پنج شنبههای شهدایی «شیرازه»:
با استقامت، دشمنان را کور و مایوس کنید
شهيد "محمد بانشی" در وصیت خود می نویسد: « از شما تقاضا دارم و عاجزانه التماس می کنم که جلو عام مردم گريه نکنيد در پنهانی و در خانه گريه کنيد... که دشمنان را کور و مأيوس نمايید...».
به گزارش سرویس ایثار و فرهنگ شیرازه، شهيد "محمد بانشی" ۱۹ دی ماه ۱۳۴۷ در روستای بانش از توابع بخش بيضاء در خانواده ای مذهبی و انقلابی ديده به جهان گشود.
۷ ساله بود که راهی مدرسه شد. دوران ابتدایی را در مدرسه سام بانش گذراند دوران راهنمايی را در مدرسه طالقانی روستا پشت سرگذاشت.
محمد جهت ادامه تحصیل مجبور شد که روانه شیراز شود. او دوران دبيرستان را در مدرسه شهيد سيد جمال الدين اسدآبادی در رشته اقتصاد اجتماعی سپری کرد. پس از آغاز جنگ تحمیلی درس را رها کرد و طی دو مرحله عازم جبهه شد.
برای اولين بار سال ۱۳۶۴ رهسپار کردستان شد و به مدت سه ماه در محور زاوکوه با اشرار ضد انقلاب مردانه جنگيد و بعد از اتمام به خانه برگشت. پس از مدتی مجدد عازم جبهه جنوب شد. وی سرانجام ۱۲ تیر ماه ۱۳۶۶ به درجه شهادت نائل آمد. پيکر پاکش در گلزار شهدای بانش به خاک سپرده شد.
متن وصیت نامه:
بسم الله الرحمن الرحيم
شهيدان را به نور ناب شوئيم، درون چشمه مهتاب شوئيم.
شهيدان همچو آب چشمه پاکند، دريغا آب را با آب شوئيم.
هم اکنون که اين وصيت نامه را می نويسم ۱۴ خرداد ماه ۱۳۶۶ می باشد و کاروان لشکريان مهدی (عج) ۱۷ خرداد ۱۳۶۶ حرکت خواهند کرد. وصيتم اين است " پس از مرگم حجله دامادی مرا بر سر قبرم بزنيد. پس از مرگم هر جوانی که قصد عروسی داشت فوراً به او اجازه بدهيد تا عروسی کند و به خاطر من عروسيش را عقب نيندازيد.
در پايان از تمام اهالی روستای بانش بيضاء که زادگاه من است و در آنجا بزرگ شده ام تمنا دارم که هر بدی از اين حقير " محمد بانشی " ديده ايد به خاطر خدا ببخشيد.
از پدر بزرگوارم خواهش می کنم که اگر شهيد شدم هر جا که خودتان دوست داشتيد مرا بخاک بسپاريد. از همه آنهايی که در تشييع جنازه من شرکت می کنند کمال تشکر را دارم و برای آنها آرزوی موفقيت می کنم. يازدهم خرداد ماه سال ۱۳۶۶ والسلام .
خاکستری در دریا
وی در وصیت نامه دیگری می نویسد: سلام بر حسين سرور شهيدان سلام بر امام زمان منجی عالم بشريت و سلام بر امام خمينی رهبر کبير انقلاب اسلامي و سلام بر تمامی شهيدان راست قامت تاريخ. به خدا سوگند اگر تکه تکه ام کنند و تکه های بدنم را بسوزانند و خاکسترم را به دريا بريزند باز خاکسترم از ميان امواج دریا فریاد خمينی، خمینی سر می دهد. ما که می دانيم روزی مرگ به سراغمان می آيد چه بخواهيم و چه نخواهيم پس چرا خودمان به سراغ مرگ سرخ نرویم و آن را در آغوش نگيريم؟ دين خمينی که همان دين محمد (صل الله علیه و آله و سلم) است با کشته شدن ما جاودانه می ماند پس ايمان بياريد.
بااستقامت، دشمنان را کور و مایوس کنید
پدرم ، مادرم ، خواهر و برادرم اگر خداوند کرم لطفی کرد و شهادت را که خاص اولياء الله نصيب اين بنده گنهکار کرد از شما تقاضا دارم و عاجزانه التماس می کنم که جلو عام مردم گريه نکنيد در پنهانی و در خانه گريه کنيد که دشمنان شما را نبينند از گريه شما بخندند و خوشحال شوند طوری باشيد که دشمنان را کور و مأيوس نمايید.
فرزندی فدای اسلام
مادرم کوه باش و مثل کوه در مقابل سختی ها مقاومت کن مبادا استقامت خود در مرگ فرزندت الگو جامعه باشی که شب ها بيداری کشيدی و يک عمر زحمت که مرا بزرگ کردی تا من برای خود جوانی شدم و شما آرزويت عروسی پسرت بود نمی دانی شهادت در اين زمان عروسی جوانان است پس حجله عروسی فرزندت را بر سر قبرم بزن و برای پسرت خدا را شکر کن ک توانستی فرزند را فدای اسلام ناب محمد (ص) کنی.
پدر بزرگوارم از شما طلب بخشش می خواهم که مرا حلال کنی و در مرگ من استقامت نمائی و برادرانم را طوری تربيت کنی که ادامه دهنده راه من باشند. والسلام .
منبع: پرونده فرهنگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس
انتهای متن/ح
نظرات بینندگان