جمعههای مهدوی «شیرازه»:
امانت داری؛ چهارمین معیار دوستی با امام زمان (عج)
جمعههای مهدوی در راستای ارتقا سطح آگاهی عموم جامعه نسبت به امام زمان(عج) در «پایگاه تحلیلی خبری شیرازه» هر هفته روز آدینه منتشر خواهد شد.
به گزارش سرویس فرهنگی شیرازه، جمعههای مهدوی در راستای ارتقا سطح آگاهی عموم جامعه نسبت به امام زمان(عج) در «پایگاه تحلیلی خبری شیرازه» هر هفته روز آدینه منتشر خواهد شد.
حجت الاسلام و المسلمین محمدحسین حدائق کارشناس علوم مذهبی و قائم مقام بنیاد مهدی موعود (ع) استان فارس در یادداشتی اختصاصی به تشریح سبک زندگی مهدوی و عوامل مختلف دوستی با امام زمان (عج) پرداخت و نوشت:
بحث ما در هفته های گذشته در این بود که چگونه میتوانیم ثابت کنیم که شیعه حقیقی امام زمان عج هستیم؟
اگر می گوییم «یا صاحب الزمان عج»، واقعاً با صاحب الزمان عج باشیم؛ بگونه ای که زندگی ما، اقتصاد ما، معیشتمان، رفت وآمدهایمان، حرف زدن و نشست و برخاستمان را امام زمان عج بپسندند. اگر این گونه زندگی کردیم، می توانیم بگوییم دوستدار واقعی امام عصر عج هستیم، و گفتیم اولین صفت از اوصاف دوستداران واقعی امام زمان رعایت تقوای الهی ،دوم تلاش و کوشش در راه خدا و سومین آنها صداقت و راستگویی بود، اما در ادامه به یکی دیگر از اوصاف اشاره مینماییم.
*چهارم: امانتداری*
یکی دیگر از ویژگی هایی که امام ع می فرماید، شرط محبّت و لازمهی محبّت واقعی به اهلبیت ع و امام زمان عج است و به عنوان معیار و ملاک علاقهی یک شیعه نسبت به امام خود است، امانتداری نسبت به کسی است که به شما اعتماد کرده است؛ خواه صاحب امانت، انسانی نیکوکار باشد یا فاجر و بدکار. شیعه و محبّ واقعی امام زمان عج کسی است که نسبت به حقوق مردم و اماناتی که در نزد اوست، اهل مراقبت و دقّت است. پس باید بدانیم که اگر چنانچه امانتی نزد ماست، هرچند که صاحب امانت، انسان گنهکار و یا فاجری باشد، میبایست نسبت به آن امانت، مراقبت کرده و آن را به صاحبش بازگردانیم.
مکرّر برخی میآیند و سؤال میکنند که مثلاً فلانی از دنیا رفته و از اموال او مقداری پول پیش ما باقی مانده است، ورثهی او نیز، ورثه¬ی متدیّنی نیستند، آیا خودِ ما اجازه داریم آن اموال را برای متوفّی خیرات کنیم؟ میگوییم: خیر. این اموال متعلّق به کلیهی ورثه است و بایستی آن را به صاحبش مرجوع کرد. تا زمانی که خودِ متوفی در قید حیات بود، صاحب اموال بود و اختیار با خودش بود اما اینک که از دنیا رفته است، دیگر حقّی در آن اموال ندارد مگر اینکه وصیّتی کرده باشد که آن هم فقط در ثلث اموال نافذ است و دو ثلث دیگر، نیاز به اجازهی وُرّاث دارد.
لذا امانتداری (نسبت به نیکوکار یا بدکار و گنهکار) از انتظارات اهلبیت ع، از همهی ماست.
اقسام امانات
امانات، دو دسته هستند: امانات مادی و امانات معنوی
دوستدار واقعی امام زمان عج کسی است که در هر دو قسمت، امانتداری را رعایت میکند. گاهی اوقات بحث امانتداری که مطرح میشود، مسائل مادی به ذهن انسان خطور میکند؛ درحالی که هر دو قسم امانت (هم مادّی و هم معنوی)، دارای اهمیّت و جایگاه مهمی در زندگی روزمرّه ی انسان هستند. دقیقاً باید این گونه گفت که: کسانی که در مسائل معنوی امانتدار خوبی هستند، در مسائل مادّی نیز امانتداری را به خوبی به جای میآورند.
اگر بخواهیم به چند مورد از امانات معنوی فقط اشاره کنیم، باید از: قرآن، نماز، اهلبیت ع ، اسلام، حکومت اسلامی، آبرو و ... نام ببریم. همچنین: عُمر، چشم، دست و پا، بچهها و خانواده، همگی اماناتی هستند که چند صباحی در اختیار ما گذاشته شدهاند و وقتی از دنیا رفتیم، بایستی نسبت به چگونگی بهرهگیری از آنها و یا مراقبت و محافظت از آنها پاسخگو باشیم.
در آن زمان که هنگامهی حساب و کتاب است، سؤال می کنند: به تو، چند سالی عمر دادیم که با آن در دنیا زندگی کردی. این عُمر، امانت بود، آن را در چه راهی گذراندی؟
به تو، آبرویی دادیم که در نزد مردم عزیز و صاحب احترام بودی. این آبرو، امانت بود، آن را در چه راهی خرج کرد به تو، سلامتی و تندرستی ارزانی داشتیم. این سلامتی، امانت بود، با این بدن سالم چه کردی؟ هنر در مراقبت از امانات معنوی است. اگر کسی در امانتداری از امانات معنوی سربلند بود، در امانتداری از مسائل مادی نیز موفق و پیروز است.
حقوق و اموال مردم را کسی پایمال میکند که به خدا ایمان ندارد؛ یعنی در حفظ امانات معنوی مردود شده است.
*حکایت*: نصیحت آیتالله ارباب
یکی از علماء موجّه و صاحبنظر در علوم غریبه و از سادات جلیلالقدر شهر شیراز که به رحمت الهی رفته است، برای من نقل میکرد و میفرمود:
زمانی که من طلبهی جوانی بودم و در قم تحصیل میکردم، نامهای از شیراز به دستم رسید که نوشته بود مادرت به شدّت مریض است، خودت را سریعاً به شیراز برسان.
پولی برای سفر به شیراز نداشتم به جز مبلغ 19 تومان که شخصی به رسم امانت، به دستم سپرده بود و به من گفته بود شیراز که رفتی، این مبلغ را به فلانی برسان.
به افراد متعددی مراجعه کردم که مبلغی به صورت قرض گرفته و خودم را به شیراز برسانم اما کسی، دستم را نگرفت. حتی به بیوت مَراجع هم مراجعه کردم و پاسخی نگرفتم.
در تنگنای شدیدی قرار گرفته بودم. از طرفی، مادرم مریض بود و باید خودم را سریعاً به شیراز میرساندم و از طرفی هم، پول سفر به شیراز را نداشتم.
ناگهان فکری به ذهنم خطور کرد. با خودم گفتم، پول امانتی را خرج سفر به شیراز میکنم و به آنجا که رسیدم، پول را تهیه کرده و به صاحبش بازمیگردانم.
تصمیم را گرفتم و با بخشی از آن مبلغ امانتی، بلیطی به جهت اصفهان تهیه کردم. آوازهی مرحوم حضرت آیتالله حاج آقا رحیم ارباب را شنیده بودم که از صاحبنفسهای اصفهان هستند.
صبح بود که به اصفهان رسیدم. با خود گفتم، خوب است خدمت ایشان برسم و از انفاس قدسی ایشان بهرهمند شوم.
آدرس منزل ایشان را پرسیدم و خانه¬شان را پیدا کرده، درب منزل را کوبیدم. فردی در را باز کرد (پیرمردی با لباس کرباسی که کلاهی بر سر داشت و محاسنش را حنا بسته بود. گمان کردم که او، خادم منزل آیتالله ارباب است) پرسیدم: آقا هستند؟ گفت: بله، با ایشان چه کار دارید؟ گفتم: میخواهم خدمت ایشان برسم. مرا راهنمایی کرد و به داخل منزل رفتم.
در راهرو ورودی حیاط، اتاقی بود که مرا به سمت همان اتاق راهنمایی نمود. همین که وارد شدم و آمدم به سمت اتاق بروم، ناگهان دیدم پیرمرد خم شد و دستم را بوسید. با خودم گفتم، خادم منزل آیت الله ارباب دستِ منِ طلبه را متبرّکاً بوسید، خب به جایی برنمی خورد. رفتم و داخل اتاق نشستم. محل نشستن آیت الله ارباب مشخص بود. یک تُشکچهای بود و یک منقل هم کنار آن. روی منقل، قوری چای گذاشته بودند و از مهمانها با همان چای پذیرایی میکردند.
چند دقیقهای منتظر شدم و بعد از لحظاتی دیدم همان پیرمردی که درب را به رویم باز کرد و گمان میکردم خادم منزل است و خَم شد دستم را بوسید، عبایی روی دوش خود انداخته و با همان کلاه و عرقچین نَمَدی که بر سر داشت، وارد اتاق شد و روی تشکچه محل نشیمن آیتالله ارباب نشست.
تازه فهمیدم آیتالله ارباب که آوازهی او همه جا پیچیده است، همان پیرمردی است که دست من که تازهطلبهای هستم را بوسید. خیلی خجالتزده شدم. رفتم و مقابل ایشان نشستم. آمدم دست ایشان را ببوسم، دستشان را کشیدند و گفت: سیّد اولاد پیغمبر! من را با آتش جهنم مسوزان.
خیلی خجالت میکشیدم که شخصیتی با این عظمت، دست من را بوسیده. شروع به حرف زدن کردم و گفتم: آقا جان! من طلبه هستم و دو، سه سالی هست که در حوزه هستم اما مشوّقی ندارم. به سختی درس میخوانم. مادرم هم مریض شده و از شیراز برایم نامه آمده که باید سریعاً خودم را به شیراز برسانم. درب خانهی هر کسی رفتم، از مؤمنین و متدیّنین و علماء، کسی دستم را نگرفت و کمکم نکرد. شما بفرمایید ما باید به چه چیزی امیدوار و دلخوش باشیم؟
به همین نحو، گوشه ای از مشکلاتم و شرححال زندگیم را برای ایشان با شِکوِه و گلایه مطرح کردم و میخواستم ایشان مرا راهنمایی کنند.
آیتالله ارباب هم همینطور که حرفهای مرا گوش میکردند، کلاه را از روی سرشان برداشته و روی زمین گذاشتند. من حرفهای خودم را زدم و خوب درد دل کردم. صحبتهایم که تمام شد گفتند: سیّد! اگر درب خانه.ی دیگران رفتی و کمکی نکردند، از قم تا اصفهان را چگونه آمدی؟ گفتم: آقا جان!! نوزده تومان پول امانتی شخصی نزد من بود، یک بخشی از آن را تا اصفهان آمدهام و بقیه را هم تا شیراز خرج میکنم که خودم را به شیراز برسانم. شیراز هم که رسیدم، پول را تهیه میکنم و به صاحبش برمیگردانم.
تا این را گفتم، آیتالله ارباب برآشفته شدند و به من گفتند: به چه حقّی در امانت مردم تصرّف نمودی؟ تو که مجاز به تصرّف در این پول نبودی، چرا آن را بدون اجازهی صاحبش خرج کردی؟؟! اینگونه میخواهی به جایی برسی؟؟ با اینگونه اعمالت میخواهی رشد کنی؟ گفتم: آقا!! من اگر این پول را برنمیداشتم، از قم تا اصفهان را چگونه میآمدم؟ مادرم مریض بود و من باید خودم را به شیراز میرساندم، چگونه و با چه پولی؟؟
آیتالله ارباب فرمودند: دست به امانت مردم نمیزدی و پیاده از قم راه میافتادی و به خدا میگفتی: خدایا! مادرم مریض است، دستم خالی است و خیانت در امانت مردم هم نمیکنم. خودت کمکم کن. آنگاه میدیدی چگونه تو را از قم به شیراز میرساندند.
آنگاه کرامتی از بزرگی جاه و مقام ایشان دیدم. بعد از اینکه ایشان مرا نصیحت فرمود، به من گفتند: اگر میخواهی در زندگی خود موفق شوی، رضایت خدا را سرلوحهی خودت در زندگی قرار بده و زندگیت را آلوده به تصرّفات شبهه ناک مکن تا خدا هم تو را کمک کند.
آن گاه به من گفتند زیرِ این کلاه، نوزده تومان پول است. آن را بردار و شیراز به صاحب مال برگردان. کلاه را برداشتم و دیدم زیرِ کلاه دقیقاً نوزده تومان پول است (عجیب این بود که وقتی کلاه را از روی سرشان برداشتند، روی زمین، پولی نبود).
*یک روایت عجیب!*
امام زین العابدین ع در باب اهمیت و ضرورت امانتداری می-فرماید:
«عَلَيْكُمْ بِأَدَاءِ الْأَمَانَةِ فَوَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِيّاً لَوْ أَنَّ قَاتِلَ أَبِيَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع ائْتَمَنَنِي عَلَى السَّيْفِ الَّذِي قَتَلَهُ بِهِ لَأَدَّيْتُهُ إِلَيْهِ ؛ بر شما باد که امانت را (به صاحبش) بازگردانید. قسم به آن کس که محمّد ص را به حقّ، به پیامبری فرستاد اگر قاتل پدرم امام حسین ع، شمشیری که با آن پدرم را شهید کرد به امانت به من می سپرد، آن را (امانتداری کرده و) به او مسترد میکردم».
گاهی اوقات، تعصّبات بی جا، پوششی بر روی معنویات ما می شود و افراط و تفریط می کنیم. امام زین العابدین ع می فرماید نسبت به شمشیری که با آن پدرم شهید شده، خیانت در امانت نمی کنم اما، ما نسبت به امانات مردم چگونه مراقبت کرده و امانتداری می کنیم؟!!
لذا از علائم و نشانه های دوستی با اهلبیت ع، امانتداری است.
انتهای پیام/ح
نظرات بینندگان