کد خبر: ۷۱۶۵۱
تاریخ انتشار: ۱۶:۵۵ - ۰۹ تير ۱۳۹۴
هفتاد و چهارمین معجون وبلاگی شیرازه؛

چشمه ای از داستان سیستان/ چند نکته اخلاقی خطاب به آمریکایی ها

در هفتاد و چهارمین قسمت از معجون وبلاگی، منتخبی از مطالب وبلاگ نویسان فارس در موضوعاتی از قبیل «هفت تیر لکه ننگی دیگر بر پیشانی حامیان تروریسم»،«یک سال پیاز کیمیا می شود و سال دیگر اشک کشاورز را درمی آورد!» و موضوعات دیگر منتشر شده است.
شیــــــرازه: وب نویسان فعالی در سراسر استان فارس هستند که وبلاگ های آن ها از سطح بالایی برخوردار است. محتواهای خواندنی این وبلاگ ها گرچه مشتری خاص خود را دارد اما به منظور معرفی هر چه بیشتر، شیـــرازه در نظر دارد به صورت هفتگی گزیده بهترین های وبلاگی را در قالب «معجـــون وبلاگی» تقدیم شما خوانندگان گرامی نماید.

یقیناً مطالب بسیاری زیادی در فضای وبلاگی کشور وجود دارد که شایسته بهترین ها هستند، لذا گلچین این مطالب به معنای نادیده گرفتن زحمات دیگر وبلاگ ها نمی‌باشد. بر این اساس تمامی وبلاگ نویسان عزیزی که مایلند مطالب آنان منتشر شود می توانند به منظور معرفی وبلاگ خود، مطالب تولیدی خود را از طریق ارسال نظر در زیر همین مطلب یا از بخش ارتباط با ما ارسال نمایند.

وبلاگ "قائم” نوشت:هفت تیر لکه ننگی دیگر بر پیشانی حامیان تروریسم

سعید محسن و دوستانش وقتی در سال ۱۳۴۴ سازمان مجاهدین خلق ایران را با مشی مبارزه مسلحانه تشکیل دادند، به تنها چیزی که فکر نمی‌کردند وقوع انقلاب ایدئولوژیک در سازمان و مارکسیت‌شدن اعضای مرکزیت آن و تسویه خونین مخالفین بود. انقلابی ایدئولوژیکی که باعث شد مسعود رجوی به عنوان رهبر سازمان که در زندان به اعدام محکوم شده بود.

بهشتی


نه تنها اعدام نشود، بلکه قبل از بازشدن در زنداهای رژیم ستم‌شاهی به وسیله مردم در بهمن 57 به سفارش ساواک و توسط شاپور بختیار(آخرین نخست‌وزیر شاه) از زندان آزاد شد تا شاید

رهبری انقلاب اسلامی را دست گیرد!بنیانگذاران شهید سازمان مجاهدین خلق شاید احتمال نمی‌دادند مسعود رجوی که در کوران نهضت اسلامی ملت و از فردای پیروزی انقلاب دست به گردآوری سلاح و

مهمات و انبارکردن آن زده بود، نقاب نفاق از چهره برگیرد و در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ با دست‌بردن به قبضه اسلحه مبارزه مسلحانه با نظام نوپای اسلامی را که درگیر دست و پنجه نرم‌کردن با اسکتبار

جهانی و کودتاها و جنگ تحملیی مورد حمایت آن بود را کلید بزند. ترور "سران نظام” و بعد از آن "بازوان” و بعد هم مردم عادی کوچه و بازار، تخریب، همکاری رسمی با رژیم بعثی صدام در طول جنگ تحمیلی بر ضد ملت ایران و در جریان حرکت انقلابی مردم عراق در مقابل رزیم بعثی، انقلاب ایدئولوژیک دوم مسعود رجوی در پاریس و سایر رفتارهای جتایکارانه که حتما در مخیله بنیانگزاران شهید سازمان نمی‌گنجید از مقاطع ننگین گروهک تروریستی منافقین است.

از جمله اقدامات تروریستی گروهک منافقین در اولین روزهای ورود به مرحله نظامی، انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی بود که در هفتم تیر ماه ۱۳۶۰ در محل دفتر حزب در تهران به وقوع پیوست و در نتیجه دکتر بهشتی و ۷۲ نفر از یاران باوفایش به شهادت رسیدند.

IMG13134308

منافقین که با تدبیر شیطان بزرگ زنده نگه‌داشته شده‌اند جریانات تروریستی النصره و داعش در سوریه و عراق و لبنان و یمن که به طرز وحشیانه‌ای به قتل عام مردم بی دفاع می‌پردازند و از حمایت استکبار و صهیونیسم برخردارند را انقلابی و در مقابل حرکتهای آزدایخواهانه و ضدصهیونیستی حزب‌الله لبنان و انصارالله یمن را ترویستی می‌دانند که البته اگر غیر از این بود جای تعجب داشت. هفتم تیر ماه امسال با ماه رمضان که مولود کعبه و وصی پیامبر اسلام، حضرت علی(ع) در آن به وسیله شقی‌ترین مردم زمان ترور شد و در محراب به شهادت رسید مقارن شده است. یاد و خاطره شهید بهشتی و یارانش در حادثه ۷ تیر ۱۳۶۰ دفتر حزب جمهوری اسلامی را گرامی می‌داریم و لعن و نفرین خدا را برای داعش و داعشیان و حامیان بین‌المللی و منطقه‌ای آنان مسئلت می‌نمائیم.

رفاقت های ماندگار نوشت: چقدر سیب زمینی شده‎ام!

پِتی گوش های جالبی دارد. مینا، هم به موسیقی گوش می‎داد هم با گوش‎های پتی بازی می‎کرد. شاید هم، پتی او را به بازی گرفته بود. اُویس، مرد یمنی به عشق پیامبرِ خوبی‌ها، دندانش را شکست. و من، از شکسته شدنِ دندانِ کودکانِ مظلومِ یمنی و خُرد شدنِ جمجمه‎ی مادرانشان حس خاصی ندارم. چقدر سیب زمینی شده‎ام.

نمایش نامه سیب زمینی

مینا دیروز با سگ های کُشته شده‎ی شیراز همزاد پنداری می‎کرد. هم بغض کرد و هم گریه. پِتی سگ پشمالویِ بازی گوشش را یک لحظه هم، از خودش جدا نمی‎کرد.پِتی گوش‎های جالبی دارد. مینا، هم به موسیقی گوش می‎داد هم با گوش‎های پِتی بازی می‎کرد. شاید هم پِتی او را به بازی گرفته بود. نمی‎دانم.تو چقدر پر ادعایی؟ چند ساعت با او همسفر بوده‌‌‌ ای؟ چقدر او را می‎شناسی؟ با او هم سُفره شده‎ای، که دم از عشق و علاقه به محمد می‎زنی؟اُویس همین طور که، کنایه های خلیفه را می‎شنید، آرام آرام بغض کرد. یادش آمد برای دیدن محمد بارها از مادر پیرش اجازه گرفت که تا قبل از ظهر به دیدار محمد برود و برگردد. مادر راضی شد. به مدینه آمد. ولی محمد نبود. به خلیفه گفت: سال‎ها محمد را دیدی، دخترت را به او دادی، به خوبی او را می‎شناختی حالا بگو بدانم، کدام دندانِ محمد در جنگ شکسته شد؟ انگار چالشِ مُچالیده‎ی آب سرد بود، که به یکباره روی سر خلیفه ریخته شد. مگر محمد دندان شکسته داشت؟ اُویس تعجب نکرد. او را به خوبی می‎شناخت…جلوتر آمد….چهره در چهره‎ی خلیفه…سنگی برداشت…نگاهش را یک لحظه هم قطع نمی‎کرد…انگشتش را گذاشت روی دندانش و گفت این دندان را می‎بینی؟…حالا دیگر نمی‎بینی...اُویس دهانش پر از خون شد. خلیفه خود را عقب کشید. محمد دندانش شکسته باشد و من سالم؟

وبلاگ حرف بچه های دولت آباد نوشت: یک سال پیاز کیمیا می شود و سال دیگر اشک کشاورز را درمی آورد!

((فکر نان کن که خربزه آب است)) این ضرب المثل ایرانی گویا امروز مصداق آن وضعیت بلبشوی کشاورزی پاسارگادی است. کشاورز پاسارگادی می گوید: به دلیل این که کارخانه قند کوار پول چغندر قند را به کشاورزان نمی دهند مجبور شدم امسال گوجه فرنگی بکارم.

کشاوز بی بخت

بنویس! مایل نبودم گوجه بکارم اما سیاست وزارت کشاورزی و شرکت تعاونی من را مجبور کرد! بنویس بلبشوی وضعیت کشاورزی کشاورزان را خسته و پیر کرده و آهنگ مهاجرت از روستاها را افزوده است از جانبی به زمین، درخت و محصول عشق می ورزیم و از جانبی در لابه لای بی برنامگی وزارت کشاورزی گرفتار شدیم. یک سال سیب زمینی طلا می شود، سال دیگر خاکستر، یک سال پیاز کیمیا می شود و سال دیگر اشک کشاورز را درمی آورد. یک سال «زعفران» طلایی می شود و سال دیگر «مس» بگذریم که پسته کاران چه دل پر دردی دارند و تاک داران که روزی کشمش تولید میکردند اکنون جعبه ها را با «افسوس» پر می کنند. آن ها از خشکسالی و درخت های تنومندی که به جنازه های خشک تبدیل شده اند و بی برنامگی وزارت جهاد کشاورزی «دل خون» هستند. با پیرمردی هم صحبت می شوم که آثار دست سوزان آفتاب دشت بر چهره اش کاملا نمایان است. سفره دل پردرد خود را با این جمله که «کشاورزی فقط مشکل است» باز می کند. او از کمبود کود اوره و کاشت محصولات بدون استفاده از کود سخن می گوید:« برای زمین های زیر کشت گندم، شرکت تعاونی به ازای هر هکتار ۲۰ کیلوگرم و کارخانه قند نیز ۷۰ کیلوگرم کود سیاه(اوره) برای زمین های چغندرقند به ما می دهد. این در حالی است که باید در هر هکتار ۳۰۰ کیلوگرم کود بپاشیم».به گفته این کشاورز کود اوره در بازار آزاد وجود دارد و همین مسئله باعث سودجویی برخی از افراد شده است: «امسال برخی از کشاورزان کود را با قیمت ۴۲ الی ۴۵ هزار تومان به ازای هر ۵۰ کیلوگرم خریدند .او از کاشت محصولات بدون استفاده از کود نیز صحبت می کند و می گوید: چون کود اوره در بازار دولتی نیست مجبور هستیم یا بدون پاشیدن کود محصولات را بکاریم یا از کود مرغ استفاده کنیم.

کشاورز

همین سال گذشته بود که بیشتر کشاورزان چغندر کار محصولات خود را به کارخانه قند کوار تحویل دادند و هنوز که هنوز است نیمی از پول خود را تحویل نگرفته اند.همین سال گذشته بود که کشاورزان ذرت کار محصولات ذرت خود را تحویل شرکت تعاونی دادند و عده زیادی از کشاورزان در سال جاری پول ذرت خود را تحویل گرفته اند و عده ای هنوز به دنبال پول ذرت خود هستند و اما می رسیم در سال جاری که پس از درو جو و تحویل دادن محصول جو توسط کشاورزان به شرکت تعاونی در حالی که صحبت از خرید نقدی جو بود الان که نزدیک به یک ماه از اولین کشاورزانی که محصول جو را برداشت نمودند میگذرد هنوز خبری از پول نیست امیدواریم که روزگار پول جو و گندم مثل روزگار چغندر و ذرت نشود.

وبلاگ بسیج دانشجویی دانشکده علوم تربیتی مرودشت نوشت: چند نکته به دولت آمریکا گوشزد می کنیم

بازیکنان آمریکا به احترام روزه داران آب نخوردند

امریکا پدرسگ

دولت آمریکا

به احترام روزه داران خون مردم یمن را نریزند

به احترام روزه داران زنان و بچه های عراق و سوریه را آواره نکنند

به احترام انسانیت دانشمندان ما را ترور نکنند

به احترام انسانیت به حقوق ملت ها تعارض نکنند

به احترام انسانیت به قرآن مسلمانان توهینن نکنند

به احترام انسانیت فتنه به پا نکنند

با یک حرکت نمایشی این نکات هم فراموش نکنیم

کارگروه یک سبد دانایی از پاتوق دانش آموزان وبلاگ نویس نوشت: داستان سیستان را بهتر بشناسیم

ما قصد داریم چهارشنبه هر هفته به  معرفی کتاب های ناب وعالی بپردازیم .کتابایی رو معرفی میکنیم که ارزش بارها خوندن رو داره نه یه بار. بریم سراغ معرفی کتاب: کتاب اول ما داستان سیستان نوشته ی رضا امیرخانی :


عکس جلد کتاب داستان راستان

شاید بعضی از شما امیرخانی را بشناسید، نویسنده ای جوان با نگاهی تازه ، قلمی تازه تر و نگارشی متفاوت…شاید هم کتاب داستان سیستان را خوانده باشید . داستان سیستان ؛ خاطرات امیرخانی است در سفری که با رهبر انقلاب به سیستان و بلوچستان در سال ۱۳۸۱داشته است .
 1595411

جذابیت این خاطرات نه تنها به خاطر نگاه موشکافانه امیرخانی به جزئیات سفر بلکه به دلیل رسم الخط این کتاب منحصر به فرد است. برای نمونه حتی روی جلد درج شده:(ده روز با رَهبر) یا کلماتی مثل هم آهنگ، استان دار وحتی و… و انتشارات قدیانی هم ذکر کرده که هیچ دخل و تصرفی در رسم الخط اصلی کتاب نداره.به نظر من اینگونه نوشتن خیلی جذابه.وقتی کلمه با ساختار اصلی باشه احساس می کنی عمق معنای کلمه درک شده وکاملا صحیح از اون کلمه استفاده شده.

با ما همراه باشید وچند خطی از این کتاب جذاب رو بخونید:

به هر زحمتی که بود در هتل مستقر شدیم. اثاث‌ها را جابه‌جا کردیم و چند نفری رفتیم تا شهر را ببینیم. زاهدان را … مطابق معمول سنت ایرانی، همه مثل شب‌های امتحان، سخت مشغول بودند. تبلیغات به دو دسته‌ی کاملاً متمایز تقسیم می‌شد. تبلیغات دولتی و تبلیغات غیردولتی… در تبلیغات دولتی معمولاً اسم سازمان یا وزارت یا اداره‌ی دولتی بزرگ‌تر بود از جمله‌ای که روی تراکت نوشته بودند. جمله‌ها هم همان جمله‌های کلیشه‌ای بودند که همه‌جا می‌نوشتند. «تشریف‌فرمایی مقام معظم رهبری را خوش آمد می‌گوییم. مدیران، مسوولان و کارمندان معاونت اداره‌ی کل وزارت فلان و به‌همان.» اما در تبلیغات مردمی کلی عناصر خلاق می‌‌دیدی… طایفه‌ها-شاید کمی هم رقابتی- جا به جا چادر زده بودند. مردم را با چای پذیرایی می‌کردند. رقابت واقعی قبایل با هم عناصر خلاقی را در طراحی چادرها فراهم آورده بود. دسته به دسته عناصر زندگی عشایری‌شان را آورده بودند. از قوری سفالی روی منقل زغالی بگیر، تا شتر جماز با جهاز… طایفه‌ها در مسیر استقبال یعنی از خروجی فرودگاه تاورودی استادیوم در هر میدانی سیاه چادری علم کرده بودند…این رقابت دوست داشتنی بود، کاملاً خلاف رقابت در تبلیغات دولتی! اولین طایفه که در میدانی در نزدیکی فرودگاه چادرش را علم کرد، بلافاصله طوایف دیگر به سرعت شروع کردند به چادر زدن.

2151349723244215250416564162211091228515

از همه چیز جالب‌تر عکس رهبر بود. عکس‌ها در تبلیغات دولتی همان عکس‌هایی بود که بارها از رسانه‌ها دیده بودیم. اما مردم معلوم نیست از کجا، عکسی را به دست آورده بودند از رهبر در دوران ریاست جمهوری و سفرش به ایران شهر که در آن ملبس به پیراهن سپید بلوچی بود. یعنی من اول بار که پرده‌ی نقاشی شده‌ای از این عکس را دیدم، متوجه مطلب نشدم. چهره‌ای دیدم بسیار شبیه به چهره‌ی آقای خامنه‌ای اما با عمامه‌ی سفید! تعجب کردم. دقیق‌تر که شدم دیدم خود آقاست. اما با دشداشه‌ی بلوچی و دستاری سفید بر سر. یادگاری از سفر به ایران شهر در سال ۶۲ یا ۶۳ در اوایل دوران ریاست‌جمهوری یا قبل از آن.بیش‌تر پرده‌های نقاشی شده‌ی ای عکس را می‌دیدیم، به عوض خود عکس؛ چرا که در عکس محاسن آقا یک دست مشکی بود، اما در نقاشی‌ها نقاشان بلوچ عکس را برعکس روتوش کرده بودند و محاسنی سفید کشیده بودند…

80983126-5399545
مسیر استقبال را چک کردیم و فهمیدیم که آقا از کجا به استادیوم خواهند رفت. و البته جالب‌تر این که این مطلب طبقه‌بندی شده‌ی حفاظتی! را راننده، آقای بنده‌ای به ما گفت. جالب‌تر(تر) این که استاد استقبال به ما گفت که به دلایل حفاظتی، همان فردا صبح به مامی‌گویند که مراسم کجا برگزار می‌شود. اما همه‌ی مردم می‌دانستند که مراسم صبح دراستادیوم است و حتی عده‌ای به ما گفتند که بعد از نماز هم آقا در مصلا خواهند بود…

IMAGE634328610425312500 (1)


نظرات بینندگان