کد خبر: ۷۶۰۴۱
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار: ۱۳:۱۲ - ۲۳ شهريور ۱۳۹۴
هشتاد و دومین معجون وبلاگی شیرازه؛

هفت انتقاد از فیلم محمد رسول‌الله(ص) / یک سوال چهارگزینه ای درباره برجام

در هشتاد و دومین قسمت از معجون وبلاگی، منتخبی از مطالب وبلاگ نویسان فارس در موضوعاتی از قبیل «کودکان را چنان چه دریابیم که دستشان خوراک تیغ ها نشود»، «کلید شادی در زندگی بدستان کیست؟ » و موضوعات دیگر منتشر شده است.
شیــــــرازه: وب نویسان فعالی در سراسر استان فارس هستند که وبلاگ های آن ها از سطح بالایی برخوردار است. محتواهای خواندنی این وبلاگ ها گرچه مشتری خاص خود را دارد اما به منظور معرفی هر چه بیشتر، شیـــرازه در نظر دارد به صورت هفتگی گزیده بهترین های وبلاگی را در قالب «معجـــون وبلاگی» تقدیم شما خوانندگان گرامی نماید.

یقیناً مطالب بسیاری زیادی در فضای وبلاگی کشور وجود دارد که شایسته بهترین ها هستند، لذا گلچین این مطالب به معنای نادیده گرفتن زحمات دیگر وبلاگ ها نمی‌باشد. بر این اساس تمامی وبلاگ نویسان عزیزی که مایلند مطالب آنان منتشر شود می توانند به منظور معرفی وبلاگ خود، مطالب تولیدی خود را از طریق ارسال نظر در زیر همین مطلب یا از بخش ارتباط با ما ارسال نمایند.

وبلاگ "معبر سایبری فندرسک” نوشت: فیلم محمد رسول‌الله فیلم های جادویی هالیوود را بلعید…

قسمت شد در سفر هفته پیش به مشهد مقدس جزء اولین کسانی باشم که در اولین اکران فیلم محمد رسول‌الله این اثر از مجید مجیدی رو نگاه کردند.
این فیلم از نظر این حقیر ایراداتی داشت و نقدهایی نیز بر اون روا بود که به آن ها اشاراتی می کنم.
اولین ایراد این فیلم حرف نداشتن آن در کنار دنیای از حرف ها بود. فیلمی بی نظیر و فوق العاده با به تصویر کشیدن بهترین صحنه ها.
دومین ایرادی که می توان از فیلم گرفت میخکوب شدن به صندلی سینما بود که به دلیل شرایط بد بعضی از صندلی ها بدن آدم خسته و کوفته میشه.
سومین ایراد این فیلم جذابیت بیش از حد اونه که گاهی یادتون میره کجا نشستین و دور اطرافیان شما چه کسانی هستند و حتی شاید یادتون بره نفس بکشید.
چهارمین ایراد این فیلم عدم منطبق بودن شرایط فیلم با شرایط سینماهای ایرانه که متأسفانه بخاطر این فیلم زود ظرفیت صندلی های سینما پرمیشه.

با وجود ایراد های فراوان فیلم محمد رسول‌الله فیلم های جادویی هالیوود را بلعید..


پنجمین ایراد رو چشم پزشک ها گرفتند؛ چون از بس آدم جذب فیلم میشه یادش میره پلک بزنه که باعث خشک شدن چشم میشه و برای چشم ضرر داره.
ششمین ایراد این فیلم ضربه اقتصادی هست که به خانواده ها میزنه چون آدم حیفش میاد تنها این فیلم رو ببینه و وقتی هم که این فیلم رو دید دلش میخواد دوباره هم ببینه.
هفتمین ایراد این فیلم ضربه بزرگی هست که به سینما میزنه چون بعد دیدن این فیلم توقع آدم بالا میره و فیلم های دیگه هیچ جذابیتی براش نداره.
وبلاگ سنگر هنر نوشت: کودکان را چنان چه دریابیم که دستشان خوراک تیغ ها نشود


دوست خوبم
از ریختن تیغ و اشیاء نوک تیز در کیسه های زباله پرهیز کن!
به فکر دستهای کوچکی که در آن به دنبال چیزی هم می گردد باش!
وبلاگ حجاب برتر نوشت: کلید شادی در زندگی بدستان کیست؟

از امروز میخوایم به مباحثی بپردازیم که جدیدا جاش رو مشغله های فکری پر کرده…
اون چیزی نیست جز شادی…
شادی دز زندگی ما خیلی خیلی کم شده به طوری که بهش فکر نمیکنیم یا اگر هم بخوایم بهش فکر کنیم وقتشو نداریم…
شادی مانند آب،غذا،مسکن و پوشاک برای ما ضروری هست….اگر ما آب،غذا،مسکن و پوشاک رو نداشته باشیم بیماری جسمی میگیریم اما اگر شادی نباشه بیماری روحی،روانی…
انسان اگر روحش ضربه ببینه درمان شدنش خیلی مشکله….

افسردگی
امام علی(ع)می فرمایند: این دل ها همانند بدن ها افسرده میشود،پس برای شادی دل ها نکته های زیباو نشاط انگیزبجویید.
کلید های شادی در زندگی عبارت اند از  پوشیدن لباس های روشن،تغذیه سالم،استفاده از عطر و بوی خوش،امنیت،اعتدال در زندگی،خواب و استراحت کافی،ازدواج و تشکیل خانواده،ورزش،کار و اشتغال، مسافرت و گردش و تفریح، دوستیابی، کمک کردن به دیگران، حضور در مجالس شادی، روابط اجتماعی شاد و صله رحم،شوخی،تکیه بر مثبت اندیشی در زندگی،علم و حکمت آموزی،قضا و قدر الهی،زندگی در زمان حال،مشورت،ایمان،عمل به واجبات و دوری از گناهان،ذکر حوقله(لاحول ولا قوه الا بالله)
هر هفته به دویا سه مورد از این کلید ها اشاره میکنیم.
پوشیدن لباس های روشن
رنگ در روحیه انسان تاثیر بسزایی داردو واکنش های گوناگونی را بر می انگیزد.رنگ روشن،شادی آفرین است و اسلام نیز به پوشیدن لباس های روشن تاکید فراوانی کرده است. به گونه ای که در قرآن حکیم به نشاط آور بودن رنگ زرد اشاره شده است.بهترین رنگ ها در جامه سفید است و پس از آن زرد و پس از آن سبز و پس از آن قرمز روشن و کبود و عدسی،پوشیدن لباس قرمز تیره به ویژه در نماز مکروه است.پوشیدن جامه سیاه در همه حال کراهت شدید دارد مگر عمامه و عبا و کفش و چادر…
اگر عمامه و عبا هم سیاه نباشد بهتر است.
تغذیه سالم
تغذیه سالم و کامل و آکنده از پروتئین، کربوهیدرات، ویتامین های مهم حیاتی، عناصر شبمیایی حیاتی، مواد معدنی، فیبر ها چربی کم، نه تنها وضع جسمانی را بهبود می بخشد بلکه تاثیرات مثبتی بر زندگی می گذارد و شادی آور است.امام صادق(ع)در روایاتی،خوردن و آشامیدن را البته مشروط به شرایط آن سبب شادی و نشاط معرفی کرده است.
پژوهش نشان میدهد خوردن صبحانه مناسب و حاوی مختصری مواد قندی سهم بسزایی در شادی روزانه دارد.همچنین برخی پروتئین های موجود در گوشت وسبوس غلات و گروه ویتامین(ب)نقش موثری در شادی بخشی و پیشگیری از افسردگی دارد…
در برخی روایات برای رفع اندوه به خوردن انگور تاکید کرده اند.آورده اند که پس از توفان نوح زمانی که آب فروکش کرد و استخوان های مردگان نمایان شد و نوح آن صحنه رادید،بسیار بی تاب و اندوهگین شد.پس خدای تعالی به او وحی کرد که انگور سیاه بخورد تا غمش زدوده شود.

وبلاگ "ولایت فقیه و حکومت اسلامی" نوشت: یک سوال برجامی؟

یادش به خیر! خرداد و تیر هر سال یادآور چیزهایی بود؛ تیغ تند آفتاب، نوید فصلی گرم، امتحانات ساده! و سؤالات سخت! از نگاه برخی دانش آموزان سؤالات چهارگزینه ای بهتر از سؤالات تشریحی است، به ویژه آنانی که حافظۀ خوبی داشتند و قدرت تحلیلشان کمتر بود بیشتر طرفدار سؤالات چند گزینه ای بودند. اما اگر این دست سؤالات فاقد نمرۀ منفی بود، همه موافق روبرو شدن با این گونه سوالات بودند، چرا که معمولا با قرعه و یکی در میان جواب دادن و زیگزاگی حرکت دادن نوک قلم، می شد به کسب چند نمرۀ مفتی امید بست. حالا بگذریم!

به نظر شما پاسخ سوال چهار گزینه ای زیر در زمینۀ برنامۀ جامع اقدام مشترک(همان برجام خودمان!) کدام است:



رابطۀ مسئلۀ پس از برجام با اصل برجام چگونه است؟
۱-اصلا مهم نیست. مهم همان برجام است که انجام شد.
۲-نسبتشان مساوی است.
۳-مسئلۀ بعد از برجام از مسئلۀ برجام مهمتر است.
۴-هیچ کدام مهم نیستند!
برخی معتقدند که اصل قضیه همان برجام بوده و همین که توافق مذکور حاصل شده، بیش از نود درصد از راه، طی شده و نیازی به دغدغه مندی نسبت به آینده نیست و مسائل و قضایای پس از برجام، محلی از اعراب ندارند. شخص رئیس جمهور و افرادی چون عراقچی و نوبخت و بسیاری از اصلاح طلب ها بر همین عقیده اند، و چون رأیشان بر این است که برجام معاهده ای خاص -که محتاج رفتن به مجلس باشد- نیست و قضایای پس از آن، به صورت خودکار در روال تعریف شده جلو می رود! طبیعی است که گزینۀ یک را انتخاب می کنند.
اما گروهی عقیده دارند عوامل داخلی از جمله ننگین یا افتخار آمیز خواندن این طرح توسط مجلس شورای اسلامی؛ و شرایط خارجی مانند رویکرد سنا و پارلمان آمریکا و پرزیدنت اوباما نقش قابل توجهی در تحقق توافق یاد شده دارند و برجام نیمی از راه و قضای پس از آن نیمی دیگر برای دستیابی به یک توافق مستمر است و خواه ناخواه اینان گزینه دوم را تیک! می زنند. طرفداران گزینه چهارم معمولا افرادی هستند که در حزب باد عضویت دارند یا جزو افراد همواره معترض و همیشه ناراضی از وضع موجود هستند، از اینان که بگذریم، باید ببینیم چرا کسانی که عقیده دارند برجام بخشی کوچکی از پازل سیاسی توافق ایران و غرب است، این سخن را بر زبان می رانند و استدلال آنها در مهمتر بودن قضایای پس از برجام و اینکه هنوز هزار راه نرفته باقی مانده، چیست؟

چه خوب است انتخاب این گزینه را از زبان سیاستمدار توانا، تحلیلگر یگانه، ولی امر مسلمین جهان، مقام معظم رهبری حضرت امام خامنه ای(مد ظله العالی) بشنویم که خود عقیده دارند مجلس باید در سامان بخشی و انجام فرجام برجام دخیل باشد، چرا که فقط با توافق بر سر برنامه جامع اقدام مشترک، کار خاصی صورت نگرفته و «تنها مذاکرات به سر آمده» و اصل، مسئلۀ پس از برجام است:
«به نظر من مسئله‌ی بعد از برجام، از مسئله‌ی برجام مهم‌تر است. خب، در مسئله‌ی برجام ما آنچه نظرمان بود و باید عرض بکنیم... عرض کرده‌ایم. یک بحثی که امروز وجود دارد بحث مجلس است؛ وضع حقوقی و قانونی و مانند اینها را کسانی که اهل این مسائل هستند باید بررسی کنند و ببینند که اقتضائات حقوقی و آنچه الزامات حقوقی این مسئله است، چیست؟ و طبق همان بایست عمل بشود؛ ما وارد آن نمی شویم. لکن آنچه از نگاه کلّی من عرض می­کنم... [این است که] به نظر ما مصلحت نیست که ما مجلس را از این قضیّه برکنار بداریم؛ چون قضیّه‌ای است که بالاخره دو سال است که کشور به‌طور کلّی متوجّه به آن است و حالا هم به یک نتایجی رسیده؛ [پس] باید مجلس وارد بشود. حالا مجلس چه بکند؟ بنده هیچ توصیه‌ای ندارم به مجلس شورای اسلامی که با این چه‌جوری عمل بکند. اوّلاً نوع تصمیم‌گیری چه‌جوری باشد؟ به‌نحو تصویب یا رد باشد، یا به‌نحو دیگری تصمیم‌گیری کنند؟ آیا رد کنند، آیا تصویب کنند؟ بنده هیچ توصیه‌ای ندارم. نظر متَّبَع، نظر نمایندگان ملّت است در مجلس و اینکه [مجلس] چه بکند، چه نکند؟ را ما عرض نمی­کنیم. ما معتقدیم که بالاخره خوب است مجلس را برکنار نکنیم و نمایندگان ملّت باید تصمیم بگیرند؛
و امّا مسائل بعد از برجام. به نظر ما برخی از مسائل هست که اینها را مسئولین کشور... [باید مورد توجّه قرار بدهند]. اوّلاً اگرچه به ظاهر در مقابل ما شش دولتند امّا در واقع آن که فعّال است یک دولت است؛ و آن دولت آمریکا است که به‌طور کامل در این مسئله وارد میدان است و مشغول عرق ریختن و فعّالیّت کردن و تلاش کردن هستند. مسئولین آمریکایی خیلی بد حرف می زنند؛ باید تکلیف این حرفها روشن بشود؛ بالاخره [یک] طرف قضیّه ما هستیم، یک طرف هم آمریکایی‌ها هستند. یک بار می گویند که چهارچوب تحریم ها حفظ خواهد شد؛ پس ما نشسته‌ایم این چند وقت، برای چه صحبت کرده‌ایم؟ صحبت کردیم که چهارچوب تحریم­ ها برداشته بشود، تحریم­ ها برداشته بشود. قرار است که چهارچوب تحریم ­ها حفظ بشود! حالا من نمی ­دانم معنای «چهارچوب تحریم­ ها حفظ بشود» چیست؟ ممکن است باز [دولتی های ما] این را هم یک جور معنا کنند امّا آنچه از این حرف برمی‌آید، درست مخالف آن علّتی است که ما رفتیم برای مذاکره؛ والّا ما چرا مذاکره کنیم!

ما داشتیم کار خودمان را می­ کردیم؛ نوزده هزار سانتریفیوژ ما درست کرده بودیم، می­ توانستیم در مدّت نه‌چندان بلندی آن را برسانیم به پنجاه هزار سانتریفیوژ، یا شصت هزار سانتریفیوژ؛ هیچ مشکلی برای ما وجود نداشت که این کار را بکنیم؛ [سوخت] بیست درصد را تولید می ­کردیم، می­ توانستیم ادامه بدهیم؛ تحقیق و توسعه را انجام می­ دادیم، همچنان به همان شکل و با همان سرعت می­ توانستیم انجام بدهیم؛ و همچنین بقیّه‌ی چیزها را. اینکه نشستیم مذاکره کردیم، در بعضی از موارد کوتاه آمدیم، یک امتیازاتی دادیم، عمدتاً برای این بود که تحریم ­ها برداشته بشود؛ اگر بنا است تحریم ­ها برداشته نشود، پس معامله‌ای وجود ندارد، دیگر اصلاً این معنا ندارد.

مسئولین [دولتی و تیم مذاکره کننده] این را باید مشخّص کنند و نگویند که مثلاً او برای قانع کردن رقبای داخلی خودش این حرف را می­زند... آنچه رسماً [توسط شیطان بزرگ] گفته می­شود، پاسخ [عزتمندانه، و نه پاسخ ذلیلانه و گنگ را از جانب دولت ما] لازم دارد؛ اگر پاسخ داده نشود، همان تثبیت خواهد شد.»[۱] البته این نکته را نباید از نظر دور داشت که تساهل و کندی در پاسخ دادن به درشتی و گنده گویی مستکبرین، یا به سبب غفلت است، یا ترس و یا توهم اینکه فعلا مصلحت در سکوت اختیار کردن یا دادن جواب های نرم است. چنانکه همین موارد در میان مسئولین دولت تدبیر و امید در طی دو سال اخیر به تناوب دیده شده است و دل خیلی از ما ایرانیان خون شده که دو کلمۀ حسابی در برابر جبهۀ کفر و استکبار از اینها بشنویم!

یاد رئیس جمهور سابق به خیر! که با تمام اشکالاتش، حداقل این خوبی را داشت که نترس بود و چشم در چشم دنیای کفر آنها را به باد سخره می گرفت. از این رو خوب است توجه داشته باشیم که ایران الان از جهت قدرت و توان، با ایران ۱۰-۱۲ سال قبل قابل قیاس نیست، چه رسد به ایران ۲۴ سال قبلی که مقام معظم رهبری در شهریور ۱۳۷۰ درباره اش فرموده اند: «از بن دندان اعتقادم این است که اگر امریکا تمام نیروهایش را برای ضربه زدن به این انقلاب بسیج کند، نخواهد توانست هیچ غلطی بکند. تلاش می کنند، زحمت می کشند، می خواهند کارهایی بکنند؛ اما اوج غرورشان، نقطه‌ی ضعفشان است.

من الان نقاط ضعف این قدرتمندان ظاهری و پوشالی را احساس می کنم؛ تضادهایشان بتدریج روشن خواهد شد. بله، در مقابل جبهه‌ی اسلامی خواهند ایستاد؛ اما جبهه‌ی اسلامی، با آن جناح امپراتوری مارکسیستی چپ که توانسته بودند با ترساندن مردم خودشان از آن، آن اتحاد و وحدت را بین خودشان به وجود بیاورند، فرق می کند. تمام شد؛ صدای شکست امپراتوری زر و زور از دور به گوش می رسد. باید هوای خودمان را داشته باشیم. ما باید بدانیم که قوی هستیم.

وبلاگ گل یاس نوشت:یادهای قدیمی، یادگارهای امروزی، از یادرفته های آینده
کاش برگردد
آن خانه و آن سفره و آن صمیمیت و کودکی رفته…
آن جا که خبری از داد و فریاد و دروغ و ریا نبود
کودکانه زندگی می کردیم و تنها دروغمان شایدپنهان کردن نمره امتحانیمان بود
بوی دستان محبت از وجود مادر و بوی پایداری کوه از وجود پدر



هیچ گاه یادم نمی رود آن دبستان با آن هیاهوی خالصانه و بی غل و غش بچه های روستایمان

چه سرسبز بود و خوش نجوای آب روان روزاهایی که پدرم در زمین آبیاری می کرد و من در زیر سایبانی او را می نگریستم و برایش بغل بغل دعا و خدا قوت نثار می کردم و او ثمری تازه و خوش گوار را از زمین بر داشت می کرد و در آب نهی می شصت و صدایم می زد که مزه مزه کنم ثمره تلاشش را

یادش بخیر رفتنی هایی که با خواهر و برادرانم می رفتیم گفتگوهای بی ریا و صمیمی خالی از کشمکش و ناجوان مردی های زمانه
یادش بخیر احوال پرسی های مردم روستا از هم و رفع گرفتاری ها در مسجد روستا با حضور بانیان خیر
چه خوش بودیم با نداشته هایی که امروز داریم ولی شادی در آن نیست
چه شادمان می گشتیم با لقمه نانی همراه با سبزی معطر باغچه خانه
چه خوب بود که هم کار میکردیم و هم درس می خواندیم آنگاه که معلم مدادی را به من جایزه می داد و انگار دنیا را به من داده بودند و امروز هدایای مدرسه گران بهاست اما خالی از نشاط
آن روزها هم دیگر را خوب صدا می زدیم و منتظر پاسخ می ماندیم اما امروز یا صدا زدنمان با بی مهری است یا گوش شنوایی پاسخ نمی دهد
یادم می آید که ما دل خوش بودیم به خرید لباس های نو عید هر سال و گاهی لباس های خواهر بزرگترمان را که نو بود می پوشیدیم و یک دنیا ذوق می کردیم چه بود در تار و پود آن روزگار که اکنون با یک دنیا لباس و زینت و خوراک و امکانات زندگی سر سوزنی از خوشی آن روز را حس نمی کنیم
دنیا به سمت بی مهری و ریا و تزویر پیش می رود دیگر احساس نخواهم کرد مزه خوش نان تازه ایی که مادرم می پخت و آش نزری که همسایمان ایام محرم برایمان می آورد و بوی زیارت عاشورا و اربعین امام حسین(ع) فضای کوچه ها را پر می کرد




بازی هایی که ما را به دنیایی پر هیاهو می برد بدون این که ذره ای امکانات و وسایل پر ذرق و برق در آن بازی ها باشد سنگ و طنابی و کاغذ ومدادی و گاه ذغالی و ظروف شکسته و درو ریخته. یادش بخیر کودکانه زیستنمان و پر عزت باد سایه مهر و دست پر خیر و برکت پدران و مادرانمان با آن همه مهربانی و قناعت

اشتباه است اگر فکر کنیم قاتلین اصلی مردم دنیا حامی صلح نیستند. مگر نه اینکه آمدند و در تظاهرات صلح پاریس شرکت کردند؟



پس مشکل از ماست که فرهنگ لغاتمان صلح را جور دیگری ترجمه کرده است. ای کاش ماهم فرهنگ لغات کشورمان را مثل شورای واژه گزینی دیکشنری آکسفورد که هر سال دایره واژگانش را رفرش می کند، رفرش کنیم.

آری صلح در فرهنگ لغات آمریکایی ها و اروپایی ها و سعودی ها و یهودی ها یعنی کشتار بی گناهان و ژست غم گرفتن در کنار آنان.

صلح در واژگان آنان یعنی اینکه گروهی را مثل داعش به دنیا بیاورید و پر و بالش بدهید تا بر پیکر نازک بشر تازیانه بزند و او را آواره کند.

صلح در دایره لغات آنان یعنی فرقی برایت نداشته باشد بی گناهی که می کشی کودک باشد یا انسانی کامل، بلکه تنها باید کشته شود به اسم صلح.

آری صلح برای آنان یعنی برایت فرقی نداشته باشد که هزاران نفر در هیروشیما در چند ثانیه نابود شوند یا کودکی به خاطر نجات جانش از دست تروریست ها، دل به تُشک نرم موج های دریا بدهد و در آغوش گرم ساحل آرام بخوابد...

وبلاگ بهار هستی نوشت:دسته بخشش طبیعت را ما بسته ایم، چرا؟

لبانت خشکیده است تشنه ای و بی قرار آسمان هم با تو قهر کرده است دوردست ها هم خبری نیست
بر روی غصه هایت که راه می روم خش خش شکستن نمک زر پاهایم بیشتر دلگیرت می کند
کو آن پرندگان مهاجر تازه از راه رسیده؟
کو آن جمعیت مردمی که به هوای خنکی که به ساحلت می وزید دلخوش بودند؟
کو قایق هایی که راه درآمدی برای برخی از افراد نیازمند بودند؟
کو رنگ صورتی غروبهای دل انگیزی که به خاطر وجود جلبک های ریز درون آبت بود؟
نگاه کن فقط نمک مانده و بس
سفید و یک دست و یک رنگ با طنت خوب نمک گیرمان کرده
کاش باران ببارد

دسته بخشش طبیعت را ما بسته ایم،چرا؟

همه اش که تقصیر طبیعت و آب و هوا نیست ما مسئولیم
نه برنامه ریزی های کوتاه مدتمان درست است نه بلند مدتمان
ته مانده رودی که به گلوی خشکت می چکید را با بهره برداری های نادرستمان خشکاندیم
آسمان گریه کن بر این بی توجهی ها،این دریاچه نیازمند دستان بخشش توست،ببار و به همه ی غصه های این آب از یاد رفته پایان بده
من نمی توانم لبهای خشکیده ی او را ببینم و بی تفاوت باشم.
مهارلو ای آوای خوش آهنگ سرزمین پارس باز هم زندگی کن و میزبان مهمان ناخوانده و طبیعت دوستت باش
به یاد آن روز…



وبلاگ دهه شصتی ها دیوار نوشته ای قدیمی در جهرم را به نمایش گذاشته است: دیوارهای قدیمی هم حق دارند…


شهید عبدالرسول مصلی‌نژاد:
شما پیروزید برای اینکه شهادت را در آغوش می گیرید…

وبلاگ سنگر هنر نوشت:خوک ها هرگز آسمان را نمی بیند . . .

سودابه رحمتی- همه جا ساکت است. انگار باید باشد.انگار باید قبرستان در عصر دوشنبه پاییزی در سکوت باشد.  می دانی همیشه از سکوت ترسیده ام. اما حس می کنم این سکوت به قبرستان ابهت می دهد،همانطور که شلوغی و سرو صدا به یک جشن شکوه وجلال می بخشد.نمی دانم چرا هنوز بعد از گذشت یازده سال از چهار سالگی ام کلمه جشن ذهنم را می کشاند،به طرف خاطره مامان.که از بس تعریف کرده ،شده یکی از خاطره های خودم.یادت هست؟سوم شعبان سال هشتـــــادو دو توی جــشنی که به مناسبت روز پاســدار برگزار کرده اند نشسته ایم.مجری با هیجان از حضار میخواهد بچه شهیدان جمع بیایند بالا.من از بغل مامان  می پرم پایین که بروم بالا، که مامان لب به دندان گرفته،دست مرا به طرف خودش میکشاند.شاید اگر چند روز بعد اون  شب یکی ازروزهای ماه مهر برای همه بی مهر برای ما ، نبود.این خاطره هم برای مامان میشد یکی از هزاران اشتباهات کودکانه ام که الان خودم را به خنده می اندازد ،اما نبود. مامان هزار بار این خاطره را برای هزار نفر تعریف کرد، و در اخر هم بابغض گفت.

-می دونم بچه ام همون موقعه به دلش افتاده بود.

اگر من ان بچه بودم که مطمئنم، که غیرازمهرتوهیچ چیزبه دلم نیفتاده بود.سالها بعد حس داشتنت برایم شد مثل سوالهایم که توی امتحان می دادند جوابش را می دانستم اما وقت نوشتنش را بهم نمی دادن برام شد حسرت حسرت وقتی که بهم ندادن. برای پیدا کردن جواب چراهایم نشستم به پای حرف های دایی علی از میان همه حرف هایش.موتور سواری کلاه کاسکت به سر، با پیراهن کله خوکی،صدای گلوله صدای خورد شدن شیشه ماشین،همین تصویر درست مثل غذایی که هضم اش نکرده باشم ماند سر دلم،شد دلیل همه ی درد دل هایم به قول داداش رضا شد دلیل وقت هایی که بغض دارم نمی دانم چه مرگمه.می دونی داداش این حس و حالم را درک می کند اخه خوک ها کابوس شبانه او هم هست. امروز که باهاش حرف میزدم اون هم احساس کرده که خوک ها دارن حمله می کنند.بهتر از من درک میکنه.به قول مامان خیلی شبیه توئه.باور کن فکر نکنم کتاب دیگه ای مونده باشه توی کتاب خونه ات که نخونده باشه اصلا این که خوبه از بس رفته کتاب خونه امده به قول دوستاش شده یکی از نشانه های کتاب خونه یعنی هر کی بخواد آدرس کتاب خونه را بده میگه یه جوون بیست خورده کتاب به دست وایستاده کنارش.فکر کنم جواب سوال های من راهم از توی همین کتاب ها پیدا میکنه.البته به قول خودش یه ریحانه هست یه دنیا سوال.می دونی از اون یه دنیا سوال یه دونش که زیادی رو مغزم راه میرفت چی بود؟این که چرا تو؟این که تو بودی که آن خانه تیمی را کشف کرده بودی نقشه های سازمانشان را نقش بر اب کرده بودی.این ها را دایی علی  تا انجا که به قول خودش اجازه داشته برایم گفته است.نه اینها را نمی گویم مشکلم با اصل قضیه بود.با اصل بودن یا نبودن تو اخه مگه لورفتن به خونه تیمی برای انها که صد تاش را داشتن در کمتر از چند روز می توانستند جایگزین کنند.چه ضرری داشت. که ب قول دایی علی خاری بود تو چشم گروهشون راستی اسم گروهشون چی بود. عجیب است این قدر تو این سالها گفتم خوک ها  که اسم گرو هشون یادم رفته یادم باشه که از داداش بپرسم اسمشون. اخه اون همه چیز می دونه می دونی بهم چی گفت که ذهنم را ارام کرد. اون گفت خوک ها با اصل مخالف بودن با اصل فکر تو. با اصل حرام و مسلک تو اون گفت با، باور های تو مخالف ان. می گفت خوک ها خوب فهمیده بودن که خطرناک ادم ها به فکر ها و باور هاشون نه به زور و بازوشون. باور های تو درباره آزادی  در باره انقلاب اون ها را ترسانده بود انقلاب اره همین کلمه بابا همین امروز برای اولین بار کشاندتم دفتر خانم موسوی ناظم مدرسمون.از همون نگاها که به شاگرد بدها می اندازه بهم انداخت گفت.-ازتو توقع نداشتم رحیمی. اگر پور شاهی کلاس را بهم بریزه  مشکلی ندارم چون توقعی ازش ندارم اما حساب تو از اون جداست.

الان پشیمونم بابا که چرا نگفتم.حرف سر حساب کتاب نیست حرف سرفکره،میدونی بابا حرف های الناز پور شاهی نشون می داد که فکرش خراب شده در باره انقلاب بابا،بابا خوک ها حمله کردن نه بمب و تفنگ با یه سلاح جدید که باز هم درست فکر هارا نشانه رفتن اون ها  دارن فکرها را در مورد  انقلاب خراب می کنند.انقلاب همون انقلابی که تو توی یکی از دست نوشته هات در موردش نوشته بودی انقلاب ما مثل درختیه که با خون پاک ابیاری شده میوه این درخت به پاکی آسمون می دونی بابا داداش میگه یه جایی خونده که از نظر علمی ثابت شده که چشم خوک ها جوریه که نمی تونندآسمون را ببینن اره بابا این خوک ها چشم دیدن آسمون ما را ندارند.

وبلاگ سربازان رهبری در مرودشت نوشت:حرف زور دشمنان بدفهمی نسبت به ایران است

http://up.facenama.com/file/100266/1441008606296238_jpg.jpg


نویسنده :
باشگاه وبلاگ نویسان فارس/کلام فارس
نظرات بینندگان
نظرات بینندگان
یک دوست
Iran, Islamic Republic of
دوشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۴
0
سلام. 7 نکته ای که در مورد فیلم محمد رسول الله(ص) بیان کردین عین حقیقته... واقعیت های سینمای کشورمون همین چیزهایی هست که شما گفتین. امیدوارم فیلم پیامبر اکرم(ص) بر دلهای بیدار تاثیرات حداکثری بذاره.
احمد
Iran, Islamic Republic of
دوشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۴
0
سلام/ چه خوب بود فیلم را بی حب و بغض و بطور واقعی نقد میکردید. من از حامیان فیلم محمد رسول الله بوده و هستم اما تعریف و تمجید شما واقعیت ندارد من با خانواده رفتیم و فیلم را دیدیم اشکالات اساسی و فنی زیادی دارد از جمله اشکالات اینکه این فیلم بهیچ وجه نتوانست عظمت پیامبر اکرم ص را انعکاس دهد، صدایی که برای شخصیت پیامبر انتخاب شده بود و تکنیک پخش آن خیلی عادی و ضعیف بود در صورتیکه می شد با کمی تکنیک و اکو و... این صدای پیامبر را زیباتر انعکاس داد. عدم ارتباط بین صحنه ها اشکال دوم بود . خیلی از سانس ها بی روح و کسل کنننده بود. ما اگر طرفدار چیزی هستیم می بایست واقعی نگاه کنیم نه احساسی.
فیلم خوب بود اما در حد و اندازه اینهمه تبلیغات نبود.