سود سرشار تاجران ونیزی از اعتبار هنر ایران
حال دیگر دوسالانه ونیز آنقدر مهم شده که رادیوهای بیگانه و بیبیسی فارسی نیز مدام برای این اتفاق در ایران گزارش مینویسند و کاسههای داغتر از آش همیشگی به حمایت از مدیر وزارت ارشاد پرداختهاند و همه رسانههای داخلی و منتقدان را دروغگو و یحتمل بیانصاف نامیدهاند.
دوسالانه ونیز، اتفاقی برای هنر جهان
ونیز شهر عاشقانهها و هیجانانگیزهاست. هرچقدر هم که شبیه به دیگر شهرهای اروپایی باشد، باز هم منحصربهفردترین است. شهر آبراهها و قایقهای گوندولا که لابهلای آنها شناورند، و کوچهپسکوچههای باریک و بیسروصدا. چندان هم عجیب نیست که معتبرترین و قدیمیترین نمایشگاه و جشنوارهی دنیا در همین شهر کهن، رویایی، و همیشه پر از فستیوال و کارناوال برگزار شود. نمایشگاه بیِنال -یا همان دوسالانهی- ونیز، یکی از همین جشنوارههاست که از سال ۱۸۹۵ تا امروز، در تمام سالهای فرد برگزار شده. این جشنواره، عنوانِ المپیک هنرمندان را یدک میکشد؛ کنایه از اعتباری که شرکت در آن، برای هر هنرمند میآفریند.
نمایشگاه
از همان ابتدا با هدف حمایت از هنرهای تجسمی معاصر و آوانگارد و بهاصطلاح هنرِ پیشرو
راه افتاده بود. شهردار هنردوست و خوشقریحهی آن روزگار ونیز -سال ۱۸۹۳- به فکرِ نمایشگاهی
مردمی بود تا هنرمندان ایتالیا جایی برای عرضه و نمایش آثارشان داشته باشند. اما کمکم
کشورهای دیگر هم پیدا شدند و به مرور غرفههای ثابتی -که به آنها پاویون میگویند-
برای آنها در نظر گرفته شد. با جهانیشدنِ جشنواره، هنرهای ارائهشده هم منحصر به
تجسمی نماند و کار به هنرهای دیگر رسید تا جایی که بعضی از آنها هر سال برگزار میشوند؛
در دههی ۱۹۳۰ میلادی بخشهای فیلم، موسیقی و تئاتر به این مجموعه اضافه شدند، دههی
۱۹۸۰ پای آرشیتکتها و هنر معماری به این نمایشگاه باز شد و از سال ۱۹۹۹ هنر رقص جای
خودش را در این دوسالانه باز کرد. و البته که در خلال این سالها شیرهای طلا و نقرهی
این جشنواره هم مثل انسانها از آزار جنگ مصون نماندند و جنگ جهانی اول و دوم هر دو
در سالهایی باعث وقفه در برپایی این نمایشگاه شدند. اما بین دو جنگ و سالهای قبل
و بعد از آن هنرمندان، هنردوستان و مجموعهدارهای هنری را هر سال پُروپیمانتر و فعالتر
از سال قبل در این رخداد بزرگ هنری میبینیم.
امسال هم پنجاه و ششمین دورهی این دوسالانهی هنری با حضور ۱۵۸ هنرمند از ۸۸ کشور دنیا، از اول ژوئن (یازدهم خردادماه) آغاز شده و تا ۲۴ نوامبر (سوم آذرماه) ادامه دارد. باز هم نقاشیها، مجسمهها، ویدیوآرتها، و اجراها و پرفورمنسهای نمایشی در و دیوار «جاردینی» پارک شهر و محل اصلی غرفهها، قصر کونتارینی پولینیا، و دیگر عمارتهای تاریخی را میپوشانند و سیل بازدیدکندگان به میدان مشهور سنمارکوی ونیز سرازیر میشوند.
در طول دوران ۱۱۸ سالهی این دوسالانه، ایران چهار بار رسماً در آن شرکت داشته؛ اولین بار در سال ۱۳۸۲ (۲۰۰۳ میلادی)، در پنجاهمین دورهی این جشنواره و با حضور حسین خسروجردی، بهروز دارش و احمد نادعلیان، بار دوم در ۱۳۸۴ (۲۰۰۵)، و دو بار دیگر هم در سالهای ۱۳۸۸ و ۱۳۹۰ (دورههای ۲۰۰۹ و ۲۰۱۱). سهراب سپهری، پرویز تناولی و محسن وزیری مقدم هم در اواخر دههی ۴۰ و اوایل دههی ۵۰ شمسی موفق به شرکت در این دوسالانه شده بودند و پرویز تناولی اولین جایزهی این دوسالانه را هم دریافت کرده بود اما ایران تا قبل از سال ۱۳۸۲ نتوانسته بود غرفهای از آنِ خود آنجا برپا کند.
مثل هر نمایشگاه، جشنواره و اتفاق هنری دیگری این دوسالانه هم پر از نامهای آشناست، از صد سال پیش تا امروز؛ از نقاشانی مثل گوستاو کلیمت، آگوست رنوار، مودیلیانی، شاگال، رنه ماگریت و جکسون پولاک گرفته تا پروکوفیف و استراوینسکیِ موسیقیدان، اوژن یونسکو و ساموئل بکتِ نمایشنامهنویس و نامآشناهایِ دنیای سینما فلینی، کوروساوا، آنتونیونی، آلن رنه، روسولینی و هزاران هنرمند دیگر.
همه چیز از یک بنیاد شروع شد
چند روز پیش نشست خبری حضور ایران در این رویداد هنری در موزه هنرهای معاصر تهران و با حضور مجید ملانوروزی، مدیر مرکز تجسمی ارشاد و البته مدیر بنیاد فیضنیا و دوستانش برگزار شد و همه چیز هم از این نشست شروع شد.
حوزه هنرهای تجسمی به جز یکی دوبار هیچوقت تیتر یک نشده بود، هیچوقت آنچنان که باید و شاید به آن پرداخته نشده بود ولی خبرنگاران و منتقدان گوش به زنگ خوبی در این حوزه هست که به محض شنیدن توضیحات مدیر مرکز تجسمی، معاون هنری ارشاد و مدیران بنیاد(که گویا در ایتالیا مستقر هستند) صدای اعتراضشان بلند شد.
موارد مشکوک زیادی وجود داشت، موارد زیادی بود که جای سوال داشت ولی مرادخانی، معاون هنری ارشاد که کمتر انفعالی از او در این دوسال دیده بودیم چند کلمهای صحبت کرد و از خود و تیم مدیرانش تعریف و تمجید کرد و هنر ایران را به دو بخش قبل و بعد از خود تقسیم کرد و رفت و نشست تا ببیند مدیرانش به بهانه اقتصاد هنر چه بر سر هنر ایران میآورند.
از
یاد نبریم که ملانوروزی با برگزاری نمایشگاهی به نام "مروری بر هنر نوسنتگرایی
در ایران" با دبیری فرناز محمدی و با حمیات تیم رسانهای نزدیک به سمیعیآذر هنرمندانی
که خود میخواستند مطرح کنند( یحتمل برای رونق اقتصاد هنر!) را به موزه
هنرهای معاصر بردند تا همان حکایت قدیمی بزرگ کردن نام ها و سود سرشار بعضی ها از نام هایی که بزرگ شده اند، تکرار شود.
به هرحال روز نشست خبری این رویداد ملانوروزی از بنیادی رونمایی کرد که برای رضای خدا و برای اینکه هنر ایران به دنیا بیشتر معرفی شود و بدون هیچ چشمداشتی از ایتالیا برخواسته و به ایران آمده و فضایی دوهزار متری در اختیار ایرانیها گذاشته تا ما به دنیا معرفی شویم.
بنیادی که میلیاردی پول خرج می کند تا فقط هنر ایران را جهانی کند!
بنیاد فیضنیا که مدیرانش از غرب کشور به اروپا رفته اند و ساکن ایتالیا شده اند برای چه به ایران آمده و با ملانوروزی قراداد همکاری بسته و به اصلاح خودشان به جدیت در راه اعتلای فرهنگ و هنر ایران میکوشند؟
ساده انگارانه است این موضوع را قبول کنیم که فیضنیاها آمدهاند که هنر ایران را متجلی کنند و بروند. فیض نیاها مدت زیادی در اروپا بوده اند و حالا دیگر نمی شود به این شک کرد که در هر کاری صرفه اقتصادیشان را در نظر می گیرند. با این اوصاف مشخص نیست ملانوروزی به چه عنوانی و برای چه اینقدر راحت ( به این امید که انشاالله هدفشان صرفا هنردوستی است ) قافیه را پیش آنها باخته و کل هنر ایران را در اختیار انها گذاشته است؟
مدیران این بنیاد بدون هیچ تعارفی آمدهاند که سود ببرند و یحتمل سودهایی نیز به دیگران برسانند( این در اقتصادهنر اروپا یک اصل است) . سودهای کلانی که ما آنها را نمیبینیم ولی بوی انها از همین حالا به مشام میرسند.
حالا ببینیم که سود این بنیاد در کجاست و چگونه منتفع میشود؟ با یک حساب سرانگشتی میبینیم که این بنیاد و به خصوص همکارانش به راحتی از کنار دوسالانه ونیز سودهای چند ده میلیاردی خواهند برد. سودهایی که مشخصا امروز و فردا دریافت نمیشوند.
آنها
ابتدا بعد از دوسالانه تعداد زیادی اثر از هنرمندانی که به ونیز رفته اند با قیمت های بسیار پایین میخرند و بعد بازی
با آنها را شروع میکنند. آثار را در حراجهای خودشان و حراجهای عربی _ انگلیسی
خودشان با
حبابهای کاملا زودگذر و توخالی بزرگ میکنند و بعد کمکم آثار ارزان
خریداری شده
خود را با قیمتهای گزاف میفروشند ( با این پیشینه که این آثار در ونیز
نماینده ایران بوده اند) و در
این راه با کمک رسانهای خود یک پروپاکاندا راه انداخته و آثاری اعتبارشان
به واسطه حضور شان از سوی کشور ما در ونیز به دست آمده است را به چندین
برابر قیمت می فروشند.
مدیر
ارشاد و هنر انقلاب
صدای تمام اعتراضات که بلند شد ملانوروزی پاسخی داد که بیشتر به نمکی روی زخم تبدیل شد. منتقدان این روند همگی میگویند که چرا هنر ایرانی و انقلابی در این اتفاق جایی ندارد و معتقدند که دوسالانه ونیز جایی است که میتوان هنر ایران را و آنچه که هست را معرفی کرد و به نمایش گذاشت.
این دوسالانه میتواند راهی باشد که دنیا بفهمد که ایران اسلامی بعد از انقلاب چه هنری داشته و هنرمندانش چگونه اندیشیدهاند ولی جناب مدیر موزه فرمودهاند که من مدیر هنر انقلاب نیستم ( اگرچه بعد این حرف را پس گرفت اما در عمل تغییری حاصل نشده است) جناب ملانوروزی پس شما چه هستید؟ نماینده کدام هنرهای تجسمی؟ نماینده گالری دارها یا تاجران هنری که تازه به تازه و نو به نو از راه می رسند و قصد دارند هنرهای تجسمی را پلی کنند برای سعود ؟به نظر شما آقایان کاظمی و سمیعیآذر برای هنر ایران و برای وزارت ارشاد مهمترند یا هنر انقلاب؟
توضیحات آقای ملانورزی در مورد هنر انقلاب در نوع خود جالب توجه است: او گفته است :« خانم نیوشا توکلیان هنرمندی است که سال قبل به خاطر اینکه فرانسویها میخواستند اسم کتابش را "نسل سوخته" بگذارند، جایزه 50 هزار یوروییاش را نگرفت و امتناع کرد. به هر حال اینها هنرمندانی هستند که در حوزه ایران کار میکنند و ما هم باید از همه جریانات فرهنگی هنری کشور دفاع کنیم و اینجا اداره تجسمی هنر انقلاب که نیست، بلکه حوزه تجسمی هنرمندانی است که در این کشور با گرایش های مختلف کار میکنند. در این 30 نفر از نسل اول، دوم و سوم هنرمندانی نیز حضور دارند مثل جمشید بایرامی، سهند حسامیان که همه کارهایش بر اساس هندسه اسلامی است. به هر حال کلیت کار را باید در نظر گرفت. ممکن است در بین این 30 نفر، خب یک نفر باشد که خیلی به مذاق من هم خوش نیاید، اما من که نمیتوانم به عنوان کسی که حامی این کار شده، بخواهم تمام تفکرات خودم را اجرایی کنم. من اگر بتوانم 80 درصد تفکراتم را در این بخش خصوصی تحمیل کنم، باز جای شکر دارد.»
این تمام توضیحات وی است (که مثل همیشه با نگاهی که یا مخاطبش را بسیار ساده می انگارد) و متاسفانه معاون هنری ارشاد که ید طولایی در رفتن به اماکن هنرهای تجسمی به خصوص انها که ربطی نیز به اقتصاد هنر دارد، کاملا سکوت پیشه کرده و تنها به توجیهات نه چندان منطقی و مبتنی بر خوش بینی افراطی است ادامه داده و هیچ جواب روشنی برای این مو ضوع نداده است.
به هرحال تا چند روز آینده مارکو منگوتزو و مزدک فیضنیا هردو با حمایت مالی و اعتباری ایران و بیتالمال هنرمندانی را به ونیز برده و از همه بدتر آنها را در کنار هنرمندانی از عراق، افغانستان و پاکستان گذاشته و در غرفه ایران معرفی خواهند کرد و این به این معنی است که ونیز امسال مترادف است با معرفی هنر ایران و کشورهای دیگر به عنوان هنر ایرانی آن هم با اعتبار ایرانی.