برای درگذشت محسن قاضی مرادی و حسرت های باقی مانده
محسن قاضی مرادی حالا دیگر به آرامش رسیده است. این شاید نخستین نکتهای است که بعد از شنیدن خبر درگذشتش، با افسوس و حسرت به آن میاندیشیم. بازیگری بیسر و صدا و بیادعا که با وجود کارنامه پربار خود در سینما و تلویزیون نه به دنبال نام بود و نه در جست جوی مدارکی مانند نشانهای هنری.
به گزارش سرویس رصد اجتماعی شیرازه، شامگاه ۲۵ فروردین ماه سال 1400 محسن قاضی مرادی بعد از مدتها تحمل رنج بیماری، آغوش خود را به روی فرشته مرگ گشود تا برای همیشه به آرامش برسد.
او که بیش از 30 سال سابقه حضور در عرصه بازیگری را داشت، مقابل دوربین بسیاری از نامآوران سینما و تلویزیون رفت.
چنانکه در کارنامه هنری او همکاری با هنرمندانی همچون بهرام بیضایی (سگ کشی)، بهمن فرمان آرا (خانهای روی آب)، رخشان بنی اعتماد (زیر پوست شهر)، پریسا بختآور (دایره زنگی)، مازیار میری (قطعه ناتمام)، ابوالحسن داودی (تقاطع و مرد بارانی)، داود میرباقری (مسافر ری)، سیروس الوند (یک بار برای همیشه)، شهرام اسدی (اوینار)، مجتبی راعی (غزال)، ایرج طهماسب (دختر شیرینی فروش)، خسرو معصومی (رسم عاشق کشی)، مهدی صباغزاده (صبحانهای برای دو نفر ) به چشم میخورد که البته این بخشی از کارنامه اوست.
همانطور که در تلویزیون نیز با کارگردانهایی همچون داود میرباقری، مرضیه برومند، پریسا بخت آور و ... همکاری داشت.
قاضی مرادی اما با وجود کارنامه هنری پر و پیمان خود و با وجود جایزهای مانند تندیس بهترین بازیگر دوم مرد برای فیلم «ما همه خوبیم» به کارگردانی بیژن میرباقری، دنبال جار و جنجال نبود. شاید اگر در بستر بیماری نمیافتاد هرگز به موضوعی مانند نشانهای هنری نمیاندیشید.
اما بعد از اینکه بیماری بی رحم پارکینسون او را بدجوری در بستر انداخت، همسرش مهوش وقاری، دیگر بازیگر بیحاشیه ، در گفتگویی که سال گذشته با ایسنا داشت، به این موضوع اشارهای گذرا کرد.
وقاری با وجود سالها تیمارداری نه گلهای داشت و نه شکایتی. نه آن چنان از تنگناهای مالی شکوه کرد و نه نوک انتقادات خود را به سمت کسی نشانه گرفت.
هرچند این نوشتار هم رنگی از آه و افسوس دارد ولی ما هم میکوشیم شیوه او را پیش بگیریم و پای را از دایره انصاف بیرون نگذاریم و قضاوتی نکنیم.
قاضی مرادی از بازیگرانی نبود که مدارک هنری خود را گردآوری کند. او نیز مانند برخی از همکاران خود شاید چندان حال و حوصلهای برای این گونه کارها نداشت.
کم توجهی به امور اداری شاید نقطه ضعف بخش زیادی از هنرمندان ما باشد که چندان در قید و بند آن نیستند و تنها زمانی که کارشان به دارو و درمان بیفتد، به اهمیت چنین موضوعاتی پی ببرند.
اما این پرسش هم وجود دارد که آیا هچ بخشی هم در بدنه دولت یا اصناف هنری در این زمینه مسئول نیست؟!
مهوش وقاری عنوان کرده بود که چون خود و همسرش عضو موسسه هنرمندان پیشکسوت نیستند، نمیتوانند از مزایای این موسسه همچون بیمه تکمیلی و ... بهرهمند شوند. برای عضویت در این موسسه هم داشتن درجه هنری ضروری است.
اما وقاری که عموما به تنهایی عهدهدار پرستاری از همسر بیمار خود بود، دیگر توش و توانی برای پیگیری این امور نداشت بویژه اینکه نیاز بود تا سی دی کارها را ارایه دهد.
این زوج هنری که گویا روحیاتی شبیه یکدیگر داشتند، تصور میکردند نشانهای هنری همچون عنوان «دکتر» و ... به ژستی تبدیل شده است و اهمیتی به قبیل عنوانها نمیدادند ولی در کوران بیماری بود که دریافتند بعضی امتیازها تنها شامل حال کسانی میشود که این عنوان و درجه را داشته باشند.
وقاری در آن گفتگو عنوان کرده بود:« واقعا برایم سوال است که فرق محسن با آقا یا خانم ایکس که این درجهها را دارند چیست؟! و مهمتر اینکه صحت و سقم مدارک لازم برای چنین درجههایی چطور بررسی میشود؟ چون مثلا دوستی را میشناسم که به سختی مدرک تحصیلی خود را گرفته ولی الان مدرک درجه یک هنری دارد. همه اینها را که میبینم برایم عجیب میشود که آیا من و محسن بعد از این همه سال سابقه باید دنبال سیدی بازیهای خود باشیم تا برای گرفتن درجه هنری اقدام کنیم؟»
پرسش مهوش وقاری البته ممکن است پرسش برخی دیگر هم باشد.
بی توجهی هنرمندان به امور اداری سر جای خود. این نکته هم به جای خود که ما علاقه چندانی به گردآوری اسناد و مدارک خود نداریم و هنوز منبع بسیاری از اطلاعات ما ویکی پدیا است و هیچ بانک اطلاعاتی جامع و مستندی درباره هنرمندان خود گردآوری نکردهایم. با این همه این انتظار شاید چندان بیجا نباشد که در وزارتخانهای مانند وزارت ارشاد با آن همه کارمند، هیچ کس نمیتواند مسئول گردآوری اسناد و مدارک هنرمندانی باشد که در وضعیتی مانند محسن قاضی مرادی گرفتار شدهاند.
آیا اساسا لازم نیست این وزارتخانه خود دست به کار گردآوری اسناد و مدارک افراد باشد تا شایبهای که وقاری در زمینه صحت و سقم این مدارک از آن سخن گفته، رخ ندهد.
درگذشت محسن قاضی مرادی با همه غمبار بودنش شاید تلنگری باشد هم برای هنرمندان که در روزگار پر توانی، بخشی از وقت و انرژی خود را صرف امور اداری و شخصی کنند و از آینده خود غافل نمانند که تجربه نشان داده فردا روز کسی به فکر ما نیست و هم هشداری باشد برای مسئولان و مدیران و همین طور اصناف هنری که گردآوری اطلاعات اعضای خود را کم اهمیت نشمارند.
انتهای پیام/ر
نظرات بینندگان