خاطرات فرمانده گردان امام سجاد (ع) از عملیات غرورآفرین کربلای 5
به گزارش شیرازه به نقل از فارس، سردار عباس رنجی از رزمندگان سپاه اسلام در دوران دفاع مقدس است که برای حفظ و حراست از دستاوردهای انقلاب در جبهههای جنگ تحمیلی حضور یافته و در کنار دیگر سربازان خمینی کبیر (ره) به دفاع از مرزهای کشورمان پرداخت.
وی در آستانه 19 دی ماه سالروز عملیات کربلای 5 که تاثیر بسیار زیادی در پیروزی سپاه حق علیه باطل داشت، خاطرات خود را برای انتقال به نسلهای آینده بر روی کاغذ آورده و این خاطرات به دلیل اینکه عباس رنجی در عملیات فوق فرماندهی گردان امام سجاد (ع) لشکر 10 سیدالشهدا (ع) را بر عهده داشته است، از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است.
خاطرات عباس رنجی از عملیات کربلای 5 به شرح زیر است:
کمتر از یک ماه از شکلگیری گردان امام سجاد (ع) نمیگذشت که با آموزشهای متوالی و سنگین برای انجام عملیات آماده میشدیم. لحظه ی موعود فرا رسید. غروب دلگیر 18 دی ماه در منطقه شلمچه انتقال نیروها به منطقه نزدیک دژ اصلی آغاز شد. در این لحظات تمامی نیروهای عمل کننده آماده حرکت میشدند و یکدیگر را در آغوش میگرفتند و آخرین وداعها صورت میگرفت.
صحنههایی بسیار معنوی و عجیب که شب عاشورای حضرت اباعبدالله (ع) در کربلا را تداعی کرده بود. جمعی در حال سینهزنی و عزاداری برای مولایشان امام حسین (ع) و جمعی در حال نوشتن وصیتنامه و گروهی درحال خداحافظی با رفقا.
این لحظات به سرعت سپری میشد و خورشید با آن عظمت و بزرگی با رنگ قرمز زیبایش در افق شاهد این همه عشق و معنویت رزمندگان اسلام بود.
در ابتدای شب به دژی رسیدیم که قرار بود عملیات از آنجا آغاز شود. برای حفاظت از نیروها آنها را در کانال مخصوصی مستقر کردیم. دژ ورودی معروف به 5 ضلعی که از مناطق مهم و استراتژیک به حساب میآمد، روبروی بصره عراق قرار داشت. فاصله ما با کمین دشمن بسیار کم بود، سفیر گلولههای دشمن پیوسته از بالای سرمان احساس میشد.
جمعی از بچههای اطلاعات و تخریب و دیدهبانهای توپخانه و ادوات لشکر به ما پیوستند و همه هر لحظه منتظر فرمان شروع عملیات و حرکت به سمت دشمن بودیم.
سرانجام انتظار به پایان رسید، ساعت 2:10 صبح فرمان شروع عملیات با رمز یا فاطمه الزهرا (س) توسط فرمانده لشکر خوانده شد و یگانها آمادگی خود را اعلام کردند.
گردانهای غواص حضرت علی اکبر(ع) و حضرت زینب (س) از روبهروی دژ اصلی 5 ضلعی وارد منطقه آبگرفتگی شدند و تلاش میکردند از موانعی مثل، سیم خاردارهای متعدد، میادین مین گسترده، میلگردهای خورشیدی توپی شکل، موانع باتلاقی و سنگرهای کمین دشمن رد شده و خود را به دژ اصلی شلمچه برسانند.
بعد از شکستن خط توسط غواصان، ما باید وارد کار میشدیم. ما در سمت راست شمال منطقه نیروهای خودی در امتداد با خط اصلی دشمن مستقر بودیم و درگیری آنها را با این موانع از یک زاویه 90 درجه میدیدیم. متاسفانه آن قدر موانع زیاد و سنگین بود که آنها نتوانستند کار را تمام کنند. دشمن هم برای مقابله، از تمامی قوای خود استفاده میکرد. تیرهای رسام که به صورت تیر تراش شلیک میشدند و به سطح آب میخوردند و کمانه میکردند، منورها یکی پس از دیگری تمام منطقه را مانند روز روشن کرده بود که کار برای عراقیها آسان و برای ما سخت باشد. عدهای از بچهها از جمله فرمانده غواصان گردان علی اکبر(ع) شهید علیرضا آملی، در میان موانع و باتلاقها شهید شدند. عدهای زخمی و مجروح و تعدادی هم مجبور به بازگشت.
عملیات در جبهه روبهرو شکست خورده بود. یک ساعت و نیم از شروع عملیات گذشته بود که به گردان ما ابلاغ شد به سمت عراقیها حمله ور شویم. ما میبایستی به 5 ضلعی وارد میشدیم و امتداد دژ و کانالها را پاکسازی میکردیم. لشکر 19 فجر فارس نیز در سمت راست ما به سمت بالا مشغول پیشروی بود.
با تمام سختیها سر انجام معبر زده شد و سنگر کمین دشمن منهدم گردید. میدان رزم برای عملیات رزمندگان گردان امام سجاد (ع) آماده شد. فشار زیادی از سوی فرمانده لشکر برای سرعت بخشیدن عبور نیروها اعمال میشد. بالاخره بعد از مدتی تاخیر از کانال خودی خارج شدیم و به سمت دژی که طرفین آن باتلاق بود دویدیم، تعدادی از دوستان در این منطقه به شهادت رسیدند، از جمله شهید والامقام ابوالفضل خوشاخلاق که از مسئولان گروهان دوم گردان ما بود.
به خط عراقی وارد شده، دژ اصلی شلمچه را گرفتند و از پهلو داخل کانال جلو میرفتیم. جنگ سینه به سینه و تن به تن در کانال ارتباطی سنگرهای بتونی و مستحکم آغاز شد.
دشمن سرمست از پیروزیهای اولیه کربلای 4، گیج شده بود، زیرا میدید از جایی که فکرش را نمیکرد در حال ضربه خوردن است. فرمانده لشکر مرتب با گفتن ((چشم امام زمان (عج) به دستان شماست))، ما را به ایثارگری بیشتر ترغیب میکرد. ولولهای در بین نیروهای دشمن افتاده بود. بعضی از آنها جیغ میکشیدند و فرار میکردند.
ما میبایست قبل از روشن شدن هوا تا حد امکان به عمق این دژ مستحکم نفوذ میکردیم. حدود 4 ساعت زمان باقی بود و هر لحظه آن برای سپاه اسلام سرنوشت ساز بود. در این زمان باقی مانده نیروهای خودی باید فاصله 2 کیلومتری دژ تا جاده آسفالته بصره به خرمشهر را طی میکردند.
گروهان اول به فرماندهی شهیدان رسول کشاورز و ابوالقاسم کشمیری جانانه جنگیدند. هر چه عراقیها بیشتر مقاومت میکردند بچهها بیشتر رشادت به خرج میدادند با وجود ای که چندین مرتبه کار به مشکل برخورد، بالاخره توانستیم کانال را باز کنیم.
کشتههای دشمن درون کانال به صورت پشته روی هم انباشته شده بود و راه عبور را بسته بود و ما مجبور بودیم برای رد شدن از روی جسد آنان حرکت کنیم
جنگ سنگر به سنگر پیش میرفت. شهید حمید سیرجانی با لباس غواصی آن چنان رشادتهایی به نمایش گذاشت که قابل وصف نیست. مجاهدتهای او روحیه دیگر رزمندگان را مضاعف کرده بود.
با طلوع خورشید ما نزدیک دژ و محوطه مشرف به جاده خرمشهر - بصره رسیدیم. خاکریزهای نونی به شکل 2 حرف نون فارسی با ارتفاع 5 تا 6 متر به یکدیگر وصل بودند و روبهروی جاده خرمشهر به بصره قرار داشت.
گردان ما تا حدی ماموریت خود را به نحو مطلوبی انجام داد. گردان حضرت علی اصغر(ع) به فرماندهی شهید داود آجرلو که احتیاط بودند وارد عمل شدند و به وسیله قایقهای یگان دریایی به دژ اصلی ( از همان معبر و مسیری که غواصان شهید شده بودند) منتقل شدند.
بعد از استقرار در کانال فتح شده قرار بود آنها عملیات را ادامه دهند. اطلاعاتی را که لازم بود به شهید آجرلو منتقل کردم. در همین حین حاج غلام کیانپور را دیدم که به سرعت به سمت خاکریزهای نونی که به مشکل برخورده بود در حال حرکت بود.
هر چه تلاش نمودم تا مانع ادامه حرکت او شوم نتوانستم، ایشان عزم خود را برای فتح این خاکریزها جزم کرده بود. اما متاسفانه بعد از لحظاتی پیکر به خون آغشته ایشان را داخل پتویی به عقب منتقل کردند؛ یادش گرامی باد.
کمی عقب تر از ما شهیدان کلهر، میررضی، و جمعی دیگر از مسئولان لشکر درون کانالِ دژ فتح شده آمدند و به مشورت برای مقابله با پاتک دشمن و تانک های آرایش گرفته روبروی دژ پرداختند.
روبهروی ما قرارگاه تیپ دشمن قرار داشت که وظیفهاش حفظ 5 ضلعی بود. نیروهای زیادی را در آن قرا گاه مستقر کرده بودند. بین ما و آن قرارگاه چندین خاکریز مقطع قرار داشت. که جلوی آنها سیم خار دارهای سفرهای و میادین گسترده مین وجود داشت. لشکر 19 فجر از راست و نیروهای ما که ادوات گردان علی اکبر (ع) و امام سجاد (ع) بودند از روبهرو به قرارگاه حمله کردیم. دیدهبانهای ادوات لشکر آتش بسیار دقیقی را در حمایت از نیروهای عمل کننده، پشتیبانی میکرد. با شروع تک، عراقیها فرار را بر قرار ترجیح دادند که با تیربارهای ما نشانه گیری میشدند.
سرانجام حدود 12 ظهر قرارگاه فتح شد. تعدادی از نیروهای عراقی به اسارت درآمدند. مقادیر زیادی مهمات و تجهیزات مخابراتی حتی چندین تانک T72 به غنیمت درآمدند و یک جیپ 106 نیز به غنیمت گرفتیم. به سرعت به مقر فرماندهی رفتیم، عکس صدام، چند تکه پارچه سبز رنگ ( که گویا متبرک به حرم آقا امام حسین (ع) بود) به همراه بیسیمهایی که صدایشان فضا را پر کرده بود در آن قرارگاه به چشم میخورد. بعد از پاره کردن عکس ها پارچه ها بین بچهها تقسیم شد و با جیپ 106 غنیمتی به دژ اصلی برگشتیم.
گره خاکریزهای نونی باز و قرارگاه فرماندهی عراقیها فتح شده بود. دشمن تا پشت کانال ماهی و اروند رود عقب رانده شده بودند. یگان های دیگر سپاه یکی پس از دیگری در حال عبور و ادامه عملیات بودند.
روح همه شهدای این عملیات و سایر شهیدان عزیز و امام شهدا شاد و یادشان گرامی باد.
انتهای پیام/