روایت حمله شاهچراغ از زبان دو برادر کواری؛
بزرگ مردان کوچکی که مدافعان حریم خانواده شدند
اگر دیروز در کتابهای درسی مان داستان پطرس را که نمی دانستیم واقعیت دارد یا نه میخواندیم و به آن افتخار می کردیم، این روزها در حادثه تروریستی حرم شاهچراغ (ع) به بزرگمرد ان کوچکی افتاخر میکنیم که زیر شلیک گلوله حامی خانواده شدند.
به گزارش خبرنگار گروه اجتماعی پایگاه تحلیلی خبری«شیرازه» به نقل از «بهار کوار»، غروب ۲۲ مرداد است و زائران، مشغول وضو ساختن برای رویارویی عاشقانه با معبود. نگهبانان اما در این لحظات، هوشمندانه با چشمان تیز مراقب امنیت حریم آستان مقدس احمدی(ع) هستند.
او کیست که در محرمالحرام و این ساعات ملکوتی تیر خصم خود را به سوی خدام، نیروهای امنیتی و زائران نشانه رفته است؟ بی تردید او خنّاسی است که قلبش را زنگار افراطیگری فرا گرفته و مخیلهاش را از حقوق بیبشر پر کردهاند.
اما او و اربابانش، این بار کور خواندهاند. نیروهای امنیتی و خدام به هوش هستند و خود را جان فدای زائران و مجاوران بارگاه مقدس شاهچراغ(ع) میکنند.
روایت قهرمانانی کوچک با دلهایی بزرگ در حادثه تروریستی حرم شاهچراغ
در این میان، صحنههای زیبایی از فداکاری نیز به چشم میخورد.؛ اگر دیروز در کتابهای درسیمان داستان پطرس را که نمیدانستیم واقعیت دارد یا نه میخواندیم و به آن افتخار میکردیم، این روزها در حادثه تروریستی حرم شاهچراغ (ع) باید داستان واقعی برادران فداکاری را روایت کنیم که وقت خطر، یکی به سمت پدر میدود و به یاری او میشتابد و دیگری حافظ جان خواهرش است.
آنها محمد متین و محمد مبین قدرتی از شهر «طسوج» شهرستان کوار هستند که در حادثه تروریستی حرم شاهچراغ (ع) هرکدام روایت خاص خود را دارند.
وقتی از محمد مبین میپرسیم چرا در کنار پدرت ماندی و همراه بقیه فرار نکردی؟ با همان زبان شیرین کودکانه پاسخ میدهد: «خب دوستش داشتم میخواستم به پدرم کمک کنم.»
به گمانم باید داستان شجاعت این پسرکان قهرمان را در کتابهایمان بنویسیم و به وجود چنین قهرمانان کوچکی که با دلهای محکم و استوار حماسههای بزرگ میآفرینند، افتخار کنیم.
او کیست که در محرمالحرام و این ساعات ملکوتی تیر خصم خود را به سوی خدام، نیروهای امنیتی و زائران نشانه رفته است؟ بی تردید او خنّاسی است که قلبش را زنگار افراطیگری فرا گرفته و مخیلهاش را از حقوق بیبشر پر کردهاند.
او زن و مرد نمیشناسد و خیالی باطل در سر میپروراند و میخواهد همه خشابهایی را که به همراه دارد بر سر افراد بیگناه فرو بریزد.
اما او و اربابانش، این بار کور خواندهاند. نیروهای امنیتی و خدام به هوش هستند و خود را جان فدای زائران و مجاوران بارگاه مقدس شاهچراغ(ع) میکنند.
آنان به سرعت این خنّاس داعشی را دستگیر کرده و تحویل دستگاه قضایی میدهند.
در این میان، صحنههای زیبایی از فداکاری نیز به چشم میخورد.؛ اگر دیروز در کتابهای درسیمان داستان پطرس را که نمیدانستیم واقعیت دارد یا نه میخواندیم و به آن افتخار میکردیم، این روزها در حادثه تروریستی حرم شاهچراغ (ع) باید داستان واقعی برادران فداکاری را روایت کنیم که وقت خطر، یکی به سمت پدر میدود و به یاری او میشتابد و دیگری حافظ جان خواهرش است.
آنها محمد متین و محمد مبین قدرتی از شهر «طسوج» شهرستان کوار هستند که در حادثه تروریستی حرم شاهچراغ (ع) هرکدام روایت خاص خود را دارند.
محمد مبین حکایت ما، وقتی میبیند پدرش زمین خورده و به گوشه دیوار تکیه داده و نمیتواند راه برود، بیمهابا دستش را گرفته و میخواهد او را از صحنه خارج نماید ولی پدر میگوید برو…
اما محمد متین برادر بزرگتر محمد مبین است و فکر میکند پدر و برادرش از پشت سر به سرعت دارند فرار میکنند و متوجه تیر خوردن پدر نمیشود. برای همین همراه مردم راه خروج را در پیش میگیرد.
مادر در جست و جوی متین است، زمانی که او را پیدا میکند خواهر کوچکترش مرسانا را به متین در داخل حرم میسپارد تا خودش مبین را پیدا کند. این بار متین با وجود اینکه ترس وجودش را فراگرفته، حافظ جان خواهر خود میشود.
آغوش محمد متین پناه امن خواهر
ناگهان در باز میشود و او فکر میکند تروریست است … به همین خاطر خواهرش را محکم در آغوش میگیرد، اما با چهره مادر مواجه می شود.
وقتی از محمد مبین میپرسیم چرا در کنار پدرت ماندی و همراه بقیه فرار نکردی؟ با همان زبان شیرین کودکانه پاسخ میدهد: «خب دوستش داشتم میخواستم به پدرم کمک کنم.»
به گمانم باید داستان شجاعت این پسرکان قهرمان را در کتابهایمان بنویسیم و به وجود چنین قهرمانان کوچکی که با دلهای محکم و استوار حماسههای بزرگ میآفرینند، افتخار کنیم.
آری، اینان همان دهه نودیهای انقلاب خمینی کبیر هستند که فردا و فرداها با وجود آنان رقم میخورد. حاج قاسمهای کوچکی که در مهلکههای نفسگیر، پای کار انقلاب خواهند ماند و تاریخ به وجودشان افتخار خواهد کرد.
انتهای پیام/
نظرات بینندگان