«معراجیها» و ثمره اعتماد به جناح فرهنگی مومن؛ وقتی پای موضوعات ملتهب روز به آنتن باز میشود
به گزارش شیرازه به نقل از موارد بالا، عمدهترین خطوط داستانی سریالهای تلویزیونی در چند سال اخیر هستند. ملودرامهایی فاقد هرگونه جسارت که خیر و شر قصههایشان در چارچوب یک خانواده تعریف میشوند، بدمن قصه معمولاً پدر یا پسر خانواده است و کاراکتر مثبت سریال، مادر یا دختر و مرزهای قصه هم غالباً از مرزهای یک خانه بیرون نمیرود. جالب اینکه در این آثار، مهم نیست قصه در ایران دههی نود رخ میدهد یا ایران دههی هفتاد. اهمیتی هم ندارد که در دورهی سازندگی و اصلاحات به سر میبریم یا دورهی مهرورزی و اعتدال. چنانچه اگر وجه ممیزههایی چون یارانه و فیسبوک و تغییرات پوششی بازیگران نبود، شاید تشخیص زمان تولید این سریالها سخت میشد. در بهترین حالت هم، وقتی قصهی این ملودرامها از چارچوب خانه خارج و با زمانهی خود معاصر میشود، حداکثر موضوعاتی مثل ربا مورد توجه قرار میگیرد تا رسانهی ملی، اوج جسارت خود در پرداختن به موضوعات اجتماعی را نشان دهد.
البته کسی در پرطرفدار بودن قالب ملودرام شکی ندارد و هیچ عقل سلیمی هم با کلیت ملودرام مخالف نیست. اما مشکل از اینجا آغاز میشود که ویترین رسانهی ملی پر شود از ملودرامهای بیخاصیت و فاقد جسارتی که هیچ ارتباطی با زمانهی خود ندارند. چنانچه نه از جامعهی تحریم شده و چالشهای سیاسی اقتصادی پیرامونی آن در این سریالها خبری هست و نه از موضوعات داغ اجتماعی که بحث روز جامعه هستند. آنچه میماند، مشتی مسائل ظاهراً سوزناک هندی، چند پیام اخلاقی گلدرشت و البته یک موسیقی تیتراژ پاپ غمگین است.
در همین میانه، مخاطب بیرسانه، خسته از ملودرام تکراری تلویزیون، این خلأ جسارت، را با دیدن سریالهای آمریکایی و ترکیهای پر میکند که در نمونهی آمریکایی، موضوعاتی به شدت فراخانوادگی و افق بینالمللی دارند و به مباحث جسورانهای چون ترور رئیسجمهور، حمله به آمریکا، فرار از زندانهای مخوف، فساد در پلیس، مبارزه با بزهکاری، مأموریتهای جاسوسی و ... میپردازند و در نمونهی ترکیهای، جسارت را در غالب عشقهای ممنوعه و روابط مثلثی و ضربدری عرضه میکنند. نتیجه آنکه، با قهر مخاطب بیرسانه از صداوسیما و پناه بردن به آغوش آثار خارجی، رسانهی ملی بیمخاطب میماند.
اما با وجود علم مدیران صداوسیما به این موضوع، رسانهی ملی معمولاً به علت ریسک ساخت آثار جسورانهی سیاسی و اجتماعی، کمتر به سراغ سوژههای ملتهب برای سریالسازی میرود و همین باعث شده است تا به محض پخش یک سریال جسورانهی از تلویزیون، اقبال مخاطب متوجه آن گردد. درست مثل اتفاقی که در مورد سریال «معراجیها» افتاده است.
«معراجیها» از همان قسمت نخست، خط خود را از سریالهای دیگر تلویزیون جدا میکند. چنانکه بخش عمدهی قصهی سریال، در دانشگاه اتفاق میافتد نه در اتاق پذیرایی یک خانهی هکتاری. در دانشگاه هم بحث اصلی، درگیری بر سر دفن شهید در محوطهی دانشگاه است نه صرفاً رقابتهای عشقی (هر چند پای عشق هم در حد متعارف در میان است)، کاراکترها هم خنثی نیستند که از قضا مثل آدمهای واقعی جامعه، نسبت به حکومت و ارزشهای عرفی و شرعی و قانونی مملکت موضع مثبت و منفی دارند. اتفاقات سریال هم به جای رخ دادن در خلأ، با حفظ خط قرمزها، ارجاعاتی به اتفاقات بیرونی و جنجالبرانگیزی همچون فتنه و ماجرای دفن شهید در دانشگاه شریف (اسفند 84) دارد. علاوه بر آن، «معراجیها» در حالی به موضوعات فراخانوادگی میپردازد که در عین حال، خانوادگی هم هست.
از طرف دیگر، وقایع سریال «دهنمکی» بر خلاف آثاری که تنها نشانهی استقرار حکومت اسلامی در آنها عکس رهبران نظام بر در و دیوار کلانتریهاست، در حدود و ثغور «جمهوری اسلامی» رخ میدهد و نظام دینی در آن قابل ردیابی است. چنانکه تصور ساخت سریال «معراجیها» در صداوسیمای غیر جمهوری اسلامی ممکن نیست. البته اینها تنها بخشی از تفاوتهای «معراجیها» با سایر سریالهای رسانهی ملی است که در همان نگاه نخست، افق بالاتر آن را در مقایسه با سریالهای غالباً خنثای تلویزیون به رخ میکشد. تفاوتهایی که مطابق پیشبینی، موجب پربیننده بودن سریال شده است.
در این میان، عدهای اصرار دارند به طرح این نکته که «دهنمکی» رانت ویژهای برای پرداختن به خط قرمزها دارد و با این استدلال، پربیننده بودن آثار او را برای خود توجیه میکنند. در حالی که این نه رانت «دهنمکی» که اتفاقاً مزیت کار کردن با هنرمندان جناح مومن فرهنگی است. رسانهای که از پس تجربههای ناموفق، کمتر به سراغ موضوعات سیاسی اقتصادی و اجتماعی روز میرود، حالا به واسطهی اعتماد به جناح فرهنگی مومن، ماجرای یکی از پرالتهابترین و تلخترین اتفاقات تاریخ دانشگاهی پس از انقلاب –ممانعت از دفن شهید در دانشگاه شریف- را موضوع یک سریال کرده و آن را تا اینجای کار، بدون اینکه دردسری ایجاد شود، روی آنتن برده و با استقبال مخاطب هم مواجه شده است. چرا که هنرمند جبههی فرهنگی انقلاب، بهتر از ناظران پخش و ممیزان رسانهی ملی، خط قرمزها را میشناسد و میداند چگونه به آنها نزدیک شود که هم حرف خود را بیان کند و هم خدشهای به باورها و اعتقادات عمومی وارد نشود. در حالی که نتایج اعتماد رسانهی ملی به کارگردانان شبهروشنفکر در پرداختن به مسائل حساس، به خلق فجایعی چون «یک خانوادهی محترم» و «طبل بزرگ زیر پای چپ» و تحریف آشکار هشت سال دفاع مقدس منتهی شده است.
البته «معراجیها» از حیث ساختار، دچار شتابزدگیست و حتی شاید در پرداخت فضای دانشگاه و کاراکترهای بسیجی، دچار اغراقهای خاص آثار «دهنمکی» شده باشد، اما این نقاط ضعف، در کنار بکر بودن سوژهی سریال و مضمون اصلی آن، کمرنگ به نظر میرسند.