادبی فراوانی در دامن خود پروارانده است. در سالهای اخیر از جانب شورای عالی انقلاب فرهنگی، مسئولیت شورای تحول و ارتقای علوم انسانی به بنده واگذار شده و از همین رو به ذکر مواردی در این حیطه میپردازم.
حداد عادل افزود: علوم انسانی حاکم بر دانشگاههای ما در اسلام و فرهنگ ایرانی ریشه ندارد بلکه محصول تمدن غرب است. البته این علم صد در صد باطل نیست و تا حدودی قابل استفاده است اما به دلیل تفاوت عمده فلسفه اسلامی و غرب لازم است بازنگری شود. در دوران تجدد تمدن غرب مسیر خود را از تمدن اسلامی و دین جدا کرد. یکی از جلوههای این تمایز همین علوم انسانی است که امروزه در دانشگاههای ما تدریس میشود. در واقع در دنیای امروز تمام فرهنگها و تمدنهای غیر غربی، برای صورت تمدن غرب ماده شدند.
استاد فلسفه دانشگاه تهران ادامه داد: دکارت علوم انسانی را شاخهها و میوههای یک درختی میدانست که ریشه در فلسفه داشت. از نظر دکارت ریشه این درخت فلسفه، تنه آن متافیزیک، شاخهها علوم، برگ این درخت هنر و میوه آن تکنیک یا همان تکنولوژی است. بنابراین علوم تجربی، ریاضی و انسانی دارای یک پشتوانه و ریشه فلسفی است. بعد از رنسانس در جوامع غربی در مورد ابعاد زمان و مکان بحث و گفتگوی فراوانی انجام شد و به همین دلیل توانستند به جزئیات این دو مولفه پیبرده و علوم تجربی را بوجود بیاورند.
این استاد دانشگاه خاطر نشان کرد: ما در فلسفه باید نظریات مختلف درباره زمان و مکان را مورد کند و کاو و گفتگو قرار دهیم و مبانی فلسفی علوم امروز را مورد ارزیابی قرار دهیم. همانگونه که علوم طبیعی با فلسفه در ارتباط است، علوم انسانی هم رابطه عمیقی با فلسفه دارد. علوم انسانی غرب با یک نگاه خاص به خدا، انسان و جهان دارای فلسفهای مختص انسان غربی است که دارای سمت و سویی متفاوت با مسلمانان است.
وی گفت: در واقع نتیجه جدایی هستیشناسی از معرفتشناسی موجب شکلگیری اومانیسم شد. جلوه اومانیسم در زندگی اجتماعی، سکولاریسم میشود. در پارادایم اومانیسم با انسانگرایی اصالت و محور همه امور را انسان قرار دادند. بنابراین از دل چنین فلسفهای یک نگاه انسانشناسی پدید آمد و سپس فلسفههای مضاف برای شئونات مختلف فردی و اجتماعی تعریف شد که مبنای علوم انسانی قرار گرفت. فلسفه علم، اخلاق، روانشناسی، حقوق و ریاضیات از جمله فلسفههای مضاف هستند که بر شاخه ستبر علوم انسانی روییده است و این شاخه بر تنه متافیزیک با ریشه فلسفه رشد کرده است.
حداد عادل افزود: در سال 1268 هجری_قمری یعنی سه سال پس از سلطنت ناصرالدین شاه قاجار اولین دانشگاه با عنوان دارالفنون توسط امیرکبیر در ایران تاسیس شد. از ابتدای تاسیس دانشگاه در کشور ایران نسبت به علوم تدریسی در دانشگاهها نگاه انتقادی وجود نداشت. در حالیکه از ابتدای تاسیس دارالفنون باید چرایی و چیستی این علوم مورد سوال قرار میگرفت اما آن دوره و تا دههها پس از آن در جامعه ایران خوداگاهی وجود نداشت و عموم جامعه و نخبگان نگاه انتقادی نسبت به مسائل نداشتند. امروز لازم است علوم انسانی غرب و مبانی آن که همان فلسفه است با یک نگاه تیز بین مورد کند و کاو و ارزیابی قرار گیرد.
استاد فلسفه دانشگاه تهران در پایان متذکر شد: وقتی ریشه یک تمدن مورد پذیرش ما نیست پس چرا باید شاخه و برگ و درختان آن را بدون هیچ چون و چرایی بپذیریم؟ در حالیکه در طول تاریخ در پهنه جهان اسلام، کشور ایران تنها خطهای است که هیچگاه تفکر فلسفی در آن منقطع نشده است حال آیا انسان ایرانی دارای فلسفه مختص خود نیست؟ بنابراین ما باید به سمت انسانشناسی اسلامی و فلسفه مضاف علوم انسانی مبتنی بر اسلام حرکت کنیم و با توجه به مبانی فرهنگی و دینی خود یک انسانشناسی مختص خود را تعریف کنیم. لازمه این امر این است که؛ مباحث علمی را نباید با اغراض سیاسی خود آلوده کنیم. پس از سالیان دراز خودآگاهی در جامعه ایران شکل گرفته نباید این فرصت پیش آمده را از دست داد.
حداد عادل افزود: علوم انسانی حاکم بر دانشگاههای ما در اسلام و فرهنگ ایرانی ریشه ندارد بلکه محصول تمدن غرب است. البته این علم صد در صد باطل نیست و تا حدودی قابل استفاده است اما به دلیل تفاوت عمده فلسفه اسلامی و غرب لازم است بازنگری شود. در دوران تجدد تمدن غرب مسیر خود را از تمدن اسلامی و دین جدا کرد. یکی از جلوههای این تمایز همین علوم انسانی است که امروزه در دانشگاههای ما تدریس میشود. در واقع در دنیای امروز تمام فرهنگها و تمدنهای غیر غربی، برای صورت تمدن غرب ماده شدند.
استاد فلسفه دانشگاه تهران ادامه داد: دکارت علوم انسانی را شاخهها و میوههای یک درختی میدانست که ریشه در فلسفه داشت. از نظر دکارت ریشه این درخت فلسفه، تنه آن متافیزیک، شاخهها علوم، برگ این درخت هنر و میوه آن تکنیک یا همان تکنولوژی است. بنابراین علوم تجربی، ریاضی و انسانی دارای یک پشتوانه و ریشه فلسفی است. بعد از رنسانس در جوامع غربی در مورد ابعاد زمان و مکان بحث و گفتگوی فراوانی انجام شد و به همین دلیل توانستند به جزئیات این دو مولفه پیبرده و علوم تجربی را بوجود بیاورند.
این استاد دانشگاه خاطر نشان کرد: ما در فلسفه باید نظریات مختلف درباره زمان و مکان را مورد کند و کاو و گفتگو قرار دهیم و مبانی فلسفی علوم امروز را مورد ارزیابی قرار دهیم. همانگونه که علوم طبیعی با فلسفه در ارتباط است، علوم انسانی هم رابطه عمیقی با فلسفه دارد. علوم انسانی غرب با یک نگاه خاص به خدا، انسان و جهان دارای فلسفهای مختص انسان غربی است که دارای سمت و سویی متفاوت با مسلمانان است.
وی گفت: در واقع نتیجه جدایی هستیشناسی از معرفتشناسی موجب شکلگیری اومانیسم شد. جلوه اومانیسم در زندگی اجتماعی، سکولاریسم میشود. در پارادایم اومانیسم با انسانگرایی اصالت و محور همه امور را انسان قرار دادند. بنابراین از دل چنین فلسفهای یک نگاه انسانشناسی پدید آمد و سپس فلسفههای مضاف برای شئونات مختلف فردی و اجتماعی تعریف شد که مبنای علوم انسانی قرار گرفت. فلسفه علم، اخلاق، روانشناسی، حقوق و ریاضیات از جمله فلسفههای مضاف هستند که بر شاخه ستبر علوم انسانی روییده است و این شاخه بر تنه متافیزیک با ریشه فلسفه رشد کرده است.
حداد عادل افزود: در سال 1268 هجری_قمری یعنی سه سال پس از سلطنت ناصرالدین شاه قاجار اولین دانشگاه با عنوان دارالفنون توسط امیرکبیر در ایران تاسیس شد. از ابتدای تاسیس دانشگاه در کشور ایران نسبت به علوم تدریسی در دانشگاهها نگاه انتقادی وجود نداشت. در حالیکه از ابتدای تاسیس دارالفنون باید چرایی و چیستی این علوم مورد سوال قرار میگرفت اما آن دوره و تا دههها پس از آن در جامعه ایران خوداگاهی وجود نداشت و عموم جامعه و نخبگان نگاه انتقادی نسبت به مسائل نداشتند. امروز لازم است علوم انسانی غرب و مبانی آن که همان فلسفه است با یک نگاه تیز بین مورد کند و کاو و ارزیابی قرار گیرد.
استاد فلسفه دانشگاه تهران در پایان متذکر شد: وقتی ریشه یک تمدن مورد پذیرش ما نیست پس چرا باید شاخه و برگ و درختان آن را بدون هیچ چون و چرایی بپذیریم؟ در حالیکه در طول تاریخ در پهنه جهان اسلام، کشور ایران تنها خطهای است که هیچگاه تفکر فلسفی در آن منقطع نشده است حال آیا انسان ایرانی دارای فلسفه مختص خود نیست؟ بنابراین ما باید به سمت انسانشناسی اسلامی و فلسفه مضاف علوم انسانی مبتنی بر اسلام حرکت کنیم و با توجه به مبانی فرهنگی و دینی خود یک انسانشناسی مختص خود را تعریف کنیم. لازمه این امر این است که؛ مباحث علمی را نباید با اغراض سیاسی خود آلوده کنیم. پس از سالیان دراز خودآگاهی در جامعه ایران شکل گرفته نباید این فرصت پیش آمده را از دست داد.
نظرات بینندگان