«شیرازه» از این نماینده حمایت می کند!
از همان كودكي نشانه هاي بزرگي در مشي او نمايان بود، هوش و ذكاوت، ايثار و محبت، مديريت و ابتكار از جمله ويژگي هايي بود كه همواره اطرافيان و معلمانش بدان اعتراف مي كردند.
عبدالحمید دیالمه دوران دبستان را در مدرسه فرهاد كه از مدارس خصوصي آن روز به
شمار آمده و داراي امكانات ويژه ي آموزشي و تربيتي بود سپري كرد. پس از طي موفقيت آميز دوران دبستان، دوران متوسطه را در رشته طبيعي در دبيرستان هدف شماره 1
آغاز كرد. در همين دوران بود كه تلاش هاي فكري و اعتقادي او براي فهم
اسلام شكل گرفت و همگام با فعاليت در دبيرستان به بهره جويي از مدرسين حوزه
علميه چون آيت الله ناصر مكارم شيرازي و آيت الله جعفر سبحاني و شهيد
مطهري پرداخت .
شرايط خانوادگي اي كه او در آن مي زيست، اقتضاي ادامه تحصيل در يكي از بزرگترين مراكز علمي و دانشگاه هاي معتبر خارج از كشور را داشت، خصوصاً آن كه وي دانش آموز ممتاز و مبتكري به حساب مي آمد كه از هوش و ذكاوت ويژه اي بر خوردار بود. اما او كه چشم انتظار روزهاي شكوفايي بود در سال 1352 با انتخاب رشته ي پزشكي در دانشگاه مشهد، سرنوشتش رقم خورد.
يك سال پس از ورود به دانشگاه به دليل فعاليت هاي سياسي شهيد بر عليه رژيم پهلوي از ادامه تحصيل در رشته پزشكي توسط مسؤولين امر محروم گرديد به گونه اي كه او را مجبور به تغيير رشته از پزشكي به داروسازي نمودند، اما او كه به هدفي بزرگتر مي انديشيد همچون كوه، استوار و مقاوم به راه خود ادامه داد.
از سال 1352 تا اواخر سال 1356 كه مصادف با دوران خفقان رژيم منحوس پهلوي بود حركت جهادي خود را در دو بعد فكري و سياسي استمرار بخشيد و در همين سال ها براي اولين بار در دانشگاه مشهد اقدام به تأسيس كتابخانه اسلامي نمود تا از اين طريق افراد را شناسايي و جذب نمايد.
او با تشكيل گروه هاي چند نفري اقدام به نشر افكار ناب اسلامي شيعي و شكل دهي مبارزه با رژيم ستم شاهي كرد و با جلسات خود توانست اين خلأ فكري در دانشگاه را پر كند و در محيطي كه مسلمانانش از چند نفر بي خط و نشان و بي تفاوت و يا گروه هايي كه بعدها منافق نام گرفتند تشكيل شده بود ، خط صحيح اسلامي را به دور از افراط و تفريط ها در جمع جواناني كه گِردش فراهم آمده بودند نمايان سازد و خود پيشتاز و الگوي تمام نماي اين تفكرباشد.
ترغيب مبارزان به دينداري و دينداران آن روز به مبارزه اصولي از مهمترين دغدغه هاي او بود
نشر فرامين امام خميني (ره) مبني بر دوري جستن از حزب منحوس رستاخيز و هشدارهاي ايشان در مورد نقشه هاي صهيونيسم از نمونه كارهاي او در دانشگاه بود ، همچنين شركت فعال در حركت هاي عليه شاه معدوم در اوج خفقان سالهاي 54 و 55 در مشهد و اعلام مرجعيت و زعامت امام (ره) به اشكال مختلف از جمله مواردي بود كه در دو نوبت موجب هجوم ساواك رژيم پهلوي به خانه او و دستگيري وي شد.
سال 1359 همزمان با اولين انتخابات مجلس شوراي اسلامي، پنچ تن از علماي طراز اول مشهد، دكتر ديالمه را به عنوان كانديداي خود به مردم معرفي كردند و يك بار ديگر پيامبر گونه اسامهي زمان خود را بر بسياري از كبار و سالخوردگان ترجيح دادند و او نيز به هدف اداي تكليف با رأي قاطع مردم مشهد وارد سنگر مجلس شد و به تهران آمد.
آغاز دوران نمايندگي مجلس همزمان با رياست جمهوري بني صدر نقطه عطف ديگري در حيات شهيد بود كه ابعاد ديگري از شخصيت او را نمايان ساخت.
شهيد ديالمه اولين كسي بود كه قبل از رياست جمهوري، افكار بني صدر را مطالعه و نقادي نموده و نقاط ضعف بينش التقاطي وي را يافته بود و افكار او را در كتاب هايي مثل تعميم امامت، مخالف ولايت فقيه مي دانست. لذا با رياست جمهوري او مخالفت كرد و اعلام كرد: «رياست جمهوري بني صدر براي اسلام و جامعه اسلامي ايران يك فاجعه است».
و براي آن كه اين مخالفت در شعار و انديشه خلاصه نشود با جمعي از دوستان مجمع به عنوان اعتراض در محل روزنامه انقلاب اسلامي تحصن كردند.
شهيد ديالمه جريانات انحرافي منافقين را در سال 54 با انتشار اعلاميه هايي در سرتاسر دانشگاه مشهد به عموم مبارزين هشدار داده بود، پس از پيروزي انقلاب آن را كالبد شكافي كرده و در ده ها سخنراني به نام «تبيين تبيين جهان» به نقد و بررسي كتاب ايدئولوژيك سازمان منافقين پرداخته وريشه هاي انحراف را بر اساس مباني دين آشكار ساخت و به جرأت اعلام كرد كه ايدئولوژي سازمان چيزي جز افكار ماركسيستي مزين شده به آيات قرآن نيست!
نكته قابل توجه اين بود كه مبارزات او با فرقان، منافقين، فدائيان خلق، حزب توده، حزب خلق مسلمان و ساير گروه هاي انحرافي آن روز حتي مخالفتش با بني صدر ريشه ي اعتقادي داشت. او جريان هاي اجتماعي و انحرافات فكري را مي شناخت لذا تنها كسي بود كه مبارزاتش با گروه هاي سياسي منحرف و مخالف انقلاب، ايدئولوژيك و بر اساس مباني فكري بود و نه بر اساس عملكردهاي سياسي، و درست به همين خاطر، آنچه را همگان سال ها بعد، وقتي تصويرش بزرگ مي شد و نزديك مي آمد، درك مي كردند، چشمان تيز بين او سال ها جلوتر مي ديد و از آن سخن مي گفت . خودش مي گفت: «جرم من آن است كه حرف هايم را زودتر از زمان مي زنم». و درست به همين خاطر بود كه نوك تيز حمله دشمنان و منافقين به سمت او بود و وحشتي كه دشمنان از زبان او داشتند از حركت هاي ديگران نداشتند.
بالاخره آن زمان كه لحظه تاريخي رأي مجلس به عدم كفايت سياسي بني صدر فرا رسيد علي رغم همه توطئه هايي كه بر عليه او شد تا اسنادش را در مجلس طرح نكند، نگاه او اين بود كه من براي تاريخ حرف مي زنم تا نباشد كه آيندگان اينطور قضاوت كنند كه اولين مجلس شوراي اسلامي در رأي به عدم كفايت سياسي اولين رئيس جمهور خود مدارك و مستندات متقني نداشت!
جمله مشهور او در هنگام انتخابات كه «من كيسه براي رأي جمع كردن ندوخته ام» نشان اوج اخلاص او بود.
او دغدغه نام و مقام نداشت و علي رغم 400 ساعت سخنراني براي
جامعه جوان آن روز، هماره از شهره شدن گريخت و هرگز از خويش سخن نگفت،در
مصاحبه اي با روزنامه آزادگان آنگاه كه از او خواسته شد در مورد فعاليت هاي
سياسي خود قبل از انقلاب و فعاليت هاي انتخاباتي براي ورود به مجلس توضيح
دهد گفت: «من سعي كرده ام در زمان فعاليت هاي انتخاباتي ام نه
زندگي نامه اي براي خود بنويسم و نه در جايي مسائلي از گذشته ام مطرح كنم
علت هم اين بود كه فكر مي كنم ما بعد از انقلاب بايد نشان بدهيم كه چه مي
خواهيم انجام دهيم، تكيه بر گذشته فقط از ما يك سوپرمن مي سازد كه در
ذهنمان تصور كنيم كاري كرديم و كم كم امر برخودمان هم مشتبه شود ... »
و سرانجام يكشنبه 7 تيرماه 1360 در حادثه انفجار بمب كينه توسط منافقين در حزب جمهوري اسلامي به همراه 72 تن ديگر از ياران امام (ره) به شهادت رسيد.
پيكر پاكش درقم در صحن مطهر حضرت معصومه (س) به خاك سپرده شد تا يكبار ديگر تجلي عملي همه كوشش هايي باشد كه به جهت ايجاد وحدت حوزه و دانشگاه از اين مجاهد جوان تبلور يافت.
نظر شهید دیالمه درباره میرحسین موسوی
اینها قسمتی از سخنرانی شهید عبدالحمید دیالمه است، یک هفته قبل از انفجار هفتم تیر که به شهادت او و عمده همفکرانش در حزب جمهوری منجر شد: «همین الآن هم هزاران نفر داد می زنند ولی به دلیل اینکه معروف نیستند کسی حرفشان را گوش نمی کند.
زمان بنی صدر هم ما می گفتیم ولی کسی حرفمان را گوش نمی کرد...
همانطور که آن زمان افرادی با شیوه فکری ما مخالف بودند و همه میگفتند که این مطالب را نباید بگویی، معتقد بودم که درست است و گفتم و مراحل بعدش را هم ادامه دادم...
همین الآن افرادی برای بعضی وزارتخانه ها کاندیدا هستند که به اعتقاد من خط فکریشان درست نیست ولی متاسفانه نمیتوانم کاری کنم.
فقط میتوانم به اندازه یک رأی مخالف به آنها بدهم، کار دیگری نمیتوانم بکنم.
یکی از نمونه هایش را که میتوانم به شما بگویم و آن هم آقای موسوی است، سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی.
اعتقادم بر این است که خط فکری او، خط فکری جنبش مسلمانان مبارز و پیمان است.
اخیراً که امام در مورد مصدق این صحبتها را کرد و گفت که او هم مسلم نبود و اینها تفالههای او هستند و حتی امام در صحبت دیروزش میگوید اینها مثل مصدق میخواهند رفراندم انجام دهند و این اندازه مصدق را میکوبد و آن تجلیل را از آیت الله کاشانی می کند، برای آقای موسوی پیغام فرستادم که برخلاف آن دیدی که شما داشتید، امام هم مثل اینکه آناکرونیستیکی فکر می کند.
البته ایشان سابقههای قبلی هم در گروههای منفی داشته است. از جمله بودنش در گروه نخشب به همراه پیمان و سامی 1 و او همه در گروه نخشب 2 بودند، بعد از آنجا جدا شدند، پیمان گروه جنبش مسلمانان مبارز را درست کرد، سامی گروه جاما را درست کرد و ایشان هم به ظاهر می گوید که من مستقل هستم، ولی در واقع همان شیوه فکری را دارد و به اعتقاد من دقیقا در داخل روزنامه [جمهوری اسلامی] هم همین شیوه فکری را اعمال کرده است...
علاوه بر موضعگیری ایشان من موضعگیری خانمش را هم نمی پسندم.
نظر من نیست نظر اسلام است. یک مشت مزخرفاتی را بهم بافته به اسم اسلام... او هم زیاد سابقه مسلمانی ندارد اما حالا چطور شد که مفسر قرآن شد معلوم نیست.
هر کسی در عرض یک سال مفسر قرآن می شود، مخصوصاً اینکه در جاهای مختلف هم به عنوان متفکر اسلامی با او مصاحبه میکنند!
در تلویزین میآید در مورد مسائل زن بحث می کند.
الآن با این شخصیتها چه می شود کرد؟
وقتی الان برنامه این است که آقای موسوی بشود وزیر امور خارجه، من چه بگویم؟
هرچه هم داد بزنم صدایم به جایی نمی رسد.
مجبورم فقط یک رأی مخالف بدهم.