کد خبر: ۶۸۲۹۳
تاریخ انتشار: ۱۴:۵۰ - ۲۳ فروردين ۱۳۹۴
شصت و سومین معجون وبلاگی شیرازه؛

مذاکرات من و خدا ۱+۱/ مردم یمن تاوان چه چیزی را میدهند؟/ نماز خوب است اما نه مثل پیتزا!

در شصت و سومین قسمت از معجون وبلاگی، منتخبی از مطالب وبلاگ نویسان فارس در موضوعاتی از قبیل «امروز مردم یمن تاوان دلدادگی به علی را پس می دهند»، «جهانی شدن اسلام کجای مذاکرات هسته ای جای داشت؟ » و موضوعات دیگر منتشر شده است.
شیــــــرازه وب نویسان فعالی در سراسر استان فارس هستند که وبلاگ های آن ها از سطح بالایی برخوردار است. محتواهای خواندنی این وبلاگ ها گرچه مشتری خاص خود را دارد اما به منظور معرفی هر چه بیشتر،شیـــرازه در نظر دارد به صورت هفتگی گزیده بهترین های وبلاگی را در قالب «معجـــون وبلاگی» تقدیم شما خوانندگان گرامی نماید.

یقیناً مطالب بسیاری زیادی در فضای وبلاگی کشور وجود دارد که شایسته بهترین ها هستند، لذا گلچین این مطالب به معنای نادیده گرفتن زحمات دیگر وبلاگ ها نمی‌باشد. بر این اساس تمامی وبلاگ نویسان عزیزی که مایلند مطالب آنان منتشر شود می توانند به منظور معرفی وبلاگ خود، مطالب تولیدی خود را از طریق ارسال نظر در زیر همین مطلب یا از بخش ارتباط با ما ارسال نمایند.

وبلاگ بچه های جنگ نوشت: اگر حج مى خواهى، این جاست!

هیچ نیکوکارى بر درگاه ما تباه نمى گردد …

آورده اند که روزى یکى از بزرگان به سفر حج مى رفت. نامش عبد الجبار بود و هزار دینار طلا در کمر داشت…چون به کوفه رسید، قافله دو سه روزى از حرکت باز ایستاد.عبد الجبار براى تفرج و سیاحت، گرد محله هاى کوفه بر آمد. از قضا به خرابه اى رسید.
زنى را دید که در خرابه مى گردد و چیزى مى جوید. در گوشه مرغک مردارى افتاده بود، آن را به زیر لباس کشید و رفت…!
عبد الجبار با خود گفت: بى گمان این زن نیازمند است و نیاز خود را پنهان مى دارد. در پى زن رفت تا از حالش آگاه گردد.
چون زن به خانه رسید، کودکان دور او را گرفتند که اى مادر! براى ما چه آورده اى که ازگرسنگى هلاک شدیم!
مادر گفت: عزیزان من! غم مخورید که برایتان مرغکى آورده ام و هم اکنون آن را بریان مى کنم.
عبد الجبار که این را شنید، گریست و از همسایگان احوال وى را باز پرسید.
گفتند: سیده اى است زن عبدالله بن زیاد علوى، که شوهرش را حجاج ملعون کشته اند.
او کودکان یتیم دارد و بزرگوارى خاندان رسالت نمى گذارد که از کسى چیزى طلب کند.
عبد الجبار با خود گفت: اگر حج مى خواهى، این جاست.
بى درنگ آن هزار دینار را از میان باز و به زن داد و آن سال در کوفه ماند و به سقایى مشغول شد…
هنگامى که حاجیان از مکه باز گشتند، وى به پیشواز آنها رفت. مردى در پیش قافله بر شترى نشسته بود و مى آمد.
چون چشمش بر عبد الجبار افتاد، خود را از شتر به زیر انداخت گفت: اى جوانمرد! از آن روزى که در سرزمین عرفات، ده هزار دینار به من وام داده اى، تو را مى جویم. اکنون بیا و ده هزار دینارت را بستان!
عبد الجبار، دینارها را گرفت و حیران ماند و خواست که از آن شخص حقیقت حال را بپرسد که وى به میان جمعیت رفت و از نظرش ناپدید شد.

868337_00TyuENX

در این هنگام آوازى شنید که: اى عبد الجبار! هزار دینارت را ده هزار دادیم و فرشته اى به صورت تو آفریدیم که برایت حج گزارد و تا زنده باشى، هر سال حجى در پرونده عملت مى نویسیم، تا بدانى که هیچ نیکوکارى بر درگاه ما تباه نمى گردد…


وبلاگ مهدویت و آخرالزمان از مجموعه وبلاگهای رکان کلوب نوشت: به جان خودمان آقا ! نگفتن …


افسوس معلم ریاضی هیچگاه حساب روزهای نبودن و بی کسی تورا نگفت
معلم انشا هیچوقت نگفت که از محبت به تو انشا بنویسیم
گله داریم که هیچ کس هیچوقت جغرافیای ظهورت را برایمان ترسیم نکرد
تاریخ غیبتت را برایمان شرح ندادند و نگفتن که چه کرده ایم که اینگونه به تاریخ نبودنت عادت کرده ایم…
معلم اجتماعی به ما نگفت که در اجتماع ما کسی هست که نظاره گر ماست!
به جان خودمان آقا ! نگفتن …
و گرنه پیش رویت این همه گناه نمی کردیم …
اشکها و خوشحالی های پدر و مادرمان ار کارنامه ی ثلث آخرمان هنوز یادمان نرفته
ای کاش یادمان میدادند که کسی هم هست که هرروز کارنامه اعمالتان را میبیند و از اعمال ما شیعیان شاد و از گناهان ما گریان میشود …
و حالا همچون روزهایی که از نیامدن معلم سرکلاس خوشحال میشدیم
و مهم نبود که چرا نیامده … و بهتر که امروز نیامده!
در غیبتت "غـــــم هــــایت را... غصــــــه هـــایت را ” فراموش کرده ایم...
و سرگرم بازی های دنیا شده ایم...
السلام علیک یا قائم آل محمد
اللهم عجل لولیک الفرج

وبلاگ از مرودشت تا نوشت: پینوکیوهای زیادی در برابر ایران صف آرایی کرده اند

پینوکیو بسیار است

در بین دشمنان ایران، پینوکیو بسیار است. پس لطفا مسئولان عزیز ایرانی مراقب نیرنگ ها و دوز و کلک های این پینوکیوهای صف کشیده در برابر عزت و اقتدار ایران باشید.

باشگاه وبلاگ نویسان فارس نوشت: امروز مردم یمن تاوان دلدادگی به علی را پس می دهند
نوروز امسال با حمله متجاوزانه رژیم صهیونیستی آل سعود به همکاری رژیمهای مرتجع و وابسته به مردم انقلابی یمن مصادف شد.

کاریکاتور-های-جالب-حمله-به-یمن-1

تا سال ۲۰۰۰ میلادی، هر چند انقلاب اسلامی ایران در کشورهای اسلامی به خصوص در میان شیعیان از محبوبیت خاصی برخوردار شده بود و این محبوبیت روز به روز علیرغم همه توطئههای دشمنان رو به افزایش بود، اما تنها این شیعیان جنوب لبنان اعم از حزبا… و امل و جهاد اسلامی فلسطین بودند که بیواهمه خود را پیرو ولایتفقیه میدانستند و هنوز نیز بر آن ایستادگی مینمایند. و پس از اتمام جنگ تحمیلی عراق علیه ایران تنها این دو جریان اسلامی بودند که به عنوان خط مقدم اسلام ناب محمدی و مدافع ولایتفقیه و جمهوری اسلامی ایران با دشمنان اسلام درگیرو دار نبرد قرار داشتند. در خرداد ۲۰۰۰ میلادی، با آزادسازی جنوب لبنان توسط حزبا… قهرمان، بیداری اسلامی در کشورهای اسلامی شروع شد. این بیداری با پیروزی حماس در انتخابات فلسطین در همان سال نشان داد که خط مقاومت اسلامی و جریان اسلام ناب وارد مرحله تازهای گردیده است. انتخابات ترکیه و پیروزی اسلامگرایان در آن کشور، زنگ خطر را برای جبهه صهیونیستی و وابستگانشان در منطقه به صدا درآورد. جنگ ۳۳ روزه لبنان، قتل رفیق حریری و اختلاف بین مردم لبنان، جنگ ۲۲ روزه حماس در نوار غزه، محاصره غزه و … همه برای درهم شکستن مقاومت اسلامی بود. اما هر بار مقاومت اسلامی نه تنها از آن سربلند بیرون آمد بلکه آبدیدهتر شد. حوادثی مثل یازده سپتامبر و حمله به افغانستان و سپس عراق برای محاصره ایران نه تنها ایران را در منطقه به خواری نکشاند بلکه پیروز میدان شد.

کاریکاتور-های-جالب-حمله-به-یمن-2

موج بیداری اسلامی که از تونس آغاز شد، و به سرعت کشورهای اسلامی را فرامیگرفت، دشمن را به راهحل جدیدی سوق داد. اول برپایی اختلاف در میان مسلمانان با برپایی جنگ داخلی که توسط تکفیریها کلید زده شد. مسئلهای که از افغانستان و عراق شروع شد و به سرعت مانند غده سرطانی کشورهای اسلامی را فراگرفت. اما این مسئله نیز شاید در سال اول برای عدهای ایجاد شک و تردید مینمود اما با فروکش کردن گرد و خاک فتنه امروز بر تمام مسلمانان عالم و آزادگان جهان مسلم شد که اینان مسلمان نیستند.

اما از سوی دیگر تحریک سودای قدرت در میان برخی از شخصیتها و سران کشورهای اسلامی انها را وارد جنگ نمود.

اما تمام این مسائل باعث نشد تا خط اسلام راستین گم شود.

اتفاق امسال یعنی حمله همه جانبه به مردم انقلابی یمن، خط مقدم را از مرزهای لبنان و سوریه و عراق به پشت مرزهای خاندان صهیونیستی آل سعود کشانده است. خاندانی که یکی از غنیترین، گستردهترین و در عین حال مقدسترین کشور اسلامی، یعنی حجاز را غاصبانه با زور شمشمیر غصب کرده و نام این کشور را به نام کشور سعودی خوانده است.

کاریکاتور-های-جالب-حمله-به-یمن-4

امروز مردم یمن تاوان دلدادگی به علی را پس میدهند. تاوان این جمله از امام جمعه صنعا که گفت: ای کاش مملکتی چون جمهوری اسلامی ایران داشتیم.

گفته شدن این جمله از سوی او به شهادت مردم شیعه یمن انجامید. تنها یک سال قبل از بیداری اسلامی این جمله گفته شد و به قول خودشان با مشت محکم آل سعود و رژیم وقت حاکم بر یمن سرکوب شد.

اما…

جریان الحوثی‌ها نام جنبشی شیعی زیدی در کشور یمن است که شکل‎گیری آن‌ها به دهه ۸۰ میلادی باز می‎گردد. بنیان‌گذار این گروه فردی به نام سید بدرالدین الحوثی بود که در سال ۲۰۰۴ و به دست علی عبدالله صالح دیکتاتور وقت یمن کشته شد.

بدرالدین فرزندی به نام حسین داشت. حسین به کار با نوجوان و جوانان پرداخت و سعی نمود یک روحیه آگاهی بخشی و بیداری براساس مؤلفههای شیعی بودن و حضور پررنگ مبانی شیعه در آن، نقد وضعیت موجود و  ترویج افکار امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی ایران در زمینه هایی همچون مبارزه با استکبار و آمریکا و اسرئیل ایجاد کند.

سید حسین هرچند خود زیدی بود اما به اختلافات میان شیعیان جعفری و زیدی پایان داد. اختلافی که آل سعود و حاکمان یمن از آن بسیار سود  میبردند. با از میان برداشته شدن اختلافات، اتحاد میان شیعیان گسترده شد تا در انقلاب امروز یمن این شیعیان باشند که امور مملکت را بدست گیرند. این امر باعث شد تا آل سعود خطر را بیش از پیش احساس نماید. با سقوط عبدا… صالح، منصور هادی جای او نشست اما او نیز نشان داد که مهره آل سعود است. هادی نیز سقوط کرد. این بار آل سعود تکفیریها را به یمن فراخواند. اما آنان نیز کاری از پیش نبردند و اکنون خود میدان آمده است.

وبلاگ روضه الشهدا نوشت: مذاکرات من و خدا ۱+۱

خدایا: من لذت گناه راترک می کنم،

در مقابل تو تحریم لذت مناجات را از من بردار…

خدایا: من کسانی راکه تو دوستشان نداری را ترک می کنم،
و در مقابل تو لذت باخود بودن را به من بده…

خدایا: من پناهگاه شیطان را ترک میکنم،
و در مقابل تو پناهگاه امن خودت را به من بده…

امروز روز اول مذاکره است…
خدایا برای شفاف سازی گام اول را من برمیدارم،
و سانترفیوژهای گناه را که شیطان در وجودم برپا کرده یکی یکی و با کمک تو از کار می اندازم، هسته درونی ام را خودت غنی سازی کن…

در کنار این که معترفم که ”و ما توفیقی الا بالله” در عین حال معتقدم

آدم شدن حق مسلم ماست…!

وبلاگ صبا سروستان نوشت:حضور "مهدی سلطانی سروستانی” در زادگاه خویش

دکترمهدی سلطانی سروستانی”، بازیگر مشهور سینما،تئاتر و تلویزیون هر سال و در ایام تعطیلات نوروزی با حضور در زادگاه خویش، به دیدار دوستان و اقوام خویش می رود.

.

این چهره فرهیخته هنری با ایفای نقش در سریال های تلویزیونی همچون؛ در مسیر زاینده رود، دیوار، مادرانه، مدینه و …. و همچنین فیلم های سینمایی از جمله؛ اشباح، چ، ملکه، سایه روشن و پرواز خاموش، محبوبیتی خاص در میان علاقمندان به سینما و تلویزیون دارد. بازی در سریال پلیسی  دیوار و ایفای نقش "جمیل” نقطه عطفی در پرونده حضور این بازیگر شاخص در تلویزیون می باشد.


پاتوق وبلاگ نویسان برتر مرودشت نوشت: جهانی شدن اسلام کجای مذاکرات هسته ای جای داشت؟

شهید عبد الله روشنایی ده در قسمتی از وصیت نامه اش می نویسد:
"هان، ای جهانیان بدانید که اکنون پرچمدار این انقلاب خمینی بت شکن می باشد و پیروانش مصممند که تا قدس و جهانی

نمودن اسلام پیش روند . ای ابر جنایتکاران جهان، بدانید که در این راه از شما باکی نداریم و تا تحقق آرمان های الهی خود به

پیش خواهیم تاخت.”


حال با توجه به متن این وصیت نامه چند سوال از تیم مذاکره کننده داشتم:
بگویید تا بدانم مذاکرات لوزان سوییس به جهانی شدن اسلام کمک می کند؟ موجب عزت من بچه مسلمان است یا ذلتم را به دنبال دارد؟
می خواهم بدانم با قدرت در مذاکرات پیش رفتید یا خدای ناکرده؟
ما جوانان این کشور این قول را میدهیم که همه جوره پای خون شهدایمان بایستیم چه مذاکرات عملی شود و چه نشود! و قول می دهیم که برای جهانی شدن اسلام و افزایش عزت ایران گام برداریم و قول می دهیم راه شهدا و امام شهدا و سید الشهدا که همه بیانگر ظلم ستیزی و حق طلبی است را ادامه دهیم.


وبلاگ حرف های ناگفتنی نوشت: مسی و رونالدوها امروز از باکری ها و زین الدین ها معروف تر و محبوب تر هستند

اینکه کاکا و مسی و رونالدوها امروز از باقری ها و باکری ها و زین الدین ها معروف تر و محبوب تر هستند مرا می آزارد.

کاکاومسی ورونالدوهاامروزازباقری هاوباکری ها وزین الدین هامعروف ترومحبوب ترهستند

اینکه سریال هایی چون جومونگ به سریال پرمخاطب مردم ایران و افرادی چون جومونگ به عنوان اسطوره ای برای مردم ایران معرفی گردیده اند مرامی آزارد.

اینکه داستان هایی افسانه ای که چشم بادامی ها امروز به عنوان یک داستان و افسانه ی پوچ به اسطوره ای برای خود تبدیل کرده اند در برابر رشادت ها و حماسه هایی چون اروند و آزادسازی خرمشهر که جوانان مادرهشت سال جنگ تحمیلی خلق کرده اند و در برابر برونسی ها و فهمیده های ما هیچ است ذهن همه ی مردم ما راپر می کند و همه راترغیب به رفتن دنبال جومونک۲و۳و۴می کند مرا می آزارد!

چرا ما از واقعیت ها وحماسه هایی که جوانان و مردمان خودمان خلق کرده اندگذشته ایم واسیر افسانه ها گشته ایم !

همیشه نوشته ایم شهدا شرمنده ایم وآیاهیچگاه معنای شرمندگی را درک کرده ایم وکاری کرده ایم که کمتر شرمنده ی آنها شویم!

همیشه نوشته ایم با ولایت تا شهادت وآیا هیچگاه شهادت و ولایت را شناخته ایم! همیشه نوشته ایم «اینجا مزارشهادست با وضو واردشوید» و آیا هیچگاه شهدا را درک کرده ایم و آیا وضوگرفتنمان صحیح است!همیشه خوانده ایم«این خاک هاشمیم سیب حرم داره» و آیا این خاک ها را با اتمام احساس بوئیده ایم و بوی خاک های آنها را درک کرده ایم! همیشه گفته ایم”کجائیدای شهیدان خدائی” وآیا هیچگاه به دنبال شهدا بوده ایم و جایگاه آنهارا درک کرده ایم! و هزار آیا واما همچون این اما و آیاها وجوددارد که باید دید جوابی در برابر آنها داریم!!!!

وای کاش داشته باشم تابیش از این مدیون خون آنها نگردیم. مدیون جانبازی که روزرها را با بیماری و به سختی شب می کند و هر لحظه درآروز و انتظار شهادت است نگردیم.آمین!

وبلاگ ماه بانو نوشت: کدام فاطمه؟! کدام زهرا؟!

رفته‌ایم خانه یکی از اقوام. چند روزی است که مادر شده و خانه‌اش پر ازمهمان است.

به دعوت مادربزرگ نوزاد می‌رویم به اتاق "نی‌نی” برای تماشای سیسمونی.

مادربزرگ و سه تا از مهمان‌ها که داخل اتاق می‌شوند اتاق پر می‌شود و بقیه بیرون در می‌مانند.

عروسک‌ها جا را برای آدم‌ها تنگ کرده‌اند. مادربزرگ نی‌نی کلی عذرخواهی می‌کند و قرار می‌شود به نوبت داخل شویم! هنوز وارد اتاق نشده نفسم گرفته‌است. دلم نمی‌خواهد بروم داخل، اما صورت خوشی ندارد.

imagesCA19CUI6

با آخرین گروه بازدید کنندگان وارد اتاق می‌شوم.

دوتا ویترین بزرگ قدی دو طرف اتاق هست که به اندازه یکی مغازه اسباب‌بازی فروشی توی‌شان عروسک است. و این‌ها همه غیر از "هاپو” ها و "پیشی‌”های پشمالو و بزرگی است که گوشه‌های اتاق نشسته‌اند.

چند طبقه ی یکی از ویترین‌ها مخصوص انواع مختلف باربی است. باربی‌های سیاه و سفید و برنزه و.. با انواع مدل مو‌ها و لباس‌ها از پشت شیشه به ما لبخند می‌زنند.

Barbie-party-ideas-dessert-table

مادربزگ در کمد لباس‌های را باز می کند و لباس‌ها را نشان‌مان می‌دهد. از بین لباس‌ها یک مایو دو تکه نوزادی بیرون می‌آورد و جلوی چشم‌مان بالا می‌گیرد.

صدای جیغ و ویغ ناشی از ذوق و غش و ضعف و قربان صدقه بالا می‌رود. مادربزرگ می‌گوید وقتی داشته سیسمونی "جمع” می‌کرده خواهرش بهش گفته مایو دوتکه قد نوزاد آمده به چه خوشگلی.

می‌گوید بازار را زیر و رو کرده تا توانسته یک دانه‌اش را برای "جیگرش” پیدا کند.

صدای زنگ در می‌آید و یکی از مهمان‌ها مادربزرگ را صدا می‌زند. ظاهرا پیک چیزی آورده و باید برود دم در نحویل بگیرد.

مادربزرگ مایو را می‌گذارد توی کمد. چادرش را سرش می‌کند. توی آینه چک می‌کند موهایش بیرون نباشد. رویش را کیپ می‌کند و بیرون می‌رود. مایو از لابلای لباس‌ها لیز می‌خورد و می‌افتد زمین.

بیرون اتاق یکی از مهمان‌ها دارد با دختر چهار پنج ساله‌اش که می‌خواهد دوباره اتاق را ببیند سروکله می‌زند. می‌گوید جا نیست و باید صبر کند تا بقیه بیرون بیایند. من از اتاق می‌آیم بیرون تا جا برای دخترک باز شود. دخترک بلافاصله می‌دود طرف ویترین باربی‌ها. به مادرش مدل‌هایی را که ندارد نشان می‌دهد و اصرار می‌کند برایش بخرد.

مادر با خنده برای یکی از خانم‌ها تعریف می‌کند که دختر پنج‌ساله اش با اینکه خیلی گرمایی است اما امسال تابستان اصلا نگذاشته موهایش را کوتاه کنند.

میگه میخواهم قد موی باربیم بلند بشه. قول گرفته هرقت موهایش قد باربی‌اش بلند شد یک دامن صورتی توری هم برایش بخریم که دیگر عین باربی‌اش بشه.

243763_115

بعد دولا می‌شود و بچه‌اش را می‌چلاند :

” همین الانشم باربی هستی خوشششگل مامان.”

دخترک سبزه و تپل می‌خندد و در جواب خانمی که اسمش را می‌پرسد می‌گوید: فاطمه.

مادر فوری تصحیح می‌کند:” فاطمه سادات.”

برای خانمی که اسم دخترش را پرسیده توضیح می‌دهد با اینکه هزار بار به دخترش گفته اسمش را کامل بگوید اما باز "سادات” ش را می‌اندازد.

کمی آنطرف‌تر فاطمه سادات دارد با آهنگ زنگ موبایل یکی از مهمان‌ها می‌رقصد. آن‌قدر حرفه‌ای که صاحب گوشی دلش نمی‌آید جواب تلفنش را بدهد.

می‌روم پیش نوزاد. بالای سر فرشته تازه متولد شده‌ای که اسمش را "زهرا” گذاشته‌اند.

مادرش جلوی آینه دارد آرایشش را تجدید می‌کند. به مادر می‌گویم :

”خوبه تو این همه سر و صدا بیدار نمی‌شه.”

می‌گوید:

"عادتش دادم تا بیدار میشه آویز بالای سرش رو روشن میکنم با آهنگ اون خوابش می‌بره. خداروشکر زودم عادت کرد. با این بخیه ها سختم بود بچه بغلم کنم. ”

یک دفعه گریه‌ام می‌گیرد. به پاشنه بلند صندل‌هایش نگاه می‌کند که لابد سختش نیست با آنها راه برود. دلم می‌خواهد بهش بگویم صاحب اسم دخترش هروقت می‌خواست بچه هایش‌را بخواباند بغل‌شان می‌کرد و برای لالایی‌هایشان خودش شعر می‌گفت*.

شعرهای قشنگ. شعرهایی که یادشان می‌داد وقتی از خواب بیدار می‌شوند شبیه چه کسی شوند و چطوری زندگی کنند. اما نمی‌گویم.

زهرا خواب است و توی خواب دارد می‌خندد. درست مثل فرشته‌ای است که از آسمان زمین آمده باشد. نگران وقتی هستم که از خواب بیدار می‌شود. موقعی که چشم‌هایش را باز کند و بخواهد بداند که شبیه چه کسی باید باشد. توی‌ آن اتاق باربی‌ها دارند لبخند می‌زند.

images

دلم می‌گیرد. دلم برای همه‌ی فاطمه ها و زهراهایی که قرار است شبیه خودشان نباشند عجیب گرفته است.

*اشبه اباک یا حسن و اخلع عن الحق الرسن و اعبد الها ذامنن و لا توال ذالاحن.

پسرم،‌مانند پدرت باش، ریسمان ظلم را از حق برکن‌ ! خدایی را بپرست که صاحب نعمتهای متعدد است و هیچگاه با صاحبان ظلم دوستی مکن.

نویسنده: مونا ابراهیم نظری

کلام فارس نوشت: نماز خوب است اما نه مثل پیتزا؟!

نماز را باید دوست داشت، اما نه آن طور که پیتزا را دوست داریم. ما پیتزا را برای لذت بردن می­ خوریم، اما نماز را برای به جا آوردن رسم بندگی باید خواند، نه برای لذت بردن.

158080_335

اگر کسی به فلسفه­ی نماز که همان بندگی است، پی نبرد، نماز خواندنش مانند پیتزا خوردنش خواهد شد و اگر بخواهد درباره­ی نماز، سخنی بگوید، جملاتی این چنین از او خواهید شنید: «من نماز را به خاطر خودم

می­خوانم و کاری به هیچ کس دیگری ندارم.»، «من گاهی نماز می­خوانم، گاهی نمی­خوانم.»، «نماز را به خاطر آرامشی که به من می­دهد می­خوانم.»، «من هر وقت دلم برای خدا تنگ شود نماز می­خوانم.»، «نماز می­خوانم چون حس غریبی به من می­دهد.» و… جملات آشنا و معروف و جوان­پسند دیگر که حتما از خیلی­ها شنیده­اید.

ماجرای همه­ ی این عبارت­های قشنگ و گوش ­نواز همان قاطی کردن نماز با پیتزا است. چون نماز، اگر چه زیبا و آرامش­ بخش است، اما نه روزی پنج بار. کسی که نماز را به خاطر خودش می­خواند، بایستی هزاران بار هم نماز نخواند، یا بدون انگیزه بخواند، چون هر انسانی بالأخره گاهی حال و حوصله­ ی نماز را ندارد. کسی هم که برای آرامش و احساس بسیار قشنگ نماز می­خواند، همین طور. چون گاهی نماز هیچ احساسی برای انسان ندارد. مگر چنین نیست؟

نماز را به این خاطر باید خواند که «واجب» است و خدا به آن فرمان داده است، همین. اگر چه خدا چیز بی­ربطی را واجب نمی­کند و هزاران صفحه می توان درباره­ی زیبایی و فلسفه و آثار و فوائد نماز نوشت. اما چه زیبایی نماز را بفهمی و چه نفهمی، باید بخوانی چون خدا گفته است. بندگی یعنی این.

خدا عقلش می­رسید که هر چیز زیبا و شیرینی، اگر تکراری شود، خسته کننده  می­ شود. نمی­رسید؟

پس چرا نماز را تکراری کرد و پنج بار در روز واجبش نمود؟ راستی چرا؟ شاید یکی از دلائلش این باشد که خدا خواست از لذت­های پیتزایی نماز بکاهد و کاری کند که فقط با انگیزه­ی بندگی نماز بخوانیم؛ نه چیز دیگر.

حال اگر مردی پیدا شد و زیبایی و شیرینی­های بندگی را دید و چشید و سرمست گردید، خوش به حالش، اما امثال من که از این زیبایی­ ها و شیرینی ­ها بی­ خبرند، فعلا بندگی­شان یادشان نرود، صفا و حال و آرامش و حس عجیب غریب، پیش­کش.

باشگاه وبلاگ نویسان نسیم نوشت: من دلم از این تابوت ها می خواهد…

دلم شهادت میخواهد….

مردن را که همه بلدند…..

من دلم از این تابوت ها میخواهد

از همین ها که بوی عشق میدهد…

بالای دستان عاشقان...

نظرات بینندگان