شرايط حاكم بر ايران قبل از شروع جنگ
به گزارش شیرازه: پيروزي انقلاب اسلامي در ايران خشم استكبار جهاني بويژه امريكا را برانگيخت، زيرا علاوه بر سرنگوني رژيم شاهنشاهي كه حافظ منافع آنان در منطقه خاورميانه محسوب ميشد، عمدتاً با سياست استقلالجويانه و نفي سلطه شرق و غرب منافع بينالمللي امريكا را به خطر انداخت. به طوري كه با اشغال لانه جاسوسي امريكا در ايران معارضه جديدي بين انقلاب اسلامي و استكبار جهاني آغاز شد.
امريكا با اشغال سفارت خود در ايران عملاً خود را در محاصرة غافلگيرانه انقلاب اسلامي ديد و با وجود فشارهاي سياسي و تبليغات گسترده جهاني نتوانست از اين محاصره خارج شود، تا اينكه به عمليات طبس در پنجم ارديبهشت ماه سال 1359 جهت آزادي گروگانهاي خود دست ميزد كه با شكست مواجه ميشود.
امريكا پس از ناكامي در عمليات طبس، به منظور تحت فشار قرار گرفتن ايران كودتاي نوژه را دامن ميزند كه با عدم موفقيت روبرو ميشود. آنگاه امريكا و متحدانش به اين فكر افتادند كه ايجاد يك غائله مرزي با توجه به اوضاع سياسي داخل و توان نيروهاي مسلح ايران ميتواند هدف او را تحقق ببخشد، از اين جهت طرح حمله نظامي به ايران در دستور كار متخصصان و كارشناسان سياسي و نظامي امريكا قرار گرفت، يكي از مقامات كاخ سفيد در اين باره اظهار داشت:
امريكا به بررسي عمليات احتمالي نظامي از قبيل محاصره دريايي و هوايي و جنگ در بيابان پرداخته است.
صدام حسين رئيس جمهور عراق با علم به راه حل نظامي امريكا همواره باطرح ادعاهاي واهي، مبني بر حاكميت بر اروندرود و استرداد جزاير سهگانه و... خود را به عنوان كانديداي حمله نظامي در منطقه مطرح مينمود و براي جلب اعتماد امريكا شرايط سياسي و اقتصادي و نظامي خود را به نحو مطلوبي بهبود بخشيد.
خوب است قبل از بيان اوضاع سياسي و اقتصادي و نظامي رژيم عراق، در همين زمينهها اوضاع ايران را در آن زمان اجمالاً بررسي كنيم، و اين بررسي و مقايسه نه تنها توانمندي رژيم عراق را نسبت به ايران ثابت ميكند، بلكه ما را به پاسخ اين سؤال كه آغازگر جنگ كيست؟ تحقيقاً كمك خواهد كرد.
الف) اوضاع سياسي
يكي از نشانههاي بارز اوضاع سياسي ايران بعد از پيروزي انقلاب اسلامي حاكميت ليبرالهاست. تحقيقاً آغاز نخستوزيري مهندس بازرگان (16 بهمن 1357) تا سقوط بنيصدر در تيرماه 1360 را ميتوان دوران حاكميت ليبرالها ناميد. مهندس بازرگان و همفكرانش در سياست خارجي معتقد به عاديسازي روابط با امريكا، و سياست داخلي معتقد به جذب تمام گروهها و دستجات سياسي بودند، گروههايي كه از نظر ماهوي با حكومت اسلامي خصوصاً حكومتي كه در رأس آن ولي فقيه عادل و جامعالشرايط باشد، مخالف بودند. به همين دليل با ليبرالها در مقابل نيروهاي انقلابي و پيرو خط امام(ره) وحدت تاكتيكي برقرار كردند. از سوي ديگر دولت امريكا ضمن مثبت ارزيابي كردن روند تحولات داخلي ايران سعي ميكرد با حمايت از ليبرالها، سياس داخلي ايران را در جهت اهداف مورد نظر خود هدايت كند. به همين دليل با دخالت در اغتشاشات مناطق مرزي، نظير كردستان و گنبد و... ضمن مشغول كردن نيروهاي حزب الله و پيرو خط امام(ره) درصدد تثبيت موقعيت ليبرالها در مسند امور برآمد.
گروههاي چپ و راست نيز از اين موقعيت استفاده كرده و با حضور در مراكز مختلف از جمله كارخانهها و دانشگاهها تلاش گستردهاي را آغاز كردند و قصد داشتند با بهرهبرداري از اوضاع، در مصادر حساس نفوذ كرده و سرانجام رشتة امور را به دست گيرند، و با سياست گاهي به نعل و گاهي به ميخ سعي ميكردند ضمن حمايت از دولت بازرگان مشكلات پيش آمده را متوجه ليبرالها كنند.
در مقابل اين جريانات، نيروهاي اصيل انقلاب اسلامي كه از فرامين و دستورات امام خميني(ره) تبعيت ميكردند، براي حفظ دستاوردهاي انقلاب و اجراي احكام اسلام همه تلاش خود را به كار گرفتند، و در اين راستا با برگزاري رفراندوم 12 فروردين 1358 كه در آن نوع حكومت مشخص شد و نيز انتخابات مجلس خبرگان به منظور تدوين قانون اساسي و تشكيل مجلس شوراي اسلامي، قدمهاي بزرگي را در جهت تثبيت نظام مقدس جمهوري اسلامي برداشتند. امّا ايجاد جو ناآرام سياسي و فشارهاي رواني از سوي گروهكها و تفرقهافكني در صفوف ملت با تحريك عوامل خارجي در سايه حاكميت ليبرالها، وضعيتي را به وجود آورد كه براي نيروهاي مؤمن و حتي خود حضرت امام(ره) قابل تحمل نبود.
نكته قابل توجه در مورد ليبرالها اين است كه سابقة مبارزاتي آنها عليه رژيم پهلوي نظير سياست كشورداري آنها در بعد از انقلاب بوده است، آنها نهتنها هيچگاه مبارز جدي نبودند، بلكه اساساً اعتقادي هم به سرنگوني رژيم پهلوي نداشنتد، با وجود اين بعد از پيروزي خود را متولي اصلي انقلاب قلمداد كرده و حتي امام(ره) را از چهرههاي مبارزي ميدانستند كه به سلك آنها پيوسته است. روي كار آمدن مهندس بازرگان به عنوان نخستوزيري از سوي حضرت امام(ره) بر اساس تدبير خاصي صورت گرفته بود. زيرا امام راحل(ره) به خوبي ميدانست كه اگر بخواهد ليبرالها و هر مدعي ديگري مانند بنيصدر را با علم به بيكفايتي آنها اصلاً وارد صحنه سياست نكند، براي هميشه مخلّ نظام جمهوري اسلامي خواهند بود. (الآن هم با آن همه رسوايي مدعي خيلي چيزها هستند) زيرا با يدك كشيدن سابقه زندان و مبازره كه با حمايت بعضاً جناحهاي مذهبي همراه بود، در شرايط نارس سياسي و فكري جامعه، انقلاب اسلامي را با مشكل عمدهاي مواجه ميساختند.
بدين ترتيب امام(ره) تصميم گرفت كه ليبرالها را وارد صحنه كند تا امتحان خود را پس داده و براي هميشه طومار آنها در هم پيچيده شود، و از نظر معظمله بهترين زمان همان شرايط اوليه انقلاب بود. لذا ملاحظه ميكنيم كه امام راحل(ره) به عنوان حافظ اصلي انقلاب اسلامي چگونه ليبرالها را در رسيدن به اهداف خود با وجود حاكميت در دستگاههاي اجرايي كشور ناكام ميگذارد. البته ليبرالها هم به گمان اينكه همه چيز را به دست گرفتند، با شتابزدگي هرچه بيشتر باعث افول عمر كوتاه سياسي خود شدند. زيرا با علني كردن اهداف پنهان در سخنرانيها و مصاحبهها حتي برقراري رابطه با امريكا و ملاقات با سران آنها، نيروهاي انقلاب و پيرو خط امام(ره) را در شرايطي قرار داد تا به مركز هدايت و سازماندهي اين توطئهها يعني سفارت امريكا حملهور شده و بنا به فرمودة امام(ره) انقلابي بزرگتر از انقلاب اول را به وجود آورند.
اگرچه اشغال سفارت امريكا توسط دانشجويان پيرو خط امام و افشاي اهداف توسعهطلبانه امريكا و پرده برداشتن از ارتباط بعضي از سران دولت موقت موجب سقوط دولت مهندس بازرگان شد، لكن حكومت ليبراليسم با انتخاب بنيصدر به عنوان رئيس جمهور همچنان به حيات خود ادامه داده و با سياست حذف نيروهاي انقلابي از تمام صحنهها، اطمينان امريكا و گروهكهاي وابسته به او در داخل را بيشتر از دولت موقت به خود جلب نمود. در مجموع عوامل فشار بر عليه خط امام و نيروهاي وفادار به اين خط را ميتوان در موارد زير خلاصه كرد:
الف) فشار سياسي امريكا به منظور آزاد كردن جاسوسان خود در سفارت امريكا، كه با حفظ موقعيت سياسي ليبرالها همراه بوده است. در اين مورد ميتوان قطع ارسال تجهيزات نظامي و تجاري و توقف واردات امريكا به ايران توسط كارتر رئيس جمهور موقت امريكا، لغو پروازهاي امريكا به ايران و صدور رواديد براي ايرانيان و توقيف دارائيهاي ايران در بانكهار امريكا را نام برد.
ب) تشديد بحرانها و ناآراميهاي مرزي در استان كردستان.
ج) طرح حمله نظامي در واقعة طبس به بهانه آزاد ساختن گروگانهاي امريكايي در ايران.
د) درخواست امريكا از كشورهاي عضو بازار مشترك اروپا مبني بر تحريم اقتصادي ايران و موافقت آنها.
هـ) ايجاد جو شديد تبليغاتي و جنگ رواني عليه نيروهاي مؤمن و انقلابي با تحريك گروهكهاي داخلي خصوصاً سازمان منافقين.
و) بالاخره محور قرار دادن بنيصدر رئيس جمهور وقت در اجراي اهداف داخلي و ايجاد وحدت تاكتيكي بين همة گروههاي مخالف در لواي بنيصدر و استفاده از موقعيت و امكانات تبليغاتي رئيس جمهور در راستاي تحقق آن.
سرانجام با اين فشارها نتوانستند نيروهاي مكتبي را از صحنههاي مختلف انقلاب حذف و حاكميت ولايت فقيه را تضعيف كنند. و بر اساس تحليلهاي محاسبهشده ايجاد يك غائله مرزي و درگير شدن با رژيم عراق را براي شكست نيروهاي مكتبي مؤثر ديدند، از اين رو تفسير نادرست از مفهوم صدور انقلاب كه تحريك دولتهاي مرتجع منطقه خصوصاً رژيم عراق، عليه انقلاب اسلامي و شخص حضرت امام(ره) را به همراه داشت، براي شروع مناسب دانستند، زيرا رژيم بعثي عراق با داشتن بيشترين شيعه و وجود عتبات مقدسة امامان شيعه در آن كشور خود را اولين كانون سرايت صدور انقلاب اسلامي تلقي ميكرد، لذا پيش از سران دولتهاي ديگر منطقه احساس خطر نمود و با شهادت آيت الله صدر و خواهرش به قلع و قمع نيروهاي جوان مذهبي ميپردازند.
امريكا با مثبت ارزيابي كردن اين استراتژي علاوه بر تبليغات بينالمللي و منطقهاي، سياست تبليغاتي داخلي ايران را نيز در جهت تحريك رژيم عراق هدايت ميكرد. و در آن سو رژيم عراق را وادار به ارسال گزارش تحريكات داخلي ليبرالها به مجامع بينالمللي ميكرد تا حمله سراسري آنها را در آينده موجه جلوه دهد. براي نمونه وزارت خارجه عراق در تاريخ 16 مه 1980 به دبير كل سازمان وحدت آفريقا نوشت:
دولت ايران، سه جزيره عربي را كه شاه با زور و با تخلف از قوانين و عرف بينالمللي اشغال كرده بود هنوز در تصرف خود دارد، بهعلاوه دولت ايران در امور داخلي كشورهاي ديگر ما صدور به اصطلاح انقلاب ايران دخالت ميكند و آنها را تهديد به اعمال زور مينمايد. به علاوه فرمانده نيروي زميني ايران پس از ملاقات با امام خميني و بنيصدر در تاريخ 7 آوريل 1980 اعلام داشت كه عدن و بغداد متعلق به ماست.
متأسفانه بعضي از شخصيتهاي سياسي و نظامي وقت هم در مورد مالكيت ارضي تيسفون و مدائن و بصره و ديگر اراضي عراق سخن گفته و يا مصاحبه كردند و اگرچه بعضاً نيت سوئي نداشته و بيشتر به خاطر بزرگ جلوه دادن توان نظامي ارزش ايران بوده است، لكن در مجموع اين گونه تليغات خوشايند ليبرالها در راستاي سياست تحريك عراق بوده است. سعدون حمادي نمايندة دولت بعثي عراق هم در سازمان ملل متحد انگشت روي همين نقطه نظرات گذاشت و با جمعبندي از صدور انقلاب، جمهوري اسلامي را به تمايلات كشورگشايي متهم كرد.
امام راحل( رحمت الله علیه ) كه در هر مقطعي متوجه نقشههاي شوم دشمنان بوده و بلافاصله راههاي خنثيسازي آن را پيشبيني ميفرمودند، اين بار نيز تلقي نادرست و مغرضانه دشمن در مورد صدور انقلاب را به خوبي دريافته و براي آگاه كردن اذهان آحاد ملت فرمودند:
اين معني غلط را از صدور انقلاب برداشت نكنند كه ما ميخواهيم كشورگشايي كنيم. ما همة كشورهاي مسلمين را از خودمان ميدانيم. همة كشورها بايد در محل خودشان باشند... معني صدور انقلاب ما اين است كه همه ملتها بيدار شوند و خودشان را از اين گرفتاري كه دارند و تحت سلطهاي كه هستند و از اين كه همه مخازن آنها دارد به باد ميرود و خودشان به نحو فقر زندگي ميكنند، نجات دهند... ما ميخواهيم اين چيزي كه در ايران واقع شد، اين بيداري و اينكه خودشان را از ابرقدرتها فاصله دادند و دست آنها را از مخازن خود كوتاه كردند، اين در همه ملتها و در همة دولتها واقع بشود، آرزوي ما اين است.
دليل روشن ما در اينكه بنيصدر ميخواست از بحران تجاوز رژيم عراق به ايران در جهت حذف نيروهاي مكتبي و در رأس همه آنها روحانيت آگاه و متعهد به ولايت فقيه خصوصاً شخص شهيد آيت الله دكتر بهشتي استفادة مطلوب را ببرد، موضعگيريهاي ايشان در ايّام بعد از تجاوز سراسري رژيم عراق است. بنيصدر از يكسو هيچگونه برنامهريزي عملياتي براي دفع تجاوز دشمن كه بخض اعظمي از خاك كشورمان را در غرب و جنوب تحت اشغال خود داشت، نميكرد و اصلاً اعتقادي به مقابله با آنها به خاطر هدف مذكور نداشت و از سوي ديگر علت ناتواني و عدم برنامهريزي عملياتي كوتاهمدت و درازمدت را مزاحمت و كارشكني گروه اقليتي (نيروهاي مكتبي) در داخل ميدانست و همه ناكامي در حفظ مرزها و عقبنشينيها را به خرج نيروهاي مكتبي تجزيه و تحليل ميكرد. به عنوان نمونه ايشان در سخنراني 14 اسفند 59 گفت:
در داخل كشور كساني هستند كه موافق پيروزي ما در اين جنگ نيستند و پيروزي ما را خطرناكتر از پيروزي دشمن ميدانند، اينها كه نميآيند به طور علني بگويند ما با پيروزي نيروهاي مسلح مخالفيم، آنها عمده كوشش خود را صرف تضعيف رئيس جمهور و شكستن روحيه نيروهاي مسلح ما كردهاند و هر روز يك دروغ را ميسازند و ميروند از تريبونهايي كه دارند، در ميان مردم شايع ميكنند.
از نظر بنيصدر جنگ ايران و عراق را بايد جنگ تصفية نيروهاي خط امام ناميد، ايشان دقيقاً با دستاويز قرار دادن مسائل جبهه، حركت نيروهاي مكتبي را كه با سياست هدايتشدة او از سوي امريكا مخالفت ميكردند، به عنوان تضعيف نيروهاي مسلح قلمداد ميكرد، و خلاصه اينكه شكست نيروهاي انقلابي و مكتبي و در نهايت حذف خط ولايت فقيه براي بنيصدر از دفع تجاوز بيگانه مهمتر بود. تبليغات شديد او و هوادارانش با استفاده از موقعيت رياست جمهوري عليه نيروهاي وفادار به انقلاب و امام راحل(ره) و ممانعت از حضور نيروهاي مردمي در جبههها و عدم تجهيز سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و... دلائل روشني هستند كه نشان ميدهد بنيصدر قبل از هر چيزي ميخواست با استفاده از حربة جنگ تكليف خود را با نيروهاي مكتبي در داخل روشن كند، و با ظاهر شدن در صفحة تلويزيون با لباس رزم و يا مصاحبه در جبههها ميخواست به مردم بفهماند كه رئيس جمهور شما به فكر جنگ است، منتهي اگر پيشرفتي نيست، به خاطر مشكلاتي است كه نيروهاي مخالف رئيس جمهور ايجاد ميكنند و با اين عوامفريبي قصد داشت مردم را عليه نيروهاي مخلص انقلاب بشوراند. بنيصدر در سخراني مفتضحانه خود در 14 اسفند 1359 از اين نيت باطني خود پرده بر ميدارد:
مطمئنم كه مردم امروز ما و نه تاريخ، كساني را كه به هر بهانه روحيه نيروهاي مسلح را تضعيف ميكنند، نخواهند بخشيد... نيرويي كه در جبهه است در صورتي كه وسايل و ابزار خود را كافي نبيند، روحيهاش پايين ميآيد، در صورتي كه جوي را پشت سر خود ميبيند كه جو تحقير و بهانهجويي باشد، جو شايعهسازي باشد، تضعيف ميشود و اين خيلي تضعيفكننده است.
به طوري كه ملاحظه ميشود، بنيصدر بين شيطنتهاي خود و مسائل جبهه پيوند ميزند و تضعيف خود را تضعيف نيروهاي مسلح ميداند و مفهومش آن است كه كساني كه نگران سرنوشت جنگ هستند، بايد از رئيس جمهور حمايت كنند و ماجراجوييهاي او را به مصالح انقلاب اسلامي بدانند، كه البته تا حدودي شگردهاي او كارگر واقع شد و شخصيتهاي بزرگي چون شهيد دكتر بهشتي(ره) در مظلوميت كامل قرار گرفتند. البته زماني حملات بنيصدر عليه نيروهاي انقلابي اوج ميگيرد كه شهيد رجايي به عنوان نخستوزير مأمور تشكيل كابينه ميشود و تثبيت دولت او ميتوانست به كلي ليبرالها را در رسيدن به مقاصد خود ناكام بگذارد. فلذا سخنراني 17 شهريور بنيصدر در ميدان شهداء كه با صحنهداري سازمان منافقين برگزار شد، خطر به اصطلاح گروه اقليتي را از خطر امريكا و حضور دشمنان در خاك كشورمان بيشتر دانست. ظاهراً بنيصدر سي ميكرد برخلاف ميل باطني، خود را هماهنگ با حضرت امام(ره) نشان دهد و قبل از حذف نيروهاي مكتبي برخورد با ولايت فقيه را به مصلحت خود نميديد، لذا در همين سخنراني براي اينكه خود را خط امامي جلوه دهد، گفت:
خط اصلي امام خط وحدت است، وحدت مردم را با مرزبنديهاي قلابي بر هم نزنيد... اگر نخستين رئيس جمهور ايران خدايي نكرده، مخالف امام بنيانگذار جمهوري است، آن كسي كه موافق است، كيست؟
البته نيروهاي مكتبي هم در مقابل شيطنت ليبرالها و گروهكهاي وابسته، بيكار نشسته و با افشاي اهداف پنهان آنها، اذهان مردم را روشن ميساختند، به طوري كه حضرت حجتالاسلام و المسلمين هاشمي رفسنجاني در پاسخ به اتهامات بنيصدر گفت:
من آمادهام تا دلائل خود را مبني بر عدم توافق صد در صد با آقاي بنيصدر اعلام كنم و بگويم كه چرا ما نميتوانيم به طور همه جانبه با ايشان مثل آقاي رجايي موافق باشيم، خلاصه همانقدر كه ايشان از حكومت مكتبيها وحشت ميكنند، ما هم به همان اندازه از حكومت ليبرالها وحشت داريم و نميتوانيم بعد از انقلاب تحمل بكنيم كه يك ليبراليسم بر كشور حكومت بكند كه انقلاب به كلي نابود بشود كه هيچ روح اسلام و روح رهبر و روح شهداء با آن موافق نيست... ايشان يك اقليتي را مورد نكوهش قرار ميدادند كه من دلم ميخواست كه ايشان آنقدر شهامت به خرج ميدادند كه صريح نام آن اقليت مجاهدين انقلاب اسلامياند؟ يا دانشجويان پيرو خط امامند؟ آيا مدرسين حوزة علميه قمند؟ كي هستند اينها! يا همه اينها هستند.
آن كسي كه رئيس جمهور است و فرماندهي كل قوا هم به او تفويض شده است، جنگ را به وفق مراد خود ميبيند و به جاي بيرون راندن دشمن از خاك كشور، آن را دستماية خوبي براي سركوب كردن و حذف نيروهاي مكتبي و وفادار به انقلاب اسلامي ميداند، و از سوي ديگر نيروهاي دلسوز و عاشقان ولايت از كوچكترين وسيلة دفاعي محروم بوده و تحمل چنين شرايطي براي آنها بسيار دردناك و كشنده بود.
ب) اوضاع اقتصادي ايران
مشكلات اقتصادي ايران در سالهاي 58 و 59 كمتر از مشكلات سياسي نبود، در سالهاي قبل از پيروزي به دليل اعتصابات انجام گرفته در بخشهاي اقتصادي كشور بويژه در شركت نفت كه اقتصاد ايران به فروش آن بستگي داشت، عملاً اقتصاد كشور فلج شده بود، اگرچه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، به فرمان امام راحل(ره) كارگران و كارمنداني فعاليت خود را از نو آغاز كردند. لكن به دليل عدم انسجام سياسي در داخل و تحريك گروهكهاي وابسته حركت اقتصادي شكل مناسبي نداشت. در مجموع مشكلات اقتصادي را قبل از شروع تجاوز رژيم عراق به ايران ميتوان به شرح زير خلاصه كرد:
الف) معلق ماندن قراردادهاي اقتصادي به كشورهاي غربي كه عمدتاً در زمان رژيم پهلوي منعقد شده بود.
ب) تشكيل سازماندهي مراكز اقتصادي و توليدي به دليل فرار كارشناسان فني به خارج از كشور.
ج) مشكل فروش نفت و توطئه دشمنان خارجي در بازارهاي نفتي و ايجاد تزلزل در قيمت پايهاي نفت در سازمان اوپك.
د) فقدان سيستمي تعريفشده كه بتواند الگوهاي ارائه شده از سوي امام راحل(ره) را در قالب برنامههاي اجرايي جامه عمل بپوشاند و دورنماي روشني از چهرة اقتصاد ايران را ترسيم نمايد.
هـ) بلوكه شدن دارائيهاي ايران در بانكهاي امريكا و تحريم اقتصادي ايران.
و) حركت كند چرخهاي اقتصادي به دليل عدم امكان تهيه و خريد لوازم يدكي كارخانجات و اغتشاش گروهكها در محيطهاي كارگري.
ز) عدم پيشبيني راهحلهاي اقتصادي متناسب با استراتژي عدم وابستگي به شرق و غرب با حفظ سياست و مبارزات دائمي با امريكا.
علاوه بر دلائل مذكور، تمايل ليبرالها به برقراري رابطه با امريكا بويژه در بعد اقتصادي، فرصت برنامهريزي و تدوين الگوهاي اقتصادي بر مبناي رهنمودهاي حضرت امام خميني(ره) را از نيروهاي مكتبي سلب كرده بود، و در مجموع دورنماي استقلال اقتصادي را خدشهپذير جلوه ميداد.
ج) اوضاع نظامي ايران
اوضاع نظامي ايران در سالهاي 58 و 59 به مراتب بدتر از اوضاع سياسي و اقتصادي بوده است. ارتش جمهوري اسلامي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در 22 بهمن سال 57 دچار تحولات عمدهاي گرديد. زيرا ساختار ارتش متناسب با منافع شاه و اولويتهاي سياسي امريكا در منطقه بوده است و با آن ساختار نميتوانست در خدمت اهداف انقلاب اسلامي قرار گيرد. حضرت امام خميني(ره) ضمن تأكيد بر حفظ انسجام ارتش، فرصت لازم را در اختيار اين نيرو قرار داد تا ساختار جديد خود را بر مبناي معيارهاي ارتش مكتبي توسعه دهد، در كنار اين مأموريت مهم با مشكلات جانبي ديگري مواجه بود كه عمدهترين آنها عبارتند از:
الف) خروج كارشناسان نظامي و فرار فرماندهان نظامي به خارج از كشور كه عمدة فنون و تخصصهاي نظامي را در اختيار داشتند.
ب) كاهش نيروهاي ارتش توسط دولت بازرگان، به طوري كه در تاريخ 9/2/58 اعلام داشت كه ايران به ارتش 50 هزار نفري نيازي ندارد و تعداد ارتشيان كاهش خواهد يافت.
ج) اقدام مشكوك دولت بازرگان در زمينه لغو قراردادهاي نظامي، از قبيل لغو قرارداد خريد شش فروند زيردريايي از آلمان و لغو قراردادهاي نظامي امريكا، كه در مجموع كاهش توان نظامي و عدم امكان توسعة طرحهاي ساختاري ارتش هدف آن بوده است.
د) كاهش مدت خدمت سربازي از 24 ماه به 12 ماه و اعزام كادرهاي ارتش به محلهاي سكونت و زادگاه خود، از ديگر اقدامات دولت بازرگان است كه سازمان ارتش را دچار تزلزل كرد.
هـ) شعار انحلال ارتش از سوي گروهكهاي مخالف هماهنگ با سياست كاهش توان دفاعي ارتش از سوي ليبرالها.
و) كودتاي نوژه و فرار تعدادي از عناصر ارتشي كودتا در تيرماه 1359 به خارج از كشور بويژه عراق، كه اطلاعات ارزشمندي از توان دفاعي ايران را در اختيار مسئولان عراق قرار داد.
دشمنان انقلاب اسلامي خصوصا امريكا با اطلاع دقيق از ماهيت ارتش ايران، بر اين باور بودند كه در رويارويي با مشكلات نظامي، كارايي لازم را نخواهد داشت. از اين رو در ارزيابي خود ارتش ايران را ضربهپذير ميدانستند، و اين خود در ايجاد انگيزه جهت تجاوز مرزي به ايران مؤثر بوده است. اگرچه در كنار ارتش، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي هم مشكل گرفت، لكن درگيريهاي مرزي در استانهاي كردستان، خوزستان، سيستان و بلوچستان در كنار شورشهاي آذربايجان و تركمنصحرا موجب گرديد كه سپاه به شدت با بحرانهاي داخلي درگير باشد و فرصت لازم را براي گسترش سازمان نظامي خود نيابد. در هر حال توان دفاعي كشور در حدي نبوده است كه بتواند با هجومي سراسري در مرزهاي غربي و جنوبي كشور مقابله كند، و اين واقعيتي بود كه از چشم محافل بينالمللي و منطقهاي به دور نماند و تماماً چهرة نامطلوبي از وضعيت نظامي و دفاعي ايران ترسيم ميكردند و نيز تصميمگيرندگان حمله عراق به ايران در تجزيه و تحليل خود از اوضاع ايران، ضعف بنية دفاعي كشور ايران را به نقطة اميد صدام براي حمله و پيروزي سه روزه مبدّل كرده بود، و اين مطلبي است كه سران رژيم عراق قبل از حمله با صراحت آن را ابراز ميكردند، به عنوان نمونه، طارق عزيز وزير امور خارجه عراق سه ماه قبل از حمله طي تحليلي از اوضاع ايران مينويسد: « امروز ارتش ايران از هم پاشيده شده است. »
منبع: پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس
انتهای مقاله/ص