من یک زن هستم؛ دو حرف اول زندگیت!
سلام
"نامـه مـرا بخـوان! نه آنگونه که در کلاس تندخوانی آموخته ای! این بار هرچه توانستی آهسته بخوان. واژه واژه این نوشته، دنیایی حرف دارد با تو! دنیایی که همین قدرش روی صفحه ی کاغذم جا می شد"
من یک زن هستم؛ دو حرف اول زندگیت! اما تو تمام زندگی منی و این خاصیت وجودی من است. این خاصیت من است که مرد زندگی ام، کسی که دل به او داده ام، همه دنیای من باشد پس دلگیر نشو اگر منطق دنیای تو را نمی فهمم و دست پاگیرت می شوم! دلگیر نشو اگر گاهی کم ها را زیاد دیده ام و زیادها را کم، خوب ها را بد دیده ام و بدها را خوب! خیلی وقت ها احساسات بینهایتم، ترازوی سنجش کمی ها و زیادی ها و خوبی ها و بدی هاست؛ واگر اینگونه نبود، هرگز نمی توانستم مادر باشم!
دلخور نباش از دل همیشه نگرانم، دل شوره های من تمامی ندارد، فقط این را بدان، که این دریای شور، شیرینی محبت تو را می خواهد نه تلخی سرزنست را! به حرف هایم گوش کن! مگر نه اینکه تو خدای روی زمین من هستی ؟!
پس بشنو و صبور باش.
گاهی برایم پدری کن! بگذار بچه شوم و قدری بهانه بگیرم، با دلم که راه بیایی، آرام می گیرم و می گویم هر چه تو بخواهی!
بگذار گاهی ناز کنم و نیازت را ببینم؛ خریدار خوبی ها باش، تا ارزان نفروشم. هوای من را داشته باش. حکایت درد و دل، غصه برف و بام است، آمدنی دارد و نشستنی! حرف سر یک بام و دو هوا بودن است، جای آنکه دو بام و یک هوا!
گاهی از خودت سئوال کن: هوای این روزهایمان یکی است؟
اگر من غمگین بودم و تو شاد، بدان دو هوا شده ایم. دو هوا شده ایم که توی دل من که برف می آید، آسمان دل تو ابری هم نیست!