نظر «سروش صحت» درباره کتاب و کتاببازی
سروش صحت در حال گفتوگو با رضا بهبودی، بازیگر تئاتر است. تمرکز همه عوامل به ضبط برنامه است که با موفقیت تمام شود. بهبودی با خودش چندین کتاب آورده است تا به مردم کتابها را معرفی کند. کتابهایی که بیشتر پیرامون فلسفه است و به گفته خودش کتابهایی است که انسان را به تفکر وامیدارد. پشت صحنه همه در تکاپو هستند. افشین صادقیزاده و حسامالدین مقایمکیا که سردبیر و نویسنده برنامه هستند، قبل از شروع برنامه، هماهنگیها را با سروش صحت انجام میدهند که مشکلی برای ضبط برنامه پیش نیاید. یک لحظه صدایی میآید و صدابردار برنامه درخواست میکند دوباره ضبط تکرار شود. همهمهای میشود و دوباره سکوت و ضبط آغاز میشود. سروش صحت از رضا بهبودی میخواهد به رسم همیشگی برنامهشان از بین مجسمههایی که در دکور دارند و نشان مشاهیر است یکی را انتخاب کند. بهبودی با نگاهی به مجسمهها، مجسمهای از نیما یوشیج را انتخاب میکند و میگوید نیما همیشه برایم یادآور خاطرات خوب است. بعد از گرفتن عکس یادگاری ضبط یک قسمت به اتمام میرسد. فرصتی میشود که با هماهنگی عطیه موذن، مسئول روابط عمومی برنامه با محمدرضا رضائیان، تهیهکننده گفتوگویی را انجام دهیم. محمدرضا رضائیان خودش کتابخوان حرفهای است به خاطر کار و حرفه پدرش همیشه با کتاب مانوس بوده است و کتاب میخواند.
رضائیان: کتاب را از دریچه سرگرمی نگاه کنیم
میپرسم چرا سراغ ساخت برنامه کتابی رفتید که سریع جواب میدهد؟ چون کتاب را دوست دارم به سراغ برنامه کتابی رفتم. پدرم سالیان سال است کارمند انتشارات مدرسه است. بارها گفتهام این برنامه را دینی به پدرم میدانم. من دانشآموخته رشته فرهنگ و ارتباطاتم با گرایش سیاستگذاری فرهنگیام و این دغدغه من است که برنامه کتابیای بسازم که در آن سرانه مطالعه کم مردم در سرشان کوبیده نشود، آسیبشناسیها به آن معنا پررنگ نباشد و کتاب را از دریچه سرگرمی نگاه کنیم.
میگویم خب چرا نباید بگوییم مردم کتاب نمیخوانند؟ رضائیان با لبخند میگوید این حرف را میزنیم اما پایه و بنیان برنامه را روی این موضوع نگذاشتهایم؛ چون برنامه دیگری با این موضوع و هدف دارد ساخته میشود. ولی برنامهای که کتاب را یک عنصر سرگرمکننده ببیند نداشتیم.
با اینکه عوامل در رفتوآمد هستند و از رضائیان برای شروع ضبط بعدی سوالهای مختلف میپرسند اما باز هم کوتاه نمیآیم و میپرسم پس جذابیت برنامه شما به خاطر سلبریتیها است؟ میگوید ما هم سلبریتی دعوت میکنیم، هم غیر از آنها. هم نویسندهها و اهالی کتاب و هم اهالی رادیو و تلویزیون. طبیعتا یکی از وجوه جذاب برای مردم، شنیدن حرفهایی است که دوست دارند از زبان چهرههای محبوبشان بشنوند.
به عنوان بخش سرگرمکننده طبیعتا ما از این موضوع استفاده کردهایم. اتفاقی هم که اینجا میافتد این است که مردم برای اولین بار برنامهای را در مورد کتاب میبینند که در آن مدیران یا مشاهیر حوزه کتاب نیستند. در این برنامه افرادی که در فیلمها، فضاهای فرهنگی و ورزشی دیدهاند برای اولینبار در مورد علایق کتابیشان به مردم میگویند. باور کنید ما در یکی از برنامههای فصل پیش چون میهمان برنامه به صورت درازکش کتاب میخواند آنقدر بازخورد خوب و مثبت گرفتیم که حد نداشت. یک زمانی که قالب سنگین میشکند برای مردم جذاب است. ما در طول هفته که پنج شب پخش داریم با بازخوردهای عجیب و غریبی روبهرو میشویم. مثلا کاراکترهایی میآیند که فکر نمیکنیم برنامه به قول معروف بگیرد اما براساس دیالوگهایی که گفته میشود، مدل رجوع به کتاب و زیست کتابی برنامه یکدفعه میبینیم بازخوردها چقدر مثبت است. بالای 85 درصد اعلام رضایت داشتهایم. جدیدا هم که در استوری نظرسنجی میگذاریم و متوجه میشویم رضایتها از برنامه زیاد است.
میپرسم باز هم برنامه کتابی میسازید؟ نفسی میکشد و با لبخند میگوید الان معتقدم دارم سختترین برنامهای را که در تلویزیون ساخته میشود، میسازم. اصلیترین چالش موضوع برنامه است. محور برنامه کتاب است و مردم شاید خیلی دوستش نداشته باشند. این عنصر وقتی محور قرار میگیرد کار را سخت میکند. کتاب ذاتا ایستاست و برنامه تلوزیونی ذاتا پویا. نزدیک کردن این دو به هم خیلی سخت است. مشکل بعدی بودجه است. ما با مشکل اسپانسر در برنامه مواجه هستیم. بودجه سازمان هم کم است. طبیعتا یک برنامه کتابی آنقدر برای یک اسپانسر جذاب نیست ولی خودم به این موضوع علاقه دارم و حال خوب مخاطب برایم مهم است بنابراین حتی اگر یک نفر هم با برنامه ما کتابخوان شود خیلی برایمان ارزشمند است.
گفتوگویمان طول کشیده است و همه منتظر هستند با صحبتهایی که تهیهکننده و سردبیر با میهمان بعدی انجام میدهند ضبط برنامه آغاز شود. میهمان بعدی سحر ذکریا است که به اتاق گریم میرود تا آماده شود.
افشین صادقیزاده: برنامه حمیدرضا صدر برایم بسیار جذاب بود
از این فرصت کوتاه استفاده میکنم و به سراغ افشین صادقیزاده میروم تا از برنامهای بگوید که دو فصل است سردبیری آن را به عهده داشته است.
میپرسم سردبیر برنامه «کتابباز» چه کاری انجام میدهد؟ کاغذی را که دستش دارد نگاه میکند و میگوید محتوای برنامه را تهیه میکنم و آنچه قرار است درباره آن با میهمانان در استودیو در موردش گفتوگو کنم؛ با اتکا به نظری که با تهیهکننده، کارگردان و نویسنده پیدا میکنیم و آنچه بیرون از استودیو رخ میدهد و حتی بخش اول نیز با نظر تهیهکننده و کارگردان انجام میشود؛ یعنی در واقع آنچه شما داخل استودیو میبینید در موردش فکر میشود. سوالات طراحی میشود. سپس آنها را با صحت بررسی میکنیم و با میهمانان دربارهاش حرف میزنیم. در نهایت روندی که قرار است در برنامه دنبال شود را جلو میبریم. همچنین آیتمهایی را که لازم است درباره آن برنامه تهیه شود، دربارهاش فکر میکنیم و سپس آن را تولید میکنیم. تذکر میدهند که چون برنامه در حال ضبط است صدایمان را پایین بیاوریم. با همان صدای آرام میگویم بهترین برنامه از نظر شما کدام بوده است؟ میگوید واقعیت این است که ما سعی کردهایم برنامهها متنوع باشد؛ بنابراین چند برنامه را خیلی دوست داشتم. یکی برنامههای حمیدرضا صدر بود که خیلی جذاب بود. برنامه سیدمهدی شجاعی هم سری اول و هم سری دوم هر دو جذاب بودند. برنامه سارا بهرامی ما را سورپرایز کرد چون بسیار شیرین و جذاب صحبت کردند و خیلی باسواد بودند و ما مطالب زیادی یاد گرفتیم. 90 درصد قسمتها را دوست داشتهام. صدای سروش صحت میآید که با صدایی رسا میهمان برنامه را یک فوتبالیست شاعر معرفی میکند. این نوشتنها و گفتههای سروش صحت از اتاق فکری بین افشین صادقیزاده، محمدرضا رضائیان و حسامالدین مقامی کیا بیرون میآید. اگر برنامه کتابباز را دیده باشید متوجه شدهاید هر برنامه به یک نفر تقدیم میشود و اسمش «تقدیم نامچه» است. این تقدیم نامچهها را حسامالدین مقامیکیا انجام میدهد.
مقامیکیا: تقدیم نامچه حسن جوهرچی را دوست داشتم
آرام و سربهزیر گوشهای نشسته است. به سراغش میروم و بعد از معرفی میپرسم در «کتابباز» از منظر نویسنده چه اتفاقی میافتد؟ میگوید نوشتن آیتمها با من است. تقدیمنامچههای اول برنامه هم با صدای خودم پخش میشود. برای نوشتن تقدیم نامچهها در ضبط برنامه حضور دارم و گفتوگوها را گوش میکنم. برای هر برنامه متناسب با میهمان و حرفی که میزند، این تقدیمنامچهها طراحی میشود. گاهی این کار را من انجام میدهم و گاهی هم آقای صادقیزاده سفارش میدهد. در حقیقت سه نفر آن را چک میکنیم؛ من، صادقیزاده به عنوان سردبیر و رضائیان به عنوان تهیهکننده و کارگردان. یک توافق سهجانبه است. اما نهایتا من مینویسم، میخوانم و ضبط میکنم و برای دوستان میفرستم.
میپرسم نوشتن برای این همه میهمان سخت نیست؟ میخندد و میگوید سخت است ولی سختی جذابی است. مثلا به شدت تقدیم نامچهای که برای حسن جوهرچی داشتم و تقدیم نامچه به پدرها یا تقدیم به دخترکان فال فروش هم دوستداشتنی بود. از بازخوردها که میپرسم، میگوید بازخورد مثبت از برنامه زیاد گرفتیم. ولی واقعیت این است که حرفم را راستیآزمایی نکردهام اما به اعتبار تمام سالهایی که کار رسانه کردهام و آدم رسانهای و فرد سختگیری نیز هستم این حرف را میزنم. شاید خودم در مجلاتی بودهام ولی به افراد توصیه نکردهام که مجله ما را بخوانند و حتی افراد را به خواندن مجله رقیب هم توصیه کردهام ولی درباره این برنامه با درصد بالایی میگویم که کار تحقیقی علمی میشود و بازخوردها خیلی خوب بوده است.
صحبتهایمان که تمام میشود از اتاق استراحت گروه به سمت محل ضبط برنامه میرویم. صدای شعر خواندن شایان مصلح میآید که شعری را برای امام حسن(ع) میخواند و بعد از خواندنش کات داده میشود و همه تشویقش میکنند. صحت می گوید برایم جالب است که یک فوتبالیست با آنها مشغله شعر هم بگوید. مصلح هم در جوابش میگوید:
از هر که ذکرخیر خودم را شنیدهام گفتم به او که من چه عذابی کشیدهام
من شاعرانه گوش چپ مستطیل سبز دنبال لقمه نان حلالی دویدهام»
ضبط برنامه با عکس یادگاری دوربین معروف برنامه «کتابباز» به پایان میرسد. اینجا استودیوی کوچکی است که با تیمی همدل سعی میکند کتاب را برای مخاطب همراه با برنامههای مختلف جذاب کند. در آبی که هنگام ورودمان به خاطر ضبط بسته مانده بود حالا که ساعت 12 شب است باز است. مطمئنا فقط عاشقان کتاب هستند که از صبح بدون لحظهای استراحت تا نیمه شب کار میکنند. کار میکنند تا به قول خودشان فقط حتی یک نفر را کتابخوان کنند.
سروش صحت در گوشهای نشسته و با تلفن همراهش مشغول است. زمان مناسبی است تا قبل از شروع ضبط دوباره با او صحبت کنیم. با خوشرویی گفتوگو را میپذیرد و میگوید فقط خیلی زمان ندارد. قول میدهم قبل از ضبط دوباره گفتوگو را تمام کنم.
آقای صحت نکته قوت این برنامه گفت وگو است؛ آن هم گفتوگو با آدمهایی که شاید سلایق متفاوتی داشته باشند. این باب گفتوگو را خودتان چطور میبینید؟
فکر میکنم چه در کشور ما و چه در همه دنیا آدمها با عقاید، نظرات و دیدگاههای مختلف بتوانند با یکدیگر حرف بزنند.اگر این اتفاق رخ دهد جهان جای قابل زیستتری میشود و بسیاری از مشکلات حل میشود. در همین برنامه هم این رویکرد وجود دارد که آدمها با سلایق مختلف دعوت میشوند و باب گفتوگو با آنها باز میشود. من و شما لزومی ندارد که حتما هم عقیده باشیم. این درست است که وقتی انسان با هم عقیدههای خودش صحبت میکند، لذتبخش است چراکه حرفهای مشترک تکرار میشود و گویی حرف خودمان را از زبان دیگری میشنویم. ولی اتفاقا جایی گفتوگو به درد میخورد که انسان بتواند با کسی که عقیده یکسانی ندارد حرف بزند. این کار هم باعث میشود که هم افق دید شما گستردهتر شود و هم افق طرف مقابلتان. آدمها باید بتوانند حداقل اگر هیچ نوع تعاملی هم با هم ندارند با هم حرف بزنند.
این گفتوگو چه تاثیراتی دارد؟
این گفتوگو خیلی تاثیرگذار است. امیدوارم فرهنگ گفتوگو بین انسانها به جای دعوا، بنبست فکری، جنگ و مخاصمه ایجاد شود. حرف زدن چند حالت دارد. ممکن است طرف مقابل حرفت را قبول کند. یا هر دو بخشی از حرف همدیگر را قبول میکنند و اصلا حداقل این است که با یکدیگر حرفشان را زدهاند حتی اگر با هم ارتباطی هم نداشته باشند و بعد از حرف زدن میگویند منطقی به این نتیجه رسیدهایم که نمیتوانیم با هم همکاری کنیم و هر کدام به راه خودشان میروند.
اجرای برنامه کتابباز سخت نیست؟ یا بهتر است اینطور بگویم که سختیهای اجرای برنامه کتابی چیست؟
یک عده به برنامه نمیآیند. یا نگران هستند که کتاب نخواندهاند یا نگران سوالات هستند. یا وقت ندارند و به هر دلیلی میگویند به تلویزیون نمیآیند. از سوی دیگر برای تلویزیون نیز مهم است؛ اینکه میهمانان چه کسانی هستند. یک عده خواستههایی دارند و زمانی میخواهند در برنامه حضور یابند که خواستههایشان برآورده شود اما این خواستهها لزوما قابل برآورده شدن نیستند. از این رو یکی از سختیهای کار، میهمانان هستند. یکی دیگر از سختیهای کار این است که در صحبت باید فضایی باشد که هم حوزه کتاب در آن وجود داشته باشد و هم برای بیننده عام تلویزیون که شبکه نسیم را میبیند و هم برای یک مخاطب خاص جذاب باشد؛ یعنی تلفیق همزمان جذابیت برای عموم و در عین حال برنامهای که محوریت آن کتاب است. یکی دیگر از سختیها خط قرمزهایی است که وجود دارد. گاهی میهمانان خودشان خط قرمز دارند، گاهی هم خط قرمزهایی هست که رسانه ملی دارد. با همه این احوال باید هم سطح کیفی کار را حفظ کنیم و هم برنامه دارای جذابیت باشد تا بتواند به عنوان یک برنامه کتابی برای مخاطب عام هم دیدنی باشد.
این همراه کردن مخاطب با کتاب و سینما یا کتاب و ورزش یا شاید هم کتاب و تئاتر چگونه در این برنامه شکل میگیرد؟
در برخی صحبتهای قبلیام هم گفتهام که خیلی از کتابخوانها میگویند چرا در برنامه کتابباز، بیشتر در مورد کتاب صحبت نمیکنید؟ اما این را هم باید در نظر بگیریم که ما داریم برنامهای میسازیم که مخاطبش؛ مخاطب عام تلویزیون است. بنابراین باید برای مخاطب عام حرف داشته باشیم. باید برنامهای جذاب داشته باشیم که محورش کتاب است؛ اما حواشی جذابی هم دارد تا مخاطب را جذب کند.
آخرین کتابی که خواندهاید؟
دو کتاب است؛ یکی در حوزه رمان و یکی هم در حوزه فلسفه. در حوزه فلسفه نام کتاب «فوتبال و فلسفه» است که برای نشر مرکز است. در حوزه رمان نیز اسم کتاب «در راه» است که نویسندهاش جک کرواک است با ترجمه درجه یک احسان نوروزی که نشر چشمه آن را منتشر کرده است.
رمان ایرانی چطور؟
رمان ایرانی متاسفانه خیلی وقت است که نخواندهام. ولی میخواهم «آناتومی افسردگی» محمد طلوعی را بخوانم ولی هنوز نخواندهام. اینقدر کتابهای خوب زیاد چاپ میشود که نمیدانیم باید چه کار کنیم.
آرزوی کتابی سروش صحت چیست؟
آرزوی کتابی من خیلی زیاد است، قیمت کتاب ارزانتر شود، تیراژ کتاب بالاتر رود، ترجمهها بهتر باشد، کتاب بیشتر و راحتتر در اختیار مخاطبان قرار بگیرد، فرهنگ کتابخوانی گسترش یابد، از سنین کودکی ما را با کتاب آشنا کنند، کتابخانهها گسترش پیدا کند و طبیعتا اینکه همه ما بتوانیم بیشتر کتاب بخوانیم. زمان به پایان رسیده است. میهمانان مختلف آمدهاند تا برنامههایشان ضبط شود تا برای هفته پیشرو برنامهها را آماده کنند. یکی از این میهمانان شایان مصلح شاعر، مداح و بازیکن پرسپولیس تهران است که بعد از دربی دعوت شده تا هم از کتاب بگوید هم از فوتبال.
افشین صادقیزاده، سردبیر برنامه در اتاق استراحت گروه کنار
شایان مصلح نشسته است. موضوع گفتوگو را با او مرور میکند. مصلح شعرهایش
را میخواند که باعث تعجب عوامل میشود و تشویقش میکنند. شوخیهای فوتبالی
ادامه دارد که با آماده باش تهیهکننده همه حاضر میشوند دوباره ضبط آخر
آغاز شود.