گزارشی خواندنی از یک گروه جهادی خانوادگی شیرازی
به اقوام گفتیم اگر میتوانند برای کمک بیایند. خیلیها قبول کردند پای کار بیایند. یکی از آنها خودش استاد دانشگاه است و این روزها تدریس مجازی هم دارد، ولی تا جایی که میتواند کمک میکند. این شد که خانه ما تبدیل به کارگاه دوخت ماسک فامیلی شد.
معصومه جوانمردی بانوی جهادگری است که با شیوع ویروس کرونا، به همراه خانواده در تولید ماسک شروع به فعالیت کرده است. این جهاد خانوادگی، مرهون تجربه مسئولیتپذیری اجتماعی این بانوی شیرازی از سالها قبل است. او در زمان جنگ، همراه با سایر زنان، پشتیبانی مردمی جبههها را تجربه کرده است. حالا خانواده جوانمردی، این بار در میدانی دیگر اقدام به یک حرکت جهادی کردهاند. بخشی از گفتوگوی ایام پیرامون تلاشهای این خانواده جهادی را در ادامه میخوانید:
تجربه روزهای پشتیبانی جنگ
معصومه جوانمردی هستم. متولد ۱۳۴۴ در شیراز. شوهرم قبل از اینکه به خواستگاری من بیاید، در جهاد سازندگی بود. دوره نقاهت بعد از مجروحیت آمده بود که تصمیم گرفت قبل از بازگشت دوباره به جبهه، ازدواج کند. ۱۶ سالم بود که با او ازدواج کردم. از همان موقع، چون در پشتیبانی جنگ فعالیت میکرد، در کنار مادرشوهرم وارد پشتیبانی جنگ شدم. از بستهبندی شکلات و تنقلات و پاک کردن نخود و لوبیا گرفته تا بافتن دستکش و ژاکت. به نظر من فعالیت در زمان جنگ با زمان حال هیچ فرقی ندارد. هر دو یک شکل است. کار ما الان پشتوانه اسلام و پشتوانه رهبری است، آن موقع هم همینطور بود.
شکر خدا همسرم دست به خیر است. به هر موضوعی که در جامعه پیش بیاید، حواسش هست. البته دوستان و آشنایان هم واقعا با ما همراهی میکنند. با همکاری هم، سایت و گروهی درست کردند که هر ماه یا هر دو ماه یک سری اقلام خریداری میکنند و برای خانواده فقرا میفرستند. سیل که آمد با همین ظرفیت، کار را برنامهریزی کردند. پول جمع شد، پتو و لباسهای نو جمع شد. در نهایت هر چیزی بود، فرستادند مناطق. برای خود شیراز هم ایام عید ۹۸، رفتیم بازار وکیل و با عمدهفروشیها تعامل کردیم. پول به حساب آنها ریختیم و از آنها بُن گرفتیم و به خانوادههای مستضعف دادیم. مزیتش این بود که خودشان رفتند هر چه خواستند، انتخاب کردند و خریدند.
مردم و مسئولین در کنار هم
شیوع کرونا که پیش آمد، دیدیم ماسک نیازش خیلی ضروری است. روزهای اول کم بود و به مرور با ورود گروههای جهادی عادی شد. ما هم مثل خیلیهای دیگر، به این فکر افتادیم که شروع کنیم به تولید ماسک.
میخواستم به مسجد امام حسن(ع) بروم برای کمک. خودم چون آسم خفیف دارم، خانواده اجازه ندادند. گفتند اگر نروی بهتر است. اگر یک نفر در بین جمع ناقل باشد، به شما زودتر سرایت میکند. شوهرم گفت کار را در خانه انجام میدهیم، مگر حتماً باید در خیاطخانه باشد؟ خودش رفت با سپاه هماهنگ کرد. آنها هم قبول کردند اگر ما در خانه ماسک تولید کنیم و به دست آنها برسانیم، خودشان آن را با دستگاه استریل کنند و بفرستند توزیع. خودمان هم در خانه خیلی رعایت میکنیم. همه جا را ضدعفونی میکنیم و مراتب و مسائل بهداشتی را کامل رعایت میکنیم.
این شد که خانه ما تبدیل به کارگاه دوخت ماسک شد. بین اقوام اعلام کردیم برای کمک بیایند. شکر خدا خیلیها قبول کردند پای کار بیایند. الان بسیاری از اقوام هم برای دوخت ماسک به خانه ما میآیند. یکی از اقوام، استاد دانشگاه است و این روزها تدریس مجازی هم دارد، ولی تا جایی که میتواند کمک میکند. برای خرید مواد اولیه، همه خانواده کمک میکنند. حتی اقوام دورتر.
از صفر تا صد تولید
از آنجا که پارچههای ساخت ماسک خاص هستند در شیراز کمیاب شده، توسط اقوام شوهرم که بازاری هستند سفارش میدادیم. آنها دستشان میرسید که برای ما بهترین پارچه برای ماسک را تهیه کنند. بندگان خدا خودشان کارگاه خیاطی کیف دارند، پارچهها را برشزده میفرستادند. حدود ۱۲هزارتا پارچه برشزده آوردند.
از آن طرف برای پیدا کردن کش، از طریق پدرزن پسرم با بندهخدایی که در امامزاده علیابنحمزه(ع) کارگاه بزرگی برای ماسکدوزی دارند، ارتباط گرفتیم. آنها به کسی که برای خودشان کش میآورد، سپردند برای ما هم کِش بفرستد. ظاهرا این کِشها از تبریز میآمد. البته اول به تهران میبرند و آن را نصف میکنند. بعد میآورند و تحویل میدهند.
فقط مانده بود آن چیزی که میگذارند تا ماسک درست به بینی محکم شود. به هر جا زنگ زدیم، گفتند الان اتوبوس و هواپیما و اینها کار نمیکنند، نمیتوانیم برای شما بفرستیم. البته یک جایی هم زنگ زدیم گفتند برای شما میفرستیم، ولی شرکت ثبت شده نبودند. گفتیم این همه پول بفرستیم، بعد اگر چیزی دست ما را نگیرد، خیلی بد میشود. در نهایت رفتیم سیم آیفون خریدیم! ارزانتر هم بود.
برنامه یک روز کاری در خانه!
تا کارهای خانه را انجام ندهم دلم آرام نمیشود که پای کار بروم. صبح اول وقت، سریع کارهای خانه را انجام میدهم، بعد میآیم سر وقت ماسکها. یک اتاق را مخصوص این کار گذاشتم استریل بماند. بعد دیگر میروم مشغول به کار میشوم و ماسکهای دوخته را کِش میزنم. بعد یکی یکی و با دقت اتو میکنم تا اذان ظهر. بعد از نماز ظهر و عصر، دوباره مشغول میشوم تا اذان مغرب. بعدش دوباره ادامه میدهیم تا ۹ و ۱۰ شب.
پسرهایم وقتی کارشان تمام میشود، میآیند مینشینند و بستهها را پرس میکنند. یا به شوهرم کمک میکنند برای دماغی ماسکها سیم جدا میکنند. خلاصه هر کاری که باشد خانوادگی انجام میدهیم. حتی مادرم که در واحد دیگری در همین ساختمان خودمان زندگی میکند، کشها را یک میفرستیم برش میزند. در نهایت هر تعداد ماسک که آماده بستهبندی شود، پسرانم میبرند برای استریل تحویل سپاه میدهند.
تحقیق: زهراسادات هاشمی
تدوین: اسماء میرشکاریفرد
نظرات بینندگان
نظرات بینندگان
امید است که روحیات جهادی در جامعه گسترش یابد ان شاءالله