کد خبر: ۶۸۰۵۳
تعداد نظرات: ۳ نظر
تاریخ انتشار: ۱۴:۱۵ - ۱۶ فروردين ۱۳۹۴
شصت و دومین معجون وبلاگی شیرازه؛

هدیه جالب فرزند یک شهیدِ شیرازی به رهبر انقلاب/ بیانیه لوزان lose آن نشود!

در شصت و دومین قسمت از معجون وبلاگی، منتخبی از مطالب وبلاگ نویسان فارس در موضوعاتی از قبیل « تیم هسته ای کلاه قرمزی و پسرخاله!»، «جاده لغزنده است …» و موضوعات دیگر منتشر شده است.
شیرازه وب نویسان فعالی در سراسر استان فارس هستند که وبلاگ های آن ها از سطح بالایی برخوردار است. محتواهای خواندنی این وبلاگ ها گرچه مشتری خاص خود را دارد اما به منظور معرفی هر چه بیشتر،شیـــرازه در نظر دارد به صورت هفتگی گزیده بهترین های وبلاگی را در قالب «معجـــون وبلاگی» تقدیم شما خوانندگان گرامی نماید.

یقیناً مطالب بسیاری زیادی در فضای وبلاگی کشور وجود دارد که شایسته بهترین ها هستند، لذا گلچین این مطالب به معنای نادیده گرفتن زحمات دیگر وبلاگ ها نمی‌باشد. بر این اساس تمامی وبلاگ نویسان عزیزی که مایلند مطالب آنان منتشر شود می توانند به منظور معرفی وبلاگ خود، مطالب تولیدی خود را از طریق ارسال نظر در زیر همین مطلب یا از بخش ارتباط با ما ارسال نمایند.

وبلاگ فیروزآبادی ها نوشت: خنده و گریه فرشتگان!

32705609677584469814

رسول خدا(ص) از حضرت جبرئیل(ع) سوال نمود که آیا فرشتگان خنده و گریه دارند؟ جبرئیل فرمود: بله. (یکی از آنجاهایی که فرشتگان می‌خندند) زمانی است که زن بی‌حجابی و بدحجابی می‌میرد، و بستگان او را در قبر می‌گذارند و روی آن زن را با خشت و خاک می‌پوشانند تا بدنش دیده نشود. فرشتگان می‌خندند و می‌گویند: تا وقتی که جوان بود و با دیدنش هر کسی را تحریک می‌کرد و به گناه می‌انداخت(پدر و برادر و شوهرش و…از خود غیرت نشان ندادند) و او را نپوشاندند، ولی اکنون که مرده و همه از دیدنش نفرت دارند او را می‌پوشانند.

وبلاگ بازمانده نوشت: سیزده بدر در لوزان سوئیس با مولانا!؟

فروختن صوفیان بهیمه مسافر را جهت سماع

images

 

زین حرارت پای کوبان تا سحر    کف زنان خر رفت و خر رفت ای پسر

صوفیی در خانقاه از ره رسید

مرکب خود برد و در آخر کشید

آبکش داد و علف از دست خویش

نه چنان صوفی که ما گفتیم پیش

احتیاطش کرد از سهو و خباط

چون قضا آید چه سودست احتیاط

صوفیان تقصیر بودند و فقیر

کاد فقراً ان یکن کفراً یبیر

ای توانگر که تو سیری هین مخند

بر کژی آن فقیر دردمند

از سر تقصیر آن صوفی رمه

خرفروشی در گرفتند آن همه

کز ضرورت هست مرداری مباح

بس فسادی کز ضرورت شد صلاح

هم در آن دم آن خرک بفروختند

لوت آوردند و شمع افروختند

ولوله افتاد اندر خانقه

کامشبان لوت و سماعست و وله

چند ازین صبر و ازین سه روزه چند

چند ازین زنبیل و این دریوزه چند

ما هم از خلقیم و جان داریم ما

دولت امشب میهمان داریم ما

مولوی

ادامه شعر با ترجمه کلمات

وبلاگ پرسش های علی نوشت: مدرن های متحجر!

غرب‌گرایان ایران که به حق باید به آن‌ها مدرن های متحجر گفت در آشفتگی عجیبی به سر می‌برند. این طبقه متوسط سنتی‌زاده نه تنها خود به توفیق خاصی دست نیافته‌اند بلکه کشور را هم دچار بحران کرده‌اند. چرا که مسیری کاملا برخلاف مسیر توده مردم و همچنین حاکمیت انتخاب کرده‌اند. بماند که خود در یک دوگانگی عجیبی به سر می‌برند.

سنت-و-مدرنیته

از طرفی همچون خود غربی‌ها طالب آزادی مطلق هستند، و از طرفی همچون آدمهای سنتی از روابط آزاد جنسی حیا می‌کنند. از طرفی جنسیت خود را وسیله‌ای برای جلب نظر جنس مخالف می‌کنند و از طرف دیگر درخواست‌های جنسی دیگران را توهین آمیز و نشانه عقب ماندگی می‌دانند. مردهای غربگرای ایرانی پاره کردن عصمت دختران را مسئله‌ای عادی می‌دانند ولی خود از ازدواج با همین دختران متنفرند! مردان و زنان غربگرا به تبع فرهنگ غرب محدودیتی برای ارضای تمایلات جنسی خود با هیچ کس (حتی هم جنس) قائل نیستند ولی همچون آدم‌های سنتی به اعضای خانواده و همسر خود غیرت دارند. از طرفی هر گونه پوشش در بیرون از خانه را حق مسلم خود می‌دانند و از طرف دیگر راضی نیستند همسرشان با فردی غیر از خودشان رابطه داشته باشد.

نمی‌شود. بخدا نمی‌شود. نمی‌شود در آن واحد هم مدرن بود و هم سنتی. هم شب بود و هم روز، هم قرمز بود و هم آبی! اگر مدرن هستید و همچون فرهنگ غرب به این سه پارامتر معتقدید: «آزادی هر فرد مطلقا محترم است مگر اینکه مزاحم دیگری شود، ثانیا خودپرستی‌ها، ناراحتی‌های روحی و آشفتگی غرایز ریشه در عدم پرورش استعداد‌ها و بالاخص غریزه جنسی دارد و ثالثا میل و رغبت بشر در اثر منع و محدودیت افزایش یافته است که در اثر ارضا و اشباع کاهش میابد.» لاجرم باید سبک زندگی آن‌ها را هم بپذیرید.

آن فلاسفه غربی همچون راسل و فروید که این سه دیدگاه را داشته‌اند قبل از آن انسان را یک حیوان باهوش می‌دانستند و معتقد بوده‌اند خوشی و مسرت در زندگی در شهوت و شکم محدود است. به یکباره به این سه دیدگاه نرسیده‌اند. و بعد از آن هم غیرت (به قول خودشان حسادت)، احساس حیا، احساس شرم، رسوایی، تقوا و هر گونه احساس دیگری از این دست را یک تابوی سنتی می‌دانند که نه ریشه فطری دارد و نه ریشه عقلایی!

پس وقتی این فرهنگ غرب را پذیرفتید دیگر نباید برای خانواده قداست قائل باشید و از طلاق بیزار باشید. دیگر نباید روابط همسرتان با دیگران را خیانت بدانید. دیگر نباید جامعه گرایی را به فردگرایی ترجیح دهید، دیگر نباید صرفا خانواده را کانون خوشی‌ها و کامیابی‌ها بدانید و بیرون از خانه را محیط جدی و تلاش و کار. بلکه باید آمادگی این را داشته باشید که تمام کوچه پس کوچه‌ها و مغازه‌ها و پارک‌ها و محیط‌های اداری بستری برای هر نوع کامیابی جنسی شود. وقتی تا این اندازه دم از عقل خشک و منفعت گرای غربی می‌زنید نباید از کاهش مهربانی‌های و عطوفت و انسان دوستی گله‌ای داشته باشید.

1407832_158

وقتی اصرار به اختلاط بی‌حد و حصر دختران و پسران دارید نباید از مجرد ماندن دختران و پسران ناراحتی داشته باشید. وقتی اصرار دارید حتی در محیط‌های کاری چیزی که رابطه زن و مرد را کمتر کند از بین برود نباید کاهش آمار ازدواج و افزایش آمار طلاق را یک بحران بدانید.

لازمه آن طرز فکر کردن این سبک زندگی است.

بد‌ترین ویژگی این غرب‌گرایان این است که به زبان و یا به رفتار غرب‌گرایی را پذیرفته‌اند و فرهنگ سنتی را به شکل توهین‌آمیزی تحقیر می‌کنند در حالی که خود در بحران به سر می‌برند.

سوال من از آن‌ها این است که فرهنگ مدرن ویژگی‌های مثبتی دارد که با فرهنگ سنتی بسیار موافق است، همچون قانون گرایی، انضباط اجتماعی، پرکار بودن و… چرا درباره غرب هم «یومنون ب بعض و یکفرون ب بعض» هستید؟ چرا این ویژگی‌های مثبت را از آن‌ها نیاموختید و صرفا ویژگی‌های مورد مناقشه آن‌ها را قبول کرده‌اید؟

البته تمام این صحبت‌ها منافی این نیست که افکار سنتی در ایران که بسیاری از آن حتی اسلامی هم نیستند صد در صد صحیح و بدون اشتباه هستند. ولی یک فرد مدرن و غرب‌گرا نه تنها نتوانسته به توفیقی دست یابد بلکه برای نجات خود از این همه معضلات اجتماعی هیچ گزینه‌ای جلوی خود ندارد و حاضر هم نیست با افراد سنتی به هیچ شکلی به گفتگو بنشینند.

صدای فیروزآباد می نویسد: یک لقمه نان حلال

نان حلال خیلی خیلی خوب است. من نان حلال را خیلی دوست دارم. ما باید همیشه دنبال نان حلال باشیم. مثل آقا تقی.

آقاتقی یک ماست‌بندی دارد. او همیشه پولِ آبِ مغازه را سر وقت می‌دهد تا آبی که در شیرها می‌ریزد و ماست می‌بندد حلال باشد.

آقا تقی می‌گوید: آدم باید یک لقمه نان حلال به زن و بچه‌اش بدهد تا فردا که سرش را گذاشت روی زمین و عمرش تمام شد، پشت سرش بد و بیراه نباشد.

دایی من کارمند یک شرکت است.

او می‌گوید: تا مطمئن نشوم که ارباب رجوع از ته دل راضی شده، از او رشوه نمی‌گیرم. آدم باید دنبال نان حلال باشد. دایی‌ام می‌گوید: من ارباب رجوع را مجبور می‌کنم قسم بخورد که راضی است و بعد رشوه می‌گیرم!

عموی من یک غذاخوری دارد. عمو همیشه حواسش است که غذای خوبی به مردم بدهد. او می‌گوید: در غذاخوری ما از گوشت حیوانات پیر استفاده نمی‌شود و هر چه ذبح می‌کنیم کره الاغ است که گوشتش تُرد و تازه است و کبابش خوب در می‌آید. او حتماً چک می‌کند که کره الاغ‌ها سالم باشند وگرنه آن‌ها را ذبح نمی‌کند. عمویم می‌گوید: ارزش یک لقمه نان حلال از همه‌ی پول‌های دنیا بیشتر است!! آدم باید حلال و حروم نکند.

عمو می‌گوید: تا پول آدم حلال نباشد، برکت نمی‌کند. پول حرام بی‌برکت است.

من فکر می‌کنم پدر من پولش حرام است؛ چون هیچ‌وقت برکت ندارد و همیشه وسط برج کم می‌آورد. تازه یارانه‌ها را خرج می‌کند و پول آب و برق و گاز را نداریم که بدهیم. ماه قبل گاز ما را قطع کردند چون پولش را نداده بودیم. دیشب می‌خواستم به پدرم بگویم: اگر دنبال یک لقمه نان حلال بودی، پول ما برکت می‌کرد و همیشه پول داشتیم؛ اما جرأت نکردم.
ای کاش پدر من هم آدم حلال خوری بود!!!

باشگاه وبلاگ نویسان فارس نوشت:  داستانی کوتاه و جالب از دوران کودکی با طعم هسته ای!

bord bord

وبلاگ نسل سومی نوشت: مرام فرزند شهید شیرازی

خانواده یکی از شهدای اهل شیراز که در سوره شهید شده چندی پیش همراه با خانواده چند شهید دیگر به دیدار رهبر می روند.
این شهید دو پسر داشت یکی آقا رضا که دانشجو است و دیگری آقا مجتبی که دبیرستانی.
در دیدار با آیت الله خامنه ای فرزندان دیگر شهداء یکی چفیه آقا را میگیرد، دیگری هم انگشترشان را.

51705713800746494142

یکی از دوستان پدر آقا مجتبی بعد از شهادت پدرش یک انگشتر بسیار زیبا به او هدیه داده بود، مجتبی که می بیند انگشتر رهبری را گرفته اند جلو می رود و می گوید: آقا! اگه ما بخوایم به شما هدیه بدیم اشکال نداره؟ قبول می کنید؟ رهبر معظم انقلاب هم می فرمایند: بله! چرا قبول نکنیم! مجتبی هم انگشترش را به آقا می دهد.
میگفت دیدم انگشتر آقا را گرفته اند انگشترم را دادم به آقا، این مرام فرزند آن پدری است که جانش را داده ، جایی که همه دنبال یک یادگاری اند او یادگاری می دهد.
برایمان خیلی جالب بود که رهبری در دیدار اخیرشان با مردم آذربایجان آن انگشتر را در دست داشتند.
شادی روح شهید دهقان شیبانی صلوات

وبلاگ تلنگرانه نوشت: جاده لغزنده است …

پیش خود می گفتم: مبادا آنقدر تلنگر بخوریم که مقاوم بشیم …

و دیگر هیچ تلنگری بر ما اثر نکند …

جاده لغزنده است …..

احتیاط ….

1vdplonp

دل گفت  مرا  علم  لدنّی  هوس است                تعلیمم   کن   اگر  تو  را  دسترس  است

گفتم  که  الف،  گفت  دگر  هیچ   مگو          درخانه اگرکس است یک حرف بس است

بچه های قلم نوشت: تیم هسته ای کلاه قرمزی و پسرخاله!

دیوی

کوثرانه نوشت: نیاز نیم‌شبی دفع صد بلا بکند

تأکید حافظ روی «نیاز نیم‌شب» و «وقت سحر» بیشتر از آن است که آدم آن را یک لطافت شعری و صرفاً برخاسته از طبع شاعر بداند. حافظ بی‌شک اهل سحر و دعای نیم‌شب بوده و از این طریق سلوک‌ها کرده.

negareh-051-300x225

وقتی آیاتِ ابتداییِ سورهٔ مزمل را می‌خواندم، به آیهٔ «إنّا سنُلقی علیک قولاً ثقیلاً» که رسیدم، دیدم علامه(ره) «قول ثقیل» را به دلالت ظاهر و نظر سایر مفسران، «قرآن» معنا کرده و نوشته: «این آیه در مقام تعلیل حکمی است که جملهٔ "قم اللیل الا قلیلا” بر آن دلالت دارد».

به عبارت ساده‌تر خداوند در ابتدای این سوره -که جزء پنج سورهٔ اولی است که بر پیامبر نازل شده است- محمد(ص) را به شب‌زنده‌داری و نماز نیم‌شب امر می‌کند و علتِ این فرمان را کسبِ آمادگیِ حضرت برای دریافتِ قرآن که آن را به ثقالت و سنگینی وصف کرده می‌داند. از این آیه و آیهٔ ۷۹ سوره اسراء می‌شود فهمید که تهجد شبانگاه و قیام در لیل، آدم را به مقام و درجه‌ای می‌رساند که قرآن از آن تعبیر به «مقام محمود» کرده و از پی آن، آدم را شایستهٔ حملِ قول و فعلی چنین سنگین، یعنی دریافتِ وحی می‌کند.

ربط بین «نیاز نیم‌شب» و دریافتِ «قول ثقیل» و تأکیدهای مکرر اهل‌بیت و به تبع آن‌ها حُکَمایی چون حافظ، هر آدمِ تنبل و خواب‌آلوده‌ای را وسوسه و کنجکاو می‌کند که ببیند با «قم اللیل»ش شایستهٔ درک و دریافتِ چه «قول ثقیل» و «آب حیاتی» می‌شود؛ که فرمود:

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند ………. واندر آن ظلمت شب، آب حیاتم دادند

خدا از این نیم‌شبی‌ها، روزی‌مان کند؛ ان‌شاءالله.

وبلاگ عطر سیب نوشت: توافق lose ان!

بسیار جالب است از اینکه دیگر قرار است کمتر تحریممان کنند داریم غرامت میدهیم!

مثال بچه ای را دارد که دارد هر روز از رفیقش کتک میخورد و میگوید پولت میدهم تا من را دیگر نزنی

آن هم چانه میزند که بیشتر بده و در صورتی که پسر خوبی بودی دیگر ” کمتر ” میزنمت!

و جالب انگیزناک تر اینکه این پسره بسیار خوشحال است از این معامله ای که کرده و سودی که برده است.

و وحشتناک جالب تر اینکه پسر قلدر قصه ی ما ممکن است فردا به دلایل دیگری دستش را بلند کند و بخواهد بزند و پسره از اینکه دوباره به اون پول میدهد و در امن و آسایش زندگی میکند بسیار لذت میبرد. و پیش خودش میگوید به این میگویند یک تدبیر حسابی!

فارغ از اینکه خودش و همسن و سالهای خودش را به باج دادن برای کتک نخوردن، و قلدر محله را به باج گرفتن برای نزدن عادت داده است.

آخر این قصه یک چیزهایی است شبیه همین کشور دوست و همسایه خودمان عربستان، که برای آب خوردن هم نیاز به کسب تکلیف دارد!

یک روز ممکن است قلدر محل به پسره بگوید میخواهم بروم دعوا ! اگر نیایی باز هم میزنمت.

نتیجه اش هم مشخص است. پسر بچه، رفیق های خودش را میزند که یک روزی از قلدر محل کتک نخورد یا افتضاح تر اینکه کمتر و تدریجی کتک بخورد! یمن را میگویم!

فقط امیدواریم این بیانیه ها و توافق های برد-برد در لوزان، به lose ان تبدیل نشود!

نظرات بینندگان
نظرات بینندگان
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
يکشنبه ۱۶ فروردين ۱۳۹۴
0
آی سوختی شیرازه . آی سوختی.
سامان
کاشکی شیرازه بسوخت یک ملت نمی سوخت...
بازهم توافقات خیالی ظریف
ناشناس
جوجه رو اخر پاييز ميشمرن.امريكا خنجرش رو از پشت ميزنه . خيالات ورتون نداره