کد خبر: ۶۳۸۸۵
تاریخ انتشار: ۱۱:۴۱ - ۱۵ آذر ۱۳۹۳

روایت بزرگترین عملیات دریایی در آب‌های خلیج فارس

علی‌رغم اینکه در طول هشت سال دفاع مقدس، آب‌های نیلگون خلیچ فارس، بزرگترین نبردهای دریایی را به خود دیده است، اما همچنان عملیات ناوچه پیکان موسوم به عملیات «مروارید» بزرگترین نبرد دریایی خلیج فارس به شمار می‌رود.
به گزارش شیرازه به نقل از فارس، در پی آغاز جنگ تحمیلی رژیم عراق با جمهوری اسلامی ایران، در روز 7 آذرماه سال 1359 جانبازان دلاور و دریادل نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در عملیات غرورآفرین بر سینه آبهای نیلگون خلیج فارس، حماسه آفریدند و در نبردی رویاروی با مزدوران دشمن با انهدام 11 واحد سطحی، تعدادی از ناوچه‌های موشک‌انداز «اوزا»ی دشمن را منهدم کردند.

در این عملیات که 13 فروند هواپیمای میگ دشمن به وسیله عقابان تیرپرواز نیروی هوایی و یگان‌های نیروی دریایی ایران سرنگون گردید، ناوچه قهرمان «پیکان» پس از وارد کردن ضربات کوبنده به واحدهای دریایی دشمن و حماسه آفرینی‌های بسیار، با رزمندگان سلحشورش مورد اصابت قرار گرفت.

در این روز،‌ حماسه آفرینان قهرمان ناوچه پیکان و دیگر رزمندگان شجاع نیروی دریایی جمهوری اسلامی ایران، با وارد نمودن ضربات سنگین به نیروی دریایی دشمن، پیروزی درخشانی در نبرد عرصه دریا به دست آوردند و واحدهای دریایی دشمن را منهدم کردند. این روز به پاس گرامیداشت فداکاریها و جانبازی‌های رزم‌آوران قهرمان نیروی دریایی در کسب این پیروزی عظیم، به نام «روز نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران» نامگذاری شد.

ناخدا «سرنوشت» یکی از دلاوران جانباز نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران که در عملیات تسخیر و انهدام اسکله نفتی «البکر» عراق شرکت داشت و در پی اصابت موشک‌های دشمن به ناوچه قهرمان پیکان همراه با دیگر جانبازان شجاع آن ناوچه از عرض ناوچه به داخل دریا پرت شد و از جمله معدود افرادی است که پس از ساعتها تلاش و استقامت بر پهنه آب‌های نیلگون خلیج فارس با گرسنگی، کوسه‌ها، ماهی‌های گوشتخوار و دیگر مشکلات دست و پنجه نرم کرد و سرانجام توانست چند تن از سرنشینان ناوچه پیکان و یک اسیر عراقی را نجات دهد و خود آخرین نفری بود که پس از ده‌ها ساعت سرگردانی در دریا، با تلاش رزم‌آوران و دلاوران هوادریای نیروی دریایی از آب گرفته شد.

علی‌رغم اینکه در طول هشت سال دفاع مقدس، آب‌های نیلگون خلیچ فارس، بزرگترین نبردهای دریایی را به خود دیده است، اما همچنان عملیات ناوچه پیکان موسوم به عملیات «مروارید» بزرگترین نبرد دریایی خلیج فارس به شمار می‌رود.

لحظه به لحظه از وقایعی که هنگام اجرای عملیات مروارید و انهدام اسلکه عظیم البکر، بازگشت به ناوچه، اصابت موشک‌ها به ناوچه پیکان و لحظه‌های جدال مرگ و زندگی که در 7 آذرماه بر مدافعان دلاور انقلاب اسلامی گذشته است، نمایانگر روح سلحشوری، شجاعت و استقامت و پایداری و مقاومت رزمندگان سرزمین انقلاب اسلامی است که به اتفاق از زبان «ناخدا سرنوشت» می‌خوانیم.

                                                    ****

در عملیات انهدام اسکله عظیم نفتی البکر عراق که به نام «عملیات مروارید» انجام شد، تعدادی از پرسنل داوطلب نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران شامل تعدادی افسر و تعدادی درجه‌دار شرکت داشتند و تصمیم بر این بود که ضربه سنگینی به نیروی دریایی رژیم بعث عراق وارد شود. این برنامه که از سوی نیروی دریایی به طور دقیق برنامه‌ریزی شده بود، با همکاری برادران رزمنده در هوا دریا و نیروی هوایی به اجرا درآمد. قبل از شرح این عملیات از کلیه این برادران به خاطر فداکاریها و جانفشانی‌هایی که از خود نشان دادند و همکاری که با تیم داشتند سپاسگزاری می‌کنم.

بعد از اینکه تیم، مأموریت یافت به اجرای «عملیات مروارید» بپردازد، مدت زیادی در کلیه مواضع عراقی‌ها، با هلی‌کوپتر پرواز می‌کردیم و تمام حرکات دشمن را از هر لحاظ زیرنظر داشتیم. حتی کوچکترین حرکات دشمن را می‌توانستیم تشخیص دهیم که آنان در چه حالی هستند و چه کاری دارند انجام می‌دهند. روی این وضعیتها، بررسی و طوری برنامه‌ریزی کردیم که هر موقع می‌توانستیم برنامه عملیاتی خود را به اجرا درآوریم.

بعد از اینکه رژیم بعث عراق اعلام کرد که: «نیروی دریایی و ارتش ایران هیچگونه خسارتی به سکوهای نفتی و به مواضع صدور نفت عراق وارد نکرده است!» برای اینکه ضربه سهمگینی بر پیکر ارتش تا دندان مسلح عراق وارد کنیم، تصمیم به اجرای این عملیات گرفته شد تا ضمن فلج کردن دشمن، بتوانیم چند تا از واحدهای آنان را نیز تصرف کنیم و نشان دهیم هر لحظه اراده نماییم، قادریم حتی با تعداد محدودی پرسنل،‌ این کار را انجام دهیم.

در ساعت 4.5 بعد از ظهر روز پنجم آذرماه، تیم ما مأمور اجرای عملیات مروارید شد. به وسیله تعدادی از هلی‌کوپترهای نیروی دریایی جمهوری اسلامی ایران روی سکوهای نفتی، مخصوصاً سکوی «البکر» عراق پیاده شدیم. به محض پیاده شدن تیم ما، مزدوران صدامی که فکر می‌کردند حمله گسترده‌ای برای تصرف سکوها ‌آغاز شده است، شروع به تیراندازی به سوی ما کردند. اما از آنجا که ما قبلاً تمام مواضع سکوها و نقاط ضعف دشمن را می‌دانستیم، از زاویه‌ای وارد شدیم که آنها به هیچ وجه نتوانستند در مقابلمان مقاومت کنند و با وجود اینکه سکوها را در اختیار داشتند و مجهز به پدافند هوایی و موشک بودند،‌ نتوانستند در برابر ما مقاومت کنند. بعد از پیاده شدن ما چون تیراندازی خیلی شدید بود، در همان لحظه‌های اولیه اجرای مأموریت، احتمال کشته شدن ما می‌رفت؛ برادران «هوا-دریا» حاضر به ترک منطقه نشدند و معتقد بودند که تیم باید بازگردد و مجدداً با یک نیروی کاملتر وارد صحنه شود و سکوها را تسخیر کند. ولی ما مرتباً به آنها اشاره می‌کردیم که منطقه را ترک کنند، اما به سبب تیراندازی شدید و صدای هلی‌کوپترها نتوانستیم آنها را راضی کنیم که منطقه را ترک کنند. ناگزیر به عملیات خود ادامه دادیم. بلافاصله با «آر.پی.جی7» بر اساس شناسایی‌های قبلی، ساختمان‌ها پشت سر افراد عراقی را به آتش کشیدیم و یک خط آتش‌ بسیار بزرگ را پشت سر آنها به وجود آوردیم و نیروهای عراقی را به آتش کشیدیم و یک خط آتش بسیار بزرگ را پشت سر آنها به وجود آوردیم. نیروهای عراقی به شدت غافلگیر شدند و جون خود را در محاصره حلقه آتش دیدند، در حدود 50 تن از آنها (رقم دقیق معلوم نیست) خود را به آب انداختند و با شنا، قایق و دیگر وسایل از منطقه فرار کردند.

*مردان قورباغه‌ای

چند دقیقه‌ای بعد از این وقایع که تیراندازی هم به شدت از سوی افراد ما ادامه داشت، ناگهان دیدیم مردی از وسط آتش و دود به طرف ما می‌آید. او که بعدها معلوم شد «فرمانده گروه پدافند» سکوهاست، «کلاشینکفی» در دست داشت و چون احتمال می‌رفت قصد اجرای نوعی حقّه جنگی داشته باشد، یک رگبار به قسمت جلوی پای او شلیک کردیم و او ناچار شد اسلحه خود را به زمین بیندازد. پس از آنکه خوب به ما نزدیک شد، دریافتیم که لباس غواصی به تن دارد. بدین ترتیب پی‌بردیم پرسنلی که روی سکو هستند، اغلب غواص و جزو مردان قورباغه‌ای عراق هستند. از این نظر اقدامات لازم برای مبارزه با غواص بر روی سکو را به اجرا درآوردیم. چون برای این قسمت از عملیات، طرح‌ریزی کاملی انجام گرفته بود و ما می‌بایست در مراحلی که با خطرات احتمالی برخورد می‌کردیم، عملیات مخصوص برای دفع آن عملیات را به اجرا درآورده، خطر را خنثی می‌کردیم. بعد از اینکه این شخص خود را تسلیم کرد، تصمیم گرفتیم او را به منطقه ستاد عملیاتی خودمان در خاک ایران اعزام کنیم و هنوز هلی‌کوپترها در حوالی ما بودند، او را به داخل یک یاز هلی‌کوپترها انتقال داده، به خلبانان اشاره کردیم که منطقه را ترک کنند، زیرا حجم و صدای هلی‌کوپترها، هم ما و هم هلی‌کوپترها را تهدید می‌:رد و باعث می‌شد مأموران عراقی از داخل برجکهای نگهبانی و دیده‌بانی داخل خاک عراق که محل اسکله‌ها را زیرنظر داشتنأع متوجه شوند که هلی‌کوپترهای ایرانی روی منطقه مشغول عملیات هستند. به همین دلیل هلی‌کوپترها منطقه را ترک کردند. هنوز لحظاتی از ترک هلی‌کوپترها نگذشته بود که دو فروند میگ عراقی بالای سر ما در ارتفاع پائین ظاهر شدند. ظاهراً این هواپیماها برای کوبیدن و گرفتن مجدد سکوها از ما آمده بودند و ما که هلی‌کوپترها را در خطر دیدیم، بهترین راه را این دیدیم که هواپیماهای عراقی را متوجه خودمان بکنیم.

ما می‌دانستیم که میگهای عراقی تا مطمئن نشوند که تأسیسات در دست ایرانیهاست، تأسیسات را نخواهند کوبید. از این نظر با تکان دادن دست و اشاره و دیگر حرکات لازم توانستیم خلبانان میگ را متوجه خود بکنیم و خوشبختانه آنها با پی بردن به حضور ما بر روی اسکله، به طرفمان کشیده شده، مشغول دور زدن بالای سرما شدند.

هلی‌کوپترهای ایران هم با استفاده از این فرصت با سرعت زیاد دور شدند و خود را به نزدیکی خاک ایران رساندند. به محض اینکه که هلی‌کوپترها از افق دیدمان ناپدید شدند و ما تقریباً خیالمان راحت شده بودع صدای «فانتوم»‌های خودمان را در منطقه شنیدیم که روی منطقه «دایو» کردند و در ارتفاع کم بین میگ‌های عراق و فانتومهای ایران یک دریگری هوایی آغاز شد و لحظاتی بعد میگ‌های عراق (2فروند) به وسیله 2 فروزند فانتوم ایران که به کمک هلی‌کوپترهایمان آمده بودند، مشتعل شدند و به قعر دریا فرو رفتند.

بار دیگر با خیال راحت‌تر عملیات خود را از سر گرفتیم، تا غروب آفتاب هنوز یک ساعت و 45 دقیقه دیگر وقت بود و در این فاصله می‌بایست سکوها را پاکسازی کرده، آن را در اختیار خود می‌گرفتیم تا بعداً نیروهای خودی پیاده شوند.

در این فاصله تیراندازیهای ما روی سکو بیشتر شد. چون به صورت‌های مختلف تیراندازی می‌کردیم. تیم، در حین اجرای عملیات، پستهای دیده‌بانی و تماس مخابراتی بین خودمان را هم برقرار کرد. سکو خیلی بزرگ بود و از سه طبقه تشکیل شده بود؛ طبقه اول همسطح دریا بود، طبقه دوم شامل کلیه قسمت‌های فنی و سیستم تأمین برق، از توربین‌ گاز و موتورهای دیزل گرفته تا تأسیسات و لوازم زندگی و طبقه سوم نیز یک دکل عظیم «ماکروویو» بود که جهت تماس مستقیم تلفین سکو با عراقیها به کار می‌رفت.

در این هنگام ما در قسمت جنوبی سکو قرار داشتیم و پیشروی می‌کردیم. عراقیها با پشتیبانی خودشان و قایقهایی که قبلاً از سوی ما شناسایی شده بود، در قسمت شمالی سکو قرار داشتند.

*روحیه عالی، تلفات صفر

بعد از کاهش درگیری هوایی در بالای سرمان، در حدود 200متر پیشروی کردیم که بارندگی شروع شد. اگرچه فصل زمستان بود، ولی ما در این مورد هیچگونه پیش‌بینی نکرده بودیم و چون می‌دانستیم در آن منطقه قبلاً بارندگی نشده، این امر برای ما کاملاً‌ تعجب‌آور بود. بارش تقریباً مدت نیم ساعت ادامه داشت و بعد از آنکه باران بند آمد، جاهایمان را عوض کردیم. یعنی یک سیستم چرخشی به وجود آوردیم و پستهای دیده‌بانی گذاشتیم و برنامه تیراندازی ما هم کماکان ادامه داشت.

در طرح عملیات ما قرار بر این بود که اگر تا ساعت 11 نتوانستیم سکو را بگیریم، معنی‌اش این است که یا اسیر عراقیها شده‌ایم و یا به شهادت رسیده‌ایم. یکی از بنرامه‌هایی که در این قسمت از طرح گنجانده شده بود، بمباران و از بین بردن سکوها به وسیله واحدهای هوایی و دریایی بود، و تنها وسیله‌ای که ما می‌توانستیم جلوی اجرای مرحله بعدی این طرح را بگیریم، این بود که تماس مخابراتی برقرار کنیم و یا اینکه سکوها را تسخیر کرده، نفرات عراقی را اسیر کنیم. با توجه به تجربه‌ای که خودم در مورد سیستم‌های تماس مخابراتی، داشتم از لحاظ دستگاه و سیستم مخابرات هیچگونه کمبودی نداشتیم. بعد از نیم ساعت که دستگاه‌های مختلف را «چک» کردم، با آنکه بر اثر سرعت عمل و استفاده از هلی‌کوپتر، یکی دو تا از دستگاه‌ها صدمه دیده بود، سرانجام به یاری حق توانستیم تماس مخابراتی خودمان را با منطقه عملیاتی ایران برقرار کنیم. در تماسی که گرفته شد، بلافاصله وضعیت تیم را گزارش کردیم که : «روحیه عالی،‌تلفات صفر، هنوز پاکسازی انجام نشده.»

در این مرحله از عملیات، تیراندازی همچنان ادامه داشت. در حدود پانزده دقیقه بعد از تماس مخابراتی با مرکز ستاد عملیاتی در خاک ایران، ناگهان متوجه شدیم در میان آتش و دودی که از ساختمان‌های پشت سر عراقیها بلند شده بودع صدای صحبت کردن عربی و شلوغی و همهمه به گوش می‌رسد و لحظاتی بعد مشاهده کردیم که تعداد زیادی از عراقی‌ها از میان آتش و دود بیرون می‌آیند. آنها درست در تیررس ما بودند،‌ ولی ما «آتش‌بس» دادیم و متوجه شدیم که آنها در یک حالت تصمیم‌گیری و شک و دو دلی قرار دارند و به نظر می‌آمد که تصمیم گرفته‌اند که تسلیم شوند. منتظر شدیم ببینیم که آیا واقعاً تسلیم می‌شوند یا نه؟ حدود 20 تا 30 نفر بودند که بعد از چند دقیقه گروهی از آنان بازگشتد و عده‌ای در حدود 10 نفر به حالت پشت سر هم در یک صف به طرف ما حرکت کردند.

اسلحه‌هایشان هنوز در دستشان بود. ناچار برای خلع سلاح کردند آنها با یک رگبار آنان را متوجه کردیم که باید اسلحه‌ها را بیندازند. آنها نیز علامت را دریافتند و سلاح‌هایشان را به زمین انداختند و به طرف ما آمدند. در حال یکه به طرف ما می‌آمدند، آنها را شمردم، 9نفر بودند که اغلب هم لباس غواصی بر تن داشتند. بعد از تسلیم شدن این گروه، چون کلیه وسایل مورد نیاز وجود داشت،‌ دستهایشان را بستیم و آنها را به حالت نشسته وسط سکو نگه داشتیم و دو تن از نفرات تیم آماده و مامور پاسداری و حفاظت از این اسرا شدند.

مرحله بعدی در تاریکی انجام می‌گرفت، چون تقریبا آفتاب در حال غروب کردن بود و ما در تمام مدت شب باید هوشیار می‌بودیم تا مورد حمله قرار نگیریم و در ضمن با استفاده از تاریکی شب تاسیسات را به تصرف خود درآوردیم. بعد از تاریک شدن هوا، با مرکز ستاد عملیاتی خودمان تماس گرفتیم، گفتیم که 9 اسیر داریم، تلفات نداریم، وضعیت خوب و روحیه عالی است و احتیاج به کمک داریم.

ناگفته نماند وقتی اسرا را گرفتیم،‌ همه صحبت‌ از «طعام»، گرسنگی و کمبود غذا می‌کردند، این در الی بود که در مراحل بعدی عملیات دریافتیم که مقدار زیادی مواد غذایی از جمله ساردین و غذاهای مختلف در سکو وجود دارد. از آنجا که فکر می‌کردیم تسلیم شدن این 9 نفر، نوعی حقه جنگی است، تا ضمن شناسایی، ما را غافلگیر کنند، از هر لحاظ پیش‌بینی‌های لازم را به عمل آوردیم. از مسئله دفاع در مقابل غواص‌ها نیز غافل نبودیم و با استفاده از نارنجک‌ دستی به خوبی از پس آنها برمی‌آمدیم

نظرات بینندگان