به بهانه هجمههای اخیر علیه «پایتخت 3»/ ماهیگیری سیاسی در زلال قومیتهای ایرانی
حکایت مردم «علیآباد» و کشتی گرفتن «نقی» در قسمت دوم مجموعهی «پایتخت 3»، حکایت کل مردم ایران است که ...
قسمت دوم مجموعهی «پایخت 3»؛ فینال
مسابقات کشوری پیشکسوتان که انتخابی جام جهانی هم هست؛ «نقی معمولی» از
رقیب یزدیاش با اختلاف امتیاز بالایی پیش است؛ اهالی «علیآباد» در خانهی
«بهبود» که حالا محل اسکان خانوادهی معمولی هم هست، جمع شدهاند و دارند
از کشتی همشهری خود حظ میبرند؛ همه بر این موضوع متفقالقولند که او خیلی
خوب کشتی میگیرد و .... ناگهان ورق برمیگردد و مایهی فتیلهپیچ در دست
کشتیگیر یزدی میافتد. او هم که شگردش فتیلهپیچ است، نقی را نه یک بار،
نه دو بار که تا میتواند فتیله میکند؛ اهالی «علیآباد» که از «قهرمانی»
نقی ناامید شدهاند، شروع میکنند به غر زدن و انتقاد کردن از کشتی نقی که
او اصلاً کشتی بلد نیست و یزد هم مگر کشتی دارد که مازندران را شکست دهد و
...
به گزارش شیرازه به نقل از رجانیوز؛ حکایت مردم «علیآباد» و کشتی گرفتن «نقی» در قسمت دوم مجموعهی «پایتخت
3»، حکایت کل مردم ایران است که بیرحمانه طالب «قهرمان» هستند و حتی
نایبقهرمانی هم آنها را راضی نمیکند. مردمی که «پیشرفت» را دوست دارند و
از «پسرفت» و «در جا زدن» متنفرند. ملتی که میدانند توان قهرمانی دارند و
بنابراین به کمتر از آن رضایت نمیدهند؛ درست مثل اهالی «علیآباد» که به
قدرت کشتی مازندران ایمان دارند و شکست نمایندهی خود در برابر نمایندهی
یزد را به هیچوجه نمیتوانند قبول کنند.
حالا «نقی» در مسیر بازگشت از مسابقه،
دیگر یک «قهرمان» نیست؛ پس استقبال چندانی هم در کار نیست. همه خانهی
بهبود را ترک کردهاند. فرش قرمزی در کار نیست، ریسهها را جمع کردهاند،
کسی دیگر قرار نیست گوسفند جلوی پای «نقی» قربانی کند، «نقی» هم خود شرمنده
است، چون نتوانسته «قهرمان» باشد. و این تفاوت «قهرمان» با «نائب قهرمان»
است. تفاوتی که نویسندگان سریال خوب آن را فهم کردهاند.
همین فهم نویسندگان از تفاوت «قهرمان»
با «نائب قهرمان» در نظر مردم و مماس شدن هنر نویسندگان با خواست عمومی،
رمز موفقیت سریال «پایتخت 3» در مقایسه با دیگر مجموعههای نوروزی امسال از
منظر همین مردم است. بر خلاف سریالهای دیگر امسال، نویسندگان «پایتخت» با
مردم سرزمین خود بر سر عشق به «قهرمان» و «قهرمانی» به مفاهمه رسیدهاند.
پس «نقی معمولی» بعد از مجموعهای از اتفاقات، دوباره فرصت آن را مییابد
که این بار در لباس تیم ملی و به عنوان نمایندهی کل مردم ایران، شانس خود
را برای «قهرمانی» امتحان کند. بنابراین مردم هم یک بار دیگر به خانوادهی
معمولی بر سر «قهرمان» شدن اعتماد میکنند و سریال را هر شب با دقت دنبال
میکنند.
این حکایت مردمی است که از یک سریال
تلویزیونی هم «قهرمانی» میخواهند. آنها دیگر به «در کردن روزهای بد» راضی
نمیشوند. مردم پای ماجراهای کسی مینشینند که میخواهد روزهای خوب را در
داستان رقم بزند و افقش پیشرفت باشد نه اینکه فقط منفعلانه از روزهای بد
فرار کند. سریالی که قرار است بعد از سیزده قسمت «فلاکت»، هپیاندش این
باشد که قهرمانانش خانهای برای اسکان پیدا میکنند و زیر سقفی آرام
میگیرند، از نظر این مردم، افق کوچکی دارد و ارزش ریسهبستن و فرش قرمز
انداختن ندارد. ماجراهای «خوب، بد یا زشت» هم کافی نیست. مردم دنبال رصد
«عالی»ها و «متعالی»ها هستند. پس کسی که همین اول روی سر در سریالش
مینویسد: «ما فرشته نیستیم» نمیتواند خیلی محبوب مردم باشد.
سریال نوروزی اگر هم از حال بد شروع
میکند، باید به «احسنالحال» برسد یا لااقل در مسیر آن حرکت کند که مسیرش
با خواست مردم در سال نو مماس شود و مگر نه اینکه همهی مردم سر سفرهی
هفتسین از حضرت رب «احسنالحال» میخواهند؟ پس این همه در جا زدن
سریالهای نوروزی –به جز «پایتخت 3»- از کجاست؟ این همه کاراکتر منفعلی که
تقلا میکنند که از پس حوادث بد سریال، لااقل به شرایط عادی قسمت اول خود
برگردند، حاصل چیست؟ این افقهای کوچک مثل پیدا کردن سرپناه و آزاد شدن از
زندان و بازگشتن به آغوش خانواده، چه ارتباطی دارد به احسنالحال؟
طبیعی است که در جمع لشکر شکستخوردگان
بیسرپناه و از زندان ترخیص شده و از خانواده طرد گشته، «نقی معمولی» که
میخواهد قهرمان جهان، مردم و خانوادهاش باشد و میکوشد که خوشبختتر از
آنی که هست باشد نه آنکه از بدبختی فرار کند، محبوبتر خواهد بود. او
افقهایش چنان بزرگ است که وقتی در خلوت شبانه برای همسرش آنها را بازگو
میکند، او میخندد و میگوید «نقی حالت خوبه؟». اما نقی به آینده و رسیدن
به افقها امیدوار است و کیست که نداند مردم زمانهی ما هم سخت نیازمند
«امید» هستند. «پایتخت 3» مردم را به امید خو میدهد و بنابراین جای تعجب
نیست که مردم هم هر شب خود را به دیدن سریال عادت دادهاند. پس این همه
محبوبیت، مدیون همان مفاهمهی بین هنرمند و مردم است که شخصیتی خلق میکند
که مردم دوست دارند شبیه او باشند.
وقتی «نقی معمولی» و خانوادهاش میشوند
شبیه همین مردم، حالا میتوان با او بر سر مزار مادرش گریست و درددلهای
او را حرف دل خود یافت، میشود حسودیهای سادهلوحانهاش را فهمید و به پای
وضعیت روحی خرابش گذاشت نه خباثتش، میشود غبطهی رابطهی خوب او با همسر و
فرزندانش را خورد، حتی میشود با «بهبود فریبا» به عنوان یک محیطبان
نمونه همذات پنداری کرد و خیلی بیشتر از برنامههای متکلف سیما در مورد
محیط زیست، به فکر فرو رفت.
البته «پایتخت 3» بیاشکال هم نیست. به
خصوص شاید از قسمت سوم به بعد تا جایی که خانوادهی معمولی در مسیر سفر به
تهران قرار میگیرند. شوخی با برخی موقعیتهای زیرشکمی و بدتر از همه آنتن
فروشی به این و آن که البته قطعاً خواست خود عوامل سریال هم نبوده و ریشه
در وضعیت بغرنج مالی رسانهی ملی دارد، شاید مهمترین این ضعفها باشد. اما
«پایتخت 3» هر اشکالی داشته باشد، قطعاً از این اتهام که توهین به
مازندرانیهاست، مبراست و به نظر میرسد تجمعهای 50 نفره و شانتاژ برخی
نمایندگان مازندران در مجلس بر سر این موضوع، قرار است نهایتاً به
باجخواهی و زورگیری از رسانهی ملی به خصوص بعد از گاف صداوسیما در ماجرای
سریال «سرزمین کهن» بینجامد و اگرنه، اگر حسن نیت وجود داشت، اتفاقا همین
نمایندگان مردم باید قدر این «قهرمان» مازندرانی را بیش از دیگران
میدانستند.
نظرات بینندگان
نظرات بینندگان
تحلیل جالبی بود.
پاسخ
عالیه حاج اقا
پاسخ
بهترین فیلم پایتخته
پاسخ
فیلم پایتخت از همه جوانب عالی بود
پاسخ
پایتخت تنها فیلمی هست که در ان به دین و اخلاق بها داده شده
پاسخ