اقتصاد اروپا به بال بال زدن افتادند
نشريه فرانسوي لوموند ديپلماتيك در تحليل وضعيت وخيم اقتصاد اروپا در آغاز سال جديد ميلادي نوشت: جلسات سران اروپا يكي پس از ديگري برگزار و بلافاصله با شكست روبرو مي شوند؛ كاخ سفيد و كنگره بي هيچ نتيجه اي به نزاع ادامه مي دهند. «بازارها» آگاه از اين امر، با نمايندگان سياسي زين پس همانند مرغ هاي سركنده رفتار مي كنند، اسباب بازي هاي ساده قدرتي كه خودشان بوجود آوردند و اينك قادر به كنترل آن نيستند.
لوموند اضافه كرد: بانك هاي خصوصي مانند تبهكاراني با دست پر مي توانند به دولت هاي بدهكار وام با سود فراوان بدهند. البته رفتار ملايم سياستمداران اروپايي و آمريكايي در مقابل سرمايه مانع طرح كردن عيب هايش نمي شود. اين همان پارادوكس مشخصه دوران قبل از انتخابات است. 6 دسامبر گذشته در كانزاس، رئيس جمهور اوباما به شهروندان در مورد خطري كه پويائي اجتماعي و دمكراسي را در كشور تهديد مي كند، هشدار داد؛ «نابرابري ها دمكراسي ما را تهديد مي كند. كساني كه امكان در اختيار داشتن لابي ها را دارند، فضاي بيشتري را اشغال مي كنند... كاهش ماليات ها به منع ثروتمندان است. آقاي اوباما يادآوري مي كند كه «بازار هرگز مجوزي براي گرفتن پول از هر كسي و به هر ترتيب نبوده است» و اينكه بايد « طبقه متوسط را مجددا در اين كشور بازسازي كرد» اما هيچكس لحظه اي باور نمي كند كه او به اين هدف جامه عمل بپوشاند، يا سيستم سياسي را از بختك سرمايه برهاند و يا سيستم مالياتي را اصلاح كند. او هيچ كاري در سه سال گذشته انجام نداده و هيچ تداركي نيز براي انجام آن در صورت انتخاب مجدد، نديده است. از اين منظر او، نماد چيزي است كه سيستم كنوني به آن تبديل شده؛ قايق شكسته اي رودرروي طوفاني خيزان كه كشتي باني حقير بر آن فرمان مي راند.
لوموند ديپلماتيك در گزارش ديگري نوشت: اتحاديه اروپا بر سرسره بحران ليز مي خورد. به كجا بايد گريخت وقتي آخرين پناهگاه نيز در چنگ طوفان اقتصادي اسير مي شود؟ بدگماني بي سابقه حتي اقتصاد نسبتاً قوي آلمان را هم فرا گرفته است. مي توان بارها به پرتاب كردن كيك خامه اي به صورت لورل توسط هاردي ( و يا برعكس) خنديد و باز هم ميل به تماشاي آن را داشت، اما آيا در مورد نشست هاي رهبران اروپا نيز همينطور است؟ با ارزيابي اي تاسف بار، بنظر مي رسد اتحاديه اروپا فكر مي كند كه تكرار رفتارهاي مضحك، سلاحي براي مبارزه با بحران است البته براي سبك كردن بار گناه آنها مي توان پذيرفت، كه معادله يورو در چارچوب كسادي بازار كلاف سردرگم محدوديت هاي كنوني، عميقا بي پاسخ است.
نشريه فرانسوي با بيان اينكه مردم اروپا ذاتا عاشق هيجان هستند اما هيجان هاي اخير كسي را نمي خنداند، نوشت: در مورد آخرين جلسه گروه يورو در 27 اكتبر 2011 كه تصميمات شگفت انگيز (و مانند هميشه كاملا قابل فهم) آن حتي يك هفته هم طول نكشيد تا با شبح يك رفراندوم در يونان نقش بر آب شود. يك هفته البته ركوردي بي سابقه است.
لوموند ديپلماتيك سياستمداران اروپايي را «آتش بازاني» تشبيه كرد كه فكر مي كنند چون پول فشفشه ها را داده اند، مسئوليتي در قبال سوختن خانه ها و نابودي آنها ندارند.
اين نشريه از پيش بيني كاهش نرخ رشد اقتصادي در كشورهاي اروپايي خبر داد و تصريح كرد: رشد اقتصادي اتحاديه اروپا بر اساس پيش بيني آن در سال 2012 از 75/1 به 5/0 درصد كاهش مي يابد. رشد اقتصادي انگلستان نيز در سال 2011 از 7/1 به 7/0 درصد و براي سال 2012 از 5/2 به 6/0 درصد كاهش مي يابد. فرانسه نيز به نوبه خود پيش بيني هاي گذشته اش را بازبيني مي كند؛ از 75/1 به 1 درصد. حتي آلمان نيز بالاخره در مي يابد كه نمي تواند تنهائي در ميان اقيانوسي از كشورهاي ورشكسته ادامه حيات دهد. به اين دليل روشن كه مدل رشد اقتصادي اش بر اساس صادرات بنا شده و در سال 2012 آنچنان كه پيش بيني شده بود 8/1 درصد نخواهد بود. دولت آلمان آن را 1 درصد پيش بيني مي كند و بسياري از نهادهاي بي طرف 8/0 درصد.
لوموند ديپلماتيك تاكيد كرد «نئوليبراليسم يا مردم؛ فقط يكي از اين دو مي توانند باقي بمانند» و افزود: خيانت به اصول اعتقادي و يا پذيرش نابودي، اين دو راهه اي است كه بانك مركزي اروپا روبروي آن قرار گرفته. اما سوال اين است آيا هم اكنون نيز دير نشده؟ با لجاجت بر اصول اعتقادي اش آيا بانك مركزي اروپا همراه با يورو از مرز نقطه بي بازگشت جلوتر نرفته است. فرانسه، لرزان در انتظار سرنوشت خويش ايستاده است. از بي ثمري نشست هاي تكراري سران اروپا كه تناقضات سرگيجه آور و بي درمان پول واحد را هويدا مي سازد، تا انتصاب تكنوكرات هايي كه اميد به دور انديشي شان بسته شده، باگذار از اپيدمي تغيير دولت ها كه فقط تضمين كننده تناوبي قلابي است (يونان، پرتغال، ايرلند، ايتاليا، مجددا يونان، اسپانيا و شايد فرانسه) و فقط يك عده را با همانها جابجا مي كند، عاقبت منطقه يورو هيچ اميدي برنمي انگيزد. بوي مرگ از آن متصاعد مي شود و اگر شورشي در راه نباشد بي شك سلاخي در انتظار همه است! اما سلاخي كي؟ پارادوكس دوران چنان است كه شايد در كنار سلاخي مردم كه هم اكنون نيز آغاز شده، نوبت خود نئوليبراليسم نيز رسيده باشد.
انتهای پیام/