اعتیاد جنگی بدون مرز
روایتی تلخ از سرگذشت پدری که مواد مخدر را انتخاب کرد
مینا با صدای لرزان مدام تکرار می کرد،کاش مادرم در اثر یک حادثه جانش را از دست داده بود تا اینکه به دست پدر معتادم کشته شود
به گزارش شیرازه، همزمان با افزایش مصرف شیشه و کراک در ایران شاهد رشد نگران کننده قتل هایی هستیم که از سوی این دسته از معتادان رخ می دهد، جنایتهایی که اغلب قربانیان آن از اعضای خانواده به خصوص فرزندان و همسر هستند و به طرزی هولناک رخ داده است.
داخل اتاق مشاوره کلانتری منتظر رئیس مرکز مشاوره نشسته بودم تا در خصوص پرونده های اعتیاد و افرادی که به این مکان مراجعه می کنند گفتگویی انجام دهم، که ناگهان صدای گریه دختر و پسر نوجوانی را از وسط راهروی کلانتری شنیدم.
دختر با صدای غم آلودی مدام میگفت،«کاش مادرم در اثر یک حادثه جانش را از دست داده بود تا اینکه به دست پدر معتادم کشته شود.» با شنیدن کلمه اعتیاد پدر،بلافاصله به راهرو کلانتری آمدم.
مینا و مهرداد، دختر و پسر نوجوان با راهنمایی یکی از افسران قضایی به اتاق مشاوره کلانتری آمدند، من هم از روی صندلی خود بلند شده و کنار دختر نشستم و بی صبرانه منتظر بودم تا کمی آرامتر شود که بتواند با مشاور صحبت کند.
نجمه بدیعی کارشناس ارشد روانشناسی مشاوره کلانتری وارد اتاق شد و نگاهی به من انداخت و گفت موافقید به جای جستجو در پرونده های اعتیاد، داستان این خواهر و برادر را بشنوید؟ و من بی درنگ جواب دادم بله خودم هم مشتاقم بدانم چه اتفاقی باعث شده این دو نوجوان را به اینجا بیاورند.
مینا در حالی که برادرش همچنان آرام آرام اشک میریخت با صدای گرفته شروع به تشریح ماجرا کرد و گفت: من و برادرم دو قلو و اهل یکی از استان های همجوار فارس هستیم و در کلاس دهم مشغول به تحصیلیم، مادرم ۳۷ سال داشت و پدرم ۴۵ ساله است و کارهای ساختمانی انجام میداد، مادرم نیز خانه دار بود که نه وضع مالی خوبی داشتیم نه خانوادهای که حمایت مان کند زمانی که من و برادرم دو ساله بودیم پدرم با مشورت دوستانش تصمیم گرفت به شیراز بیاید پدرم شنیده بود شهر صدرا موقعیت خوبی برای کار کردن دارد.
اما شیراز آمدن همانا و معتاد شدن پدرم همان، با وجود اینکه کاشی چسبان ماهری بود اما به خاطر اعتیادی که داشت کسی به او کار نمی داد، مادرم هم چندین مرتبه سعی کرد پدرم را ترک دهد اما هر بار یا از کمپ ترک اعتیاد فرار می کرد یا هر دفعه اعتیادش به مواد مخدر بیشتر میشد و اعملا گرفتار تر از قبل شده بود.
مادرم تصمیم گرفت خودش سر کار برود به همین خاطر با قرض و وام یک ماشین مدل پایین خرید و راننده سرویس مدارس شد من و برادرم را در خانه میگذاشت و میرفت سر کار پدرم هم که چند روز می رفت و پیدایش نمی شد.
مادر در کنار سرویس هایش خیاطی هم می کرد هیچ وقت چیزی برای من و برادرم کم نمی گذاشت.
وضع به همین شکل ادامه داشت تا ما بزرگتر شدیم، برادرم با وجود اینکه سن کمی داشت صبحها به مدرسه می رفت و عصرها در یک مغازه شاگردی می کرد.
اوضاع پدرم خیلی بدتر شده بود و دیگر شیشه و کراک هم مصرف میکرد هر دفعه من و مادرم را برای اینکه از او پول بگیرد کتک میزد آخر هم پولی را که می خواست می گرفت و تا چند روز خانه نمی آمد.
مادرم خیلی از این وضعیت خسته شده بود چندین بار تصمیم به جدایی گرفت من چون ناراحتی مادرم را میدیدم راضی به جدایی شان بودم اما برادرم با خواهش و تمنا مادرم را منصرف میکرد و همه ی هم و غمش این بود که دلم نمیخواهد فرزندطلاق باشم از طرفی نیز پدرم هم که از تصمیم مادرم با خبر شده بود او را تهدید کرده بود که اگر اسم طلاق بیاورید تو را خواهم کشت، مادرم با همین وضعیت سوخت و ساخت، تا اینکه دو سه شب پیش در حالی که مادرم تدارک شام میدید پدرم عصبانی و خمار به خانه آمد دنبال انگشتر من تو کمد میگشت و داد میزد که بدید می خوام ببرم بفروشم، من که دیگر از کارهایش خسته شده بودم جلوی درب کمد ایستادم و گفتم «دیگه بهت اجازه نمیدم که وسایلمون رو ببری بفروشی اون منو هل داد پیشونیم پر از خون شد دوباره حمله کرد، موهای منو گرفت و می کشید» من از دستش فرار کردم و در خونه رو باز کردم جیغ میزدم و کمک میخواستم مادرم به دفاع از من با پدرم درگیر شده بود وقتی برگشتم به داخل خانه دیدم پدرم با پوتک چندین ضربه به سر مادرم وارد کرده است هر کار میکردم نمیتوانستم جلویش را بگیرم همسایهها را هم تهدید می کرد و اجازه نداد کمک کنند.
مادرم غرق خون روی زمین افتاده بود و برادرم هنوز از سرکار برنگشته بود من گریه میکردم و جیغ میزدم که مامانم را کشتی یک لحظه متوجه شد که چه اتفاقی افتاده است سریع درب منزل را قفل کرد من و مادرم را تنها گذاشت و فرار کرد.
همسایه ها در را شکستند و به کمک ما آمدند با اورژانس تماس گرفتند و مادرم را به بیمارستان منتقل کردیم اما متاسفانه مادرم زیر آن ضربه ها دوام نیاورد و فردای آن روز فوت کرد و حالا من و برادرم تک و تنها مانده ایم با جنازه مادرم که در سردخانه می باشد و پدرم که قاتل فراری است.
دختر آه بلندی کشید و دوباره گفت: «ای کاش مادرم در اثر یک حادثه جانش را از دست داده بود تا اینکه به دست پدرم کشته شود»
دختر و پسر نوجوان پس از دقایقی که مشاور با آنها گفتگو کرد با چشمان اشکبار از اتاق خارج شدند و برای توضیحات بیشتر به اتاق بازپرس رفتند.
در ادامه از خانم بدیعی مشاور کلانتری خواستم تا نظریه کارشناسی خود در خصوص اینگونه پرونده ها را عنوان کند.
بدیعی گفت: اعتیاد به مواد مخدر به عنوان جدی ترین مسئله اجتماعی در ایران وجوه مختلف جامعه شناسی، روان شناسی، حقوقی، اقتصادی و سیاسی دارد و به اعتقاد صاحب نظران اعتیاد، زمینهساز بسیاری از آسیبهای اجتماعی به ویژه بزهدیدگی زنان است.
وی با بیان اینکه مردان اکثریت معتادان به مواد مخدر را تشکیل میدهند و در نقش همسر یا پدر معتاد، تهدیدی جدی برای حیات فردی و خانوادگی زنان و آسیبی عمیق بر کیان خانواده محسوب میشوند،افزود: رابطه اعتیاد با مسائل اجتماعی رابطه دوجانبه است از یک سو اعتیاد جامعه را رو به رکود و انحطاط می کشاند و از سوی دیگر پدیدهای است که ریشه در مسائل اجتماعی اقتصادی و فرهنگی جامعه دارد.
این کارشناس ارشد روانشناسی ادامه داد: اعتیاد گرایش فرد را به اصول اخلاقی و معنوی و ارزشهای اجتماعی کاهش میدهد به طوری که آسیب شناسان اجتماعی اعتیاد را به مثابه «جنگ شیمیایی خانگی» و «جنگ بدون مرز» می دانند.
او اضافه کرد: از منظر جامعه شناختی اعتیاد آسیبی است که تحت شرایط خاص اجتماعی در طول زمان ایجاد میشود و تحت شرایطی نیز افزایش یا کاهش می یابد.
بدیعی با بیان اینکه اختلالات شخصیتی بیش از همه چیز فرد را در برابر اعتیاد آسیب پذیر می سازد،ابراز داشت: سپس اعتیاد اختلال های موجود را تشدید میکند و این دایره معیوب ادامه مییابد و به این ترتیب شخص معتاد برای به دست آوردن ماده مخدر دست به اعمال خلاف قانون و اخلاق میزند و با آزاد شدن از قید و بندهای اخلاقی مرتکب جنایت نیز می شود.
این مشاور مرکز پلیس فارس تصریح کرد:برای امیدوار بودن به یک فرد معتاد باید به چند عامل توجه کرد،یکی اینکه اگر مرد معتاد شخصیتی خانواده مدار داشت و زن و بچه اش برایش مهم بود، ویژگی خلقی آرامتری داشت، دست بزنن نداشت میزان مواد مصرفی اش کم باشد، می توان امیدوار بود به یک زندگی سالم و اینکه به آغوش گرم خانواده باز گردد، اما اگر فرد معتاد مدت زمان زیادی مواد مخدر مصرف میکند از مواد صنعتی همچون شیشه و کراک استفاده می کند و میزان مصرفش زیاد است از نظر شخصیتی ضعیف بوده و ادامه زندگی با او همراه با تنش و مشکلات است،روی این فرد نمی توان به عنوان شریک زندگی حساب کرد.
بدیعی در ادامه ابراز داشت:دکتر مروینانس مشاور ازدواج و نویسنده می گوید: طلاق باید آخرین راه حل باشد البته منظور این نیست که به کل باید طلاق را فراموش کرد زیرا در برخی موارد طلاق تنها راه حل ممکن برای زوجین است به ویژه زمانی که قرار است بعدها فرزندانی در آن خانواده رشد کنند طلاق خود به عنوان آسیب اجتماعی شناخته میشود که تبعات نامطلوب زیادی دارد اما گاهی طلاق می تواند در شرایطی خاص، تصمیمی مناسب به حساب بیاید تا از آسیب بیشتر طرفین جلوگیری کند.
متاسفانه طی چند سال اخیر رواج مصرف شیشه و دیگر مواد مخدر شیمیایی و صنعتی در کشور جنایت های تلخی را رقم زده است. جنایت هایی که بدون نقشه قبلی و در اثر توهم ماده مخدر رخ می دهد و باعث می شود سرنوشت یک خانواده تغییر کند./
انتهای پیام/
نظرات بینندگان