کد خبر: ۳۶۴۵۵
تاریخ انتشار: ۲۳:۲۱ - ۱۳ مهر ۱۳۹۱

توهم‌زدگی، حاصل بازی رایانه‌ای \"silent hill\"

نوجوانی که این بازی را طی چند روز و حتی چند ماه تمام می‌کند، یا باید اعصابی از فولاد داشته باشد یا ذهنی کاملا فروریخته که چنین فضایی را می‌تواند در مدت زمانی طولانی تحمل کند.

به گزارش شیرازه به نقل از خبرگزاری دانشجو دنیایی حاصل از رنج و درد دختری، جهانی موازی در ذهن کودکانمان خلق می‌کند؛ دنیایی که وحشت و درد، جزء لاینفک آن است و کودکانمان را به پوچی می‌کشاند؛ دنیایی که خدایش برساخته اذهانی دردکشیده و قلب‌هایی مالامال از نفرت است.
 
دنیایی خشن و پر تألم که هر لحظه، سرگشتگی را به کودکانمان اهدا می‌کند. مذهب زجر و نفرت و خداوندی که از خشنودسازی مردم عاجز است. این جمله، مذهب "سایلنت هیل" را به تمامه به نمایش می‌گذارد.
 
 
مذهب سایلت هیل (silent hill)
برای آنکه نقدی کامل در خصوص بازی سایلنت هیل داشته باشیم لازم است در ابتدا مذهب و فرقه‌ای که در این بازی استفاده شده است را دریابیم. برای شناخت کامل از این فرقه، از مقاله تحلیلی "برای داستان بازی تپه خاموش" نوشته "پیرامید" کمک می‌گیریم.
 
به عقیده این گروه، مردم زمانی بسیار رنج می‌کشیده‌اند و قلبشان مملو از نفرت و کینه بود. سال‌ها مبارزه می‌کردند، اما مرگی انتظارشان را نمی‌کشید. عمری جاودانه داشته‌اند، اما با وجود زجر و دردی دائمی، آرزوی مرگ می‌کردند. سپس از مردی که ماری به خورشید عرضه داشته و برای رستگاری دعا می‌کند و زنی که علفی به خوشید می‌دهد و برای شادی عبادت می‌کند، خدواند به دنیا می‌آید. خدا (یا موجودی که خدا می‌انگارند) تصمیم می‌گیرد قدم به دنیا بگذارد تا درد و رنج مردم را کاهش دهد. به نوعی قدرت خویش را از تنفر و زجر مردم می‌گیرد و بدون این رنج‌ها، قدرت خداوند تمام می‌شود.
 
 خدا زمان را ساخت و آن را به شب و روز تقسیم کرد. همچنین راه رستگاری را به مردم نشان داد و امید و شادی را به آنان بخشید و فناناپذیری را از آن‌ها گرفت. سپس موجوداتی را خلق کرد تا مردم را به پرستش و اطاعت خویش دعوت کنند؛ خدایان ثانویه و فرشتگان از آن جمله‌اند. خدایان ثانویه متشکل از دو خدا هستند: خدای قرمز و خدای زرد. در آینده خدای قرمز در تحلیل بازی کاربرد خواهد داشت.
 
خداوند تصمیم می‌گیرد برای آنکه مردم به سعادت کامل دست یابند و خوشحالی دائم بیابند، بهشت را خلق کند، اما در نیمه عملیات عمرانی! به این دلیل که این کار توان بسیاری از خدا گرفت نیروی خدواند پایان یافت. همچنین به این دلیل که مردم دیگر همچون گذشته غمگین و دردآلود نبودند، قدرت خداوند رو به نابودی نهاد تا آنکه در ‌‌نهایت از دنیا رفت، اما در لحظات آخر عمر، وعده داد که بازگشته و بهشت موعود را تکمیل خواهد کرد.
 
 مردم سرگشته به دنبال راهی برای بازگرداندن خداوند هستند تا بهشت را برپا کند، اما طی سالیان دراز به این فکر می‌افتند و می‌خواهند در عین تلاش برای بازگرداندن خدا، خود بهشت را دست و پا کنند. به عقیده اعضای این فرقه، روح قدرتی بسیار زیاد دارد که حتی توان خلق خداوند را نیز دارد؛ بنابراین بهشت را نیز می‌تواند خلق کند. تنها کافی است تمامی مردم به اسطوره‌ای واحد ایمان بیاورند و قدرت روح‌های گوناگون، با یکدیگر جمع شوند. اما عملا چنین اتفاقی رخ نخواهد داد، زیرا خالق انسان‌ها هستند و انسان‌ها نیز هیچ‌گاه کامل نبوده‌اند تا مخلوقاتشان کامل از آب در آید. نمونه کامل آن خداوند است که کامل نبود و به مرور زمان از دنیا رفت.

همین عوامل است که سایلنت هیل را دچار مصیبتی بزرگ می‌کند. عقایدی شیطان پرستانه و سادیسمی این فرقه را در خود هضم می‌کند تا جایی که دختر بچه‌ای معصوم را می‌سوزانند تا به وسیله پاک کردن شهر، خداوند را بازگردانند. ادامه ماجرا، داستان فیلم و بازی سایلنت هیل آغاز می‌شود.
 
داستان بازی
داستان، با هری و دخترش چریل شروع می‌شود. این دو که برای تفریح به شهر سایلنت هیل می‌روند در میانه راه تصادف می‌کنند. هری که بیهوش شده بود، پس از بیداری متوجه می‌شود دختر نیست؛ بنابراین به دنبال او داخل شهر سایلنت هیل می‌شود. اما ناگهان با صدای آژیر، فضایی جهنمی شکل می‌گیرد. این فضای رعب انگیز هر شب با صدای آژیر آغاز می‌شود و نزدیک صبح با‌‌ همان صدا پایان می‌یابد. در این شرایط بین این دو آژیر، خدای قرمز با کلاهی مخروطی، آهنین و بزرگ در حالی که شمشیری بسیار بزرگ در دست دارد ظاهر می‌شود و به قتل عام هر که مقابلش ببیند، می‌پردازد. هیولا، موجودات عجیب و بسیار کریه در همین فضاست که مشاهده می‌شوند.
 
هری پس از عبور از چندین مرحله پیچیده، متوجه می‌شود اعضای این شهر سال‌ها قبل دختری کوچک و بی‌گناه به نام آلسا (Alessa) را به جرم فرزند گناه بودن می‌سوزانند. دلیل اصلی قربانی کردن او، آزاد نمودن خدایی بود که گمان می‌کردند در وجود آلسا جای گرفته است، اما آلسا به طور کامل نسوخته و زنده می‌ماند.

او که سال‌ها رنج می‌کشد، در ذهنش دنیایی پرکینه را خلق می‌کند؛ بنابر این حاصل کینه، رنج آلسا می‌شود دنیایی پر از درد که هر شب با صدای آژیر آغاز می‌شود؛ یعنی رنج ذهنی دختری، دنیایی خلق می‌کند که همه را در خود غرق می‌کند. همچنین، به سبب طلسمی مادر آلسا، روح یا نفس او در هنگام سوختن دو پاره می‌شود و نفسی مهربان از وجود آلسا جدا شده در قالب نوزادی به پرورشگاه منتقل می‌شود. بعد‌ها، هری و همسرش که صاحب فرزند نمی‌شدند، او را به فرزندی قبول می‌کنند و نام چریل را بر او می‌نهند. آلسا نشانه‌هایی را در شهر باقی نهاده تا خدا را در خلقت جدید خود، عاجز کند اما در ادامه، با تلاش‌های هری، برنامه‌های آلسا ناتمام مانده، با تلفیق دو قسمت روح وی، مقدمات تولد دگرباره خدا فراهم می‌شود.
 
از این پس و در قسمت‌های بعدی این بازی، داستان حول بازگشایی زوایای پنهان سایلنت هیل گردش می‌کند. در قسمت دوم، ساندرلند، به دنبال یافتن نشانه‌هایی از همسرش که سال‌ها قبل مرده است به سایلنت هیل می‌رود.
 
در قسمت سوم بازی، هیدر از دست پلیس‌ها گریخته به سایلنت هیل پای می‌گذارد. در این قسمت به نشانه‌هایی که هری برای او گذارده است روبرو می‌شود و در ‌‌نهایت جنین خدا تولد می‌یابد.
 
در قسمت بعد، تونشِد، با سالیوان درگیر می‌شود. سالیوان در یکی از واخد‌های آپارتمان تونشد زندگی می‌کرده است. او که مادرش را از دست داده بود، گمان می‌کرد مادر واقعی‌اش در خانه تونشد است. از جهتی دیگر برای پاک کردن کادرش قصد داشت تشریفاتی به نام ۲۱ مرده را انجام دهد و تونشد بیست و یکمین نفر بود. در اصل در این قسمت از بازی، دنیای درد و وحشت برساخته ذهن سالیوان بود و او جای آلسا را پر کرده بود. سالیوان قبل از آن سه همسایه دیگر را نیز کشته بود. همچنین در ادامه متوجه می‌شویم صاحب این آپارتمان، پدر ساندرلند، نقش اول قسمت دوم بوده است.
 
گریدی نقش اصلی قسمت پنجم بازی است. او راننده‌ای است که پس از تصادف، به دنبال دختری می‌گردد که با قرار گرفتن مقابل کامیون، موجب تصادف می‌شود. در ادامه در می‌یابد که آن دختر‌‌ همان آلسا است که دیگرباره قدرت گرفته است. او با کنار هم گذاردن قطعاتی مثلثی، وسیله‌ای می‌یابد که آلسا با استفاده از آن قدرت می‌گیرد. این وسیله، چیزی است که هری در قسمت اول بازی از آن استفاده می‌کرد.

در قسمت ششم بازی، شِفِرد، در پی خوابی به شهر سایلنت هیل می‌رود. این امر او را درگیر ماجراهایی می‌کند که در ‌‌نهایت به هویت خانوادگی خویش پی می‌برد.
 
قاعده بی‌نظمی در ماوراء
 این بازی در فضایی توهمی و برزخ‌مانند سیر می‌کند. ابتدای بازی، هری که وارد شهر سایلنت هیل می‌شود، دانه‌های سفیدی می‌بیند که گمان می‌کند برفی بی‌موقع در تابستان باریده است، اما در ادامه متوجه می‌شود این دانه‌های سفید، خاکستر هستند. در طول تمام بازی، فضای مه و خاکستر، ترکیب رنگ مشکی، نارنجی و قهوه‌ای، استفاده مداوم از آتش در تمام ارکان شهر و... فضایی توهمی و برزخ‌مانند را به ذهن متبادر می‌کند.
 
در این بازی جواب "دو دو تا"، چهار نمی‌شود. زیرا اصلا قاعده، قانون و نظمی بر شهر حکمفرما نیست. این فضا که ترنس مدرنیسم نامیده می‌شود در فضای ماوراء الطبیعی می‌گذرد. خدا مخلوق درد و شیطان زاییده تلفیق روح دختر و اعمال مردمان شهر است؛ بنابراین این بازی، یک بازی دینی است.
 
دنیای رنج و ذهن‌های فرو ریخته
همان گونه که از داستان بازی مشخص است، رنج و درد پایه و اساس بازی به شمار می‌رود. درد و رنج است که دنیای بازی را تعیین می‌کند، زجر و بیگانگی است که خدا و شیطان را خلق می‌کند.

موجوداتی که هر یک به سبب رنجی که در دوران زندگی خویش دیده‌اند تغییر چهره می‌دهند، چه بر سر ذهن کودکانمان می‌آورد؟ موجوداتی که مشخص نیست چگونه به فکر سازندگان این بازی رسیده است؛ موجودات عجیبی که تنها عقلهای بیمار توان طراحی آن‌ها را دارند.
 
این عوامل را بگذارید کنار صدای ممتد زنگ یا خش‌خش رادیو و همچنین فضای تاریکی که بازیکن را مجبور به استفاده از چراغ قوه می‌کند. بازی، سعی در رعب‌انگیز کردن فضا در بالا‌ترین سطح ممکن دارد.
 
از جهتی دیگر بازیکن عموما مجبور است از میله، چوب، آچار و وسایلی شبیه به آن برای کشتن این موجودات فوق وحشتناک استفاده کند.
 
نوجوانی که این بازی را طی چند روز و حتی چند ماه تمام می‌کند، یا باید اعصابی از فولاد داشته باشد یا ذهنی کاملا فروریخته که چنین فضایی را می‌تواند در مدت زمانی طولانی تحمل کند و البته که بعید است نوجوانانمان اعصابی چنین قوی داشته باشند.
 
خدا لعنت کند طراحان و مروجین این بازی را.
 
جهان موازی و توهم‌های کودکانه
«درد... زجرکشیدن... نفرت... این احساسات همیشه به همراه تاریخچه و خود شهر بوده‌اند... زمان می‌گذشت؛ از زمان قربانی کردنهای مردم بومی این منطقه تا به وجود آمدن جنگ داخلی بین مردم. ذهن مردم این شهر در این سالیان سعی می‌کرد که در برابر این زورگویی‌ها، سختی‌ها و درد‌ها مقاومت کند و به همین دلیل بیشتر این مردم به درون دنیای دیگر (Otherworld) خودشان کشیده شدند... ولی تمام خاطرات و احساسات این مردم توانست حتی بعد از مرگشان به زندگی در این شهر ادامه دهد و با ترکیب شدن با خاطرات و احساسات مردم دیگر توانست تبدیل به یک Otherworld جدید شود که ترکیبی از ترس‌ها و دنیاهای مردم مختلف بود و در هر سری از بازی Silent Hill ما قدم به این دنیا ولی با دیدگاهی متفاوت می‌گذاریم.» (پیرامید؛ برای داستان بازی تپه خاموش)
 
 
طبعا کودکی که روزهای متمادی در فضای وهم آلود این بازی غرق می‌شود، دنیایی توهمی در ذهنش پرورانده شده و از خود بیگانه خواهد شد.
 
خاتمه
بحث‌هایی بسیار فرا‌تر از این می‌توان در خصوص این بازی ارائه داد. نگرش جنسی و شهوانی در کل این بازی جاری است. درد و رنج نقطه حرکت بازیکن است. فضای وهم آلود، خدای خودساخته، شیطان بسیار قوی، مذهب تاریکی، صداهای ممتد ناراحت کننده، هیولاهای عجیب، قتل‌های چندش آور و...
 
ذهن کودکان‌مان چه می‌شود؟
 
در انتظار چه آینده‌ای برای نوجوانان‌مان باشیم؟

انتهای گزارش/ص

نظرات بینندگان