کد خبر: ۱۳۸۹۶۹
تاریخ انتشار: ۲۲:۳۲ - ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۹
‌عاقبت عجیب متهم پرونده نصب بنر جنجالی در شیراز؛

‌محمد شعبانی، مدیر سابق روابط عمومی سازمان فرهنگی و اجتماعی شهرداری شیراز در ترکیه: اینجا باید ثابت کنی که بشر هستی و بعد به دنبال حقوق خود بروی! / در مرز، پلیس چنان مهاجران را کتک می‌زد که با هیچ موجود زنده‌ای نمی‌توان آن رفتار را داشت

محمد شعبانی حالا پناهجویی در ترکیه است و شرایط دشواری را گذرانده و می‌گذراند. او در گفت‌وگویی با یک رسانه ضدانقلاب، عملکردش را در شهرداری شیراز اینگونه توصیف می‌کند: «در بیلبورد‌های مربوط به ایام عاشورا، فقط شعر کار می‌کردم؛ آن‌هم از نزار قبانی. به مساجد و سپاه فرصت نمی‌دادم که تبلیغات را در دست بگیرند. به من می‌گفتند اگر پدرت بمیرد، سیاه نمی‌پوشی؟ می‌گفتم نه... در تبلیغات شهری از حقوق بشر و برابری می‌نوشتیم؛ یعنی رویکردی که کلیشه‌ای و اسلامیزه نشده بود.»
  به گزارش شیرازه، ‌محمد شعبانی، مدیر سابق روابط عمومی سازمان فرهنگی و اجتماعی شهرداری شیراز حالا یک سال و نیم است در ترکیه زندگی پناهجویی را در شرایطی سخت سپری می‌کند. او همان کسی است که در ماجرای بنر جنجالی شهرداری شیراز به مناسبت هفته دفاع مقدس دستگیر و سرانجام به یک سال زندان و دو سال تبعید محکوم شد. 
در آن بنر، تصویر سربازان اسرائیلی به جای سربازان ایرانی دفاع مقدس هشت ساله ایران در یک بنر بزرگ منتشر شده بود. جالب آنکه در تصویر اصلی، چهار نیروی نظامی اسرائیلی هستند که یکی از آن‌ها زنی با مو‌های بلند است و برای بنر طراحی شده در شیراز، تصویر این زن حذف شده است. یعنی طراحان از ایرانی نبودن این نظامیان مطلع بوده‌اند، حتی اگر قبول کنیم که اسرائیلی بودن آن‌ها را نمی‌دانستند.

‌محمد شعبانی، مدیر سابق روابط عمومی سازمان فرهنگی و اجتماعی شهرداری شیراز در ترکیه:  اینجا باید ثابت کنی که بشر هستی و بعد به دنبال حقوق خود بروی! / در مرز، پلیس چنان مهاجران را کتک می‌زد که با هیچ موجود زنده‌ای نمی‌توان آن رفتار را داشت
محمد شعبانی حالا پناهجویی در ترکیه است و شرایط دشواری را گذرانده و می‌گذراند. او در گفت‌وگویی با یک رسانه ضدانقلاب، عملکردش را در شهرداری شیراز اینگونه توصیف می‌کند: «در بیلبورد‌های مربوط به ایام عاشورا، فقط شعر کار می‌کردم؛ آن‌هم از نزار قبانی. به مساجد و سپاه فرصت نمی‌دادم که تبلیغات را در دست بگیرند. به من می‌گفتند اگر پدرت بمیرد، سیاه نمی‌پوشی؟ می‌گفتم نه... در تبلیغات شهری از حقوق بشر و برابری می‌نوشتیم؛ یعنی رویکردی که کلیشه‌ای و اسلامیزه نشده بود.»

او البته دست داشتن در چاپ بنر را قبول ندارد و آن را پاپوشی می‌داند که برایش دوخته بودند. زندان رفتن و پذیرش حکم دادگاه ایران را تن دادن به ظلم دانسته و به همین جهت با هزینه میلیون‌ها تومان پول و پیاده روی‌های طولانی در سرمای شدید مرز ایران و ترکیه، همراه قاچاقچیان انسان، وارد ترکیه می‌شود با این تصور که آنجا سرزمین رؤیایی آرامش اوست؛ ایران وایر، سایت ضدانقلاب می‌نویسد: «فکر می‌کرد شاید مسیری غیراز پناهجویان دیگر داشته باشد. اما روایت‌هایش حکایت از روزگاری پرخشونت و دردسر دارند.» خود او عبورش از مرز را اینگونه توصیف می‌کند: «برای دو ساعت در تاریکی شب و سرما روی تخته‌سنگی نشسته بودم. به قدری هوا سرد بود که نوشیدنی که به همراه داشتم، یخ بسته بود. حتی مو‌های سبیل‌هایم هم یخ بسته بودند. نمی‌دانستم چه باید بکنم. مرگ را بیشتر از همیشه در کنارم حس می‌کردم. تا گروهی دیگر از قاچاق‌بران با مسافرهای‌شان از راه رسیدند... دستم را به زین اسب بستند. من را دو ساعت به همین شکل در مسیر کشیدند. بعد از دو ساعت دستانم را باز کردند و گفتند خودت بیا. به منطقه‌ای رسیدیم که گفتند باید پول را آزاد کنید تا بگذاریم بروید. ۹ میلیون تومان پول پرداختم تا رهایم کردند و خودم را به شهر وان رساندم.»
‌محمد شعبانی، مدیر سابق روابط عمومی سازمان فرهنگی و اجتماعی شهرداری شیراز در ترکیه:  اینجا باید ثابت کنی که بشر هستی و بعد به دنبال حقوق خود بروی! / در مرز، پلیس چنان مهاجران را کتک می‌زد که با هیچ موجود زنده‌ای نمی‌توان آن رفتار را داشت
او فکر می‌کرد اگر به ترکیه برسد، مشکلات حل می‌شود، اما «او ماه‌ها در شهر‌های مختلف ترکیه در پانسیون زندگی کرد. چندین بار تلاش کرده بود غیرقانونی از این کشور خارج شود و خود را به خواهرش در یکی از کشور‌های اسکاندیناوی برساند... حتی بار آخر که ترکیه اعلام کرد مرزهایش به سمت اروپا باز هستند، بار سفر بست تا شاید بتواند خارج شود، اما چندین شب و روز زندگی در مرز و برخورد با پلیس‌هایی که گاز اشک‌آور به روی پناهجویان گشوده بودند، باعث شد که به شهر بازگردد.»

او پس از ۱۶ ماه زندگی پناهجویی و آواره مانند در ترکیه، می‌گوید: «ما در جمهوری اسلامی و بخش جمهوری اسلامی زده خاورمیانه فکر می‌کنیم این قوانین حقوق بشری در آن سوی مرز‌ها رعایت می‌شوند.

خیال بر این بود که این قوانین خارج از مرز‌ها قرار است به انسانی درد کشیده که مشکلات اعتقادی و فکری با ظلم دارد و به ناحق تحت پیگرد سیاسی قرار می‌گیرد، کمک کنند. اما اینجا باید ثابت کنی که بشر هستی و بعد به دنبال حقوق خود بروی! در مرز، پلیس چنان مهاجران را کتک می‌زد که با هیچ موجود زنده‌ای نمی‌توان آن رفتار را داشت. شنوایی یکی از گوش‌هایم را به خاطر ضربه‌ای که پلیس یونان به سرم زد، از دست داده‌ام. هرچه‌قدر هم کتاب خوانده باشی و از دانش اجتماعی و انسانی برخوردار باشی، نادیده گرفته می‌شود. اگر تو را بشر هم حساب کنند، بشر نوع دوم طبقاتی شده‌ای هستی، بسیار پست‌تر از دیگران.»

او که در ایران از مدیران شهرداری یکی از شهر‌های بزرگ ایران به شمار می‌رفت، در مورد وضعیت کنونی خود می‌گوید: «اگر بخواهم شرایط فعلی خود را توصیف کنم، اصلا روزگار خوبی ندارم. هزینه‌های روحی و مادی بسیاری پرداخته‌ام. هیچ هویتی ندارم. اگر اینجا چاقو بخورم و بمیرم، هیچ‌کس نمی‌داند من کی هستم. انگار به یک زیست گیاهی مشغولم که تنها نوشتن برایم مانده است. حتی دیگر به کتابم که قرار است منتشر شود هم فکر نمی‌کنم. اگر به نقطه صفر برگردم، تصمیم به خروج از ایران نمی‌گیرم. یا همان‌موقع که با شرایط پناهجویی در ترکیه مواجه شدم، بازمی‌گشتم و پل‌ها را پشت‌سرم خراب نمی‌کردم.»
 

نظرات بینندگان