کد خبر: ۱۳۲۷۱۲
تاریخ انتشار: ۰۹:۳۳ - ۱۹ شهريور ۱۳۹۸

تکرار دروغ ضد انقلاب توسط نماینده مجلس

علی مطهری با تکرار دروغی که ضد انقلاب به دنبال پررنگ کردن آن بود در همان سناریو قرار گرفت و یکی از بازیگران آن شد.
به گزارش شیرازه، از ساعات ابتدایی صبح امروز که خبر فوت خانمی که هفته پیش مقابل یکی از واحدهای قضایی تهران خودسوزی کرده بود در فضای مجازی با واکنش‌های گوناگونی همراه شد. موضوعی که هفته پیش اتفاق افتاد و اطلاع رسانی در مورد آن انجام شد.

رسانه‌های ضد انقلاب با استفاده از مطالب دروغ و کذب سعی در استفاده از موج ایجاد شده بواسطه این حادثه را داشت.

مهم‌ترین موضوع ناصحیحی که رسانه‌های ضد انقلاب سعی بر جا انداختن آن داشتند، این بود که آن مرحومه که به گفته پدرش دچار بیماری اعصاب و روان بوده، به شش ماه حبس محکوم شده و پس از آن اقدام به خودسوزی کرده است.

خبر دروغی که همان هفته پیش و روز خودسوزی ایشان تکذیب شده بود.

این درحالی است که علی رغم اطلاع رسانی صورت برخی از شخصیت ها، این دروغ را مبنای تحلیل هایشان قرار دادند.

علی مطهری نماینده مجلس شورای اسلامی، ساعاتی پیش مطلبی در صفحه مجازی خود درباره ماجرای خودسوزی این خانم منتشر کرد.

مطلبی که در کمال تعجب به همین اخبار دروغی که پیشتر بارها در مورد ان اطلاع رسانی شد منتشر شد.

علی مطهری با تکرار دروغی که ضد انقلاب به دنبال پررنگ کردن ان بود در همان سناریو قرار گرفت و یکی از بازیگران آن شد.

این درحالی است که کاربران در پاسخ به توییت مطهری به گوشزد کردند که مطلبی که منتشر کرده ناصحیح و دروغ است و خواستار حذف توییت وی شدند، اما این نماینده مجلس اعتنایی به این موضوع نکرده و تاکنون اقدامی در اصلاح یا حذف پست خود نکرده است.

اما ماجرای خود سوزی چه بود؟

هفته گذشته، یک مقام آگاه در دادگستری تهران با اشاره به خودسوزی یک خانم مراجعه کننده مقابل یکی از واحدهای قضائی تهران در مورد سابقه پرونده فرد مذکور گفت: این فرد در اسفندماه سال ۹۷ و در حالیکه پوشش نامناسب داشته است، با مامورین نیروی انتظامی درگیر می‌شود و به آن‌ها توهین می‌کند که مستندات لازم در همین رابطه از ناحیه مامورین تهیه و به دادسرای تهران تحویل می‌شود. بر همین اساس برای متهم مورد اشاره با عنوان جریحه دار کردن عفت عمومی و توهین به مامورین پرونده قضائی تشکیل شده است که نامبرده از همان زمان تاکنون با صدور قرار تامین آزاد بوده و به دادگاه مراجعه می‌نماید.

این مقام آگاه افزود: در هنگام مراجعه فرد مورد اشاره، رئیس دادگاه به واسطه فوت یکی از بستگانش در مرخصی به سر می‌برده و برای این فرد هیچ اقدام قضائی به عمل نیامده است و مقرر می‌شود در وقت دیگری به مرجع قضائی مراجعه نماید که نامبرده پس از خروج از واحد قضائی با بنزینی که از قبل تهیه نموده است، مبادرت به خودسوزی می‌نماید.

وی بلافاصله به بیمارستان منتقل شده است و تحت مراقبت پزشکی قرار میگیرد.

گفتنی است برای فرد مورد اشاره دادگاهی برگزار نشد و فرد مورد اشاره حکم محکومیت ندارد.

روایت ماجرا زبان پدر

بنا بر نوشته رونامه شهروند این دختر به گفته خانواده‌اش از بیماری اعصاب و روان رنج می‌برده و قبلا هم یک بار دست به خودکشی زده بود.

در ادامه متن گفت و گوی «شهروند» با پدر سارا از نظر می‌گذرد.

• روز حادثه چطور در جریان خودسوزی دخترتان قرار گرفتید؟

ظهر بود که از بیمارستان به دخترم زنگ زده بودند. دخترم هم موضوع را به من اطلاع داد و با هم به تهران رفتیم.

• شما می‌دانستید که سارا قصد رفتن به استادیوم را دارد؟

نه، به هیچ عنوان خبر نداشتم. من اگر می‌دانستم جلوی او را می‌گرفتم و هیچ وقت اجازه نمی‌دادم به استادیوم برود. در خانواده ما فقط سارا بود که به فوتبال علاقه داشت، حتی پسرهایم هم سرشان به کار و درس گرم بود و زیاد به فوتبال توجه نمی‌کردند، ولی سارا عاشق فوتبال بود.
 
• چرا؟
چون جرم است. اصلا درست نیست که دختر به استادیوم برود و من حتما با دلیل منطقی جلوی او را می‌گرفتم. نه عقاید من قبول می‌کند، نه عرف جامعه که یک دختر بین آن همه مرد در استادیوم برود، ولی متاسفانه سارا بدون اطلاع ما به آن‌جا رفته بود.

• آن روز به چه بهانه‌ای از خانه رفت؟
هیچ بهانه‌ای نیاورد. اصلا حرفی نزد و بدون اطلاع از خانه خارج شد.

• شما با علاقه سارا به فوتبال مشکلی داشتید؟
نه. رفته بودم سوال کرده بودم، تماشای فوتبال در خانه و از پشت تلویزیون هیچ اشکال و ایرادی نداشت، برای همین جلوی او را نمی‌گرفتم. سارا همیشه در خانه فوتبال می‌دید و پیگیر تمام بازی‌ها بود، مخصوصا تیم مورد علاقه‌اش؛ من هم مخالفتی نداشتم، اما نمی‌دانستم می‌خواهد به استادیوم برود.

• قبلا هم به استادیوم رفته بود؟
نه، این اولین بار بود که رفته و دستگیر هم شده بود. ما هم نمی‌دانستیم. هم من و هم همسرم حتما اجازه رفتن به او نمی‌دادیم.

• سارا شاغل بود؟
نه. کار نمی‌کرد. درس می‌خواند.

• چه مدرکی دارد؟
دو لیسانس زبان و کامپیوتر دارد. من هم مخالف درس خواندنش نبودم، همیشه می‌گفتم درس بخوان تا به جامعه کمکی بکنی.

• دوست داشت چه کاره شود؟
قبل از این‌که دانشجو شود، می‌گفت دلش می‌خواهد پلیس شود تا بتواند آدم‌های بد را از جامعه جمع کند، ولی من به او گفتم نمی‌توانی این کار را انجام دهی، تو دختری و جثه ضعیفی داری.

• یعنی مخالفت کردید؟
نه اصلا. من همیشه می‌گفتم هر کاری دوست داری انجام بده، فقط آن روز به او گفتم نمی‌توانی پلیس شوی و در عوض برو سراغ کاری که بتوانی خدمتی به جامعه انجام دهی، ولی اگر به دنبالش می‌رفت، جلویش را نمی‌گرفتم. اگر به من بود دخترم الان باید یک کارمند می‌شد. هشت سال پیش بود که او را به جایی معرفی کردم، اما رفت و گفت که قبولش نکرده‌اند. بعدها به خواهرش گفته بود خودش کاری کرده که او را رد کنند. من هم حرفی به او نزدم. جانباز ۱۵‌درصد هستم. سال ۶۱ در کردستان مجروح شدم. الان بازنشسته هستم. قبلا ۱۰‌سال در بنیاد جانبازان و چند سالی هم در جهاد سازندگی کار کردم.
 
• بیماری سارا چه بود؟
او بیماری اعصاب و روان داشت، حالش اصلا خوب نبود، چند سالی قرص و دارو می‌خورد، البته مادرش یواشکی به او دارو می‌داد، چون خودش معتقد بود که بیماری ندارد. مرتب دارو را در چایی و نوشیدنی به دخترم می‌داد، ولی از یک‌سال پیش دارو را قطع کرد. دکتر گفته بود وقتی دارو را قطع می‌کنید، باید مواظبش باشید، چون ممکن است کارهای خطرناک کند.

• چرا دارو را قطع کردید؟
دکتر می‌گفت این داروها ضرر دارد، حتی ممکن است نابینا شود. مادرش هم می‌ترسید برای همین داروها را قطع کرد.

• سارا قبلا هم خودکشی کرده بود؟
بله، یک بار در دانشگاه خودکشی کرده بود.

• شما خودتان جانباز هستید؟
بله. جانباز ۱۵‌درصد هستم. سال ۶۱ در کردستان.

• شغل شما چیست؟
الان بازنشسته هستم. قبلا ۱۰‌سال در بنیاد جانبازان و چند سالی هم در جهاد سازندگی کار کردم.

• در این مدت که دخترتان روی تخت بیمارستان است، فوتبالی‌های زیادی پیگیر پرونده او شدند، کسی سراغ شما هم آمده؟
نه، اصلا هیچ‌کس سراغ من نیامده است. من هیچ بازیکنی را ندیدم که پیگیر پرونده دخترم باشد.

• شما چند فرزند دارید؟
۶ دختر و دو پسر دارم.

• آن‌ها هم عاشق فوتبال هستند؟

در خانواده ما فقط سارا بود که به فوتبال علاقه داشت، حتی پسرهایم هم سرشان به کار و درس گرم بود و زیاد به فوتبال توجه نمی‌کردند، ولی سارا عاشق فوتبال بود. او هم خیلی دختر ساده‌ای بود، اما از پنج سال پیش بود که ناگهان عاشق فوتبال شد، آن هم تیم استقلال. اوایل جلوی تلویزیون می‌نشست و برای پیروزی تیم محبوبش با تسبیح صلوات می‌فرستاد، آخر هم سر همین ماجرا هم خودش را سوزاند و هم ما را؛ الان چند روز است که زندگی نداریم. یک پای من تهران است و یک پایم قم. دخترم هم خودش را نابود کرد و هم ما را.

منبع: میزان
نظرات بینندگان