شهید روزیطلب معنای واقعی فنا الی الله بود/ فیلم کمتر دیده شده از نخستین پاسداشت شهدای عملیات محرم فارس
به گزارش سرویس فرهنگی شیرازه، عملیات محرم از جمله عملیاتهای محدود دفاع مقدس است که آبان سال ۶۱ در منطقه عمومی موسیان بر روی ارتفاعات جبال حمرین آغاز شد.
ویژگیهای مهم این عملیات دستاوردهای آن بود که منجر به آزادسازی ۷۰۰ کیلومترمربع از خاک ایران و ۳۰۰ کیلومتر از خاک عراق شد و باعث شکستن جو حاصل از عدم پیروزی عملیات رمضان شد. همچنین با پیدایش دورنمای شهر العماره عراق از روی بلندیهای جبال حمرین در این عملیات باعث شد استراتژی جدید برای عملیات گسترده در منطقه جنوب که هدفش تعیین سرنوشت جنگ بود حاصل گردد.
از دیگر ویژگیهای این عملیات، استفاده دشمن از گازهای شیمیایی در منطقه عملیاتی بود که باعث شد مسئولین جنگ به طور جدی برای مقابله با این سلاح در عملیاتهای بعدی تدابیر لازم را اتحاذ کنند.
سردار احمد عبدالله زاده در خصوص این عملیات روایت میکند:
در یال ارتفاعات
۱۷۵ یک یونیت نفتی بود و در داخل این واحد پمپاژ
نفتی سنگری بود که به عنوان سنگر تاکتیکی تیپ امام سجاد(ع) شناخته شده بود.
_و اینجا میعادگاه عاشقان شده بود.
_چرا؟
_چون محرم بود.
_چون عملیات محرم هم در جریان بود.
_چون.....
_چون......
_و چون حبیب میخواند.
_و هیچ کس مثل او نمی توانست بخواند.
_جنس خواندنش با دیگران فرق داشت.
_با تمام وجود میخواند.
_چنان زیارت عاشورا میخواند که هیچ کس را یارای آن نبود.
_روضه که می خواند.حس میکردی که با تک تک سلول هایش آن مصایب را درک کرده است.
گویی دران صحنه حاضر بود.
_او اولین کسی بود که خواندن دعای عهد را در جبهه ها رواج داده بود.
_او جز، اولین کسانی بود که زیارت عاشورا را در تک تک سنگرها گسترش داده بود.
و حال.....
داشت با تمام وجود زیارت عاشورا را میخواند.همه از خود بیخود شده بودند.روضه حضرت علی اصغرش کار خود را کرده بود. اشک چون سیلاب از دیده ها جاری بود.به فرازی از روضه رسید. که تیر سه شعبه گلوی این طفل شیرخواره را درید.حضرت دست برد و خون این طفل را به آسمان پاشید.
در آن سحرگاه غوغایی در سنگر تاکتیکی برپا بود.شانه ها به شدت میلرزید.آنها که به سجده رفته بودند را یارای نشستن نبود.اصغر زار زار گریه میکرد.چند نفر بیرون سنگر از شدت اندوه به زمین نشستند.
اما آنروز حبیب دیگر حبیب قبل نبود.بعد از مراسم زیارت عاشورا و دعای عهد. سفره صبحانه انداخته شد.نان بلوری شیرازی بود و مختصر پنیری ،!یکی از عزیزان درب کنسرو بادمجانی را که غنیمت از دشمن و بسیار خوشمزه بود را باز کرد.لقمه از آن گرفتم و به حبیب تعارف کردم.
برنداشت.
گفتم رد احسان میکنی؟
نگاه معصومانه ای به من کرد و لقمه را گرفت.
گویی در نگاهش ای جمله نهفته بود،تو دیگه چرا؟
صدای آتش تهیه دشمن که بروی ارتفاع ۱۷۵ شرهانی ریخته میشد،نشان از حمله قریب الوقوع بعثی ها را میداد.صدای مسعود در بیسیم پیچید.
_عراقی ها حمله کردند.
درگیری دو طرف شروع شد.صدای صفیر گلوله ها، توپ خمپاره منطقه را بلرزه در آورده بود.
صدای خش خش بی سیم ها لحظه ای آرام نمی گرفت.
_مسعود مسعود.احمد
_احمد بگوشم.
_وضعیت
_من رو عاشورا ۱۱۹ وعاشورا۱۲۲ نیاز زیادی به نقل و نبات دارم.
_محمد محمد.احمد
_احمد بگوشم.
_برو رو عاشورا ۱۱۹ و۱۲۲
_رفتم.
_مسعود مسعود.احمد
_احمد.بگوشم.
_داره میاد.به رابط محمد بگو خوب هدایت کنه.
_باشه.
_برو جوانمرد یا حسین.؟
_یاحسین.
لحظه ای صدای بیسم ها قطع نمیشد.صدا ها در هم آمیخته شده بود.آماده رفتن به روی ارتفاع شده بودم.
حبیب که سر تا پا مسلح شده بود داشت به حمل مهمات به داخل خودرو کمک میکرد.به سرعت نزدیک شد و گفت.
_منم میخواهم تو حمله شرکت کنم.
_نمیشه.
_چرا نمیشه.
_چرا نداره.
_خواهش میکنم.تو که هیچ وقت دست من و رد نمیکردی.
اشاره حبیب به موقعی بود.که علیرغم مخالفت خیلی از رزمنده ها برای بردنش در عملیات او را سوار ۱۰۶ کرده و به عنوان کمکی. باخود برده بودم و تا زدن پدافند هوایی دشمن که با گلوله هایش بچه ها را هدف قرار میداد او را به این سو و انسوی جبهه میبردم .
و در یک زاویه رو در رو ۱۰۶ من و پدافند دشمن به هم شلیک میکردیم تا اینکه پدافند دشمن منهدم گردید.
گفتم تو باید بری تو حوزه درست را ادامه بدی.تو آینده اسلام و مسلمینی.
به طرفم آمد.شروع به بوسیدن صورتم کرد.شهادت در دو قدمی اش پرواز میکرد.اصلا دلم نمی خواست برود.نمیدانم چطور شد که بر زانم جاری شد.حاج اسدالله اجازه داده؟
_بله
_فقط همین یه دفعه میری و برمیگردی سرکارت.
با لباس تمام رزم آماده رفتن شد.خوشحالی از سر تاپا او را به وجد آورده بود.نه پرواز میکرد.حبیب کناردست حاج اسدالله در تسلیحات فعالیت میکرد.
در حفظ و نگهداری بیت المال بسیار حساس بود.هر وقت که او را میدیدی مشغول فعالیتی بود.به تک تک سنگرها سرکشی میکرد.سلاح های بچه هارا بر میداشت وانها را تنظیف میکرد.تک تک گلوله ها و مهماتی که از دشمن یا خودی بر روی زمین در مناطق عملیاتی به جا مانده بود را بر میداشت آنها را تمیز میکرد تا مجددا مورد استفاده قرار گیرد.هم زمان با آین کارهای مشقت بار همیشه ذکر خدا بر زبانش جاری بود.او واقعا یک الگو رفتاری و جلوه ای از ایثار و از خود گذشتگی بود.
پاتک دشمن تاثیر گذار بود ارتفاعات کم کم داشت توسط دشمن تصرف میشد.مقاومت بچه ها در هم شکسته شده بود.اینجا چشم منطقه بود.اگر این ارتفاع سقوط میکرد شاید کل منطقه سقوط میکرد و عملیات ناموفق میشد.
ناگهان صدای رعد اسایی دل همه را لرزاند.
_هل من ناصر ینصرنی.
حبیب بود.داشت رجز خوانی میکرد.پیراهنش را همچون عباس (از یاران امام حسین(ع)که در حادثه کربلا به هنگام نبرد پیراهن خود را دریده و با سینه برهنه درحالی که رجز می خواند به نبرد با دشمنان پرداخت) از هم دراند وبا سینه ستبر شروع به رجز خوانی نمود.
_برادران الان نه جای درنگ است.بشتابید تا حسین زمان را یاری کنید.الان اسلام خون میخواهد.هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله.
فریادهای او موثر افتاد.همان عده قلیل به جامانده ناگهان چون امواج خروشان به حرکت افتادند و پشت سر حبیب به دشمن یورش بردند.فریاد یا حسین حسین در دل کوهها طنین انداز شد.گلوله هایش سینه خصم را نشانه گرفت. ارتفاع ۱۷۵ مجددا به دست رزمند گان افتاد.و حبیب همچنان به پیش می تاخت.از ارتفاع سرازیر شد.گلوله ای بر پیکرش نشست. با صورت به زمین بر خورد کرد.
صدای شهید دستغیب در گوشم طنین انداز شد.
عزیز فاطمه از اسب بر زمین افتاد.......
به کنار سنگر تاکتیکی برگشتم.جای خالی حبیب و اصغر رابه شدت احساس میکردم.
با خود واگویه میکردم
که چرا نتوانستیم پیکر مطهرش را به عقب بیاورم.به داخل سنگر رفتم. سفره همچنان پهن بود.خود
را سرگرم جمع کردن سفره کردم.
درجایی که حبیب نشسته بود،گوشه سفره جمع شده بود.گفتم شاید کسی چیزی جا گذاشته است. آنرا باز کردم .همان لقمه نان و بادنجان کنسرو عراقی ها بود که به او تعارف کرده بودم.گریه امانم نمیداد.
یادم به شب قبل افتاد.پتوهایش را داشت به دور دو رزمنده که از سرما میلرزیدند پیچید.و باز همان نیمه شب او را دیده بودم که خود داشت از سرما میلرزید ولی به درگاه خدا دعا میکرد.پتویی پیدا کردم بر روی شانه اش انداختم.ناگهان برگشت گفت این پتو عراقیه گفتم بله ضمن تشکر آنرا کنار گذاشت و گفت من از اموال و خوراکیهای عراقی ها استفاده نمیکنم.
و من چه توقعی از او داشتم که لقمه شبه ناک آنها را بخورد.او واقعا فنا الی الله بود.
شرح این قصه مگر شمع بر آرد به زبان
ورنه پروانه ندارد به سخن پروایی.
در ادامه کلیپ نخستین پاسداشت شهدای عملیات محرم دوران دفاع مقدس استان فارس با حضور جمعی از خانوادههای معظم شهدا، یادگاران عملیات محرم، مسئولین و آحاد مردم ، که در ۱۶ آذر ۱۳۹۲ در تالار حافظ شیراز برگزار شده است را میبینیم.
شادی روح مطهر شهیدان خصوصا سردار رشید اسلام اصغر اتحادی و عارف وارسته شهید حبیب روزیطلب صلوات.
انتهای پیام/ع