کد خبر: ۱۳۸۷۴۸
تاریخ انتشار: ۱۷:۱۰ - ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۹
جلسه هشتم تفسیر قرآن استاد سیدعلی خامنه ای؛

توحید در ایدئولوژی اسلامی

متن پیش رو حاصل چند هفته خوانش و چند هفته خلاصه کردن متن کتاب شریف «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» است. در خلاصه‌سازی سعی بر این شد تا عبارات و جملات تغییر نکند تا فضا و حال و هوای سخنرانی حفظ شود. امید است تا خواندن خلاصه جلسات، شما را به سَمت خواندن اصل کتاب سوق دهد.
توحید در ایدئولوژی اسلامی
سرخوردگی از مکاتب الهی؛ علت گرایش به مکاتب مادی
ما عقیده‌مان این است که مادیون روزگار ما اگر می‌گویند خدا نیست، اگر معتقدند که برای این عالم حقیقت دیگری وجود ندارد، در حقیقت چون از مکتب الهی سرخوردگی فکری و سرخوردگی روحی دارد این حرف را می‌زند. چون معتقد است که بنای امروزی جهان و اداره انسان‌ها و استقرار عدل و برداشتن تبعیض جز در سایه یک طرز فکر مادی و ماتریالیستی امکان ندارد. از این نظر از مکتب الهی رو برمی‌گرداند.
علت گرایش به چیزی که به آن مکتب مادی می‌گویند این است که خیال می‌کنند امروز این مکتب مادی بهتر می‌تواند دنیا را اداره کند. می‌گویند دین این کارها را نمی‌تواند بکند. چرا می‌گویند دین نمی‌تواند این کارها را بکند؟ برای خاطر اینکه از دین، از مفهوم شایع و رایج دین چیزی نمی‌داند، جز آنچه که در دست مردم کوچه و بازار به صورت سنتی و تقلیدی مشاهده کرده. اگر از او بپرسند دین چیست؟ یک سلسله مظاهری را اسم می‌آورد، می‌گوید اینها دین است و چون اینها مخدر است، چون اینها برادر و برابر ظلم وظالم است، چون اینها نمی‌تواند گرهی از کار فروبسته مردم بگشاید، پس این دین را رها کن.
وقتی با یک چنین منطقی انسان روبه‌رو می‌شود بهترین پاسخ این است که اگر دینی را پیدا کردید که با ظالم ساخت، برای امروز و فردای مردم ذره‌ای سود نداشت، تو هم از طرف ما یک لحظه این دین را نپذیر. دینی که خدا می‌فرستد، مُهر استاندارد دارد. اگر این مُهر استاندارد با یک دینی تطبیق کرد آن را قبول می‌کنیم، اگر تطبیق نمی‌کند قبول نمی‌کنیم. قرآن می‌گوید نه فقط پیغمبر خاتم، بلکه همه پیغمبرها با این هدف فرستاده شدند. چیست آن هدف؟ کسی می‌گوید که من دینی را دیدم که از اداره اجتماعات بشری ناتوان است. می‌پرسیم دین اسلام را؟ اسلام می‌آید تبعیض را برمی دارد، اختلاف طبقاتی را در عین اختلاف طبقاتی جهانی نفی می‌کند، فرصت‌ها و امکانات برابر به بشر می‌دهد، حکومت را از دست طواغیت بشری می‌گیرد و به دست قانون عادلانه خدا می‌سپارد و این همه را در سایه یک نظام  عادلانه و متقن تامین می‌کند و برای ایجاد این نظام، پیامبر مردم را تربیت می‌کند. تربیت پیغمبر، تربیت فردی هم نیست که پیغمبر بنشیند به مردم موعظه کند. پیامبر شالوده اجتماعی اسلامی را مثل فولادی مستحکم با شکل و قالبی معین ریخت. بعد انسان‌ها را در این مسیر و جامعه تربیتی آورد.
پس توحید را فقط به عنوان پاسخ خشک ساده به یک سوال علمی و مغزی مطرح نکنید. توحید مسئله‌ای است که دانستن و نداستنش فرق می‌کند. مثلاً چه فایده‌ای دارد که فلان رهبر کشور معتقد به خداست در حالیکه خداپرستی برای او فقط یک پاسخی به یک سوال خشک مغزی است که آیا خدا وجود دارد یا نه و نه چیزی بالاتر از آن؟

توحید؛ برنامه ای برای حکومت
ما فکر می‌کنیم که توحید را فقط در ذهن‌مان بایستی روشن کنیم و این توحید دیگر در زندگی اثری ندارد. اگر هم داشت، در زندگی شخصی است و نه اجتماعی. آن توحیدی که اسلام به آن دعوت می‌کند بالاتر از حد یک پاسخ به یک سوال است. توحید اسلامی برنامه‌ای در زمینه حکومت و روابط اجتماعی است که معنایش این است که در تمام منطقه وجود خودت و جامعه‌ات جز خدا کسی حق فرمان‌روایی ندارد. اگر چنانچه قائل به توحید باشی، در جامعه اختلاف طبقاتی و تبعیض جایی ندارد. وقتی توحید به یک جامعه آمد، همه بندگان در یک تراز قرار می‌گیرند؛ همه می‌شوند بنده خدا. بندگی خدا به معنای آزادی از بندگی غیر خداست، این دو اصلا با هم دیگر نمی‌سازد.
این را ما در صدر اسلام مکرر دیده‌ایم. فرستاده سپاهیان اسلام آمد وارد کاخ ساسانی شد. وقتی که رفت جلو تا در مقابل تخت رسید، دیگران آمدند نامه را بگیرند. گفت باید به خودش بدهم. کاغذ را به او داد. شاه ساسانی پرسید شما برای چه آمدید؟ جواب داد: «ما آمدیم تا انسان‌ها را از بردگی بندگان خلاص کنیم و به عبودیت خدای متعال بکشانیم.»
وقتی انسانها در یک جامعه‌ای حق نداشتند که آنچه را که می‌خواهند، حتی بخواهند. انسانها حق نداشته باشند طرفدار عدالت باشند، دشمن تبعیض باشند، آزادی را دوست بدارند و نهایتا بخواهند خفقان را مثل وضع طبیعی بپذیرند و رویش صحه بگذارند این زشت‌ترین و تلخ‌ترین انواع بردگی است.
ولی در جامعه اسلامی، مردم بندگان قدرت‌ها نیستند. بلکه بنده خدا و آزاد هستند. آزادی یعنی در روح انسان و در اجتماع، هیچ کس بارِ کس دیگری را نکشد. حتی بارِ حاکم را. مگر آنکه حاکم از طرف خدا حرف بزند و از سمت خدا باشد.
نظرات بینندگان