روایت زیبای یک نقاش از سوژههایش
این مجموعه که شامل بیش از 40 تصویر از سرداران شهید اصفهان است پیش از این در قالب یک نمایشگاه از تابلوهای نقاشی با تکنیک آبرنگ در موزه هنرهای معاصر اصفهان به نمایش در آمده بود.
همچنین مدتی است در سرتاسر کشور از این تصاویر برای تمام پوسترهای مربوط به یادواره ها و همایش های شهدا و هر جا که نامی از شهید و عکسی از وی مطرح است، استفاده می شود.
این تصاویر که با تکنیک آبرنگ کار شده بود برای من که در نمایشگاه آنها را دیدم بسیار جذاب بود به گونهای که گاهی انسان محو معنویت پنهان در بعضی از تصاویر میشود.
بر این اساس تصمیم گرفتیم با نقاش این نمایشگاه صحبت کنیم، سخنانش جذاب بود و هنوز حال و هوای آن روزها را داشت.
در دوران جنگ بود که کارش را با دیوارنگاری شروع کرد، روی دیوار بیمارستان، روی ورقههای فلزی در خطوط مقدم جبهه، روی دیوار سپاه و غیره.
شاید جنگ او را نقاش کرده باشد، نمیدانم آخرش معلوم نشد چگونه برای اولین بار به این هنر علاقهمند شده است ولی میگفت برای اولین بار به طور عملی کارش را با طراحی از تصاویر رزمندگان و شهدا آغاز کرده است.
پس از جنگ به دانشگاه هنر رفته و در حین درسخواندن دیوارنگاری هم میکرده است؛ تا اینکه یک روز هنگام کشیدن یک نقاشی دیواری سرش گیج میرود و از ارتفاع پرتاب میشود و دیگر نمیتواند به این کار ادامه دهد.
گفتگوی ما با مصطفی شعرباف را در زیر می خوانید:
*از چگونگی ورودتان به دنیای هنر برایمان بگویید.
من از دوران دبیرستان که مصادف با دوران انقلاب و ورودم به بسیج بود به نقاشی علاقهمند بودم، تازه 18 ساله شده بودم که وارد سپاه شدم و سپس با شروع جنگ به جبهه رفتم و کشیدن نقاشی را به صورت عملی با شهدا آغاز کردم.
ابتدا بیشتر کارهایم دیوارنگاریهای تبلیغاتی جنگ بود، عکس امام و شهدا را روی دیوارها میکشیدم و حتی در بیمارستانهای صحرایی برای تقویت روحیه رزمندگان نقاشی میکردم، گاهی نیز به صورت تمرینی روی برگههای کاغذی عکس رزمندهها را میکشیدم.
پس از مدتی سعی کردم کارم را از حال و هوای کارهای تبلیغاتی خارج کنم و چون کار هنری با تبلیغاتی متفاوت است برای ورود به دنیای هنر مدتی تمرین کردم؛ سپس دو نمایشگاه طبیعت و چهره برگزارکردم، ولی چون سابقه کشیدن عکس شهدا را داشتم احساس کردم اگر در این کار که تبحر بیشتری دارم وارد شوم بهتر است، این گونه بود که سومین نمایشگاهم را به چهرهنگاری شهدا اختصاص دادم.
* از دیوارنگاریهای تصاویر شهدای زمان جنگ کدام یک باقی مانده است؟
بیشتر دیوار نگاریهای من در بیمارستانها، پادگانها، سپاه و جبهه فاو بود. اکثر عکسهایی که کشیدم در اثر گذشت زمان و در معرض آب و آفتاب بودن از بین رفته، ولی از جمله تصویرهای باقیمانده عکس شهید آقا بابایی است که سر چهار راه هشت بهشت قرار دارد و مربوط به 12 سال پیش است.
* هر نقاشی چهره شهدا چقدر طول میکشید تا کامل شود؟
من گاهی در روز هشت عکس شهید میکشیدم و میتوانم بگویم بخش زیادی از مهارت کنونیم در نقاشی را مدیون خون شهدا هستم. از طرفی عکسها در روحیه دادن به خانواده شهدا نقش موثری داشت، یعنی زمانی که خانواده شهید با التهاب خاصی برای تحویل گرفتن پیکر فرزندشان میآمدند و ما عکس شهدا را به آنها میدادیم آرامش نسبی پیدا کرده و با روحیه بهتری باز میگشتند.
* نقاشیهای دیوار نگاری را به تنهایی انجام میدادید؟
بله، میتوان گفت دیوارنگاری را به تنهایی میکشیدم، البته هر کاری یک بخش سختافزاری و آمادهسازی دارد، ولی کار کشیدن عکسها به طور کامل با خودم بود.
* کشیدن دیوار نگاری سخت تر است یا تابلو؟
در نقاشی هفت پارامتر مهم مانند کنتراست، تعادل، توزان و غیره وجود دارد که اگر آنها را فرا بگیرید، با هر نرمافزاری و در هر اندازهای میتوانید کار کنید. یادم هست در جزیره ابوموسی بدون هیچ گونه تجهیزات از من خواستند در وسط باند ماشینها بنویسم مرگ بر آمریکا، من نه خطاط بودم و نه وسیله مناسبی در اختیار داشتم ولی این کار را انجام دادم. بنابراین اگر شخصی اصول صحیح نقاشی را بشناسد میتواند حتی از یک چوب و طناب برای مقیاسبندی استفاده کند،اما نکته مهم در این راه داشتن حس زیبا شناسی است که این هم به مرور زمان در فرد شکل میگیرد.
*چرا برای کشیدن تصاویر شهدا تکنیک آبرنگ را انتخاب کردید؟
برای جواب این سوال ابتدا باید ارتباط فرم با محتوا رابدانیم، البته این مسئله مطلق نیست ولی معمولا در اصول نقاشی، تکنیک آبرنگ جنبه روحی دارد و رنگ و روغن جنبه مادی یا دکوراتیو. همچنین در نقاشی فرم باید محتوا را نشان دهد و محتوا فرم را؛ شهدای دفاع مقدس انسانهای وارستهای بودند و اگر دقت کنید در پس چهره هر شهید حالتی لطیف و معنوی هست که من این موضوع را با آبرنگ بهتر میتوانستم نشان دهم. البته در نقاشی حد ومرز نمیتوان تعیین کرد، اما من معنویت چهره شهدا را اینگونه بهتر میتوانستم نشان دهم و بازخورد مثبتی نیز در این رابطه از خانواده و دوستانی که نمایشگاه و مجموعه آسمانی ها را دیدند، گرفتم.
* ایده به تصویر کشیدن چهره 40 سردار شهید چگونه به ذهنتان رسید؟
به نظر من بهترین تکامل برای انسان شهادت در راه خداس و در دوران جنگ عدهای از همه علایقشان گذشتند و رفتند و ما اکنون وظیفهای در قبال آنها داریم و باید فرهنگ شهید و شهادت را خودمان گسترش دهیم.
من احساس کردم میتوانم کارت پستالی از عکس شهید تهیه کنم که از لحاظ هنری زیبا و با کیفیت باشد به گونهای که حتی فردی که هیچ سابقهای از جنگ وانقلاب ندارد تمایل به خرید عکس پیدا کند.
سپس در مرحله بعد که فرد جذب شد میتوان مفاهیمی را به او القا کرد که با شعار و فریاد نمیتوان به خوبی آن را تفهیم کرد. در واقع روح شهادت یعنی روح استقلال، خودباوری و دین پروری و شهید مجموعهای است از ارزشهایی که اگر آنها را زنده کنیم کم کم جوانان نیز به آنها علاقهمند میشوند، پس به کمک هنر میتوان رشادتها و تفکر شهدا را اشاعه دهیم.
شما اگر به روشهای ساخت فیلمهای غربی دقت کنید متوجه میشوید دلیل جذب بسیاری از خانوادهها به فیلمهای ماهوارهای تخصصی کار کردن غربیهاست، یعنی آنها روانشناسی مخاطب و فرم را میشناسند و مفاهیم فساد را نیز در قالب آن ارائه میدهند،ولی ما کمتر به این شیوههای تخصصی پرداختهایم.
باید بدانیم که شاید پرداخت تخصصی به این مقوله دارای هزینههایی بوده و زود بازده نباشد ولی ترویج فرهنگ شهادت در دراز مدت میتواند کشور را بیمه میکند.
*درباره چگونگی کشیدن تصاویر توضیح دهید.
بسیاری از عکسهایی که تصاویر شهدا از روی آن کشیده شده سیاه و سفید و فتوکپی مربوط به سالها پیش بود و کیفیت مناسبی نداشت. بنابراین با توجه به اینکه عکسها گویای روحیه فرماندهان شهید نبود، من عواملی که ممکن است این حس را از بین ببرد حذف کردم؛ .به طور مثال در جایی مو را کامل نکشیدهام یا به بخشی از لباس نپرداختهام، ولی روی چشم سرمایهگذاری بیشتری کردهام. البته توجه داشته باشید که بیشتر این موارد به باور خود نقاش بسیار بستگی دارد، یعنی باور نقش و حس گرفتن نقاش در ارائه اثر بسیار مهم است. یک نقاش وقتی میخواهد عکسی با معنویت یک شهید را نقاشی کند نیاز به ریاضتهایی دارد. وضو گرفتن، حرفهای بیربط نزدن و قرآن خواندن نیز تاثیر بسیاری در پیدا کردن حس مناسب دارد. نکته مهم اینکه برای پیشرفت عالم هنر میتوان الهامهای فراوانی از قرآن گرفت.
*برای کشیدن تصاویر زندگینامه شهدا را هم مطالعه میکردید؟
من بعضی از شهدا میشناختم و درباه بعضی تنها اطلاع کلی داشتم ولی چون خودم در آن فضا بودم درک خوبی از روحیات شهید داشتم، البته شناخت نیز در پیدا کردن حس مناسب تاثیر بسیاری دارد زیرا سبب هم ذات پنداری نقاش با شهید میشود. در واقع یک نقاش باید به نوعی روانشناس نیز باشد تا بتواند آرامش و پیچیدگی چهره را نشان دهد.
* چهرهنگاری کدام شهید شما را خیلی تحت تاثیر قرار داد؟
نمیتوان شهدا را با هم قیاس کرد، ضمن اینکه هر زمان و لحظه نیز حس خاص خود رادارد. من عکس هر شهید را در شرایط خاص خودش کشیدم و هر تصویری را که میکشیدم پنهان میکردم تا در به تصویر کشیدن عکس بقیه تاثیر نداشته باشد.
همه این فرماندهان شهید نیت پاکی داشتند و اگر ما بتوانیم جدا از صورت ظاهری فطرت پاک را در اثر نشان دهیم، حتی مخاطبین دیگر کشورها نیز با آن ارتباط برقرار میکنند؛ به دلیل همین سادگی وخلوص است که نقاشیهای غارهای آلتاویرا و نقاشیهای کودکان اثر ژرفی بر انسان میگذارند.درباره شهدا هم انسان باید با روحیه صادق با اثر برخورد کند تا انشاالله لطف خدا شامل حال انسان شده و کار درستی ارائه دهد، در واقع ما باید اراده کنیم ولی اصل خداست.
*علت اینکه این سوال را پرسیدم این بود که به طور مثال تصویر شهید خرازی پر از رنگهای شاد بود ولی تصویر شهید علی قوچانی چندان شباهتی به عکسش نداشت، به همین دلیل این گونه حس میشد که بعضی تصاویر را با حس خاصی کشیدهاید.
از رمزهای موفقیت یک عکس این است که کمتر کار شده باشد، تصویر شهید خرازی از روی یکی از عکسهایی کشیده شده که در دهانه ماشینی ایستاده و بعد از 24 روز که از خط مقدم به پشت جبهه آمده ریشهایش بلندشده و لبخند بسیار زیبایی نیز بر لب دارد.
معمولا مردم از عکس شهید خرازی انتظار یک آدم جدی را دارند ولی این عکس با آن لبخند زیبا کمتر دیده شده و متفاوت بودن در به تصویر کشیدن آن مدنظرقرار گرفته است . بر عکس تصویر شهید قوچانی از روی یک عکس فتوکپی نقاشی شده و کار بر روی آن سخت بود.
از طرفی معمولا یک نقاش گزیدهای از کارهای قوی خود را در نمایشگاه قرار میدهد ولی این امکان برای من وجود نداشت،زیرا قرار بود تصویر تمام فرماندهان شهید به نمایش گذاشته شود.
* چقدر طول کشید تا کل تصاویر را نقاشی کنید؟
کل تصاویر بین 4تا 5 ماه طول کشید و شش عدد آن همین اواخر به اتمام رسید.
*از دیدگاه شما آیا هنر در جامعه امروز راه صحیح را طی میکند یا بیشتر به سمت ابتذال پیش میرود؟
برای پاسخ به این سوال لازم است بدانیم نقاشی در فرهنگ ما به این سبک وجود نداشته و حتی در مذهب ما تا چندی پیش هنر چهرهنگاری را حرام میدانستند و به آن بها نمیدادند. از طرفی بعضی هنرها به همان شکل غربی وارد کشور ما شده و فرهنگ فساد را با خود آورده، ولی ما باید بدانیم هنرهایی مانند سینما و نقاشی بیشتر ابزاری برای ارائه فکر هستند تا مسائل دیگ، بنابراین میتوانیم جهت فکری آنها را عوض و با فرهنگ خودمان هماهنگ کنیم. هنر نقاشی نیز از جمله هنرهایی است که سبک وسیاق آن در اروپا با ایران اسلامی متفاوت است.
به نظر من هم سو شدن هنر نقاشی با فرهنگ خودی نیاز به پختگی نقاش دارد و اینکه وی به درجهای از کمال در این راه برسد که درک کند هر عکسی قابلیت در معرض دید عمومی بودن را ندارد. بخشی از این باید و نبایدها را جامعه تعیین میکند،به این معنا که شاید فردی از دیدگاه خود بهترین کار تصویری را کشیده باشد، ولی نقاشی او از دیدگاه یک روانشناس و جامعهشناس برای مخاطبین عمومی مناسب نباشد. در حقیقت نقاش باید خود را در جایگاه معلم مخاطبینش قرار دهد تا بتواند آنچه صلاح آنهاست تشخیص داده و در مسیر صحیح قدم بردارد.
*کمی به فضای جبهه برگردیم،به نظر شما آیا افرادی با خصوصیات دوران جنگ در جامعه امروز نیز وجود دارند؟
نکته مهم این است که همه آدمها در همه زمانها وجود دارند، به نظر من همیشه امتحان و جبهه و خطشکنی هست، فقط شکل آن فرق دارد، در واقع این ما هستیم که باید مفهوم را بگیریم و صداقت و خلوص آن زمانها را حفظ کنیم. از دیدگاه شخصی من اکنون نیز آدمهایی چون دوران جنگ وجود دارند و اگر بگوییم زمان جنگ گذشت و دیگر این آدمها نیستند صحیح نیست؛ در واقع من احساس میکنم شکل جنگ عوض شده و آدمهای امروزی به گونهای دیگر باید بجنگند. در شرایطی خاص دشمن به مملکت ما حمله کرد و افراد با غیرت به جنگ رفتند، الان هم اگر این شرایط به وجود آید شاید کسانی که فکرش را نمیکنیم به جبهه بروند و کسانی که تصورش را نمیکنیم از آن فاصله بگیرند.
* پس چرا بیشتر رزمندگان آن دوره معتقدند دیگر حس صمیمیت آن زمانها را پیدا نکردند؟
من معتقدم خدا جایی نرفته و همیشه هست، شهدا و رزمندگان ما این حس را در رابطه با خدا به دست آوردند. الان هم همان خدا هست، جنگ هم هست و فقط یک خاکریز ظاهری وجود ندارد. روزی خاکریز وجود داشت و شرایط بیرونی در در درون اثر میگذاشت و امروز باید سعی کنیم از درون به بیرون اثرگذار باشیم. در واقع اکنون تنها شرایط عوض شده،اما اگر انسان اعتقادات دینی خود را قوی و ثقل فرهنگی پیدا کند و تحت تاثیر شرایط بیرونی نباشد در هر شرایطی میتواند راه صحیح در آشوبهای زمانه تشخیص دهد.
*و سخن پایانی؟
من با وجود تمام صحبتهایی که کردم ادعای خاصی در این مسائل ندارم و دوست دارم آنگونه که گفتم باشم و انشا الله بتوانم به آنچه گفتم در زندگی عمل و راه شهدا را ادامه دهم.
گفتگو از فاطمه کازرونی
انتهای پیام/