در آخرین روزهای وفات پیامبر(ص) چه گذشت؟
به گزارش شیرازه، امروز سالروز رحلت پیامبر اکرم (ص) است؛ پیامبری که آزادی، عزت، شرافت و بهترینها را برای بشریت به ارمغان آورد و مکتبی را بنا نهاد که هر روز در سراسر جهان بر پیروان آن افزوده میشود و معنای واقعی دین اسلام و مفاهیمی که در آن وجود دارد امروز بعد از ۱۴۰۰ سال برای آزادگان جهان روشنتر میشود.
حضرت محمد (ص) از ۲۷ رجب سال چهلم عامالفیل (۶۱۰ میلادی)، که در سن ۴۰ سالگی به رسالت مبعوث شده بودند، تا ۲۸ صفر سال یازدهم هجری که رحلت فرمودند، به مدت ۲۳ سال عهدهدار امر رسالت و نبوت بودند.
در آخرین روزهای وفات پیامبر(ص) چه گذشت؟
درباره زندگانی، سیره زندگانی و اخلاقی و اتفاقاتی که در زمان حیات آن حضرت اتفاق افتاد، زیاد سخن گفته شده است. اما یکی از مباحث و اتفاقاتی که شاید کمتر به آن پرداخته میشود اتفاقات روزهای آخر عمر شریف و مبارک رسول مکرم اسلام (ص) است که شاید بیتوجهی به این اتفاقات مسیر تاریخ اسلام را عوض کرد و پس از آن شاهد رخدادهای ناگوار در تاریخ اسلام بعد از رحلت آن حضرت هستیم. در این فرصت بخشی از این وقایع به ویژه وصیت ارزشمند و بسیار مهم ایشان را مرور میکنیم.
پیامبر (ص) شبِ پیش از بیماری شدیدشان در حالی که دست حضرت علی(ع) را گرفته بودند، همراه جماعتی برای طلب آمرزش به قبرستان بقیع رفتند و برای اهل قبور درود فرستادند و برای آنان طلب استغفار طولانی کردند. آنگاه به علی(ع) فرمودند: «جبرئیل هر سال یک مرتبه قرآن را بر من عرضه میکرد؛ ولی امسال دو مرتبه این امر صورت گرفته است و این دلیلی ندارد مگر اینکه اجل من نزدیک باشد. » پس به علی(ع) گفت: «اگر من از دنیا رفتم، تو مرا غسل بده. » در روایت دیگر آمده است که «فرمودند: به هر کسی وعدهای دادم، باید آن را بگیرد و به هر کسی دِینی دارم، باخبرم سازد.
پیامبر(ص) که گویا از حرکات زننده برخی از زوجات و صحابه خود و تخلف برخی از یاران ناراحت شده بودند، برای پیشگیری از بدعتها فرمودند: «ای مردم، آتش فتنه شعلهور شده و فتنهها مانند پارههای شب تاریک، رو آورده و شما هیچ دستاویزی علیه من ندارید؛ زیرا من حلال نکردم مگر آنچه قرآن حلال دانسته و حرام نکردم مگر آنچه قرآن حرام داشته است. » پیامبر(ص) پس از این هشدار به منزل "امسلمه" رفت و دو روز در آنجا ماند و گفتند خدایا تو شاهد باش که من حقایق را ابلاغ کردم. سپس پیامبر(ص) به منزل رفت و جماعتی به حضور طلبید و گفت: «مگر به شما امر نکردم که با جیش «اسامه» بروید؟ چرا نرفتید؟ » ابوبکر گفت: رفتم؛ ولی دوباره برگشتم تا تجدید عهد کنم. عمر گفت: نرفتم؛ چون نمیتوانستم منتظر باشم تا حال شما را از کاروانیان بپرسم.
رسول خدا (ص) از تخلف آنان سخت ناراحت شدند و با همان حال کسالت به مسجد رفتند و خطاب به اعتراضکنندگان فرمودند: این چه سخنی است که درباره فرماندهی «اسامه» میشنوم شما پیش از این به فرماندهی پدرش هم طعنه میزدید به خدا سوگند او برای فرماندهی لشکر سزاوار بود و فرزندش اسامه نیز برای این کار شایسته است. رسول خدا (ص) در بستر بیماری مرتبا به عیادت کنندگان خود به طور مرتب میفرمود، سپاه اسامه را حرکت دهید.
سپس پیامبر(ص) بیهوش شدند و تمام زنان و کودکان میگریستند. لحظاتی بعد پیامبر(ص) به هوش آمدند و دستور دادند که برایشان قلم و دواتی بیاورند تا برایشان چیزی بنویسند که پس از آن هرگز گمراه نشوید در این میان برخی به دنبال آوردن صحیفه و دوات رفتند که عمر گفت: بیماری بر پیامبر(ص) چیره گشته است، «ارجع فانه یهجر» برگرد؛ زیرا او هذیان میگوید. قرآن نزد شماست، کتاب خدا برای شما کافی است. حاضران بعضی با نظر عمر مخالفت کردند و بعضی دیگر جانب او را گرفتند رسول خدا(ص) از اختلاف و سخنان جسارتآمیز آنان سخت ناراحت شد و فرمود: «برخیزید و از من دور شوید».
پیامبر(ص) در بیان علی شریعتی
آری چنین است که دکتر شریعتی در بیان شخصیت ارزنده پیامبر خاتم(ص) چنین مینگارد: … پس از قرن چهارم میلادی و از زمانی که امپراطوران روم به مسیحیت گرویدند و عقاید کلیسا را به عنوان آرا و عقاید رسمی ترویج کردند، بنای مخالفت را با حوزههای فکری و علمی آزاد گذاشتند تا این که سرانجام ژولتی نین، امپراتور روم شرقی در سال ۵۲۹ میلاد مسیح (قرن ششم میلادی) دستور تعطیلی دانشگاهها و بستن مدارس و مراکز علمی را صادر کرد و دانشمندان از بیم جان متواری شدند و چراغ علم و فلسفه در قلمرو امپراتوری روم خاموش شد.
درست در همین زمان بود، قرن ششم میلادی و مقارن با خاموشی چراغ علم و دانش در روم، بزرگترین حادثه تاریخ به وقوع پیوست و شبهجزیره عربستان شاهد بعثت بهترین مخلوق خداوند، محمد امین(ص) شد که در نخستین گام به فراگیری علم و دانش فراخوانده شد، «بخوان به نام پروردگارت که آفریدت» و سپس پیروان خود را به آموختن علم و دانش از آغاز تا پایان زندگی با روایت «اطلب العلم من المهد الی اللحد» فراخواند.
به راستی حتی فکر کردن درباره پیامبر، خیلی سهمگین و سنگین است. عظمتی مثل حضرت علی(ع) میفرمایند:" وقتی اوضاع سخت میشد، ما بر رسول خدا پناهنده میشدیم و زیر سایه او میرفتیم و خودمان را زیر پناه او میخیزاندیم. " از اینجا معلوم میشود که ارتفاع وجودی این آدم و این مرد چه قدر است و طبیعی است که در این تنگنای حقیر اندیشیدن ما نمیگنجد. با قالبهای که در اختیار داریم و با آن آدمها ارزیابی میکنیم، تفسیر چنین موجودی محال است، مگر اینکه در همان حدودی که میفهمیم بررسی کنیم.
صلابت در اوج و محبوبیت در اوج
یکی از خصوصیات پیامبر(ص)؛ (پیامبر خصوصیات متعددی دارد که ویژه خودش است، من نمیتوانم آنهایی که شناخته شده و درباره آن گفته شده را تکرار کنم) این است که هیچ شخصیتی در تاریخ وجود ندارد که صلابت در اوج و محبوبیت در اوج را با هم جمع کرده باشد.
در یک شخصیت، این همه عظمت، که آدم در برابرش احساس عجز و هراس میکند، با حالت دیگری که در شناخت پیامبر، آدم در برابر او احساس یک انس دوستانه خصوصی مینماید. با هم جمع نمیشود. محبوب بودن پیغمیر خدا از پیغمبریش است. چون موسی هم پیغمبر بوده، ابراهیم هم بوده و عیسی هم بوده است و نیز در قوم خودشان به عنوان نبی و رسول عزیز و محبوب بودهاند.
ولی پیامبر(ص) یک خصوصیت اضافی دارندد و آن این است که دوست داشتن پیامبر(ما الان با کلمات سر و کار داریم و طبیعی است که کسانی که با پیامبر سروکار داشتند تا چه اندازه دوستش میداشتند) بعد خود نیروی شد که حتی بسیاری از اصحاب را به هراس انداخت که نکند سخن پیامبر(ص) روی آیات قرآن سایه افکند و به قدری جا باز کند که جا را بر آیات تنگ شود.
حتی این وحشت بود، به خاطر اینکه مردم به قدری پیامبر(ص) را دوست میداشتند و به قدری کلمات او ورد زبانها بود که الان هم بعد هزار و چهارصد سال، برای مردم عامی مکه و مدینه، که دیگر هیچ فرهنگی ندارند و به حضیض ذهنیت رسیدهاند. مثل این است که پیامبر زنده است و با ایشان حرف میزند، حرفها، خاطرات، آثار و یادگاریهایش دائما ورد زبان توده مردم است. مثل اینکه همین الان در مدینه زندگی میکند و حتی مردمی که در مدینه راننده، بقال و عطار هستند، همان آدمهایی که تاریخ نمیدانند، همان آدمهایی که سیره نخواندهاند، امیها، حضورش را الان حس میکنند، یعنی الان هست. آن جا دارد زندگی میکند و با او تماس دارند.
در طول این هزار و چهارصد سال، هیج حادثهای، هیچ حفره و هیج خندقی بین احساس اینها و حضور پیامبر فاصله ایجاد نکرده است (این چیز خیلی عجیبی است). محبوبیت به صورت شگفتانگیز است. به طوری که آدم، که بعد از مدتی شرح حال پیامبر را میخواند، حالت عاشقانهای نسبت به او پیدا میکند. این همه عظمت، در برابر این همه سادگی قابل گنجایش نیست و خود این یک اعجاز است. از لحاظ فلسفی، درست جهانی را در یک پوست تخم مرغ گنجاندن است. ولی این یکی تحقق پیدا کرده است.
منابع:
مجموعه کتابهای دکتر شریعتی با عنوان "محمد کیست؟ "
الشهرستانی، عبدالکریم؛ ملل و نحل، ترجمه و تصحیح سید محمد رضا جلالی نائینی، چاپ سوم، ۱۳۶۰
ابن واضح، تاریخ یعقوبی، نجف، المکتبه الحدریته، ۱۳۸۴ ه. ق.
ابن هشام، السیرة النبویة، ج ۲ و ابن سعد، الطبقات الکبری، پیشین، ج ۲.
طبری، محمدبنجریر، پیشین، ج ۲.
تاریخالأمم و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، چاپ اول، ۱۳۵۲، ج ۳.
شیخ مفید، الارشاد، بیروت، موسسه اعلمی، ۱۳۹۹ه. ق. الطبقاتالکبری، محمد بن صامل السلمی، الطائف، مکتبةالصدیق، ۱۴۱۴، الأولی، ج۲.
ابن حنبل، احمد؛ مسند احمد، دارصار، بیروت، ج۱.
ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۳۳۴، صحیح مسلم، ج ۲.